عشق
چه بر سر من آمده؟
دیگر از دوریت نمیترسم
از اینکه نیستی
و از ترس نبودنت نمیهراسم و نمیمیرم.
چه بر سرم آمده؟
که به وقت خداحافظی
اینچنین بیباک
از تو رُوی بر میگردانم
و از ترس دلتنگی و دوری
بارها و بارها سر بر نمیگردانم.
راست
کالیگولا
باید به شدت کوبید وقتی که نمی توان مجاب کرد .
برای سناتور نمودن شخص یک روز و برای تبدیل نمودن او به یک کارگر ده سال وقت لازم است .
دوست داشتن یک موجود در این است که پیر شدن با او را بپذیریم...
صد سال تنهایی
خوزه آرکادیو بوئندیا از آئورلینا پرسید:
-امروز چه روزیست؟
آئورلینا پاسخ داد:
-سه شنبه
خوزه آرکادیو بوئندیا گفت:
-خودم هم همین فکر را میکردم ، ولی نمیدانم چرا ناگهان پی بردم که امروز هم مثل دیروز دوشنبه است. به آسمان نگاه کن ! به دیواره
جای خالی سلوچ
گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟
نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست، که نیست. پیدا نیست و حس می شود!
می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد.
[b]می گری
شازده کوچولو
نگاه کن آنجا، آن گندمزار را می بینی؟
برای من که نان نمی خُورم، گندمچیز بی فایده یی است.
اما تو موهات رنگ طلاست. پس وقتی اهلی ام کردی محشر می شود!
گندم که طلایی رنگ است، مَرا به یاد تو می اندازد و صدای باد را هم که تو گندمزار می پیچد، دوس
جانگوی رها شده از بند - قسمت 1
سینمای تارانتینو دیوانه کنندس...ادم رو مجذوب خودش میکنه...و به جنون نزدیک...
سپاس از دوست اپلود کننده...
فقط اگه اسمش رو میگذاشتید [b]جانگوی رها شده از بند[/b] خیلی زیباتر بود...!!
عبور از خاتمی
جای مـردانِ سـیاست، بِنـشانید درخـت،
تا هــوا تازه شود...!
سهرابِ سپهری...
شازده کوچولو
ﺭﻭﺑﺎه به شازده کوچولو ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﺭﻡ ...
ﺗﻮ ﻫﻢ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﯼ. ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﻫﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮ. ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺍ ﺍﻫﻠﯽ ﮐﻨﯽ ﻫﺮﺩﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺷﺪ . ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻫﻤﺘﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻧ
دنیای قشنگ نو
کسی چه میداند، شاید این دنیا،جهنمِ سیارهءِ دیگری باشد...!
"دنیای قشنگ نو"
یک عاشقانه ی آرام
عشق به دیگری ضرورت نیست،حادثه است.
عشق به وطن، ضرورت است، نه حادثه .
عشق به خدا ترکیبیست ازضرورت و حادثه...
"نادر ابراهیمی"
....یک عاشقانه آرام...