رسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

[quote='1amirbahador']این ملعون وقتى فرار کرد بیش از ٣٥ میلیارد دلار پول برده که این مبلغ الآنم زیاده چه برسه به سال ٥٧.[/quote] اگر چه کار غلط همیشه غلطه ولی اتفاقا اون موقع مبلغ ناچیزتری بوده نسبت به حال حاضر با توجه به تحرکات بازار ار
[quote='akhshurush'] بفرمایید کی و کجا اعراب، فرهنگ دینی خویش را تحمیل نمودند؟[/quote] جوینده یابنده است دوست عزیز ولی برای اینکه یه سرنخی دستتون باشه در مورد "مرتد" و ارتداد کمی جستجو کنید که به قول خودتون یکی از همون نمونه های فراوانه
داستان خوبی بود بنظرم چون مطلب رو اونطوری که باید منقل میکنه، ریتم داستان عالیه، یعنی خیلی خوب همه چی مثل یه پازل کنار هم چیده میشه و در آخر اون جمله "سانی" که مخاطب چاره ای جز قبولش نداره با اونچیزایی که هم در روال داستان پیش اومده و هم چی
مدتی قبل درگیر این پدیده دلخراش شدم، تا به قبل از شروعه این اسمشو نیار فکر نمیکردم تا به این حد انرژی و حوصله انسان را به یغما ببرد. دوخته شدن نگاه به نقطه ای نامعلوم، عدم تمرکز، حواسپرتی، عدم تغذیه مناسب، معده درد، بی حوصلگی وحشتناک، گذر
آرزوهاشو یکی یکی تو نور کبریتاش میدید و وقتی به همه ای آرزوهاش رسید دیگه کاری تو این دنیا نداشت... یکی از داستانهای ساده و زیبا که هر شخصی با توجه به باورهاش ازش برداشت خاصی میکنه.
[quote='آزاد میاندیشم'] اگر نسخه ی بدی نباشه نسخه ی نیکی هم نیس تضادهایی مثل ظلم و دادطلبی یا سیاهی و سفسدی یا روشنایی و تاریکی همیشه ثابت هستند اگر یکی از اینها نباشه مفهوم دیگری بدون شک قابل درک نخواهد بود [/quote] دوست عزیز من برای
بیشتر از اینا حرفهای صدمن یه غازه که باعث فرسایش اعصاب و روان بشر میشه. اگه بخوام یه نگاه دو آتیشه داشته باشم کل دنیا ساز و کارش با موسیقیه، قلبی که میتپه نوای خاصی داره، غذا که میخورد موسیقی داره، راه که میرید ریتم و آهنگ داره، افتادن برگ
[quote='siawash110'] سفیدی مطلق و سیاهی مطلق قابل مشاهده نیستند نور و تاریکی و سیاهی و سفیدی فقط با حضور یکدیگر قابل تشخیصند[/quote] این همزاد پنداری به خودی خود درسته ولی اگر متصلش کنید به روابط بین انسانها کاملا مردود میشه. آدما فقط خ
از نظر آدم مایوسی مثل من هم زندگی هیچ هدفی نداره، فقط بهانه تراشی های متوالی برای بیشتر زنده موندنه و البته به هیچکس پیشنهاد نمیکنم راه و رسم من رو در پیش بگیره :-)
[quote='exorcism'] از اونجایی که هر نوجوونی احتیاج به یک الگو داره تصمیم گرفتم هدایت رو الگوی خودم قرار بدم ( وای که چه الگوی نامناسبی!) و همیشه و همه جا سعی میکردم مثل اون باشم.تموم کتابهایی رو که درباره ی شخصیت و رفتار هدایت نوشته شده بو
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک