عبید زاکانی
(0701 - 0772 هـ.خ)
شاعر، نویسنده و طنزپرداز
مشخصات:
نام واقعی:
خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی
تاریخ تولد:
0701/01/01 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
0772/01/01 خورشیدی (71 سالگی)
محل تولد:
قزوین
جنسیت:
مرد
ژانر:
شعر و ادبیات
زندگینامه
عبید زاکانی
نام اصلی خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی
زمینه کاری شاعر و نویسنده
زادروز ۷۰۱ هجری قمری
توابع قزوین
مرگ ۷۷۲ ه.ق ذکر شده
اصفهان یا بغداد
ملیت ایرانی پرچم ایران
محل زندگی قزوین، بغداد
در زمان حکومت شاه شیخ ابواسحق اینجو
شاه شجاع مظفری
لقب ارباب الصدور
سالهای نویسندگی قرن هشتم هجری قمری
سبک نوشتاری طنزپرداز
تخلص عبید
خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی شاعر و نویسندهٔ طنزپرداز فارسیزبان قرن هشتم هجری است که طبق قراین موجود در اواخر قرن هفتم یا اوایل قرن هشتم ه.ق. در یکی از توابع قزوین چشم به جهان گشود.
علت مشهور بودن او به زاکانی نسبت داشتن او به خاندان زاکان است که این خاندان تیرهای از «عرب بنی خفاجه» بودند که بعد از مهاجرت به ایران به نزدیکی رزن از توابع قزوین در تقسیم بندی گذشته وهمدان درتقسیم بندی کنونی رفتند ودر آن ناحیه ساکن شدند.وی درقزوین به دانش اندوزی پرداخته ودراین شهرپرورش یافته وتاپایان عمردراین شهربود. در این خاندان دو شعبه از دیگران مشهورتر بودند، شعبهی یکم که به گفتهی حمدالله مستوفی (معاصر و همشهری عبید) اهل دانشهای معقول و منقول بودند و شعبهی دوم که این مورخ آنها را ارباب الصدور (یعنی وزیران و دیوانیان) مینامد. حمدالله مستوفی، عبید را نظامالدین عبیدالله زاکانی یاد میکند و او را از شعبهی دوم میداند. با این همه اطلاع دقیقی از مقام صدارت یا وزارت برای عبید در دست نیست و همینقدر میدانیم که در دستگاه پادشاهان فردی محترم بوده.
بنا به گفتهٔ تاریخ نویسان عبید در طول حیات خود لقبهایی را از امراء و حکام زمان خود گرفتهاست. و اشعار خوب و رسائل بینظیری دارد.
عباس اقبال در مقدمه دیوان عبید مینویسد:
از شرح حال و وقایع زندگانی عبید زاکانی اطلاع مفصل در دست نیست. اطّلاعات ما در این باب منحصر است به معلوماتی که حمدالله مستوفی معاصر و همشهری قزوینی عبید و پس از او دولتشاه سمرقندی در تذکره خود، تألیف شده در قرن ۸۹۲ ه.ق.، در ضمن شرحی مخلوط به افسانه در باب او به دست داده و مؤلف ریاض العلماء در باب بعضی از تألیفات او ذکر کردهاست. معلومات دیگری نیز از اشعار و مؤلفات عبید بهدست میآید. از مختصری که مؤلف تاریخ گزیده راجع به عبید نوشتهاست، مطالب زیر استنباط میشود:
۱- اینکه او از جمله صدور وزرا بوده، ولی در هیچ منبعی به آن اشاره نشدهاست.
۲- نام شخص شاعر نظام الدین بودهاست، در صورتی که در ابتدای غالب نسخ کلیات و در مقدمههایی که بر آن نوشتهاند وی را نجم الدین عبید زاکانی یاد کردهاند.
۳- نام شخصی شاعر عبیدالله و عبید تخلص شعری او است. خود او نیز در تخلص یکی از غزلهای خود میگوید:
گر کنی با دیگران جور و جفا با عبیدالله زاکانی مکن
۴- عبید در هنگام تألیف تاریخ گزیده که قریب چهل سال پیش از مرگ اوست به اشعار خوب و رسائل بی نظیر خود شهرت داشتهاست. در تذکره دولتشاه سمرقندی چند حکایت راجع به عبید و مشاعرات او با جهان خاتون شاعره و سلمان ساوجی و ذکر تألیفی از او بهنام شاه شیخ ابواسحاق در علم معانی و بیان و غیره هست.
عبید در تألیفات خود از چندین تن از پادشاهان و معاصران خود مانند خواجه علاءالدین محمد، شاه شیخ ابوالحسن اینجو، رکن الدین عبدالملک وزیر سلطان اویس و شاه شجاع مظفری را یاد کردهاست. وی از نوابغ بزرگان است. میتوان او را تا یک اندازه شبیه به نویسنده بزرگ فرانسوی ولتر دانست.
وفات عبید زاکانی را تقی الدین کاشی در تذکره خود سال ۷۷۲ دانسته و صادق اصفهانی در کتاب شاهد صادق آن را ذیل وقایع سال ۷۷۱ آوردهاست. امر مسلم این که عبید تا اواخر سال ۷۶۸ ه.ق. هنوز حیات داشتهاست.. و به نحو قطع و یقین وفات او بین سنوات ۷۶۸ و ۷۶۹ و یا ۷۷۲ رخ دادهاست
از تألیفاتی که از او باقی است معلوم است که بیشتر منظور او انتقاد اوضاع زمان به زبان هزل و طیبت بودهاست. مجموع اشعار جدی که از او باقیاست و در کلیات به طبع رسیدهاست از ۳۰۰۰ بیت تجاوز نمیکنند.
طنز عبید
صرفنظر از اینکه عبید شاعر بودهاست، همگان نام او را با طنز و هزل عجین و اغلب عامه او را به لطایفش میشناسند. در این میان منظومه موش و گربه شهرت بسیار داشته و ریش نامه و صد پند از همه لطیف ترند. مانند بسیاری از طنزپردازان متقدم مانند سعدی شیرازی، طنز و هزل به یکسان در لطایف او راه یافتهاست.[۵] دیوان لطایف او شامل بخشهای زیر است:
رسالهٔ اخلاق الاشراف
ریش نامه
صد پند
ترجیع بند ج..
تضمینات و قطعات
رباعیات
رسالهٔ دلگشا
تعریفات ملا دو پیاز
منظومه موش و گربه
منظومه سنگتراش
رسالهٔ تعریفات ملا دو پیازه
بیشتر
آخرین دیدگاهها
عید آمد و رفت محنت ماه صیام
تا سال دگر ز کف منه جام مدام
عبید زاکانی
بند تظاهر
«منگر به حدیث خرقهپوشان
آن سخت دلان سستکوشان
آویخته شانهدان به گردن
همچون جرس از درازگوشان
از دور چو شکلشان ببینی
از راه بگرد و رو بپوشان
از بند ریا و زرق برخیز
با بادهنشین و بادهنوشان»
عبید زاکانی
شاید قبیحترین مسئله در ایران «پسامغول» رشد روزافزون «تظاهر و ریا» در جامعه بوده است.
مسئله ای که در غزلیات حافظ و طنز گزنده عبید زاکانی بارها به آن پرداخته شده است. در آن سالهای پر از آشوب و نفرت که فرهنگ و هنر در خواری و زبونی قرار دارد و هر لاف زنی به اسم هنرمند و ادیب و هر دستار بند و خرقه پوشی به نام شیخ و صوفی بساط پر از ریا و دروغ خود را پهن کرده است، نوک تیز و نیش دار طنز عبید زاکانی بسیاری از حاکمان و قاضیان و شارحان و واعظان و صوفیان و عالمان را نشانه رفته است، دورانی که در آن تزویر و دورویی و خیانت و ریا و دروغ و بسیاری دیگر از اخلاقیات مذموم و ناپسند به متاع عامی تبدیل شده و هر کس در هر جایگاهی مشغول سوء استفاده از موقعیت خویش است.
عبید زاکانی در نقد و ذم طبقه اشراف در رساله "اخلاق الاشراف" با زبان گزنده و تندی به اشراف و بزرگان جامعه می تازد و در رساله های دیگر فساد و خودفروشی و نخوت و تکبر و طمع و ریا را با زبان خاص خود به باد انتقاد می گیرد.
«ریا و تظاهر» طی قرون متمادی چنان با تار و پود جامعه ایران عجین شده است که رهایی از آن امری ناممکن به نظر می رسد. امروزه به واسطه گسترش رسانه های ارتباطی تظاهر و ریاکاری در گفتار و رفتار برخی از واعظان و صاحبان تریبون و مسئولین فعلی و سابق نمود بیشتری یافته است و دوباره این صفت مذموم اخلاقی ریشه دار در جامعه ایرانی را بیش از پیش عیان کرده است.
واعظی که مردم را به خوردن یک وعده غذا و حذف برخی مواد غذایی دعوت می کند اما خود راننده شخصی دارد و یکبار هم برای خرید کالا راهی بازار نشده است، مسئولی که مردم را به پوشیدن لنگ و شلیته دعوت می کند، اما خود در بهترین نقطه شهر سکنا گزیده و فرزندانش تجار بین المللی هستند، افرادی که هیچ اعتقادی به دین و اخلاقیات و شرع و.. ندارند اما در ظاهر به گونه ای جانماز آب می کشند که انگار ازقدیسین و حواریون هستند و..
وضعیت امروز ایران دیالوگی از «ویلیام شکسپیر» در نمایشنامه «هملت» را به خاطر می آورد. در این نمایشنامه، وقتی «لایرتیس» (برادر اوفیلیا) خواهرش را از عشق هملت هشدار می دهد و به او توصیه می کند مبادا در این رابطه طعمه کامجویی هملت شوی، اوفیلیا در پاسخ می گوید:
«من این اندرزهای نیکو را نگهبان قلب خود خواهم ساخت، ولی برادر عزیزم ، شما خود از آن کشیشان ناپارسا نباشید که راه دشوار و پر خس و خار آسمان را به ما نشان می دهد اما خود بسان هرزه ای خودخواه و بی باک در جاده ی پرگل کامگاری گام بر می دارند و پروایی از مواعظ خود ندارند»
فرهاد قنبری
.
چو زلف خویشتن ناگه برآشفت
بتندید و در آن آشفتگی گفت
بدان رنجور بیدرمان بگویید
بدان مجنون بیسامان بگویید
چو سودا داری ای دیوانه در سر
ز سر سودای ما بگذار و بگذر
نه کار تست این نیرنگسازی
سر خود گیر تا سر در نبازی
کجا یابی ز وصلم روشنایی؟
پری با دیو کی کرد آشنایی؟
گدایی با شهی همدوش کی شد؟
گیاه با سرو همآغوش کی شد؟
تویی پروانه، من شمع دلافروز
کجا بر شمع شد پروانه دلسوز
دلت گر ماجرای عشق ورزد
درونت گر هوای عشق ورزد
عبید زاکانی
البته جناب sahractani 1343 من در تکمیل حرف جنابعالی و در جواب به
متعصبان روشنفکرنما که از ارتداد در اسلام صحبت می کنند بگم در وندیداد و متون پهلوی مجازات مرتد زنده زنده پوست کندن و مرگ ارزانیه این از اوستا و متون پهلوی البته میگن اینها رو مغان اضافه کردن ولی در گاتاها خود زرتشت از انجمن مغان در هات ۴۶ و ۵۱ و ۵۳ تمجید می کنه به ترجمه ساسانفر رجوع شود
اما این افراد در جعل کردن هم ید قهاری دارن از این اشعار و حکایاتی که این صفحه به نام عبید زاکانی اومده فقط یکی مربوط به ایشونه مدح خواجه عمید الملک اون خرقه هم در وصف صوفیان هست چنانچه در کتاب کلیات اومده بقیه تلگرامی و توییتریه البته عبید زاکانی انتقاد تند از وعاظ و صوفیان و زاهدان داره ولی موارد اینجا جعلیه فقط در جواب این معلوم الحالان تحت عنوان و نقاب ملی گرا و مصدقی باید گفت در شاهنامه فردوسی داریم
چنان بر دل هرکسی بود دوست نماز شب و روزه آیین اوست حالا اگر کل شعرای ایران در مورد روزه داری بد می گفتند همین بیت برای اینها بس بود و پیشوای این افراد یعنی دکتر مصدق هم در نطقی در مجلس ششم میگه پیامبر اسلام سلطان ایران است این هم از ایشون بماند برای این دوستانحکایت نصیحت روباه
روزی روباهی به فرزندش گفت فرزندم از تمام این باغها میتوانی انگور بخوری غیر ازآن باغی که متعلق به ملای ده است،حتی اگر گرسنه هم ماندی به سراغ ان باغ نرو روباه جوان از پدرش پرسید چرا مگر انگور این باغ سمی است ؟روباه به فرزندش پاسخ داد نه فرزندم،اگر ملا بفهمد ما از انگور باغ وی خورده ایم ، فتوا میدهد گوشت روباه حلال است و دودمان ما را به باد میدهد با این جماعت که قدرتشان بر جهل مردم استوار است ، هرگز درنیفت
عبید زاکانی
عبید زاکانی را گفتتد
دین اسلام را چگونه یافتی ؟!
گفت دین عجیبی است
چون در آن داخل شوی
سر آلتت را ببرند و چون خارج شوی
سر خودت را...!
شیخی را گفتند:
"ای شیخ خرقه خویش را بفروش"
گفت:
"اگر صیاد دام خود را فروشد، به چه چیز شکار کند؟"
عبید زاکانی
.
ای یار نگفتمت که صهبا می خور
با دلبر گلچهرهی رعنا میخور
پندم نشنیدی آمد اینک رمضان
جان میده و تر میکن و حلوا میخور
عبید زاکانی