آنتوان چخوف
(1860 - 1904 م)
نویسنده و پزشک
مشخصات:
نام واقعی:
آنتوان پاولوویچ چخوف
سایر نامها:
آنتون چخوف
تاریخ تولد:
1860/01/29 میلادی
تاریخ درگذشت:
1904/06/15 میلادی (44 سالگی)
محل تولد:
تاگانروک، روسیه
جنسیت:
مرد
ژانر:
داستان کوتاه و نمایشنامه
زندگینامه
آنتون چِخوف داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روس است. هر چند چخوف زندگی کوتاهی داشت و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینهٔ نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود به جا گذاشتهاست و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایش نامه نویس میدانند.
مشخصات کلی آثار داستانی چخوف را میتوان در این محورها خلاصه کرد:
خلق داستانهای کوتاه بدون پیرنگ
ایجاز و خلاصه گویی در نوشتن
خلق پایانهای شگفت انگیز برای داستانها با الهام از آثار «گی دوموپاسان» (نشان افتخار)
خلق پایان «هیچ» برای داستان با الهام از آثار «ویکتور شکلوفسکی» (منتقم)
بهره گیری از جنبههای شاعرانه و نمادین در آثار که از ابداعات خود چخوف در دورهٔ نویسندگیش بود.
نگاه رئالیستی به جهان و قهرمانهای داستان برخلاف نگاه فرمالیستی رایج آنزمان
استفاده از مقدمهای کوتاه برای ورود به دنیای داستان (امتحان نهایی)
استفاده از تصویرپردازیهای ملهم از طبیعت و شرح آن برای پس زمینهٔ تصویری داستان (شکارچی)
آنتوان چخوف در داستانهایاش در چند مورد اشارههایی به ایران دوران قاجار، که همعصر چخوف بود، دارد. او حتی داستانی دارد به نام نشان شیروخورشید که کاملاً به ایران میپردازد. و در داستان دیگری که به ملیتهای مختلف میپردازد بخشی را هم به ایرانیها اختصاص دادهاست و در آن به نکات طنزآمیزی از ایرانیها و ارتباطشان با روسها اشاره میکند و در اینجا هم پای نشان شیروخورشید را به میان میکشد.
مترجمین بسیاری آثار چخوف را به فارسی ترجمه کردهاند. مترجمانی مانند:کاظم انصاری، بزرگ علوی، محمدعلی جمالزاده، نجف دریابندری، صادق هدایت، سیمین دانشور، کریم کشاورز، عبدالحسین نوشین، هوشنگ پیرنظر، داریوش مودبیان، رضا آذرخشی، هوشنگ رادپور، احمد گلشیری، احمد شاملو، ایرج کابلی یک یا چند داستان کوتاه یا نمایشنامه از چخوف ترجمه کردهاند و سروژ استپانیان و ناهید کاشیچی اقدام به ترجمهٔ مجموعه آثار چخوف کردند که تا کنون ده جلد آن منتشر شدهاست.
آنتوان چخوف سرانجام در سن ۴۴ سالگی بر اثر بیماری سل درگذشت .
بیشتر
آخرین دیدگاهها
آخرین خبر: بشر رو به جلو می رود و نیروهای انسانی تکامل می یابد. آن چه امروز از دسترس ما بیرون است، وقتی می رسد که قابل وصول می شود. به آن آشنا می شویم و درکش می کنیم. فقط باید کار کرد. با تمام قوا کار کرد. باید به آن ها که دنبال حقیقت می گردند کمک کرد. حالا در روسیه، تن ها عده ی انگشت شماری کار می کنند. تعداد بی شماری از روشنفکران که من می شناسم، عقب هیچ و پوچ می گردند، کاری انجام نمی دهند و به درد کاری هم نمی خورند. خودشان را روشنفکر می نامند. اما همه شان به نوکرهایشان توهین می کنند. با دهقانان مثل گله ی گوسفند رفتار می کنند. همه شان بد درس خوانده اند. جدا و واقعا چیزی نمی خوانند. کاری انجام نمی دهند. راجع به علوم فقط داد سخن می دهند. از هنر کم سر در می آورند. همه شان خود را می گیرند. قیافه هایشان جدی است. حرف های گنده گنده می زنند. مدام تئوری می بافند. در حالی که توده ی وسیعی از ما، نود و نه درصد از مردم، مثل بردگان زندگی می کنند...
صفحه ی پنجاه و هشت نمایش نامه "باغ آلبالو" نوشته ی "آنتوان چخوف" ترجمه ی "سیمین دانشور" انتشارات قطره
تقدیم به دوست گرامی ماهان
البته انتوان چخوف میگه اکثریت.
اکثریت عظیم روشنفکرانى که مىشناسم در جستوجوى چیزى نیستند و هیچ کارى نمىکنند و به درد کارى نمىخورند.
همهشان بد تحصیل کردهاند، به طور جدى مطالعه نمىکنند، دربارهى علوم فقط پر حرفى مىکنند، از هنر هم کم سر در مىآورند.
همهشان خودشان را مىگیرند و با قیافهى جدى، گندهگویى و فلسفهبافى مىکنند؛ حال آن که پیش چشمشان کارگرها غذا ندارند و چهل نفرى در یک اتاق نامناسب مىخوابند.
پر واضح است که همهى حرفهاى قشنگمان فقط براى آن است که سر خودمان و دیگران شیره بمالیم...
باغ آلبالو
آنتوان چخوف
بنظرت تقسیم کردن آثار اندیشمندان جدی و صاحب روش جهان به دو قسمت «مفید» و «غیرمفید»، «خوب» و «بد»، «کارآمد» و «ناکارآمد» جزء تحصیل و مطالعه جدی محسوب میشود؟
بنظرت تکه تکه کردن متون جدی و نقل کردن دلبخواهی آنها بر حسب شرایط، و یا راه و بیراه ذکر کردن جملات شعاری و هیجانی از افراد نامآشنا صرفاً برای اعتبار بخشیدن به سیاست و خطمشی و رخدادی خاص، تحصیل و مطالعه جدی بشمار میآید؟
آیا منتزع کردن اندیشه از تاریخ واقعی، و تبدیل کردن آن به مجموعهای از پندها و اندرزها و نصایح و گزینگویههای خوشسیما اما پوچ، بهترین مصداق همان کاری نیست که چخوف «گندهگویی و فلسفهبافی» میخواندش؟
بنظرت تقلیل دادن تاریخ یک ملت به یک یا چند چهره معین، یا منتسب کردن ترقیها و پیشرویهای جوامع به یک یا چند «شخصیت بزرگ»، یا چشم بستن بر تاریخ واقعی هستی اجتماعی یک ملت و واپسگرا و ضدپیشرفت و ضدترقی خواندن آنان، مصداق کامل خودبینی و تکبر روشنفکرانهای نیست که چخوف میگوید؟