کلیات شمس تبریزی
کجایید ای شهیدان خدایی؟
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق؟
پرنده تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی؟
بدانسته فلک را در گشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده؟
کسی مر عقل را گوید کجایی؟
کجایید ای در زندان شکسته؟
کلیات شمس تبریزی
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی منتها
ای آتشی افروخته در بیشه ی اندیشه ها
امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی
بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا
خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی
مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا
در سینه ها
رباعیات مولانا
عید آمد و هرکس قَدَری مقداری
آراسته خود را ز پی دیداری
ما را چو توئی عید بکن تیماری
ای خلعت گل فکنده بر هر خاری
تا با تو ز هستی تو هستی باقیست
ایمن منشین که بت پرستی باقیست
گیرم بت پندار شکستی آخر
آن بت که "ز پندار برستی" باقیس
ترانه های داریوش اقبالی
رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست
به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست
مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی
زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی
از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
در راستای اصلاح نظر قبل باید نکاتی را متذکر شوم تا خدای ناکرده برداشت نادرستی از حرفهایم صورت نگیرد.
- من هرگز قصد نادرست انگاشتن و بر خطا بودن علی ابن ابیطالب در هیچ یک از کارهایش را نداشته ام و ندارم و به آن حدیث مشهور نبوی که م
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
[b]حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم؟[/b]
مدتها پیش درباره ی بیت مورد بحث کلی تحقیق کردم. به جرات میتوان این بیت را بحث برانگیزترین بیت تاریخ ادبیات فارسی دانست. تقریباً تمام شرحهایی که من از ا
دعای عرفه
[b]مرحبا ای هدهد هادی شده....[/b]
بجه از جا چه می پایی؟ چرا بی دست و بی پایی؟
نمی دانی ز [b]هدهد[/b] جو ره قصر [b]سلیمان[/b] را
بکن آن جا مناجاتت؛ بگو اسرار و حاجاتت
[b]سلیمان[/b] خود همی داند زبان جمله مرغان را
سخن بادست ای بن
انسان
.
تم آوای کلیسا
وهم نجواهای بودا
ورد معبدهای هندو
جرأت انکار خدا
خط مبهم کتیبه
باغ های سبز بابل
طاق های تخت جمشید
ناله های ویولن سل
فکر فلسفه فریبی
هنر و تاریخ و عرفان
بازی تولد و مرگ
احتمال صفر امکان
به دنیا اومدم تا عاشقت ب
بیگانه
.
مقدمه آلبر کامو بر کتاب "بیگانه":
دیرگاهی پیش "بیگانه" را در جملهای خلاصه کردم که تصدیق می کنم بسیار شگفت نما و خارق اجماع است: «در جامعه ی ما هر آدمی که در سرِ خاکسپاریِ مادرش نگرید، خودش را در معرض این خطر میآورد که محکوم به مرگ
جبر مجرد
البته باید حرفام رو کمی اصلاح کنم؛ استفاده از اصل موضوع بی نهایت اجتناب ناپذیره اما میشه از اصل انتخاب استفاده نکرد! یه مثال ساده قضیه ی لاگرانژ هست که در حالت نامتناهی حتماً باید از اصل انتخاب در اثباتش استفاده بشه اما در حالت متناهی بدون