رسته‌ها
سگ ولگرد
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 205 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 205 رای
سگ ولگرد نام داستان کوتاهی از صادق هدایت است. این داستان تراژدی از زندگی مشقت بار یک سگ ولگرد در ورامین است. نویسنده در این داستان اعتقادات جاری جامعه را در قالب داستانی تأثرانگیز و دردناک به تصویر کشیده و مورد نقد قرار می‌دهد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
167
فرمت:
MP3, PDF
آپلود شده توسط:
HeadBook
HeadBook
1392/09/19

کتاب‌های مرتبط

نفرتی که میکاری
نفرتی که میکاری
4.1 امتیاز
از 8 رای
Bastard out of Carolina
Bastard out of Carolina
5 امتیاز
از 2 رای
مولی فلاندرز
مولی فلاندرز
3.9 امتیاز
از 12 رای
Cannery Row
Cannery Row
4.4 امتیاز
از 12 رای
موخوره
موخوره
4.5 امتیاز
از 121 رای
زیر گنبد کبود
زیر گنبد کبود
3.6 امتیاز
از 6 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سگ ولگرد

تعداد دیدگاه‌ها:
81
[quote='exorcism']نقل قول:و در آخر اینکه : هرکس که نخواهد نیاید به راهمان . راحت است بروید و جای دگر کنید .
آقای محترم...با اینکه حرفتون اهانت محسوب میشد نسبت به حرفهای من و بعضی از دوستان، اما به هرحال خودمو موظف میدونم عاقلانه جوابتونو بدم.افکار شما شبیه افکار صادق و کافکاست؟؟خب پس تو این مورد خیلی شبیه همیم. چون منم دقیقا همینطورم. ...[/quote]
من از بگو مگو های دوران نوجوانی زیاد دلخوش نمیشوم . عاقلانه هم جوابتان را نمیدهم چون هر چه را که نوشته اید پاسخش دوباره در کامنت طویل من هست .
نمیدانم چرا خواندن ها و دقت ها کم شده اند . حال که دقت و منظور حرفهای من را نگرفته اید دیگر چرا به حرف قبلی خود بی دقتی می ورزانید . پس دقت کنیدبه نمونه ای از حرفتان ( دقت ) :
((اونقدر که متوجه نبودم دارم با طنابی که اون ته چاه رفته میرم توی چاه))
(( ادمی که نتونه حتی خودشو تحمل کنه و نتونه با مشکلات زندگیش مواجه بشه چطوری میتونه الگوی یه دختربچه باشه؟حالا الگوی خیلی بهتری دارم.......)).
معنای دقیق اهانت را هم بنده در این سایت فهمیدم و آن اینکه هرکسی چیزی گفت اگر حرف راست را بزنی اهانت کرده ای و اگر با او همقدم شوی عالی هستی !!!!!!
بنده اصلا دوست ندارم با دختر جوانی تند تند حرف بزنم . روی سخنم با قسمتی از کلام کالتان بود .
و این حرف شما که ((هیچ آدمی در دنیا نیست که خودشو کامل بشناسه)) نظر شماست و این را خوب است که گفته اید در اولش : ((به نظرم)) . واقعن ممنون . چون این میشود پاسخش .
و هنگامی که میگویید از راهیکه رفته اید پشیمانید باید که برای آن دلیل درست بیاورید نه اینکه بگویید اشکال و ایراد از اصل بوده است .
نقص از شناخت ناشی ست . و راهش شعر آخر کامنت قبلی بنده است .
این حرفتان را ببینید :
((شما راه صادق رو در پیش گرفتی. منم گرفتم اما یه کم که گذشت فهمیدم نمیتونم باهاش کنار بیام و کنار کشیدم.)) ...
خیلی هم خوب .
خب آدم عزیز بنده هم در آن حرف منبسط شده ام همین را گفتم . بی دقتی همینه ها . آن شعر آخر را دوباره معنا کنید تا به حرف خودتان برسید . سرسری رد شدن باعث این سوءبرداشت میشود . شاید باید معنای آن را هم مینوشتم . نمیدانم .
البته شاید فقط این را نوشتید که بگویید اهانت کرده ام ( آن هم از طرف خودتان و طرف دوستانتان ). گریه آور است واقعن .
این حرفتان را نگاه کنید ((من واژه به واژه ی سخنان هدایت رو درک میکنم و با تمام سلولهای بدنم اونو می فهمم))
حال ، بنده نه . خود شما بگویید این جمله اتان با جملات کامنت پیشین تان به تطابق می نشیند.
این تناقض همان نقص در الگوبرداری ست که خودتان هم به آن واقفید و گفته اید که نتوانسته ام به تداوم حضورش در زندگی ام برسم .
و در آخر اینکه : هرکس که نخواهد نیاید به راهمان . راحت است بروید و جای دگر کنید .

آقای محترم...با اینکه حرفتون اهانت محسوب میشد نسبت به حرفهای من و بعضی از دوستان، اما به هرحال خودمو موظف میدونم عاقلانه جوابتونو بدم.افکار شما شبیه افکار صادق و کافکاست؟؟خب پس تو این مورد خیلی شبیه همیم. چون منم دقیقا همینطورم. اینکه ما میگیم هدایت واسه یه نوجوان الگوی مناسبی نیست دال بر انکار این شخص نیست. قبلا گفتم هنوزم میگم و تا جان دارم خواهم گفت ؛ من واژه به واژه ی سخنان هدایت رو درک میکنم و با تمام سلولهای بدنم اونو می فهمم.چون شخصیتم شبیه اونه...از بعضی لحاظ شاید تفاوتهای فاحشی داشته باشم ولی ...مهم نیست.
اشکال از رابطه نیست بلکه نقص در خودشناختی است خودشناختی...به نظرم هیچ ادمی تو دنیا وجود نداره که خودشو کاملا بشناسه.چون خودشناسی یعنی خداشناسی...و هیچکدوم از ما نمیتونیم خدا رو اونطوری که هست بشناسیم.بنابراین هیچکس نمیتونه یک انسان کامل باشه ولی به هرحال این انسان های ناقص هم احتیاج به یک الگو دارند .هرشخص ازاده الگوی خودشو انتخاب کنه...شما راه صادق رو در پیش گرفتی. منم گرفتم اما یه کم که گذشت فهمیدم نمیتونم باهاش کنار بیام و کنار کشیدم.اما شما این مسیر رو دوست داری و ادامش میدی. خب امیدوارم موفق باشی! اما اینکه کسی بخواد نظرشو اعلام کنه و بگه که از راهی که رفته پشیمونه دلیل نمیشه شما بخواین به اون فرد توهین کنید.چون اینجا همه این اختیارو دارن که نظرشونو ازادانه بیان کنن و اگه قرار باشه هر مخالفی.....
فکر نمیکنم در جمع چنین اقایان فرهیخته ای جای صحبت من حقیر باشه
یکی از آقایان خرده گرفته بود که بنده که صادق پیشه ام چرا حرفی نمی نویسم زیر این کتاب .
دلیل آن این است که در این چند سال بسیار حرف شده و فراوان رقمیده ام .
و این تکرارنگاری ها از یقین صادق عزیز و ندانستن ها و نفهمیدن ها و ندیدن ها زیادی خسته میکند آدم را .
و اینکه گفته بودند شاید تغییری در راه مطالعه ی من به وجود آمده . جواب اینکه : نخیر . بنده خود را در ابتدا چنین که اکنون هستم یافتم و سپس فهمیدم که نویسنده ای هست که افکار من مثل اوست و اسمش صادق است . مثل وقتی که کافکا را نیز فرا گرفتم و چندی دگر را .
و یک سخن برای آنکس که میگوید نامناسب بود الگو قرار دادن هدایت برای خودشان .:
نسبت دادن نفس به هر یک از خواص باید که در جوهر و خمیر و سرشت هر انسانی به وفق بنشیند . نه اینکه به زور بخواهد که کلمات ذهنش را چفت آن فرد بکند .
حال اگر آن خاص برای شما نامناسب درامد ، اشکال از رابطه نیست بلکه نقص در خودشناختی است .
برای بار صدم در کتابناک این را مینویسم که : کسی هست که خلق و خوی اش با ( .... جای خالی برای اینکه هر اسمی گذاشتید خودتان بگذارید ) سازگار است و با دوام .
وکسی دیگر هست که هستی اش و افکارش و وجودش در هدایت و کافکا و ... گره میخورد .
این موضوع سبب آن نمیشود که چاه دهان را باز کرده و به نقدهای مسخره و نادرست و کال رو آورد .
بله هستند مردمانی که هدایت و کافکا را میخوانند اما به مذاق چشایی اشان در اندک مدتی بر میخورد .
و در مقابل نیز هستند کسانی که با افکار آنها امتزاج یافته و رشد می یابند .
پس ایراد از راهی است که خود انسان آن را اشتباه یافته است . تنها پیشنهاد ساده ی این کلام این است که :بروید و در جاهای دگر خود را بیابید .
این نیافتگیِِ ِ هدایت دلیل آن است .
و نیز کاملا ابلهانه که اگر این نیافتگیِ ِ هدایت را حمل بر نقص او بدانند .
در گاهی از هنگام ها نویسندگی از جان مایه می بَرد . حال اگر درد و رنجِِ دیدنِ نفهمیدگی هایِ پیرامون در آن خلط نیز شود این درد و رنج به مضاعف مینشیند و افکار را به خودسوزی میکشاند .
کاملن احمقانه است که با موارد دیگر مقایسه شود .
و در آخر اینکه : هرکس که نخواهد نیاید به راهمان . راحت است بروید و جای دگر کنید .
با سلام.
همان طور که دوست محترم، جناب علی زنجانی فرمودند، زندگی هدایت ادا نبوده ،و دیدگاه واقعی او نسبت به زندگی، همان طور که نوشته ،بوده است.
با بینش وعینک خود دنیا را دید ،ونوشت و ویرایش کرد. به قول مولانای شریف،
پیش چشمت داشتی شیشه ،کبود***زان سبب عالم کبودت ،می نمود
گر نه کوری،این کبودی دان ز خویش***خویش را بد گو ،مگو کس را تو بیش
درباره ی آثار و زندگی هدایت قضاوتهای مختلفی شده است.از تحلیلهای روانکاوانه ی تا فلسفی و اجتماعی و....
کامتهای مختلف دوستان این جرات را به من داد که من هم نظرم را درباره او بگویم.من اولین بار ۱۲ یا ۱۳ ساله بودم که بطور اتفاقی با یک مجموعه از آثار داستانی او با نام سه قطره خون آشنا شدم و تا آن موقع حتی نام او را هم نشنیده بودم.خوب یادم هست که داستانها از بس برایم عجیب بود فورا نام نویسنده آن را بخاطر سپردم.چند سال است که حوصله خواندن هدایت را ندارم ولی تقریبا نیمی از آثار داستانی او را قبلا خوانده ام.
میخواهم از منظر خود نگاهی به هدایت بیندازم.به نظر من آثار و زندگی هدایت انعکاسی از «درد بی خدایی» است.قصد ندارم تا بحث را ایدئولوژیک کنم ولی هدایت عمیقا مرد بی خدایی بود.منظورم از خدا تعریف لوث شده ای از خدا که آن را خالقی کهنسال و البته بازنشسته جلوه میدهد نیست.منظورم از خدا معنای جهان و بی حساب و‌کتاب نبودن این جهان است.بی خدایی هم به معنای این است که این جهان صاحبی ندارد.انسان حیوانی شاید حیوانتر از سایر حیوانات است گمگشته و رها شده و تنها در این جهان بی صاحب.جهان بی هیچ روحی هیچ پاسخی به انسان نمیدهد.پوچ پوچ.
حال فردی را در نظر بگیرید که عمیقا معتقد به بی خدایی باشد زندگی برای او از هر چیزی بی ارزشتر است و چنین کسی گریزی جز انتحار ندارد.ممکن است پرسیده شود اگر دلیل خودکشی هدایت نجات از درد بی خدایی است پس چرا این همه بی خدا دست به خودکشی نمیزنند؟ به نظرم هدایت خود جواب این سوال را در آثار داستانی خود میدهد.به نظر او اصلا انسان محکمی وجود ندارد و زندگی محکمی هم وجود ندارد.زندگی انسانها عموما کاریکاتوری است.انسانها خود را سرگرم کرده اند و در واقع شاید این سرگرمی و خود فریبی مانند مسکنی است بر درد های زندگی که درد را نه درمان بلکه ساکت میکند انسانها در واقع همه مسخ شدگانی هستند در قالب انسان.او پی برده است که زندگی دینداران هم کاریکاتوری است کما اینکه واقعا زندگی بسیاری از ما مومنان کاریکاتوری از اعتقاد به خداوند است.ولی آنچه هدایت نمیتواند بپزیرد این است که او نمیخواهد زندگی کاریکاتوری و به زور مسکن داشته باشد.به این جهت است که همیشه سرگرمی ها و فعالیتها و دویدنهای بی هدف مردم را به سخره میگیرد و اگرچه خود از نظر زندگی متعارف و عرفی زمانش زندگی موفق و خوبی داشته ولی دست به خودکشی میزند.بخاطذ همین من تاکید میکنم او "عمیقا" بی خداست.
زندگی و آثار او ادا درآوردن نبوده چنان زیسته که نوشته و به آن معتقد بوده.از این جهت من او را حتی جدی تر از کافکا میدانم.و حتی در مقام مقایسه شاید یکدلتر از نیچه.زیرا اگر به زندگی نیچه توجه کنیم زندگی اش با آثارش چندان نمیخواند و بخاطر همین آثارش را به رجزهایی شاعرانه تنزل میدهد.
شخصا هیچگاه گرفتار درد هدایت نشده ام و جهان را بسیار شفافتر از تاریکخانه هدایت دیده ام ولی به گمانم همه انسانها تا حدودی طعم آن درد را مزمزه کرده اند دردی که برای هدایت مانند خوره ای بر روحش بود.
بعضی چیزا بحث لازم نداره
دستور صریح خدا اینه که خودکشی کاملا ناشایسته
هدایت خود کشی کرده ( با اعتقاد قلبی هم خودکشی کرده)
پس من یکی، ذره ای فکرشو قبول ندارم
تموم شد رفت پی کارش!!!
قبل از خواندن صادق هدایت نیاز به فهمیدن مکتب ادبی و فکری هدایت است. هدایت در چهارچوب مکتب ناتورالیسم می نوشت. بدون فهم ناتورالیسم فهم هدایت ممکن نیست. ضمنا هدایت باور به ایران باستان داشت. هدایت نسبت به دین نگاه مثبتی نداشت. همه اینها را باید فهمید و بعد بوف کور و بقیه داستان ها را خواند. البته هدایت پدر داستان نویسی ایران هم هست و مولفه های داستان کوتاه هنوز همان تعاریف و برداشت های هدایت است. اول اینها را باید خوب فهمید. به طور کلی داستان نویسی ایران زیر یوغ هدایت است. (به غیر از صادق چوبک که خودش روی دست هدایت بلند شد و او را به کناری افکند)
[quote='amenmarr']بنـابر این نمی شود موضوع های حاد و نادر را به همه جوامع نسبـت داد و کاملاً اشـتباه است. [/quote]
جای این بحث اینجا نیست ولی به عنوان آخرین نظرم،
دوست عزیز این موضوعات اصلا نادر نیستند، از همون مواردی که خودتون گفتید: "ایجاد سوانح"،"درگیری و هرج و مرج" و"حیوان و انسان آزاری" و... رو میتونید به صورت کرور کرور در دادسراها ببینید. محل کار خود من یکی از همین جاهاست
لازم نیست انسان همیشه با اندیشه های منفی زندگی کنه اما لازمه بهتر شدن و رسیدن به بالندگی عقلی دیدن کمبوده است.
من هم آثار صـادق هدایت را دوست دارم و بیشـتر آنها را خوانده ام و به لحاظ خلاقیت و سبـک و شـیوه نگارش او را تحسـین می
کنم, اما دلیل نمی شود که از او بت بسـازم, ضعیف النفس بودن او آشـکار است,

واقعا دانایی شما رو تحسین میکنم اقای amenmarr...نمیدونم چرا بعضی از دوستان به شدت منکر حرفاتون میشن و یه خورده اهانت میکنن.کتاب دنیای کاغذی منو که یادتونه؟اون موقع من تازه شروع به خوندن کتابهای هدایت کرده بودم و به شدت شیفته ی شخصیت جذاب و منزوی صادق بودم. از اونجایی که هر نوجوونی احتیاج به یک الگو داره تصمیم گرفتم هدایت رو الگوی خودم قرار بدم ( وای که چه الگوی نامناسبی!) و همیشه و همه جا سعی میکردم مثل اون باشم.تموم کتابهایی رو که درباره ی شخصیت و رفتار هدایت نوشته شده بود رو جمع اوری کردم و خوندم و تا جایی که تونستم ازش پیروی کردم.حتی در لحظات شادی هم سعی میکردم دید منفیم رو نسبت به زندگی داشته باشم چون الگوم اینو ازم خواسته بود. به دوستام پیشنهاد میدادم حتما کتاباشو مطالعه کنن و با هرکی که با هدایت مخالفت میکرد به شدت برخورد کرده و بحث میکردم.در کامنت های "دنیای کاغذی" خانمی به من گفت که بهتره دست از خوندن کتاب های هدایت بردارم و الگوی مناسبتری برای خودم انتخاب کنم.همین الانم میتونید کامنت های اعتراض امیز منو بخونید و متوجه شید که چقدر افکارم نسبت به اون زمان فرق کرده!عشق به هدایت کورم کرده بود...اونقدر که متوجه نبودم دارم با طنابی که اون ته چاه رفته میرم توی چاه.اما بعد از یه سری اتفاقات معنوی که برام افتاد،فهمیدم هدایت نمیتونه الگوی من باشه. ادمی که نتونه حتی خودشو تحمل کنه و نتونه با مشکلات زندگیش مواجه بشه چطوری میتونه الگوی یه دختربچه باشه؟حالا الگوی خیلی بهتری دارم...الگوی خودمو ائمه قرار دادم و به عینه تاثیرات مثبتشو توی زندگیم میبینم.
هدف از این همه وراجی کردن این بود که بگم حرف تمام دوستان درسته و بی شک هدایت شخص روشنفکر و شاید صدسال جلوتر از مردم زمان خودش بوده. اما این دلیل نیست که ما ضعف ها و سستی هاشو ندیده بگیریم.یادمون باشه وقتی از کسی طرفداری میکنیم فقط از یه جنبه ی خاص به موضوع نگاه نکنیم:-)
Carboon777 عزیز
وجود هر نوع بیماری از جمله سـادیسم و مازو خیسـم و اوتیـسم و هر نوع بیماری های متداول غیر طبیعی و یا استـثنائی, کم وبیش در همه جای دنیا و در بین همه اقشـار جامعه
بیش از 7,000,000,000 انسان روی کره زمین طبیعی است, بـد رانندگی کردن و ایجـاد سوانح درجـاده ها, اهـانت های ناروا و آزار لفظی و تحریک به خشونت و آزار جننسـی و خود
آزاری و بسـیاری از رفتار های غیر انسـانی دیگر که موجد ناهنجاری های اجتماعی شـود و نظم جامعـه را بر هم بریزد نیز از دیگر شاخه های سـادیســم و مـازو خیسـم و اوتیسـم,
علاوه بر حیوان آزاری است, بنـابر این نمی شود موضوع های حاد و نادر را به همه جوامع نسبـت داد و کاملاً اشـتباه است. سـلام کتابناکیان را به همه هموطنان خونگرم و و مهمان
نواز و شریف سیستان و بلوچستانیمان برسانید.
سگ ولگرد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک