سیمین دانشور
(1300 - 1390 هـ.خ)
نویسنده و مترجم
مشخصات:
نام واقعی:
سیمین دانشور
سایر نامها:
شاخه نبات، شیرازی بی نام، شیرازی گمنام
تاریخ تولد:
1300/02/08 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
1390/12/18 خورشیدی (90 سالگی)
محل تولد:
شیراز
جنسیت:
زن
ژانر:
رمان و داستان کوتاه
زندگینامه
سیمین دانشور (زاده ۸ اردیبهشت سال ۱۳۰۰ خورشیدی در شیراز -سن:۸۸ سال) نویسنده و مترجم ایرانی است. وی نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت. مهمترین اثر او رمان سووشون است که نثری ساده دارد و به ۱۷ زبان ترجمه شده است و از جمله پرفروشترین آثار ادبیات داستانی در ایران محسوب میشود. دانشور همچنین عضو و نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بود.از سیمین دانشور همواره بعنوان یک جریان پیشرو و خالق آثار کم نظیر در ادبیات داستانی ایران نامبرده میشود.سیمین دانشور در هجدهم اسفندماه سال ۱۳۹۰ در خانهاش در تهران درگذشت.
سیمین دانشور در ۸ اردیبهشتِ ۱۳۰۰ خورشیدی در شیراز زاده شد. او سومین فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه، نقاش؛ دخترعموی علی اصغر حکمت و سردار فاخر حکمت) بود. او سه برادر به نامهای منوچهر، هوشنگ و خسرو و دو خواهر به نامهای هما و ویکتوریا داشت. دورهٔ ابتدایی را در مدرسه انگلیسیزبان مهرآیین گذراند.
سیمین دانشور در سال ۱۳۲۷ در حالی که در اتوبوس از تهران راهی شیراز بود، با جلال آلاحمد، نویسنده و روشنفکر ایرانی، آشنا شد این آشنایی دو سال بعد به ازدواج انجامید.
این ازدواج تا مرگ نابههنگام آل احمد در سال ۱۳۴۸، به مدت ۲۰ سال دوام داشت. دانشور در گفتوگو با ناصر حریری گفتهاست که آنها هر چه مینوشتند، به هم نشان میدادند اما او هرگز اجازه نمیداده جلال در نوشتههایش دست ببرد. همچنین دانشور هیچگاه از نثر آل احمد که دست کم سه دهه یکهتاز میدان نویسندگی بود، تاثیر نپذیرفت و زندگی مشترک در شیوهٔ نگارش او اثر نگذاشت و استقلال خود را حفظ کرد
بیشتر
آخرین دیدگاهها
گفتم: مَردم این شهر شاعر متولد میشوند امّا شماها شعرشان را کشتهاید. گفتم پهلوانهایشان را اخته کردهاید. حتی امکان مبارزه هم باقی نگذاشتهاید که لااقل حماسهای بگویند و رجزی بخوانند.
گفتم سرزمینی ساختهاید خالی از قهرمان. گفتم شهر را کردهاید عین گورستان، پر جنب و جوشترین محلهاش محلهٔ مردستان است.
سووشون
سیمین_دانشور
آن وقتها که مردم لب جوی آب مینشستند و گذر عمر را میدیدند و دلیدلی میکردند و از تمام نعمتهای دنیا، یک گلعذار بسشان بود گذشت. حالا باید کناره سیلگیر بایستند و عمر همچین از روبهرو بیاید سیلی به صورتشان بزند که رَبّ و ربشان را یاد کنند..
سووشون / سیمین_دانشور