ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند/..../ هرآنکه خدمت جام جهان نما بکند
.
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک /...../ چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
.
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار/..../که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
___
جام جهان نما = مردم؟؟؟ ...
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
فغان که بخت من از خواب در نمیآید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمیآید
قد بلند تو را تا به بر نمیگیرم
درخت کام و مرادم به بر نمیآید
مگر به روی دلارای یار ما ور نی
به هیچ وجه دگر کار بر نمیآید
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وز آن غریب بلاکش خبر نمیآید
ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا
ولی چه سود یکی کارگر نمیآید
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نمیآید
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمیآید
ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس
کنون ز حلقهی زلفت به در نمیآید
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود؟
انتقاد های گزنده حافظ از صوفی وشیخ ومحتسب و..............بخاطر اینکه( آنان از جاده حق پای بیرون نهاده بودند)بود.
تمام احوال حافظ به دلیل رعایت معصومانه اصول واحکام دین بود،چون در غم خویش نبود،نگران ارزش هایی بود که به آلایش کشیده می شدند.
برای همین خیلی زیبا وشوخ وقشنگ ،می گوید که من این قلب شناسی (شناسایی حق از باطل )را از خود تو و کلام تو آموخته ام.
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر نکن چون دگران، قرآن را
دوستان و جناب دکتر واحدپور مرا عفو بفرمایند، اگر بیراهه رفتم
[quote='majidvahedpour']
نقل قول از vamieraz:
مراجعه کنند و خود را از سرگشتگی برهانند.
دوست عزیز هیچ سرگشتگی اینجا وجود ندارد. هدف ما بحث در مورد موضوعی است. اینها هم که شما و سایر دوستان میگویید، نه امروز و دیروز بلکه همیشه مورد مطالعه ما قرار گرفته است.[/quote] جناب آقای دکتر واحد پور با سلام و سپاس از شما
بعضی از دوستان در جریان نیستن که به پیشنهاد شما تصمیم بر این گرفته شد که هر از چند گاهی یکی از غزل های زیبا و در عین حال سئوال برانگیز حافظ مورد بررسی و تبیین قرار بگیره . من از شما تشکر می کنم که با وجود مشغله تحصیل و تدریس برای دانشجویان زبان و ادبیات فارسی ، خود پیش قدم در این راه شدید تا ضمن ترغیب به ورود در این گونه مباحثات ، شیوه درست بحث کردن را بیاموزیم و بیاموزانیم ، ولو از سوی دیگران منسوب به سرگشتگی باشد، وگرنه خود ید طولایی در این زمینه داشته و دارید، ضمن این که توفیقی نیز برای خودم بود تا دوباره ضمن تفحص و مرور بر آموخته هایم از اساتید گرانمایه ، به شیوه قیاسی و نقل قول های معتبر مروری دوباره به کنه مطلب داشته باشم.
در وادی ایهام و طنز حافظ ، سرگشتگی به معنای خاص ، نه تنها مذموم نیست خود اشارتی بر سهل و ممتنع بودن ابیات برای رسیدن به جرعه ای از اقیانوس بیکران فهم و ادراک در حیطه ادبیات دارد.
در باب تاثیر و تاثر پذیری شاعران از یکدیگر نیز باید گفت :
حافظ پژوهان برای اثبات نظریات خود سعی نموده اند اشعار او را باشاعرانی چون سعدی ، خیام ،خواجوی کرمانی ــ که اشعار حافظ بیشتر استقبال و تضمین از همین شاعر است – وتعدادی دیگر از شاعران تطبیق دهند ولی با توجه به مبحث ما، کلام حافظ را می توان به سخنان خیام نزدیک دانست که در همین مورد آقای نیاز کرمانی میفرمایند: از میان هم عصران حافظ ، خیام درمقابله با دروغ و ریای زاهد ،صوفی، شیخ، مفتی و محتسب با حافظ در یک سنگرند و با همان اندیشه ها ومضمون های مشترک، با این تفاوت که زبان خیام صریح وساده و بی پروا است اما کلام حافظ سنگین وآمیخته با کنایه و طنز میباشد. شاید اگر بخواهیم شعر حافظ را از شاعران دیگر تمییز دهیم یکی از تمایز کلام حافظ با دیگران همین مفهوم طنز و کنایه می باشد که او چاشنی شعر خود را این گونه مفاهیم قرارمی دهد تا هم، کلام خود را به خواننده القاء کند و هم بتواند چهره زهد ریایی را در پشت صورت ظاهر آن نمایان نماید. آقای دکتر محمد استعلامی این مطلب را این گونه بیان می کند که یکی از نکته های قابل بحث در زبان وتعبیر های شعر حافظ طنز های اوست و حافظ گاهی در مقابله با دروغ و ریای زاهد و صوفی و شیخ و مفتی و محتسب با طنز و کنایه سخن می گوید و گاه خطاب او مستقیم است و عیب آنها را به صراحت بیان می کند و انتقاد و نکته گیری او چنان با طنز آمیخته است که نمی توان این دو خاصه سخن را از هم تفکیک و جدا کرد .
بحث در این مقال مفصل تر از آن است ... الله اعلم
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیوان کهنه حافظ
.
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک /...../ چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
.
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار/..../که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
___
جام جهان نما = مردم؟؟؟ ...
:.:.:.:.:.:
سـاقـیـا !
جامی به من ده ،
تـا بـیـاسایـم دمـی ...
:.:.:.:.:.:
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
فغان که بخت من از خواب در نمیآید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمیآید
قد بلند تو را تا به بر نمیگیرم
درخت کام و مرادم به بر نمیآید
مگر به روی دلارای یار ما ور نی
به هیچ وجه دگر کار بر نمیآید
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وز آن غریب بلاکش خبر نمیآید
ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا
ولی چه سود یکی کارگر نمیآید
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نمیآید
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمیآید
ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس
کنون ز حلقهی زلفت به در نمیآید
انتقاد های گزنده حافظ از صوفی وشیخ ومحتسب و..............بخاطر اینکه( آنان از جاده حق پای بیرون نهاده بودند)بود.
تمام احوال حافظ به دلیل رعایت معصومانه اصول واحکام دین بود،چون در غم خویش نبود،نگران ارزش هایی بود که به آلایش کشیده می شدند.
برای همین خیلی زیبا وشوخ وقشنگ ،می گوید که من این قلب شناسی (شناسایی حق از باطل )را از خود تو و کلام تو آموخته ام.
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر نکن چون دگران، قرآن را
دوستان و جناب دکتر واحدپور مرا عفو بفرمایند، اگر بیراهه رفتم
"قلب" به معنای دل
"قلب" به معنای تقلب
فکر میکنم ایهام است ولی نوع ایهام را نمیدانم.
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
نقل قول از vamieraz:
مراجعه کنند و خود را از سرگشتگی برهانند.
دوست عزیز هیچ سرگشتگی اینجا وجود ندارد. هدف ما بحث در مورد موضوعی است. اینها هم که شما و سایر دوستان میگویید، نه امروز و دیروز بلکه همیشه مورد مطالعه ما قرار گرفته است.[/quote]
جناب آقای دکتر واحد پور با سلام و سپاس از شما
بعضی از دوستان در جریان نیستن که به پیشنهاد شما تصمیم بر این گرفته شد که هر از چند گاهی یکی از غزل های زیبا و در عین حال سئوال برانگیز حافظ مورد بررسی و تبیین قرار بگیره . من از شما تشکر می کنم که با وجود مشغله تحصیل و تدریس برای دانشجویان زبان و ادبیات فارسی ، خود پیش قدم در این راه شدید تا ضمن ترغیب به ورود در این گونه مباحثات ، شیوه درست بحث کردن را بیاموزیم و بیاموزانیم ، ولو از سوی دیگران منسوب به سرگشتگی باشد، وگرنه خود ید طولایی در این زمینه داشته و دارید، ضمن این که توفیقی نیز برای خودم بود تا دوباره ضمن تفحص و مرور بر آموخته هایم از اساتید گرانمایه ، به شیوه قیاسی و نقل قول های معتبر مروری دوباره به کنه مطلب داشته باشم.
در وادی ایهام و طنز حافظ ، سرگشتگی به معنای خاص ، نه تنها مذموم نیست خود اشارتی بر سهل و ممتنع بودن ابیات برای رسیدن به جرعه ای از اقیانوس بیکران فهم و ادراک در حیطه ادبیات دارد.
در باب تاثیر و تاثر پذیری شاعران از یکدیگر نیز باید گفت :
حافظ پژوهان برای اثبات نظریات خود سعی نموده اند اشعار او را باشاعرانی چون سعدی ، خیام ،خواجوی کرمانی ــ که اشعار حافظ بیشتر استقبال و تضمین از همین شاعر است – وتعدادی دیگر از شاعران تطبیق دهند ولی با توجه به مبحث ما، کلام حافظ را می توان به سخنان خیام نزدیک دانست که در همین مورد آقای نیاز کرمانی میفرمایند: از میان هم عصران حافظ ، خیام درمقابله با دروغ و ریای زاهد ،صوفی، شیخ، مفتی و محتسب با حافظ در یک سنگرند و با همان اندیشه ها ومضمون های مشترک، با این تفاوت که زبان خیام صریح وساده و بی پروا است اما کلام حافظ سنگین وآمیخته با کنایه و طنز میباشد. شاید اگر بخواهیم شعر حافظ را از شاعران دیگر تمییز دهیم یکی از تمایز کلام حافظ با دیگران همین مفهوم طنز و کنایه می باشد که او چاشنی شعر خود را این گونه مفاهیم قرارمی دهد تا هم، کلام خود را به خواننده القاء کند و هم بتواند چهره زهد ریایی را در پشت صورت ظاهر آن نمایان نماید. آقای دکتر محمد استعلامی این مطلب را این گونه بیان می کند که یکی از نکته های قابل بحث در زبان وتعبیر های شعر حافظ طنز های اوست و حافظ گاهی در مقابله با دروغ و ریای زاهد و صوفی و شیخ و مفتی و محتسب با طنز و کنایه سخن می گوید و گاه خطاب او مستقیم است و عیب آنها را به صراحت بیان می کند و انتقاد و نکته گیری او چنان با طنز آمیخته است که نمی توان این دو خاصه سخن را از هم تفکیک و جدا کرد .
بحث در این مقال مفصل تر از آن است ... الله اعلم