محمدعلی فروغی
(1256 - 1321 هـ.خ)
مترجم، ادیب، سخنشناس، روزنامهنگار، سیاستمدار، دیپلمات، نماینده مجلس، وزیر و نخستوزیر
مشخصات:
نام واقعی:
محمدعلی فروغی دردشتی
تاریخ تولد:
1256/05/10 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
1321/09/05 خورشیدی (65 سالگی)
محل تولد:
تهران
جنسیت:
مرد
ژانر:
ادبیات و سیاست
زندگینامه
محمّدعلی فروغی ، سرشناس به ذکاءالملک، روشنفکر، مترجم، ادیب و سخنشناس، روزنامهنگار، سیاستمدار، دیپلمات، نماینده مجلس، وزیر و نخستوزیر ایرانی بود.
محمّدعلی فروغی دردشتی که پس از مرگ پدرش محمدحسین فروغی (ذکاءالملک) از ادیبان و مترجمان دورهٔ قاجار، لقب ذکاءالملک (ثانی) را دریافت کرد، تحصیلات خود را در رشته پزشکی در دارالفنون آغاز ولی بعد به ادبیات رو آورد و فرهنگستان ایران را تاسیس کرد. وی چند بار وزیر، دو بار نماینده مجلس شورای ملی و یک بار رئیس دیوان عالی تمیز (دیوان کشور) شد. در ۱۳۰۴ پس از تصویب انقراض دودمان قاجار، که خود در آن نقش داشت، کفیل نخستوزیری شد. او نخستین و آخرین نخستوزیر رضاشاه بود. او همچنین عضویت و ریاست هیات اعزامی ایران به کنفرانس صلح پاریس (۱۹۱۹) و جامعه ملل را برعهده داشته است.
بیشتر
آخرین دیدگاهها
گوشه ایی از نطق مشهور رادیویی محمد_علی_فروغی
پانزدهم مهرماه , هزارو سیصد و بیست
از رنج و محنتی که در ظرف سی چهل سال گذشته به شما رسیده است امیدوارم تجربه آموخته و عبرت گرفته و متوجه شده باشید که قدر نعمت آزادی را چگونه باید دانست و معنی آزادی را دریافته باشید.
در این صورت میدانید که معنی آزادی این نیست که مردم خودسر باشند و هر کس هر چه میخواهد بکند، در عین آزادی قیود و حدود لازم است،
اگر حدودی در کار نباشد و همه خودسر باشند هیچ کس آزاد نخواهد بود و هرکس از دیگران قویتر باشد آنان را اسیر و بنده خود خواهد کرد.
وجود قانون بسته به دو چیز است:
یکی قانون_گذار و یکی مجری_قانون و جمع این دو چیز را حکومت یا دولت میگوید و چون ملتهای مختلف را در زمانهای مختلف در نظر میگیریم میبینیم حکومتهای آنها همه و همیشه یکسان نبوده و نیستند،
گاهی از اوقات قانونگذار و مجری قانون یک نفر بوده و گاهی چند نفر معدود و بعض از ملتها هم بوده و هستند که قانونگذاری و اجرای قانون را تمام ملت برعهده گرفته است.
قسم اول حکومت استبدادی است .
قسم دوم حکومت اشراف است و قسم سوم را حکومت_ملی میگویند که اروپاییان دموکراسی مینامند .
ملتها هر چه داناتر و به رشد و بلوغ نزدیکتر میشوند به قسم سوم یعنی به حکومت ملی متمایلتر میگردند .
جز اینکه ملتها چون غالبا دارای جمعیت فراوان و کشور پهناورند نمیتوانند هر روز یک جا جمع شوند و وظیفه قانونگذاری و اجرای قانون را خودشان مستقیما به جا بیاورند. بنابراین بهترین ترتیبی که پیدا کردهاند این است که ملت جماعتی را نماینده خود قرار دهد که به نام او قانون_گذاری کنند و مجمع آن نمایندگان را ما مجلس شورای ملی نامیدهایم .
شما ملت ایران به موجب قانون_اساسی که تقریبا سی و پنج سال پیش مقرر شده است دارای حکومت_ملی_پادشاهی هستید اما اگر درست توجه کنید تصدیق خواهید کرد که در مدت این سی و پنج سال کمتر وقتی بوده است که از نعمت_آزادی حقیقی یعنی مجری و محترم بودن قانون برخوردار بوده باشید و چندین مرتبه حکومت_ملی یعنی اساس_مشروطیت شما مختل شده است.
آیا فکر کردهاید که علت آن چیست؟
علت اصلی این بوده است که قدر این نعمت را به درستی نمیدانستید و به وظایف آن قیام نمیکردید و بسیاری از روی نادانی و جماعتی از روی غرض و هوای نفس از شرایطی که در حکومت_ملی باید رعایت شود, تخلف میکردند.
شرایطی که در حکومت ملی باید باشد چیست؟
فراموش نکنید که معنی حکومت ملی این است که اختیار امور کشور با ملت باشد و البته میدانید که هر کس اختیاراتی دارد در ازای آن اختیارات مسوولیتی، متوجه او میشود.
پس اگر افراد ملت فقط ملاحظات و منافع شخصی را منظور بدارند,
و به جای اشتغال به امور شرافتمندانه برای پیشرفت اغراض خصوصی وسایل نامناسب از تزویر و نفاق و فتنه و فساد و دسته_بندی و هوچیگری به کار برند و اگر نمایندگان ملت در قانونگذاری یا اجرای قانون اهتمام لازم ننمایند و نمایندگی ملت را وسیله تحصیل یا حفظ_منافع_شخصی بدانند و عوامفریبی را پیشه خود بسازند و دسیسهکاری را شعار خود کنند یا معنی نمایند_گی_ملت را فقط مدعی شدن با دولت بدانند و اگر وزیران وزارت را فقط مایه تشخص و جلب_منافع_شخصی فرض کنند و اگر روزنامهنگاران به جای حقیقتگویی و رهبری ملت به راه خیر، روزنامه را آلت_هتاکی و پیش بردن اغراض فاسد قرار دهند و اگر پادشاه حافظ_قوانین نباشد و افراد ملت را فرزندان خود نداند و سلطنت را وسیله اجرای هوای نفس بسازد و اگر طبقات ملت از طریق شرافت پا بیرون گذارند یا راه اختلاف و نفاق پیش گیرند گذشته از اینکه شخصا مسوول یعنی گرفتار عاقبت وخیم میشوند , باید حتم و یقین دانست که باز اوضاع این سی و پنج سال گذشته تجدید خواهد شد،
کشور و ملت هر روز گرفتار مصیبت و فتنه و فسادی میشود و نه تنها آزادی تباه خواهد شد بلکه به دار فنا و نیستی خواهیم رفت.
محمد_علی_فروغی
پانزدهم مهر ماه , هزارو سیصد و بیست
ایران را چرا باید دوست داشت
بخش نخست
شادروان استاد محمدعلی فروغی
▪️این ایام بسیاری از اصول و نوامیس که در نظر مردم همواره مسلم و مقدس بود از مسلمیّت و قدس افتاده است یا لااقل مثل سابق محلِ اتفاق نیست. برای بعضی در آن باب تردید و تشکیک حاصل شده و جماعتی مخالف و منکر آن گردیدهاند.
از جملهٔ آن اصول، حبِّ وطن و علاقهٔ ملت است که منکر آن شده و در صددند به احساسات بین المللی تبدیل نمایند. در نظر من علاقه ملیّت با احساسات بین المللی و وطنپرستی و با حبِّ نوع بشر منافات ندارد و به آسانی جمع میشود.
اگر مهرِ من نسبت به وطن تنها از آن سبب باشد که خود از آن مرز و بوم هستم و بخواهم این عنوان را وسیلهٔ مغایرت خویش و بیگانه قرار داده و از اختلاف و نفاق بین مردم برای خود استفاده کنم این وطنپرستی نیست، خودپرستی است و مانند تعصب دینی آن جماعت از ارباب ادیان که اختلاف دین و مذهب و نفاق بین مردم را وسیله منافع و اعتبارات شخصی و فرقهای قرار میدادند، مفهوم است، و باید مردود باشد.
ولکن یک وطنپرستی بیغرضانه هم هست که هر فردی چون پروردهٔ آب و خاکی است به واسطهٔ نعمتها و تمتّعاتی که از وطن و ابنای وطن دریافت کرده نسبت به آنها در خود حقشناسی احساس میکند، چنانکه فرزند نسبت به پدر و مادر مهر میورزد این حبّ وطن مُستحسَن است، بلکه هر فردی به آن مکلف میباشد الّا اینکه میتوان متذکر شد که این وطنپرستی با حبّ کلیهٔ نوع بشر منافات ندارد، و انسان همچنانکه در درجهٔ اول رهینِ منت پدر و مادر و در درجه دوم مدیون ابناء وطن است در درجه سوم ذمّهاش مشغول کلیهٔ نوع بشر میباشد، و همه را باید دوست بدارد، و خیر و سعادت همه را باید بخواهد که خیر و سعادت خود و قوم او هم در آن است به عبارت آخری این قسم وطنپرستی جزء تعاون و همبستگی کل نوع بشر است.
▪️از این گذشته یک منشاء و مأخذ دیگر نیز برای وطنپرستی هست که در نظر من از منشاء سابقالذکر هم محکمتر و هم معقولتر میباشد. و آن وطنپرستی کسی است که وطن و أبناء وطن خود را لایقِ مهر و قابل محبت میداند، از جهت قدر و منزلتی که در واقع دارند، مانند دوستی کسی نسبت به شخص دیگر نه از جهت خویش و قرابت، با مهربانی و ملاطفتی که بین آنها بوده، بلکه به سبب منزلتی که به واسطهٔ قدر و قیمت واقعی در نظر یکدیگر حاصل نمودهاند.
به عقیدهٔ من به ویژه این نوع محبت است که به قول معروف بنای آن خالی از خلل است.
هر قوم و جماعتی مانند هر فردی که این وظیفه را ادا کند عزیز و قابل احترام و محبت است، و هر چه بهتر و بیشتر از عهدهٔ آن برآید گرامیتر است، و علاقه به وجود و بقای او بیشتر باید داشت. و هر چه یک قوم در ادای این وظیفه کوتاهی کند البته عزتش کمتر، و علاقه به وجود و بقای او ضعیفتر خواهد بود، مگر اینکه این کوتاهی تقصیر او نبوده و عوائق و موانع او را از کار باز داشته باشد، و در آن صورت وظیفه هر کسی است که آن عوائق را حتى الامکان مرتفع سازد و عنصر بیثمر را در مجمع انسانیت مثمر نماید.
▪️غرض اینکه هر کس عضو هیئت و جماعتی باشد که وظیفهٔ انسانیت خود را چنانکه بیان کردم ادا نموده است، حق دارد هیئت و جماعت خود را دوست بدارد، و در عین اینکه البته نباید منکر وجود سایر اقوام و ملل باشد علاقهٔ او نسبت به قوم و ملت خویش علاقهٔ معقول و مُستحسَن است.
حال تصور میکنم هر کس به احوال ایرانیان درست معرفت یابد تصدیق خواهد کرد که این قوم در وظیفهٔ خود در عالم انسانیت کوتاهی نکرده بلکه نسبت به بسیاری از اقوام دیگر در راه وظیفهشناسی پیش قدم است و مداومتش در این راه نیز از اکثر ملل بیشتر بوده است.
هر چند برای ملت ایرانی به اقتضای طبیعت روزگار متأسفانه دورههای تنزّل و انحطاط نیز پیش آمده که در آن دورهها از ابراز استعداد و مایهٔ خداداد ممنوع و محروم گردیده است، ولیکن ظلمت آن ایام همهوقت عارضی و قهری و موقتی بوده و با این همه هیچگاه تندباد حوادث که بر ایران و مردم آن هجوم آورده چراغ معرفت را در آن مملکت و آتش ذوق و شور را در دل ایرانیان به کلی خاموش ننموده و به قول خواجه حافظ شیرازی:
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
سیاستنامهٔ ذکاءالملک
مقالهها، نامهها و سخنرانیهای سیاسی محمدعلی فروغی
به اهتمام ایرج افشار، هرمز همایونپور، صص ۲۵۵–۲۵۱
ایران را چرا باید دوست داشت
بخش دوم
شادروان استاد محمدعلی فروغی
▪️قوم ایرانی هر وقت شوکت و سیادت داشته قدرت خود را برای استقرار امنیت و آسایش و رفاه مردم به کار برده، اقوام زیردست خویش را به ملاطفت و رأفت اداره کرده، مزاحم آداب و رسوم و زبان و خصوصیات قومیت آنها نشده، هرگز به هدم و تخریب آبادیها و قتل عام نفوس نپرداخته، و با آنکه از طرف دشمنان مکرر به بلیات نهب و حرق و قتل و چپاول گرفتار کردیده هنگام قدرت درصدد تلاقی برنیامده است. کیش باستانی ما ویرانی و درندگی را مانند بیماری و تاریکی از آثار شیطان و اهریمن خوانده و ایجاد وسایل آبادی و روشنایی و تندرستی را مایهٔ تقرب یزدان دانسته است.
در تمام دوره سههزار سالهٔ تاریخ ما از صاحبان شوکت آنها که ایرانی حقیقی بودهاند نام خود را به عملیّانی مانند فجایع آشوریان و بابلیان و چنگیزیان و تیموریان و امثال آنها ننگین و ملوث ننمودهاند. آزار و اذیت و قتل و غارت و ویرانی و تعصب جاهلانه در مملکت ایران کمتر وقتی از خود ایرانیان ناشی شده، غالباً عمل خارجیان یا از تأثیر نفوذ ایشان بوده است.
▪️ایرانیان مثل یونانیان و رومیان زیردستان خود را بنده و عبید نساخته و زحمات زندگانی خویش را به دوش آنها بار نکرده، و بزرگان و سلاطین ایرانی هیچوقت مانند رومیان برای تفنن و تفرج خاطر اسرا را با یکدیگر یا با شیر و ببر و پلنگ به جنگ نینداختهاند. دولتهای ایرانی هرگز مانند اسپانیولیها طرد و تبعید چند صد هزار نفر مردم بیآزار را به جرم اختلاف دین و مذهب روا نداشته بلکه خارجیان را به مملکت خود دعوت نمودهاند. رفتار سلاطین صفویه با ارامنه نمونهای از این شیوه و طریقه است و دست یافتن کوروش شاهنشاه ایران بر بابل بشارت آزادی قوم یهود از اسارت هفتاد ساله بوده است. هر یک از این ادوار شوکت و سلطنت ایرانی را که بنگریم میبینیم در آن دوره آثار و خصایص انسانیت از علم و حکمت و شعر و ادب و زراعت و تجارت و صناعت و کلیهٔ لوازم مدنیت رونق و رواج داشته است، ایرانیها خود راساً به آن امور اشتغال میورزیدند، بیگانگان را هم در این راه تشویق و ترغیب و تقویت و حمایت مینمودند. داراها و اردشیرهای ما دانشمندان و حکمای یونان و غیره را به دربار خود دعوت میکردند و فلاسفه و علمایی که از وطن خود طرد و تبعید میگردیدند در نزد اکاسره به مهربانی پذیرفته شده و در دارالعلمهای ما به مطالعات و عملیات علمی اشتغال میورزیدند.
▪️متاسفانه دست جفاکاران آثار و نتایج زحمات اجداد ما را محو و خراب نموده و چون میخواهیم پی به چگونگی آنها ببریم به وسایل غیرمستقیم باید متوسل شویم اما آیا کلمات حکیمانهای که از بزرگان ما منقول است دلیل بر بزرگواری و بلندنظری آنان نیست؟ آیا اهتمامی که برای دست یافتن بر خزائن حکمت و معرفت مانند کتاب کلیله و دمنه و امثال آن داشتند علامت دانشپروری ایشان نتواند بود؟ آیا آثار صنعتی که درخرابههای قصور آنها دیده میشود دلالت تامه بر هنرپروری و ذوق فطری ایشان ندارد؟
بزرگمنشی و استعداد و دانشمندی ایرانیان چنان بوده که همهٔ اقوام و مللی که با آنها سر و کار داشتهاند حتی دشمنان ایشان از آنها به خوبی یاد میکردهاند، و همه وقت نام ایرانی در اذهان و خواطر مردم شهامت و ملاطفت و ذوق و شور و ظرافت و حکمت و عرفان به یاد میآورده است. هرگاه به گفتههای بزرگان دنیا از هر قوم و مملکت و هر دوره و زمان رجوع شود و از دوست و دشمن از یونانی و رومی و عرب و یهود و هنود گرفته تا اقوام عدیدهٔ اروپایی و از هردوت و گزنفون و افلاطون تا ولتر و منتوسکیو و ارنست رنان و مستشرقین گذشته و معاصر اگر در کلماتشان تتبع به عمل آید دفاتر چند میتوان ترتیب داد از آنچه در حق ایرانیان گفته و به صراحت با کنایه و عامدا یا من غیر قصد مستقیم یا غیر مستقیم آنان را ستایش نمودهاند.
سیاستنامهٔ ذکاءالملک
مقالهها، نامهها و سخنرانیهای سیاسی محمدعلی فروغی
به اهتمام ایرج افشار، هرمز همایونپور، صص ۲۵۵–۲۵۱
ایران را چرا باید دوست داشت
بخش پایانی
شادروان استاد محمدعلی فروغی
▪️از طرف دیگر هر وقت سیادت از ایرانی سلب شده و غلبهٔ اقوام خارجی ذوق سلیم و طبع رقیق ایرانی را محجوب کرده، عالم انسانیت در این قسمت دنیا که ما هستیم تنزل و انحطاط یافته است، ولیکن در آن مواقع نیز مایه و استعداد ایرانی تأثیر خود را بخشیده و اقوام وحشی و بیتربیت را که به زور کثرت جمعیت و یا بر حسب پیشآمدهای خاص بر مملکت ایران چیره شدهاند در اندک زمانی بر حسب استعداد آنان بیش یا کم داخل در عالم تمدن و تربیت کرده است.
رونق کلیهٔ لوازم تمدن و تربیت در زمان خلفای عباسی که یکی از دورههای درخشان تاریخ عالم انسانیت به شمار میرود بهترین شاهد این مدعا است، چه همه کس تصدیق دارد که جلوهٔ خوشی که مسلمین در آن دوره در علم و حکمت و سیاست و صنعت و غیرهها کردهاند جزو اعظم آن به همت ایرانیان و از اثر وجود ایشان بوده است. قریحه و استعداد ایرانیان در ابزار افکار عالی و بدیع و ایجاد آثار صنعتی ظریف و لطیف چنان سرشار و زاینده بود که انسداد مجاری عادی از آن جلوگیری ننموده و خود مجاری برای ظهور و بروز احداث کرده است. اگر مایه طبیعی فکر خود را به صورت حکمت و فلسفه نمیتوانسته است جلوه دهد به عنوان دین و مذهب درآورد، و اگر ممنوع بوده است که ذوق صنعتی خود را به نقاشی و مجسمهسازی ظاهر کند به خوشنویسی و تذهیب و منبتکاری و سایر تزئینات و تنزهات جلوه داده است.
نفوذ علمی و ادبی و صنعتی ایران در ممالک مجاوره از آفتاب روشنتر و با اینکه در این صد سال اخیر در برانداختن آن اهتمام به عمل آوردهاند هنوز آثارش پدیدار است، چنانکه میتوان گفت از دیر زمان در آسیای غربی و مرکزی ایرانی یگانه عامل تربیت و تمدن و ایران مرکز و کانون تابش انوار معرفت بوده است.
از این گذشته از ایرانیان هروقت فردی یا جماعتی اوضاع وطن را مساعد احوال خود ندیده
و جبراً و اختیاراً به ممالک دیگر مهاجرت کردهاند همواره نام ایرانی را به آبرومندی حفظ نموده حامل علم و صنعت و عامل آبادی و ثروت بودهاند. چنانکه میتوان گفت در همهٔ ممالکِ مجاور ایران آثار تمدن و آبادی کلاً یا بعضاً از نتایج وجود ایرانیان است. مردم ممالک وسیعهٔ
هندوستان اگر انصاف دهند میتوانند بهترین شاهد این مدعا باشند که تأثیرات ایرانیان اسلامی در آن مملکت آشکار است و قابل انکار نیست. مقام ایرانیهای باستانی نیز در هندوستان حاجت به شرح و بیان ندارد که جماعت پارسیان که بازماندگان آن قوم شریفاند امروز در آن سرزمین چه مقام ارجمند در همهٔ رشتههای خصایص انسانیّت دارند، و چگونه نام ایرانی را در میان اقوام و فرَقِ بیشمار آن دیار محترم نگاه داشته و مایهٔ سرفرازی ما میباشند.
▪️از ذکر این جملات مقصود رجزخوانی نیست، بلکه غرض این است که به عقیدهٔ من ایرانی از آن قوم است که استعداد ادای وظایف انسانیت را دارد. چنانکه امروز هم با آنکه تازه از یکی از دورههای تاریکی تاریخ ایران بیرون آمدهایم معهذا آثار استعداد ایرانی ظاهر است و میتوان امیدوار بود که باز با کاروان ترقی نوع بشر همقدم شود و در این موقع که به نظر میرسد تمدنهای مختلف شرق و غرب به یکدیگر برخورده، و با هم اختلاط و امتزاج یافته، و یک یا چند تمدن دیگر باید ایجاد گردد، ذوق و هوش و فکر ایرانی هم مثل ایام گذشته یک عنصر مفیدِ با قیمت واقع شود. پس ما ایرانیها حق داریم که وطنپرست و ملتِ درست باشیم، چنانکه از خارجیان هر کس درست به احوال این قوم برخورده، تصدیق کرده است که وجودش در عالم انسانیت مفید بوده و هست و نسبت به ملت و مملکت ما اظهار مهر و ملاطفت نموده و ما قدر آن مهربانیها را میشناسیم و منظور میداریم.
آخرین عقیدهای که میخواهم اظهار کنم این است که چون وطنپرستی و ملت دوستی البته لوازمی دارد که هر کس باید به قدر قوه به آن قیام نماید در نظر من نخستین لوازم آن این است که شخص در ادای آن وظایف انسانیت که موجب عزت و حرمت ملتش میشود کوتاهی ننماید، و اگر استعدادش در انجام این وظیفه سرشار نباشد لااقل در تجلیل و تکریم کسانی که استعداد را داشته و به کار انداختهاند بکوشد.
سیاستنامهٔ ذکاءالملک
مقالهها، نامهها و سخنرانیهای سیاسی محمدعلی فروغی
به اهتمام ایرج افشار، هرمز همایونپور، صص ۲۵۵–۲۵۱
ذکاءالملک
زاده : ١٠ مرداد ١٢۵۶
درگذشت : ۵ آذر ١٣٢١
در زمان دانش آموزی، از میان ایرانیانی که در ادبیات کار کرده بودند، کسی که برای من گواراتر و سبک تر بود، مرحوم محمدعلی فروغی بود. او مقالاتی نوشته بود که نشان می داد دید روان تری نسبت به ادبیات دارد. او در زمینه ادبیات زیاد ننوشته بود، ولی همین مقداری که نوشته بود، از نوع مقدمه "برگزیده شاهنامه" روشش برای من قابل قبول تر بود.
زندگی، عشق و دیگر هیچ، ص۵۶٠
محمد علی اسلامی ندوشن