رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

شهرستان های ایرانشهر

شهرستان های ایرانشهر
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 37 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 37 رای
«شهرستان های ایرانشهر» (Šahrestānhā ī Ērānšahr) نام کتابی است به خط و زبان پهلوی ( پارسی میانه / Middle Persian) که در سده های دوم و سوم خورشیدی نوشته شده است و به بیان تاریخ، نام و ساختار سیاسی شهرهای «ایرانشهر» و بیان ویژگی این شهرها در تاریخ نگاری ایرانیان می پردازد. این کتاب به گمان پژوهشگران می تواند همان کتاب «یادگار شهرها» باشد که در «بندهش» (بندهشن) از آن یاد شده است و نگارش آن را به فرمان «قباد یکم» (کوات) نسبت داده اند. نامی از نویسندهٔ ایرانی آن برجا نمانده ‌است. این کتاب به بیان تاریخ، نام و ساختار سیاسی شهرهای «ایرانشهر» و بیان ویژگی این شهرها در تاریخ نگاری ایرانیان می‌پردازد. موسی خورنی مورخ ارمنی عصر ساسانی، این کتاب کم نظیر را به زبان ارمنی ترجمه کرده ‌است. اصل پهلوی این کتاب ارزشمند که در زمان ساسانیان در سه برگ تألیف شده، از بین رفته ‌است. تنها ترجمه ‌ای از آن بوسیلهٔ موسی خورنی به دست آمده ‌است که جغرافیای موسی خورنی نامیده ‌می‌شود و مبنای تحقیقات بعدی دیگر محققان در قرون متأخر را تشکیل می ‌دهد. متن اصلی کتاب جغرافیای موسی خورنی به دو صورت دو نسخه ‌ای یعنی متن کامل و دیگری متن خلاصه شده، بجای مانده‌ است. در این رساله ایرانشهر، برحسب جهات چهارگانه، به چهار ناحیهٔ شرق و غرب و جنوب و شمال تقسیم شده ‌است. چنین تقسیم بندیی از زمان خسرو انوشه روان رواج یافته ‌است. در این رساله نخست نام شهرهایی می‌آید که در ناحیهٔ شرق خراسان قرار داشته ‌اند و با سمرقند شروع می‌شود. در این رساله، همانند اغلب آثار زبان پهلوی، اسطوره‌ ها و واقعیت‌های تاریخی درهم آمیخته ‌شده‌ اند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
mohsen4086050
mohsen4086050
1397/01/14
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شهرستان های ایرانشهر

تعداد دیدگاه‌ها:
21
بحث اینجاست که ما باید اسناد معتبر و متقن رو ملاک قرار بدیم یا اسنادی که در اعتبار اون تردید هست ؟ مثلا از سوزاندن افراد توسط حضرت علی یا کشتن عصما بنت مروان یا مورد بنی قریظه حرف بزنیم ولی از اسناد و سلسله راویان اون حرف نزنیم ؟ این بحث ها از اوایل اسلام بوده و چیز جدیدی نیست مالک بن انس از امامان اهل سنت با ابن اسحاق سر قضیه بنی قریظه اختلاف داشته و او رو دروغ گو می دونسته حالا بحث پیمان قبلی با پیامبر و همکاری با مشرکین مکه جهت نابودی مسلمانان رو کنار میذاریم مورد به مورد این ها از لحاظ سندی قابل بررسیه آیا در مورد اسنادی مثل استوانه کوروش و کتیبه های هخامنشی یا ساسانی این حرف رو هم میشه زد ؟ عده ای به خصوص در مورد استوانه کوروش تردید دارن خب اگه برای کوروش نباشه که بخش مهمی از همین اطلاعات اندک از کوروش هم از بین میره چون تاریخ هرودوت و گزنفون و کتسیاس هم مثل ابن اسحاق و واقدی و غیره هست و اخبار اون لزوما مورد تایید نیست مثلا در خود کتاب هرودوت از همنوع خواری لشگر کمبوجیه در مسیرشون به سمت حبشه به دلیل نبود آذوقه گفته شده یا از قربانی کردن فرزندان بزرگان پارسی به دست همسر خشایارشا گفته آیا همین طور میشه قبول کرد ؟ البته همه اخبار اون هم غلط نیست ولی مورد به مورد قابل بررسیه که مقالات زیادی هم در موارد مختلف اون نوشته شده اسناد از نظر اعتبار درجه بندی میشن و کتیبه ها و الواح باستانی از درجه اعتبار بالایی برخوردارن وقتی کوروش یا داریوش یا شاپور اول کتیبه دارن و خودشون حرف زدن چرا به دیگران رجوع کنیم وقتی کوروش در منشور خودش در بند 29 و 30 از حاکمان حتی حاکمان چادرنشینان یاد میکنه که بر پاهای او بوسه زدن و باج سنگین دادن میخوای به بت پرستی اونها کاری داشته باشه ؟خب هدف کوروش دریافت باج سنگین بوده کاری به دینشون نداشته که اگه این باج رو نمیدادن معلوم نبوده چه میشده مثل بلایی که طبق رویداد نامه نبونید (معاصر کوروش) در اوپیس بر سر عده ای اومد که حالا افرادی با ترجمه لمبرت میخوان توجیه کنن ولی این ترجمه رو من ندیدم مورد تایید باشه حتی نقد هم شده کتاب های جدید ترجمه گریسون یا گلاسنر رو قبول دارن ون در اسپک مورخ معروف هلندی مقاله ای مهم داره تحت عنوان Cyrus the Great, Exiles and Foreign Gods A Comparison of Assyrian and Persian Policies on Subject Nations مقداری طولانیه ولی هم ترجمه لمبرت رو (در پاورقی ص 32)بعید دونسته هم به مشابهت های استوانه کوروش با موارد قبلی در دوره آشور پرداخته از جمله بازگرداندن خدایان یا مردم به سرزمینهاشون یا توسل به مردوک و اهدای قربانی و غیره (صفحات 15 تا 24 مقاله) کتاب A HISTORY OF ANCIENT PERSIA اثر MARIA BROSIUS هم که سال 2021 منتشر شده صفحات 27 و 28 باز اشاراتی داره البته منابع دیگه هم هست ولی همین ها فعلا کافیه یا گفته شده بابل از دوره کوروش ثروتمندتر شد طبق چه منبعی ؟ مطابق روش جنابعالی در تاریخ هرودوت ص 195 ثاقب فر اشاره شده پس از فتح بابل دختران طبقه پایین به فاحشگی افتادن البته در ص 139 کتاب ماریا بروسیوس هم اشاره به کاهش شدید آرشیوهای بابلی بعد از ناآرامی های دوره خشایارشا داره که مدرک جالبیه شاپور اول در کتیبه خودش در کعبه زرتشت میگه سوریه و کیلیکیه و کاپادوکیه رو به آتش کشیدم اینها از مراکز مهم علمی و فرهنگی عهد باستان بودن مثلا عناصر فرهنگ ایرانی در کاپادوکیه معروف بوده البته اشکالی نداره جبر تاریخه http://ensani.ir/file/download/article/20120329152939-5055-5.pdf (این مقاله از صفحه 29 پژوهش نامه تاریخ شروع میشه در صفحات 44 و 45 به وقایع بالا اشاره کرده) در دوره داریوش آمارهای نسخه بابلی کتیبه بیستون به کنار در نسخه پارسی باستان در ستون پنجم خوزیان و سکاها رو به خاطر نپرستیدن اهورا مزدا مورد حمله قرار میده ایدئولوژی نیست؟ کتیبه دیو خشایارشا ایدئولوژی نیست؟ البته عجیبه چون اینها باج گیر بودن اما مورد https://www.livius.org/sources/content/achaemenid-royal-inscriptions/dpe/ جالبه که اقوام عرب و یونانی و مصری و ایلامی رو کاری نداریم میگه در ماد و سغد و خراسان و هرات و ... که آشکارا محل سکونت اقوام ایرانی بودن از من ترسیدن و به من باج دادن و بعد برای مردمان پارس سفارش میکنه این هست پیام سنگنبشته دوم پارسی باستان پی بنای دیوار جنوبی تخت جمشید از این کتیبه فکر میکنید داریوش مردمان اقوام غیر پارسی رو ارج میذاشته ؟ از دل این کتیبه نظریه ایرانشهری بیرون میاد؟
روایت کشتار اُپیس ضعیف است و نیازی هم به توجیه غربی ها نیست. فرمودید: «پس از فتح بابل دختران طبقه پایین به فاحشگی افتادن»، این فاحشگی با ورود کوروش نبوده است، و بابِل همواره جای این کار بوده است. تورات نیز این شهر را با نام فاحشه یاد می کند.

من در نخست باید خستو شوم که ایشان مغلطه باز و زبان باز خوبی هستن، و خوب می داند چه گونه چند مسئله را در هم بیامیزد و گفتمان را به بی راهه ببرد. شاید در روی اینستاگرام و فیس بوک و جز اینها جوابگو باشد، اما این رویکرد در اینجا جوابگو نیست. ادعای ما نیست، شما پیش از پیام گذاشتن، بهتر است یک نگاهی هم به پیام های پیشین بندازید که نخست بار کی بی ربط بافته و شما نیز ادامه دادید. پیامِ نخست جناب خونیرث را بخوانید، مگر ایشان چه گفت که شما و آن کاربر مسائل بی ربط را به میان آوردید؟!! تارنگار کتابناک ارثِ پدر من و جناب خونیرث نیست که با پیام گذاشتن دیگران مخالفتی داشته باشیم. جناب سی.تی.آر خستو شده اند که سخن گفتن از تمدن و فرهنگ و دانش، سخن از شخص شاه نیست. نباید هم باشد. ایشان گفته اند «داعش ، طالبان ، خمینی همگی از اسلام نیرو می گیرند»؛ اما همان گونه که در پیام پیشین گفته ام، مهدورالدم مشرکان باورِ داعش است، و برپایه آیه شش سوره توبه آشکار شد که این بِنفرین ها و گُجسته های خونخوار از اسلام نیرو نمی گیرند. علامه مصطفی حسینی طباطبایی در نامه ای به طالبان آنها را برپایه سیره پیامبر و آیاتی از قرآن نقد کرده است. خمینی هم به اندازه کافی فتواهای مِن در آوردی و ضد قرآنی دارد. اساساً اینان برپایه قرآن فتوا نمی دهند، برپایه حدیث است که حدیث نیز جزئی از اصل اسلام نیست، آن چه که اسلام است منحصر در قرآن می باشد. شما باید در زیر یک کتاب مربوطه، این را پیش بکشید که کجای قرآن گروهک های تروریستی را تایید می کند و تامین کنندۀ نیروی آنهاست، اما در زیر این کتاب نه! پیش تر نیز بارها داستان بنی قریظه را پیش کشیدی و پاسخش را هم دریافت کردی. ابن اسحاق این روایت را از خود یهودیان گرفته است و مالک بن انس، امام مدینه در آن زمان که هم دورۀ با ابن اسحاق بود، به وی خُرده گرفته است که چرا در این باره نزد یهودیان می روی و روایت می گیری! آنها تعصب دارند و رویدادها را کم و زیاد می کنند. قوم یهودی بنی نضیر و بنی قینقاع نیز مانند بنی قریظه کردند و گردن این دو قوم هم زده نشد!!! این رویکردِ شما مانند این است که کُشتار مردم اُپیس از سوی لشگر کوروش بزرگ را بی چون و چرا بپذیریم، حال آن که دشمن آن را روایت کرده است. داعش هم با علی و شیعیان علی دشمن است و بی هیچ درنگی گردن شیعیان وی را می زند. سخنان من نیست که درباره علی می گویم، نامه ی پرآوازه ایشان است که در متواتر بودن آن در نزد شیعه و سنی گمانی نیست! از این سخنان پوچ برای من نگید! من شما را به کتاب تاریخ ماد از دیاکونوف ارجاع داده ام، اندکی فسفر بسوزانید و بخوانید. نینوا و آشور یکی از ساتراپ های شاهنشاهی هخامنشیان تا دورۀ داریوش سوم بوده است و به زیست خود ادامه داد. بابِل خود به خود یک تمدن شکوفا بود. همۀ تمدن های باستان به تدریج از تاریخ حذف شده اند، تنها نینوا نبوده است! خیلی خوب فهمیدی که به قصاص جنایتکار و شلاق زدن کسانی که در ملأعام کثافت کاری می کنند باور دارم. هیچ آدم متمدنی خوش نمی دارد زن و فرزندش که بیرون می روند، با کام گیری دو تا حیوان دو پا در خیابان رو به رو شوند! جزای مفسد فی الارض زندانی و شلاق خوردن است، اگر این مفسدها در این مملکت نبودند که وضع ما این نبود. چرا من هر چه قرآن را بالا و پایین می کنم، حکم سنگسار را نمی بینم؟ شما دیدی؟ بفرما در زیر یک کتاب مربوطه مطرح کنید. در مقاله ای که در پیام پیشین فرستاده ام، آزادی در گزینش دین اسلام مطرح است. فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر (هر که می خواهد ایمان آورد، هر که هم می خواهد کفر ورزد). معصومیت و عادل بودن افراد را بروید با شیعه و سنی مطرح کنید. دیگر مسائلی که پیرامون اسلام گفته اید نیز کلیشه ای است و پیش تر با خونیرث مطرح کرده اید.
گفتید که به مذهب دیگر سرزمین ها کاری نداشتند، اما کشتار مُغ ها از سوی داریوش و روی خوش نشان ندادن به این قشر مادها تا پایان حکومتِ خود، ذوب کردن بُت مردوک از سوی پسر همین شاه در بابل، و کشتن گاو مصری ها چیز دیگری می گوید. جناب سی.تی.آر گرامی، من هم دوست دارم نام خیابانی یا پارکی یا بلواری در شهرها به نام کوروش باشد، همان گونه که نام هفت کوچۀ خیابان کناری ما با نام های شاهنامه یک، شاهنامه دو، شاهنامه سه و... است و خیابان کناریش با نام فرزانۀ توس است و دیگر خیابان های شهر با نام ادبا و دانشمندان می باشند. هیچ اشکالی ندارد. اسلام نیز با این مسئله مخالفتی ندارد. اسلام نفی کننده شرک و کفر است. پیامبر نیز فرموده اند که میهن دوستی بخشی از ایمان است. در یاد ندارم در زندگی ام به هیچ یک از شاهان هخامنشی توهینی کرده باشم، حتی به بدهایشان. اتفاقاً درباره کوروش در برابر شایعات پان ها من دفاعیاتی هم کرده ام.
در پایان، فرمودید «از اسب غرور پیاده شوید»، از پندِ شما سپاسگزاریم و چشم، ما هم پیشنهاد می کنیم شما از اسب جهل مرکب پیاده شوید. حال می رویم سراغ پیام دیگرتان در زیر کتابی دیگر.
ادعای دوستان اسلامیست عجیب است زیر امثال این کتاب ده هابحث مختلف ایجاد می شود و منی که از راه می رسم و دیدگاه خود را نسبت به نظرات ارائه شده می گذارم متهم به بی ربط بافی می شوم و جالب تر اینکه ده ها مورد که به نظر بنده ارتباط ندارد برای پاسخ دهی مطرح می شود، باعث تاسف است. ما با حقایق و تاریخ کار داریم نه ادعا . در نهایت این اسلام بود که هر جا شمشیرش رفت فرهنگ و زبان منطقه را دگرگون کرد چنین موردی ما در امپراطوری های ایرانی به طور کلی ( شما عزیز که عالم فضل و آداب هستید معنای به طور کلی را می دانید) نداریم مشخص است وقتی صحبت از امپراطوری می کنیم صحبت از یک فرهنگ و سبک و میراث است نه شخص شاه به تنهایی این شما کاربر بزرگوار هستید که دنبال جدایی بین ارکان مختلف یک جامعه هستید همانگونه که وقتی صحبت از خلافت عباسی یا عثمانی یا راشدین می شود منظور فقط شخص خلیفه نیست. داعش ، طالبان ، خمینی همگی از اسلام نیرو می گیرند و وقتی صحبت از رژیم خمینی می شود منظور تنها شخص خمینی نیست همانگونه که وقتی صحبت از شاه می شود اشاره به یک شخص تنها نیست، کار امروز تنها نیز نیست امپراطوری عثمانی و امپراطوری های اسلامی پیش از آن کمتر از شما علم قرآن و حدیث نداشتند و علمای برجسته و بزرگ آنان دستور کشتار کفار می دادند، فارغ از حرف های قشنگ شما از حضرت علی امروز ما می دانیم ایشان با گفته های شما بسیار متفاوت است و سبک زندگی وی به طور کلی با شعرها در تضاد است، وی گردن زن قهاری بود، در نسل کشی بنی قریظه گردن می زد، و عده زیادی از هوادارانش را که تصور می کردند علی خداست زنده زنده در آتش انداخت بی شک علی و امثال وی الگوی داعش هستند. و بگذریم علی با کوروش حدود هزار سال تفاوت زمانی دارد ، نینوا هیچگاه بعد از شکست مستقل نشد و بتدریج از تاریخ حذف شد درحالی که دولت شهر بابل بعد از فتح توسط کوروش ثروتمند تر شد و آوازه ثروت ش به گوش اسکندر در حدود دویست سال بعد رسید . اینکه می فرمائید هخامنشی ادامه ماد است با شما هم عقیده هستم البته در ابعاد بزرگتر و موثرتر که بر روی دولت شهر های زیادی اثر گذار بود. انسان ها پاک و بی خطا نیستند معصوم دانستن برخی انسان ها از دروغ های اسلام است ایرانیان باستان معصوم نبودند و گرفتار جبر زمان و مکان خویش بودند عجیب است مسلمانی که در قرن بیست و یکم به قصاص و چشم درآوردن و شلاق زدن و سنگسار ایمان دارد و اعدام با جرثقیل به جرم مفسد فی الارض و چیزی که محارب با الله می خواند می پسند از کتیبه 2500 سال پیش داریوش ایراد حقوق بشری می گیرد، این موضوع حیرت مرا می انگیزد. چیزی که خدمت شما عرض کردم کلیات بود نه استثنا ها در دوران هخامنشی آن حکومت به طور کلی کاری با دین و نژاد و فرهنگ و سبک زندگی دولت شهرهای مختلف نداشت از این رو بسیار والاتر از اسلام است و نکته مثبت آن حکومت ها این است که ملی گرایان چون من دنبال علم کردن یک کتاب باستانی در گذشته و الهی فرض کردن برای امور زمان امروز را ندارند برعکس مسلیمن که با همه ادعا و تکبر علم و دانش دنبال اجرای قوانین قرآن 1400 سال پیش هستند بدون اینکه تفاوت زمانی و مکانی و فرهنگی را در نظر بگیرند. کمی از اسب غرور پیاده شوید، چیزی که جلوه و عصاره اسلام است در کلیپی که در دیدگاه قبل گذاشتم عیان است. قانون حجاب اجباری و برخورد با افرادی که نمی خواهند مسلمان باشند به وضوح در کلیپ هویدا است ، اصل رخدادهای جامعه و قوانین جاریه مملکت اسلامی است نه ادعاها و گزیده گویی های شما کاربر بزگوار . بار دیگر کلیپ را ببینید و جلوه اسلام را بنگرید.
حکومت هخامنشیان و ساسانیان کم جنایت نکردند درثانی بهتره به احکام داعشی در آئین زرتشت یک نگاه بیندازی. خدا را شکر که جناب حسینی در برنامه تاریخ بدون روتوش پته تمام شما دروغ سرایان باستانگرا را روی آب ریخت.

یک بار نشد که ctr2006 زیر کتاب های اینجا پیام بگذارد و بی ربط نبافد! نزدیک به یازده سال روی این تارنگار باشی و دستکم چهار تا کتاب نخوانی که یاد بگیری روی اصل بحث متمرکز باشی، جای تاسف دارد. ملی گرایی را هم در هواداری از چهار تا پادشاه می بیند، و هر که چنین نباشد، ملی گرا نیست. فردوسی شیعه مسلک خراسانی که داستان های کهن ایران زمین را زنده کرد نیست که از ایشان مفهوم ملی گرایی را یاد بگیرد. یا سهروردی که فلسفه ایران باستان را زنده کرد. علی یونسی را کجای دلمان بگذاریم که گفت کورش و زرتشت (ع) افتخار ما هستند؟ یا شادروان شهید بهشتی که در کتاب «محیط پیدایش اسلام» آن نازش ها را درباره تمدن و فرهنگ ایران باستان می کند؟ یا دوست آخوند بنده که به کورش می بالد؟ دستکم آن کتاب مغالطاتی که در پهرست مورد پسند شماست را یک بار دیگر دور بزنید که مغلطه و قیاس های جزء به کل نکنی! کتاب تاریخ ماد از دیاکونوف را بخوان تا بدانی ماد، آشور را یکسر نابود نکرد و تنها دولت آن را از میان برد و مردمش را ارج گزارده و به آبادی های پیرامون فرستاد، کاری هم به بتکده ها نداشت. می گوید: «هیچ اثری از آشور و نینوا در تاریخ دیگر نبود». این هم از روی بی سوادی نسبت به تاریخ است. آشور پس از این جنگ نیز به زیست خود ادامه داد و نامش هم پس از این برهه زمانی به اندازه کافی در تاریخ آمده است! شاه ماد با این کار امنیت شاهان پس از خود را تامین کرد. شاهان هخامنشی میراث خور همین شاه هستند و مدیون این شاه که پایه های فرمانروایی ایران را محکم و استوار کرد و تهدید ترمیناتورهایی مانند دولت آشور را از میان برد! کاری که کورش بزرگ در بابل کرد، بی همتا و بی پیشینه نبود و پیش از او همین شاه ماد، هوَخشثرَه بزرگ کرد و وی نیز از او یاد گرفت. چرا سرکوب های دوره داریوش را در دوره کورش نمی بینیم؟ پاسخ روشن است! زیرا مردم پادشاهی داریوش را مشروع نمی دانستند، وگرنه سرکوب نزدیک به بیست شورش مردمی در کمتر از یک سال چیزی نیست که آن را عادی شمارد. مردم ناخرسند بودند. وانگهی، داد و فغان ایشان بلند است که چرا حکومت کنونی ناخرسندی های مردمی را سرکوب می کند؟!! این رویکرد، محدود به یک زمان نمی شود.
پیش تر هم گسترشِ فرهنگ و تمدن و دانش را زیر سایه شاهان دانسته بود و البته پاسخش را هم دریافت کرد. یک بار دیگر اینجا طوطی وار این داو پوچ را بازگو کرده است! فرهنگ و تمدن و جز اینها را دانشمندان این سرزمین انجام داده اند، نه چهار تا شاه که همۀ دانششان در این کرانمند می شد که از کدام سمت یک وجب دیگر را به سرزمین خود افزون کنند. دانش اخترشناسی را که مُغ ها (روحانیون زرتشتی) گسترش را دادند، به شاه چه؟!! گویا از دید این کاربر، افتخارِ دانشمندان زمینه های گوناگونی که در زمان حکومت خونخوار بنی امیه سر بلند کردند را باید به پای شاهان بی مایۀ آن حکومت گُجسته گذاشت! هرچند کورش بت مردوک را ارج گزارد، اما سپس نوۀ دختری همین شاه، بُت زرین چند تُنی مردوک را ذوب کرد! لابد این نیز رواداری است و ایشان در خشت چیزی می بینند که ما در آینه هم نمی بینیم. حال دل به حال شکستن چند بُت خرافی از سوی پیامبر در مکه می سوزاند، و بخشیدن شش هزار مکه ای از سوی ایشان را نادیده می گیرد!!! گویا نیک می داند که اگر بُت شکنی را ناپسند نداند، مسئلۀ اردشیر هخامنشی پیش کشیده می شود که در کنار اهورامزدا، بت های میترا و آناهیتا را نیز وارد نیایشگاه ها کرد!
باز فرافکنی می کند و جنگ با مصر در دوره اسلامی را به همۀ افراد آن زمان تعمیم می دهد، یعنی مغلطه تعمیم شتاب‌زده. اگر این کاربر نامۀ علی بن ابی طالب را خوانده بود که به مالک اشتر درباره مردم مصر می نویسد: «مهربانی با مردم را پوشش دلِ خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش، مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی؛ زیرا مردم دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تو، دستۀ دیگر همانند تو در آفرینش می باشند. اگر گناهی از آنان سر می زند یا علت هایی بر آنان عارض می شود، یا خواسته یا ناخواسته، اشتباهی مرتکب می گردند، آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر، آنگونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد...» این نامه پُر است از این فرمان ها و سخنان. این سخن «دستۀ دیگر همانند تو در آفرینش می باشند» نژادپرستی را نیز رد می کند. اما از این گفتمان های عوامانه و کودکانه اینترنتی بگذریم که برای من کسر شأن دارد، سه بخش مهم پیام ایشان چشم مرا گرفت، این است که می گوید: ۱. «در باور اسلامی مشرکین مهدورالدم هستن». پاسخ این است که شما نیز در این زمینه با داعشی ها هم باور هستید، چون آنها نیز بارو دارند مشرک ها مهدورالدم هستند، اما آیه ۶ سوره توبه چیز دیگری می گوید. ۲. «هرگز دین زرتشتی به هیچ یک از ملل تحمیل نشد» ۳. «درحالی که در اسلام چنین نبود». بد نیست آزادی در پذیرش دین برپایۀ فرمان های قرآن را در این مقاله (https://b2n.ir/d46875) بخوانید و آن را اصل اسلام دانست. پیامبر (ص) یارانِ خود را به قوم های پیرامون می فرستاد و آنها را به اسلام فرا می خواند. مانند قوم بنی مُدلِج، قوم بنی ضَمرَه، بنی دیل و جز اینها که نپذیرفتند و بر ایشان نیز زور و ستمی نرفت. اما بخش دوم سخن شما، حکومت هخامنشی یک حکومت زرتشتی نبود که حال این دین را تحمیل کنند یا نکنند. خود داریوش روی خوشی به موبدها نداشت! کرتیر در کتیبه اش می گوید کافران را تنبیه کردم.  اساساً موبدها دینِ الهیِ زرتشت (علیه السلام) را انحصاری کرده و اهورامزدا را تنها خدای خود دانسته اند. یعنی همان بلایی که خاخام ها سر یَهُوه آورده اند. اما نگاهی بیندازیم به یسنا ۴۹ بند ۶: «من از ته دل از شما در می ‏خواهم، ای اهورامزدا و راستی (= اَشَه)، مرا از برنامه ‏ی مقدس خود اعلام دارید، تا بدین گونه حقیقت را بدانم و آن دین را که تو ای اهورامزدا، به من الهام کردی به "مردم جهان" نشان دهم». پس دین این پیامبر عزیزمان یک دین جهانی بوده است. ترجمۀ این بند نیز از خود بنده است و می توانید با ترجمه های دیگر بسنجید.
از تنبیهاتی که کرتیر در کتیبه خود برای کافران غیر زردشتی از آن سخن گفته که بگذریم، جا داشت بحث اسطوره شناسی را هم باز می فرمودید که من و عزیزان بدانیم آن پیغمبر پاک، توسط کدام شاه اهریمن صفتی به شهادت رسید.
از کشتار مزدکیان و مانویان نیز بگذرید. من بارها دربارۀ همسانی گئوماته (= دانای سرودهای مذهبی) و زرتشت (ع) سخن گفته ام. هرتسفلد در نبیگ Zoroaster and his world در دو پوشینه به این مهم پرداخته و اثبات کرده است که این دو یکی هستند. گاه شماری های سنتی-مذهبی خودمان نیز زمان این دو را یکی می داند. البته مخالفانی هم دارد که استدلال کرده اند زمان یشت ها به پیش از این زمان می رسد. دلیل ضعیفی است، زیرا یشت ها اصل زرتشتی ندارند و برای پیشا-زرتشتی است. یعنی کیش آریاییان پیشا-زرتشتی و باید هم زبان یشت ها کهن باشد و با زبان گاتاها (= سرودهای مذهبی) دگرسان باشد.
حرف شما هزار درصد صحیح است ولی متاسفانه در فردای هر انقلابی ، تندروها عنان کار را به شما دوست عزیز کتابخوان نمی دهند . بلکه عنان کار می افتد دست همان یک نفری که مقابل مقبره کوروش ، سجده کرده بود !!!
چرا چنین فکر می کنید؟! امیدوارم این تفکر باعث نشود نسبت به جمهوری اسلامی منفعل باشیم. در مقبره کوروش نیز نه آداب نماز خواندن دارد نه دعای زیارت و نه چیز دیگری کتاب هم ندارد خیالتان راحت باشد آن یک نفر هم دیگر عملش را تکرار نکرد و از نیت اصلی وی خبر نداریم شاید تصمیم طنز داشته است. در دوران پادشاهی مشروطه ایران به طور کلی مذهبی و غیرمذهبی آزاد بودند تاریخ جلو چشم ما است لازم نیست از چیزی هراس داشته باشیم. در کلیپ ارسالی در رژیم اسلامی زنی ایرانی به دلیل اینکه پوشش اسلامی ندارد ( لخت نیست صرفا موهای سرش کاملا پوشیده نیست و در مکتب اسلامی نجابت به موی سر زنان ارتباط دارد) به طور وحشیانه ای بازداشت می شود و با وسایل زنده گیری حیوانات وحشی مانند مار گرفتار می شود هیچ رژیمی در دنیا چنین نیست. رژیمی که مورد حمایت چپ ها و مقبول اسلامیست هاست، اجازه ندهیم این فلاکت و این توحش عادی شود.
https://www.instagram.com/p/CVCB1xmpVJz/?utm_medium=copy_link
بدون تعصب به مسائل نگاه کنید . ملت و تاریخ ما تافته جدا بافته ای از کل تاریخ بشر نبوده و نیست . ما هم شاه خوب و اهل تساهل و تسامح داشته ایم ( مانند یزد گرد اول ، که ظاهرا سران مذهبی ، این شاه را به دیار نیستی می فرستند !!! ) و هم شاهانی داشته ایم که وزرای کاردان خود را کشته اند و هزاران نفر از پیروان قباد و مزدک را اعدام کرده اند . . . . چنین مسائلی در همه جای دنیا بوده است . هم فتوحات داشته ایم و هم شکست . ولی از بررسی بی طرفانه متون تاریخی می توان به این نتیجه رسید که ( البته نسبت به سایر ملل و شاهان تاریخ نه نسبت به یک وضعیت ایده آل به قول دوستمان منطبق با حقوق بشر فعلی ! ) رفتار ملت ایران با ملل مغلوب ، انسانی تر از دیگر ملل بوده است . در تصاویر تخت جمشید ، تصویر برهنه وجود ندارد یا حتی یک تصویر که انسانی به زنجیر کشیده شده باشد یا انسانی در حال شکنجه باشد ( مواردی که در سایر نقش برجسته های تاریخی ، در نقاط دیگر جهان به وفور دیده می شود ) مشکل تاریخی مردم ما که همچنان درگیر آن هستند این است که : 1- مردم ما به شدت مذهبی از نوع خرافاتی و موهوم و تقلیدی آن هستند ( چه قبل از ورود اسلام و چه بعد از ورود اسلام . جالب است که شهرهای مذهبی قبل از اسلام مانند یزد و اصفهان . هم در زمانی که اسلام سنی آوردند و هم در زمان اسلام شیعی ، جو مذهبی دارد ! )2- فرهنگ ما پدر سالار و شخص محور و شاه محور و دیکتاتور پرور است . همیشه به دنبال یک منجی هستیم و نمی فهمیم که هیچ منجی ، بهتر و نزدیک تر از خود ما وجود ندارد . دقت کنید به عنوان مثال : شاه چراغ یا شاهزاده عبدالعظیم یا شاهزید که همان امام زاده زید و امام زاده عبدالعظیم است . یعنی حتی ما شاه را به امام و بالعکس ترجمه کرده ایم . پس مشکل : اسلامیت یا ایرانیت نیست . مشکل نوع نگاه و بینش ایرانی است که اگر خرد محور شود و از برخی احساسات پوچ تاریخی مانند اینکه : هنر نزد ایرانیان است و بس . . . دور شود می تواند به پیشرفت و کمال نائل آید . مذهب گرایی تقلیدی متعصبانه و ملی گرایی تقلیدی متعصبانه دو روی یک سکه هستند که هر دو نتیجه ای جز بدبختی ندارند . . . . فراموش نمی کنم عاشق کوروشی که مقابل قبر ایشان به سجده رفته بود با زائر امام رضائی که مقابل قبر ایشان به سجده رفته بود . هر دو قشر ملی گرا و مذهبی : فرد پرست و گذشته پرست و قبر پرست و شیفته افسانه های تاریخی و خود حق انگار و گرفتار خود بزرگ بینی هستند . . . و اگر در این میانه ، کسی مثل من حقیقت را بگوید ، بدون شک از هر دو طرف ، آماج ناسزا و کینه توزی قرار می گیرد . . . .
من کلیت سخن شما را نفی نمیکنم فقط چند نکته عرض میکنم اول از نظر تاریخی باید خشونت هخامنشی را با آشور و یونان و هم عصر های خود مقایسه کرد و اشکانی و ساسانی و امپراطوری هان چین ، آمار اختلاف بسیار شدید با هم دارند، دوم همه ما انسان هستیم و تافته جدا بافته نیستیم فقط در مورد فرهنگ و هویت صحبت می کنیم و سوم اینکه یک نفر در پاسارگاد سجده میکند قابل قیاس با میلیون ها نفری که روزانه هجده رکعت روبروی کعبه سجده می کنند نیست و قیاس جزء به کل است اکثریت قاطع دوستداران هویت ایرانی چند عکس یادگاری با ژست های هنری کنار مقبره می گیرند و می روند. نهایت تلاش و هدف ما ملی گرایان داشتن یک رژیم ملی بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر و با نگاه ملی است . ما قصد بازگشت به گذشته را نداریم برای من ملی گرا اهمیتی ندارد قوانین طلاق و قتل و جرم دوره کوروش بزرگ چه بوده است برای من اهمیتی ندارد قوانین کشورداری و جزائی در گذشته چه بوده است نهایت خواست من بر معماری شهری با الهام از عناصر ایرانی و نام گذاری خیابان هاست و دیگر هیچ، و اینکه از نظر هویتی چه هستیم قصد نداریم کتابی باستانی را پیدا کنیم و حقوق را روی آن بنویسیم . زیربنای اصلی هویت ما به عنوان ایرانی تاریخ ما است ما خواهان رژِیمی هستیم ایرانی که مذهب و نژاد و سبک زندگی ایرانیان برایش مهم نباشد و امنیت و آسایش همه آحاد جامعه حفظ شود و نظر شهروندان مهم باشد ملت شهروند باشند و دارای حق و حقوق تصمیم گیری ، همانگونه که در دوران هخامنشی مهم نبود( با در نظر گرفتن شرایط زمانی عرض می کنم). اسلامیست ها که دنبال تحمیل قوانین اسلام به همه شهروندان ایرانی هستند و چپ ها که تاریخ برایشان از انقلاب اکتبر آغاز می شود با هرچه متعلق به ایران و ایرانی است مشکل دارند خواه تاریخ ایران باشد خواه نمادهای ایرانی باشد خواه مناسک ایرانی مانند یلدا و نوروز که با آن به ستیز مشغول هستند
ارتجاع سرخ و سیاه دوباره متحد هم شده اند که هرچیزی ایرانی است و یا نشان از آزادی و شکوه دارد را بکوبند، نه برای ارتجاع سیاه کشتار و حجاب اجباری و قوانین اسلامی و دیکتاتوری اسلامی اهمیت ندارد و نه برای ارتجاع سیاه نسل کشی های ارتجاع سرخ اهمیت دارد این دو ارتجاع آنقدر شباهت به هم دارند که در برابر تمدن ، شکوه، عظمت و فرهنگ ایرانی و لیبرالیسم و آزادی انسان قد علم کنند. انسان یک حیوان ناطق است از زمانی که روی دو پا ایستاد و آتش کشف کرد و انسان خردمند شد تا امروز تحولات زیادی را گذرانده است در یک اجتماع شامپانزده ها در آفریقا وقتی دو قبیله شامپانزه به همدگیر می رسند اگر قبیله ای ضعیف تر باشد قربانی قبیله مغلوب می شود و خوراک و پروتئین اضافه قبیله شامپانزه غالب می شدند. زندگی انسان های اولیه هیچ فرقی با این حیوانات نداشت اجتماعات کوچک که مرتب در جنگ با همسایگان خویش بودند تا اینکه یکجا نشینی و دولت شهر ها شکل گرفت و انسان ابزار بهتری ساخت اما اصل ماجرا فرقی نداشت دولت شهر آشور در نینوا وقتی تمدن عیلام را مغلوب ساخت همه را کشت و از پوست سر و بدن مردم مغلوب لباس درست کرد و بچه های نحیف را به کوره آتش سپرد ( طبقه گفته خود کتیبه های آشوری) . امپراطوری هخامنشی نقطه عطف تاریخ بود ایده ای برای حکومت داری که هرگز پیشتر رخ نداده بود دولتی بر اساس سازش و پذیریش تفاوت فرهنگی ، نژادی مذهبی، دولتی بر اساس امنیت و حفظ جان شهروندان دولتی برای توسعه تمدن از یک دولت شهر به دولت شهری دیگر در این امپراطوری اختراعات و ابداعات به سهولت از خراسان به مصر و از مصر به بابل و از سارد به شوش و از استخر به لیدی می رفت شهروندان بدون هیچ ترسی و بدون وحشت از تفاوت نژادی یا مذهبی به هر جا دوست داشتند سفر می کردند زندگی ای که شهروندان این نقطه از جهان هرگز پیش از آن در زمین تجربه نکرده بودند کورش بزرگ به بت بابل احترام گذاشت و قربانی هدیه کرد درحالی که رسم دنیای باستان نسل کشی دولت شهر مغلوب بود خود بابل پیشتر با کمک ماد نینوا پایتخت آشوریان را با خاک یکسان کرده بود و هیچ اثری از آشور و نینوا در تاریخ دیگر نبود و قصد حمله به ایران را داشت ( کاش پیامبر اسلام نیز بجای شکستن هبل به هبل احترام می گذاشت و قربانی اعطا می کرد) برای آنان دین مصری ها اهمینی نداشت درحالی که در باور اسلامی مشرکین مهدورالدم هستند و بعد از اشغال مصر مسلمین دریای خون به راه انداختند مصر بعد از اسلام تمدن، دین و زبانش را از دست داد کمبوجیه طبق سنت هخامنشی باید به بت های مصری احترام می گذاشت اما به دلیل بیماری و توهم احترام نگذاشت این عمل کمبوجیه با سبک حکومت داری هخامنشی در تضاد بود و یک استثناء است که توسط دوستان تلاش می شود یک امر رایج تلقی شود سپس از مصری ها دلجویی شد هرگز دین زرتشتی به هیچ یک از ملل تحمیل نشد ( درحالی که در اسلام چنین نبود) حالا دوستان اسلامیست و چپ گرا تلاش می کنند این امپراطروی سرسار هنر و علوم و فنون و پر از رواداری را به سخره بگیرند و به هیچ انگارند ، سدسازی ها و راه سازی ها و شکوه معماری در سراسر امپراطروی و توسعه علوم و فنون در میان دولت شهر ها را به سخره بگیرند در حالی که پیشتر یک شهروند مصری محکوم بود یا همسایگان خویش را بکشد یا کشته شود در پناه امپراطروی می توانست با آنان دوست شود و تجارت موثر تری کند برای کوبیدن هخامنشی دست به استثنا ها می زنند مثلا کتیبه داریوش را مثال می زنند و با حقوق بشر قرن بیست و یکمی آنرا قضاوت میکنند بدون اینکه حتی اصل ماجرا را بیان کنند. دوست عزیز اسلامیست من که هخامنشیان را میکوبی بدان در آن حکومت اگر شهروندی می خواست بت پرست یا بودایی باشد و معبد بودایی را در امپراطوری بنا کند اعدام نمیشد بدان یهودیان آزاد بودن بدان دین مشرکین و کفار برای هخامنشیان دارای احترام بود بدان تبلیغ دین های شهروندان آزاد بود شما که جنون کمبوجیه در شکستن بت های گاوی در مصر را علم می کنند بد نیست بدانید صحابه پیامبر با دین مصری ها و بتکده های مصری چه کردند البته نگاه اسلامی شما باعث می شود از نوک سوزن رد شوی و از در دروازه رد نشوی. امروز که به درگاه الله نماز بپا میداری بدان در سرزمین ایران پیش از یورش مسلمین انسان هایی می زیسته اند که رواداری فرهنگی و پذیرش تفاوت مذهبی و نژادی را قبول کرده بودن بدان افرادی و تفکری بر ایران حکومت می کرد که هزار بار محترم تر از تفکر اسلامی است البته طبیعتا دو هزار سال پیش جایگاه بشر با امروز فرق داشت هرچند امروز در ایران حجاب اجباری است و افرادی که دوست ندارند در سرزمینی که ارث پدرشان است مسلمان باشند در ایران در عذاب هستند و این با روح ایرانی سازگاری ندارد.

والتر بنجامین عزیز بر نکته درستی انگشت گذاشت. رویکرد ساده انگارانه اینچنینی را سطحی نگری و عوامگرایی تاریخی می نامم. قالتاقی که در بیستون به کندن و بریدن چشم و گوش و بینی و زبان مخالفان فخر می فروشد، در سکانسی دیگر در نقش حکیمی خردمند و مجهز به اکسیر اعظم، گره از کار خلق وا می کند و جهانیان را به حیرت وا می دارد. یک فروند تاریخ نگار هم در آنجا حضور داشته تا از گوهر افاضات شاهنشاه نیمی از ربع مسکون، نسخه برداری نموده و به ممالک و بحار عالم ارسال نماید. تو گویی الگوی حافظ است وقتی می گوید: مشکل خویش برِ پیرِ مغان بردم دوش ......... کو به تأییدِ نظر حل معما می‌کرد..... و واقعاً آنچه نوشته اید را قبول دارید؟ بندتو کروچه معتقد بود تاریخ، یکسره تاریخ معاصر است. این چاخان های بی سر و ته را شاید بتوان شارلاتانیزم تاریخی نام نهاد. تبحر بی شرمانه من در بیان گفتگوهای رکیک و اخلاقمداری شما و دورکیم به کنار، مایلم بدانم با چه متر و معیاری سکاها و اسپارت را در حد و اندازه روم در نظر گرفته اید! با این حال از میان ایلیاتی های هخامنشی، نخستینشان در جنگ با همین سکاها جان باخت و دومینشان و سومینشان و الی الآخرینشان در حسرت تسخیر یونان ماندند. یونان را نتوانستند هضم کنند، روم اگر بود که جای خود داشت. لشکرکشی ها و تاخت و تازشان به جابُلقا و جابُلسا هم اگر چه مصر و بابل و لیدیه و گره گوری های دیگر را به انقیاد واداشت، حریف رقبای شاخ و دم دار نشدند. به نظر می رسد رجاله های هخامنشی هم پُخی نبودند و حنای تساهل مذهبی ایشان در آسیب زدن به گاو اپیس توسط کمبوجیه و تخریب معابد توسط خشایارشا رنگ باخته است. نصیحت برادرانه شما به دیده منت، با توجه به اشاره شما به رفتار انوشه روان با مزدکیان و اخراج او از منوی حاکمان با عظمت، پیداست که عظمت را در تساهل و رواداری می دانید (و هخامنشیان را هم با آنهمه قلع و قمع مخالفین، جزو مقدسات عالم در نظر گرفته و فاکتور می گیریم). با اینحال نفهمیدم در آوردن پدر ارامنه بی نوا توسط شاهپور بزرگ به صرف مسیحی بودن را چگونه توجیه می کنید؟ بالاخره اگر عظمت در تساهل است که شاهپور هم اهل بخیه بوده و اگر عظمت در قدرت نظامی است که انوشه روان چیزی کم نداشت.
گرچه همیشه در اینجا از بحث های بیهوده روی گردان بودم اما چه میشه کرد بعضی وقت ها باید پاسخ داد! گوئی اسلامی اندیشیدن شده نقابی برای نفهمیدن واقعیات تاریخی ایرانشهر! گویا فراموش کردید هخامنشیان بزرگترین سلسله تاریخ ایران بودن و بنیانگذار واقعی اش داریوش بزرگ معمار این امپراتوری استثنائی بود و چنان آرامشی بر اوضاع و احوال داده بود که نمی توانسته از حمله دشمن در اندیشه بوده باشد مثلا می دانیم که دو مرد با هشت خدمتکار بدون محافظ مسلح، خزانه بابل را به تخت جمشید حمل میکردند تنها همین مثال ژرف بر قدرت داریوش بزرگ برای آفریدن آرامش و امنیت کفایت می کند در پاسارگارد و تخت جمشید خبری از برج و بارو نبوده حتی! و جالبه اسلامیون از علی برای عدالت حکومت کردن حرف میزدن انهم در مدتی خیلی کوتاه! هخامنشیان پس از داریوش بزرگ هم حتی با شاهان ضعیفش مدتها روی کار بودن و تنها اسکندر مغدونی با یکی از بهترین ارتش های که تا آنوقت جهان به خود دیده بود تنها مغلوبش کرد نبرد خایرونیا یونان را از پای در آورد پیش تر حتی در رساله ایسوکراتس در رساله هایش از قدرت اسکندر به ایرانیان هشدارهای فراوانی داده بود و شکست از اسکندر ربطی به زوال ساسانیانی که پیش تر با مزدکیان و مانویان مردمش سر به شوروش برداشته بودند ندارد!
البته همان ساسانیان تا شاپور بزرگ در قرن سوم ما یک شاهنشاهی پرعظمت بزرگی داشتیم به راحتی می توان از رومی آمیانوس مارسلینوس که در روزگار ساسانیان از ایران دیدن کرد برای این مورد نام برد زیرا باعث می‌شود و حتی اولین‌بار کردیر موبد بزرگ قرن سوم میلادی در کتیبه‌اش نقشه‌ای را برای ما ترسیم می‌کند که در آن می‌گوید که ایرانشهر کجاست و تنها برای کسانی که زرتشتی هستند ایده ایرانی بودن مهم نباشد بلکه مسیحیان و مانویان و... هم این ایده را می‌پذیرند. در حقیقت همه شهروند ایران می‌شوند، به همین دلیل است که با آمدن اسلام هنوز تا به امروز ایده ایران با ما تا به امروز مانده است. این بسیار مهم است. با متر اندازه گیری شما هم اشکانیان در دوره اوج شاهنشاهی روم بود که 471 سال با اقتدار و رواداری حکومت کرد نه ساسانیانی که در افول روم ظهور کرد!
ارتباط دادن گودرز "واقعیات تاریخی ایرانشهر" با شقایق "اسلامی اندیشیدن" خلاقیت و ابداع جالبی است که جا دارد از شما بابت اشاره به آن سپاس گزاری نمایم. هخامنشیان البته بزرگترین سلسله (از منظر وسعت ممالک تحت سلطه) بودند. ولی این را باید به شیوه حکومتداری ایشان مرتبط دانست یا به افول لیدیه و ماد و بابل و ضعف یونان؟ به واقع آیا هخامنشیان در زمان داریوش با حکومت آنچنان قدرتمندی همسایگی داشتند (همچون ساسانیان در کنار رومیان)؟ به گمان من این اقتدار (پوشالی؟) را باید ناشی از ضعف رقبا دانست. و برایم سوال است که چرا داریوش را معمار این امپراتوری دانسته اید حال که قبل او فرد دیگری نیز بوده است؟ و آیا این معمار بزرگ، با رواداری موفق به ایجاد آرامش گردید یا با سرکوب قیام های گسترده چنانکه در بیستون اذعان می کند؟ به نظر می رسد قاعده النصر بالرعب در زمان این معمار کبیر هم برقرار بوده است و مجازات های رعب آور و بعد هم کتیبه ساختن از این مجازات های هراس انگیز برای زهر چشم گرفتن از سایر خلایق و ممانعت از نُطُق کشیدن حریفان، اصل بدیهی تلقی می شده است. چگونه است که در زمان خشایارشا نیز مصر و بابل و یونان سر به طغیان بر می دارند؟ چگونه است که در زمان اردشیر درازدست، ایناروس در مصر و مگابیز شورش می کنند؟ این کدام آرامش است که داریوش در مرو و ارمنیه و ماد با شورشیان می ستیزد؟ و چرا عظمت ساسانیان را تا زمان شاهپور بزرگ دانسته اید در حالی که خسرو انوشه روان نیز اقتدار را در ایران احیاء نمود؟
یـکی پـدر و مادرش را مـی‌خورد، آن یـکی پدر و مـادرش را مـی‌سوزاند و شـاه حکیـم هم به‌پشتـوانه یک «فـرهنگ غنـی‌تر» نـاگهان داد ســخــن می‌دهد که بیـایید همه با هم دوست باشیـم، و همه با هم دوست می‌شوند!!! و غیر از داریوش بزرگ به عقل کس دیگری هم نرسیده بود که در مورد مسائلی از این دست می‌توان اغماض و تسـاهل پیشـه کرد!!! و گویا گرفتاری اصلی بشر در تاریخ پر فراز و نشیب‌اش بر سر چنین مسائل فرهنگی-اجتماعی قابل اغماضی بوده!!! ایـن رویـکرد صرفاً به استهزا گرفتن تضادهای عمیق و سخت و دشواری است که در حال حاضر وحدت و اتحاد مردمان را زیر ضرب گرفته‌اند.
البته نقد تاریخی بیان گفتگوهای رکیکی نیست که گویا شما تبحری بی شرمانه در آن دارید:) این نوشتار شما اصلا چه ربطی به دست نوشته من داشت؟ گاها می شنوم در آینده شرایط تغییر خواهد کرد این من یاد امیل دورکیم میندازه جامعه شناس مشهور که می گفت وقتی با نگاه معرفت سامان یافته، نظم اجتماعی به تمدن نگاه می کنیم آثار مثبتش زوال و خرافات، کسب مراودات، متعادل شدن آداب اجتماعی، از بین رفتن خشونت، جنگ، مبارزه باخود کاملگی وسائلی از این دست است و تغییرات اصولا با آگاهی ایجاد می شوند و طبعا در این چهارچوب نمی توان با این رفتارهای میان تهی از اخلاق به چیزی بیهوده امیدوار بود! این ها عوامل درونی انحطاطی یک ملت هست ایران به لعبتکی در دست لعبت بازان تاریک اندیشان و دین عجایز شد که چیزی از تفکر و مصالح «ملی» نمی دانند که نه می فهمند نه فهمیده خواهند شد مدتهاست با اندیشه شما آشنام برادرانه عرض می کنم خلاء اندیشه را نمی توان با اندیشدن پر کرد و با میراث سازهای که مرده ریگی پشتیوانه آن نیست تنها می توان اصل میراث را نابود کرد! واقعا حتی زشت نیست پاسخ دهم و قدرت اسپارتی یاد آوری شوم که الگوی روم شد یا قدرت سکاهای که ماد و اشور را از پا در آورده بودن و اسکندر هم در مقابلشان پیروز نشد یا خلاقیت های داریوش بزرگ مثال زنم طوری از هخامنشیان انتقاد می کنید انگار اصلا با تاریخ جهان آشنا نیستید شاهان روم قبایل ژرمنی و ... نمی شناسید از جنایت هادریان و تیتوس و دیوکلیسیان و آلاریک فاتح و هزار نفر دیگه هر پادشاهی ابتدا حکومت خودش تثبیت میکنه و البته اصلا منظور منم از دیدگاه نظامی نبود خسرو انوشیروان شاه بزرگی بود ولی به شکل طبیعی ایرانشهر که پیشتر توضیح دادم با رفتارش با مزدکیان دست زد و صورت بندی اون تغییر داد از کوزه بی اندیشگی مزمن جز بی اندیشگی مکرر برون نخواهد یافت! طرح پرسش های از دوران های تاریخ ساز طرحی بر رویکردی تاریخی و ناظر بر اصالت امور تاریخی نیست بلکه از این نظر اندیشه با دوران تاریخی نگاه ژرفی تاریخی داره که می کوشد ماهیت دوران را نه به اعتبار حیثیت تاریخی سلسله ها بلکه به رویکردی در تفاوت و تمایز آنها اشاره کند
موفق باشی
روزی در دربار داریوش بزرگ از یک شاهزاده هندی پرسید شما والدین مرده خودتان را می سوزنید؟ او جواب داد این در آئین ما غیر اخلاقی هست و ما این کار نمی کنیم و سپس شاه حکیم روی به یونانی ای کرد و گفت شما والدین خودتان بعد از مرگ می خورید؟ او گفت این در آئین ما اورفه نامشروع هست سپس داریوش بزرگ روی به هندی کرد و گفت یونانیان را عادت بر این هست پس از مرگ والدین انها بسوزانند و سپس گفت هندیان را رسم بر این هست که والدین خود را پس از مرگ بخورند (این رسم هنوز هم در قسمت های در آفریقا اجرا می شود) سپس داریوش حکیم چنین داد سخن داد که این شد نمادی از ایرانشهر : آداب و سنن ملل خدایان ملل هست. به ایرانشهر بنگریم به تاریخ پر فراز فرودش بنگریم اگر این کار با دقت انجام دهیم به یک پاسخ اجمالی می رسیم دلیل موفقیت امپراتوری های باستانی در این بود این امپراتوری ها با کلیت ها کار داشتن کار با فرهنگ ها خرده فرهنگ ها نداشتند و همه فرهنگ های رایج قومیت ها به حال خود گذاشته بودند و خودشان در یک چهارچوب بالاتر و فرهنگی غنی این نظام در ابعاد جهانی مدیریت میکردن و دقیقا دلیل زوال ساسانیان و میراث باشکوه دوره باستان ایرانشهر که به یغما رفت همین ایدئولوژیک اندیشدن و بعضا مقداری از یکسان سازی ها و تمامیت خواهی ها بود و این اندیشه ایدئولوژیک پس از اسلام شدید شد و همین شد که به مثال تاج الملک فارسی که اسماعیلی بود در دربار ملکشاه به دست خواجه نظام الملک شافعی کشته میشه و سپس داستان صفویه و دیدگاه ایدئولوژیک اونها و تکرار تاریخ مثل دوره ساسانیان و فروپاشی یک سلسله بزرگ و تکرار تاریخ بنظر بنده حقیر راه حکومت بر ایرانشهر احترام به تمام فرهنگ ها خرده فرهنگ ها در همه جای ایرانشهر هست و راس حکومت باید کلان مدیریت دخالت کند نه فرهنگ ها دامن زدن به بحث پر مناقشه قومیت که در همه جای دنیا می تواند باشد دقیقتر بنگریم همین حکومت ها چه پیش از اسلام و پس از اسلام مثل اروپا به مثال فرانسه پس از انقلاب فرانسه دنبال نابودی فرهنگ ها نبودن که زبان های محلی از بین بردن و در این ایرانشهر همواره و از دیرباز این فرهنگ در کنار یکدیگر بودن و هستن و بنظرم دلیل فروپاشی و زوال فرهنگی و سیاسی حال حاضر جمهوری اسلامی در همین ایدئولوژیک بودن و دست زدن بر قومیت ها و فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها نهفته ...
با اینحال هخامنشیان آزاداندیش ۲۰۰ سال دوام یافتند و ساسانیان ایدئولوژی محور، ۴۰۰ سال! به نظر می رسد برداشت شما از میزان اهمیت رواداری فرهنگی، اغراق آمیز باشد.
شهرستان های ایرانشهر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک