رسته‌ها
گفتار در روش راه بردن عقل
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 109 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 109 رای
ضمیمه کتاب سیر حکمت در اروپا

مهمترین کتاب فلسفی دکارت و یکی از مهمترین کتب فلسفی موثر بر علم و فلسفه ی اروپا رساله ای است بنام گفتار در روش به کار بردن عقل(خرد) که توسط مرحوم محمدعلی فروغی به زیبایی به پارسی برگردان شده است.و از همین روی است که دکارت را پدر فلسفه ی مدرن می خوانند چرا که تاثیرش بر علم و فلسفه بعد از خود غیر قابل انکار است.
اهمیت دکارت در تاریخ فلسفه بسیار مهم است چرا که وی پدر فلسفه جدید و موسس راسیونالیسم هست و فلاسفه ای چون لایبنیتس و اسپینوزا کاملاً متاثر از آراء وی هستند، البته برای شناخت هر یک از فلاسفه باید تاریخ ما قبلی آنها را و زمانی که در آن زیست میکنند را به خوبی شناخت چرا که به قول راسل فیلسوف انگلیسی فلاسفه هم فرزندان زمان خود هستند.اهمیت این جریان را مرحوم محمد علی فروغی به ما نشان میدهد وی در ابتدا قصد ترجمه گفتار در روش را داشت اما دید پیش نیاز آن دانستن تفکرات ما قبل آن و زندگی و زمانه دکارت میباشد پس سیر حکمت در اروپا را نگاشت. یعنی کتاب سیر حکمت تا حدود زیادی طفیلی وجود این رساله ی دکارت است!
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
61
تعداد دسترسی:
56520
آپلود شده توسط:
poorfar
poorfar
1392/06/13

کتاب‌های مرتبط

نوپیدایی: از آشفتگی به نظم
نوپیدایی: از آشفتگی به نظم
3.5 امتیاز
از 2 رای
حکمت سقراط و افلاطون - جلد ۲
حکمت سقراط و افلاطون - جلد ۲
4.7 امتیاز
از 71 رای
Spinoza: A very short introduction
Spinoza: A very short introduction
5 امتیاز
از 4 رای
A Very Short Introdcutioni - Nietzsche
A Very Short Introdcutioni - Nietzsche
5 امتیاز
از 5 رای
Schopenhauer - A Very Short Introduction
Schopenhauer - A Very Short Introduction
5 امتیاز
از 2 رای
اگزیستانسیالیسم
اگزیستانسیالیسم
4.8 امتیاز
از 24 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی گفتار در روش راه بردن عقل

تعداد دیدگاه‌ها:
7
دکارت ادم عجیبی بود. خانه به دوشی که به قول خودش 7 سال را صرف ولگردی و مابقی را صرف مطالعه و دوری گزینه از فرانسویان نموده بود. او یکی از نمادهای برجسته عقل گرایی محض بوده است
با سلام
دوستان نسخه الکترونیکی تاملات - دکارت - احمد احمدی جایی موجود هست؟
با عرض سلام و ادب به اقای مهر پویا
اولا اینکه دکارت گفته می اندیشم پس هستم درست ان این است که می گفت من هستم پس می اندیشم یعنی چون من من غیر من را درک می کنم یا اینکه چون من منم من را درک می کنم
خلاصه اینکه می توان گفت می اندیشم هم درست به این صورت که می اندیشم این (شم) همان اشاره به من است که هستم می اندیشم ولی از اثار دکارت این بیرون نمی اید شاید خودش ملتفت این سخن نبوده است
ثانیا من همیشه من است و هیج وقت غیر من نمی شود مثال همیشه این گونه صحبت می کند می گوید من می خورم من می روم حتی می گوید من می میرم یعنی مردن را حمل می کند به من خود چرا چون من همیشه خواهد بو د و از بین رفتنی نیست یهنی من زوال پذیر نیست
ثالثا ابن سینا در اشارات در نمط سوم فرموده است در اثبات علم حضوری انسان معلق را فرض گرفته نه اینکه انرا تجربه کرده است خودش هم می گوید این فقط فرض است و تمام التشبیه یقرب من وجه و یعبد من وجه
التماس دعا
العبد العاصی
دوستانی که دستی در فلسفه دارند این جسارت من را با دیده ی اغماض خواهند نگریست تا من بتوانم چند خطی آموخته ها و فهمیده هایم از این کتاب را بنویسم.
دکارت یکی از مهم ترین و تاثیرگذارترین اندیشمندان تاریخ بشر است به دلیل اینکه هم در زمینه ی ریاضیات و هم در زمینه ی فلسفه نوآوری هایی کرده که سرچشمه ی پیشرفت های چشم گیر در این زمینه ها شده است.در زمینه ی ریاضیات او بنیادگزار هندسه ی تحلیلی است و دستگاه مختصات دکارتی یا کارتزین را بنیادگزاری کرد و کسانی که رشته های ریاضی و فیزیک خوانده اند می دانند که اگر دستگاه مختصات(و البته انواع پیشرفته تر آن مثل مختصات کروی و استوانه ای) را از ریاضیات حذف کنیم احتمالا در حال حاضر به خوبی و خوشی در خانه های کاهگلی زندگی می کردیم!
دکارت را می توان همزمان پدر تجربه گرایی و عقل گرایی در عصر جدید دانست.(لذات فلسفه, ویل دورانت) , "اسپینوزا" روانشناسی خود را از "توماس هابز" گرفته است و متافیزیکش تحت تاثیر دکارت است(تاریخ فلسفه ی غرب, راسل).
دکارت فلسفه ی خود را با "شک" آغاز می کند:شک در همه چیز_حتی وجود خودش. می گوید مگر نه این است که گاهی اتفاق می افتد در عالم رویا به هزار سو سرک می کشم حال آنکه در واقع «برهنه در بستر» خوابیده ام؟ چه تضمینی است که اصلا همیشه چنین نباشد و در همه حال در عالم رویا نیستم؟!
وقتی کسی بر وجود خودش شک کند می تواند در هر امر به ظاهر بدیهی دیگر هم شک کند.از جمله ی عقاید فلسفی پیشینیان به ویژه ارسطو که گذر زمان هاله ای از نور... ببخشید!! هاله ای از تقدس را به دور برخی از این عقاید کشیده بود.
دکارت می خواست به جای آنکه خانه های شهر را یکی یکی تعمیر و بازسازی کند به یک باره شهر را بکوبد و دوباره طرحی نو در اندازد(دنیای سوفی,گردر)
اما نمی توانست همین طور تا ابد به گودبرداری ادامه دهد.بالاخره باید به پایه ای محکم و مطمئن می رسید و بنای فلسفی خود را بر روی آن بنیان متقن می ساخت.
با خود گفت آیا می توانم به وجود همین "شک" به همه چیز حتی به خودم شک کنم؟آیا یک "شکی" این وسط وجود ندارد؟ و آیا "شک" قسمی از اندیشه نیست؟پس "اندیشه" هم وجود دارد که نمی توانم به آن شک کنم.
سپس پرسید:چه کسی است که دارد اندیشه می کند؟ آری این "من" هستم که دارم می اندیشم. پس لاجرم باید "من"ی وجود داشته باشد که اندیشه کند و شک کند.بنابراین:
«می اندیشم پس هستم»!
در انتقاد از این نحوه ی استدلال دکارت می توان گفت که جمله ی "می اندیشم" در واقع همان "من می اندیشم" است.و این جمله در صورتی که وجود نفس خود محل مناقشه باشد مستلزم مغالطه ی دور است.وجود "من" هنوز ثابت نشده است که بخواهیم بگوییم "می اندیشم".
"دیوید هیوم" فیلسوفی که تجربه گرایی را به منتهادرجه ی خود رسانده است وجود نفس را منکر می شود و می گوید امکان ندارد کسی بتواند به "خودش" فکر کند.
به نظر حقیر وقتی ما به خودمان فکر می کنیم در واقع امر به صفات خودمان فکر می کنیم. مثلا حالات سردی و گرمی , یا چهره ی خودمان و... .اما چیزی به نام "من" در واقع وجود ندارد.
"ابن سینا" می گوید اگر انسانی را که حواس پنجگانه از او سلب شده باشد (انسان معلق) در نظر بگریم می تواند متوجه وجود خودش بشود.من نمی دانم ابن سینا که این را می گوید آیا خود تجربه ی «معلق» شدن را داشته یا نه؟!
رنه دکارت، در کتاب "گفتار در روش به کار بردن عقل" ، تجربه‌ی شخصی خود را در این مورد به تفصیل توضیح داده است. بخشی از آن – که شامل 4 دستور برای استفاده‌ی صحیح عقل است – را با ترجمه‌ی فاخر و زیبای مرحوم محمد علی فروغی می‌خوانیم:
"نخست این‌که، هیچ‌گاه، هیچ چیز را حقیقت نپندارم جز آن‌چه درستی آن بر من بدیهی شود یعنی از شتاب‌زدگی و سبق ذهن، سخت بپرهیزم و چیزی را به تصدیق نپذیرم مگر آن‌که در ذهنم چنان روشن و متمایز گردد که جای هیچ‌گونه شکی باقی نماند.
دوم آن‌که، هریک از مشکلاتی را که به مطالعه در می‌آورم تا می‌توانم و به اندازه‌ای که برای تسهیل حل آن لازم است، تقسیم به اجزا نمایم.
سوم آن‌که، افکار خویش را به ترتیب جاری سازم و از ساده‌ترین چیزها که علم به آن‌ها آسان‌تر باشد آغاز کرده، کم‌کم به معرفت مرکبات برسم و حتی برای اموری که طبعاً تقدم وتأخر ندارد، ترتب فرض کنم.
چهارم آن‌که، در هر مقام، شماره‌ی امور و استقصا را چنان کامل نمایم و بازدید مسایل را به اندازه‌‌ای کلی سازم که مطمئن باشم چیزی فروگذار نشده است"...
................................
سپاس از فراوان دوست مهربان وبزرگوارpoorfar....کار بزرگ وبی نظیری بود..
گفتار در روش راه بردن عقل
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک