رسته‌ها

فردوسی
(0319 - 0397 هـ.خ)

شاعر
مشخصات:
نام واقعی:
ابوالقاسم حسن ابن علی طوسی
تاریخ تولد:
0319/00/00 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
0397/00/00 خورشیدی (78 سالگی)
محل تولد:‌
خراسان
جنسیت:‌
مرد
ژانر:‌
شعر حماسی
زندگی‌نامه
حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعر حماسه‌سرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانی‌ترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بوده‌است (شاهنامهٔ فردوسی بیش از پنجاه هزار بیت دارد.). او را از بزرگ‌ترین شاعران فارسی‌گو دانسته‌اند .شاهنامه مهم ترین اثر فردوسی و یکی از بزرگ ترین آثار ادبیات کهن فارسی می‌باشد. در ایران ۲۵ اردیبهشت بنام روز ملی فردوسی نامگذاری شده است. نام و آوازهٔ فردوسی در همه جای جهان شناخته شده و ستوده شده‌است. شاهنامهٔ فردوسی به بسیاری از زبان‌های زنده جهان برگردانده شده‌است. هانس هاینریش شدر ایران‌شناس آلمانی در سخنرانی‌ای که در کنگرهٔ فردوسی در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (۵ مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به پاس هزاره فردوسی و در شهر برلین بر پا شده بود، می‌گوید : چیرگی بر ایران به دست مغولان و از میان رفتن توان ایران پس از یک سده رهایی از چیرگی بیگانگان از سبب‌های گرایش ایرانیان به شاهنامه و تلاش برای بازیابی کیستی (هویت) فراموش شدهٔ خویش می‌باشد. همچنین وی همانندی روزگار ایرانیان در زمان فردوسی با آلمان سدهٔ نوزدهم را چرایی گرایش اندیشمندان آن کشور به شاهنامه فردوسی و برگردان آن به آلمانی می‌داند.اما به گفته بسیاری از پژوهشگران ایران فردوسی بزرگترین رزم‌نامه جهان را پدید آورده که دربردارنده تاریخ جهان باستان است.
بیشتر
ویرایش

کتاب‌های فردوسی
(147 عنوان)

5 امتیاز
از 9 رای
بیژن و منیژه فردوسی

آخرین دیدگاه‌ها

تعداد دیدگاه‌ها:
5
چون با تخت ، منبر برابر کنند


همه نام بوبکر و عمر کنند


زیان کسان در پی سود خویش


بجویند و دین آندر آرند پیش










گویند شیخ ابوالقاسم گرگانی بر فردوسی نماز نکرد که او مدح مجوس گفته؛ آن شب در خواب دید فردوسی را در بهشت عدن درجات عالیست، از او سئوال کرد که این مقام به چه یافتی؟ گفت: به این یک بیت که در توحید گفتم:
جهان را بلندی و پستی توئی /  ندانم چه ای هر چه هستی توئی
«تذکره دولتشاه»

نهان گشت کردار فرزانگان  

پراکنده شد کام دیوانگان


هنر خوار شد، جادوی ارجمند   

نهان راستی،آشکارا گزند


شده بر بدی دست دیوان دراز  

به نیکی نبودی سخن جز به راز


که ایران چو باغی‌ ست خرم بهار      شکفته همیشه گل کامکار      اگر بفکنی خیره دیوار  باغ      چه باغ و چه دشت و چه دریا ،چه راغ      نگر تا تو دیوار او نفکنی       دل و پشت ایرانیان نشکنی     کزان پس بود غارت و تاختن      خروش سواران و کین آختن       زن و کودک و بوم ایرانیان      به اندیشه ی بد مَنه در میان      هوا خوشگوار و زمین پرنگار       تو گفتی به تیر اندر آمد بهار        همه سر به سر ، دست نیکی بَرید      جهانِ جهان را به بد مسپرید      نخوانند بر ما کسی آفرین چو ویران بود بوم ایران زمین       دریغ است ایران که ویران شود       کَُنام پلنگان و شیران شود        ز ضحاک شد تخت شاهی تُهی         سر آمد بر او روزگار مِهی        چنین است کردگار گردان سپهر     گهی درد پیش آردت ، گاه مهر            به کام تو گردد سپهر بلند           دلت شاد بادا تنت بی گزند    چنین روز روزت فزون باد بخت             بداندیشگان را نگون باد           بخت بیا تا همه دست نیکی بریم جهانِ جهان را به بد مسپریم            وزین پس بر آن کس کنید آفرین          که از داد آباد دارد زمین             بسازید و از داد باشید  شاد     تن آسان و از کین مَگیرید یاد    کسی باشد از بخت پیروز و شاد       که باشد همیشه دلش پر ز داد

بناهای آباد گردد خراب / ز باران و ز تابشِ آفتاب


پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و بارانش ناید گزند


برین نامه بر سالها بگذرد / همی خواند آن کس که دارد خرد


 

بیا تا جهان را به بد نَسپَریم

به کوشش، همه دستِ نیکی بریم

فریدونِ فرّخ فرشته نبود

زِ مُشک و زِ عنبر سرشته نبود

به داد و دِهِش یافت آن نیکویی

تو داد و دِهِش کن فریدون تویی



عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک