داستان های کوتاه کافکا
نویسنده:
فرانتس کافکا
مترجم:
علی اصغر حداد
امتیاز دهید
✔️ این ترجمه در برگیرنده مجموعه از نوشتههای داستانی کافکا در زمان حیات و نیز پس از حیات وی است با همراهی برخی از تمثیلها و پارادوکسهای کافک و نیز آثار این نویسنده که به طور پراکنده در مجلات منتشر شدهاند در قالب یک کتاب گردهم آمدهاند. حداد در مقدمه خود بر این ترجمه نوشته که منظور از لفظ داستانهای کوتاه در این کتاب آثاری است که پس از مرگ و نیز در زمان حیات حداد به این نام خوانده شده است.
در بخشی از مقدمه کتاب آمده است:
برخی از آثار گردآمده در این مجموعه را نمیتوان داستان نامید. اصولا کاربرد مفاهیمی همچون داستان و یا قصه در مورد بخش اعظمی از نوشتههای کوتاه کافکا چندان خالی از اشکال نیست زیرا این آثار اشکال ادبی دیگری همچون حکایت و تمثیل را هم در بر میگیرد...داستانهای به جا مانده از کافکا آن بخش از آثار او را در بر میگیرد که ماکس برود از میان دست نوشتههای دوست فقید خود گردآوری کرد و به مرور به چاپ رساند. برخی از این آثار کاملاند و برخی حالهوایی طرحگونه دارند و برخی ناتماماند.
بیشتر
در بخشی از مقدمه کتاب آمده است:
برخی از آثار گردآمده در این مجموعه را نمیتوان داستان نامید. اصولا کاربرد مفاهیمی همچون داستان و یا قصه در مورد بخش اعظمی از نوشتههای کوتاه کافکا چندان خالی از اشکال نیست زیرا این آثار اشکال ادبی دیگری همچون حکایت و تمثیل را هم در بر میگیرد...داستانهای به جا مانده از کافکا آن بخش از آثار او را در بر میگیرد که ماکس برود از میان دست نوشتههای دوست فقید خود گردآوری کرد و به مرور به چاپ رساند. برخی از این آثار کاملاند و برخی حالهوایی طرحگونه دارند و برخی ناتماماند.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی داستان های کوتاه کافکا
موش گفت : دریغا که جهان هر روز کوچکتر می گردد! در آغاز به قدری بزرگ بود که می ترسیدم، هی می دویدم و می دویدم، و خوشحال بودم که سرانجام در دوردست دیوارهایی در راست و چپ می دیدم، اما این دیوارهای دراز چنان زود تنگ شده است که من دیگر در آخرین اتاق هستم، و آنجا در گوشه تله ای هست که من باید تویش بیفتم.
گربه گفت : "فقط باید مسیرت را تغییر دهی" و آن را بلعید.
کافکا
. . . از میان میله ها چشم به اتوبوسی دوخت که لحظه ی بعد سقوط او را به آسانی هر چه بیش تر در غرش خود خفه می کرد.
آهسته گفت : (( پدر و مادر عزیز ، من که همیشه شما را دوست داشتم )) و دست ها را رها کرد تا سقوط کند.
در آن لحظه بر روی پل رفت و آمدی در جریان بود که گویی سر پایان نداشت.
صفحه 64 کتاب
ینی دارم درست میبینم:O:O:O
کارش خیلی درسته:x
یادداشت ها
هیچ کتابی وجود نداره که توی این سایت پیدا نشه یا در آینده به سایت اضافه نشه و به عبارت دیگه هر کتابی توی کتابناک پیدا میشه مگر اینکه خلافش ثابت بشه
* «عـزی نگرا» یه عبارت کنایی محلی در لهجه ی یکی از شهرهای ایرانه و معنای دست مریزاد میده و بیشتر در حالت تعجب شدید گفته میشه
نامه به فلیسه