رسته‌ها

بدیع الزمان فروزانفر
(1276 - 1349 هـ.خ)

ادیب، نویسنده، مترجم، سراینده و پژوهشگر ادبی
مشخصات:
نام واقعی:
بدیع الزمان فروزانفر
سایر نام‌ها:
بدیع الزمان بشرویه، بدیع الزمان خراسانی
تاریخ تولد:
1276/06/14 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
1349/02/16 خورشیدی (73 سالگی)
محل تولد:‌
بشرویه، خراسان جنوبی
جنسیت:‌
مرد
ژانر:‌
زبان و ادبیات فارسی
زندگی‌نامه
بدیع‌الزمان فروزانفر، استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی و ادیب سرشناس معاصر است. پدر وی آقا شیخ علی بشرویه‌ای از بزرگان منطقه بشرویه و از شعرای دوره مشروطه بود. مقدمات علوم را در زادگاه خود آموخت و آنگاه راهی مشهد شد و از محضر استادان ادب حوزهٔ خراسان همچون ادیب نیشابوری و‍ ادیب پیشاوری بهره برد. حدود سال ۱۳۰۰ به تهران رفت و تحصیلات خود را در مدرسهٔ سپهسالار ادامه داد و چندی حجره‌ای در مسجد سپهسالار داشت. در جوانی در همان مدرسه به تدریس پرداخت و چندی بعد در سال ۱۳۰۵ به سمت معلمی دارالفنون و دارالمعلمین عالی منصوب شد. در سال ۱۳۱۳ به معاونت دانشکدهٔ معقول و منقول (الهیات) منصوب شد.در سال ۱۳۱۴ هیئت ممیزهٔ دانشگاه تهران مرکب از نصرالله تقوی، علی‌اکبر دهخدا و ولی‌الله نصر تالیف ارزندهٔ او به نام «تحقیق در زندگانی مولانا جلال‌الدین بلخی» را ارزیابی و به او گواهینامهٔ دکتری اعطا کرد. به استناد این گواهینامه در همان سال به سمت استادی دانشسرای عالی و دانشکده‌های ادبیات و معقول و منقول منصوب شد. در سال ۱۳۲۳ بر اساس رای شورای استادان به ریاست دانشکدهٔ معقول و منقول برگزیده شد و تا سال ۱۳۴۶ در این سمت باقی بود. از ابتدای تاسیس دورهٔ دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه تهران، تدریس در دورهٔ دکتری را به عهده گرفت و برنامهٔ این دوره را پایه‌گذاری کرد. فروزانفر استاد و راهنمای جمعی از دانشجویان مبرز دورهٔ دکتری در دانشکده‌های ادبیات و الهیات بود که بعدها استادان برجستهٔ ادب پارسی و مطالعات فرهنگ ایران شدند از جمله: پرویز ناتل خانلری، ذبیح‌الله صفا، مهدی حمیدی شیرازی، عبدالحسین زرین‌کوب، غلامحسین یوسفی، محمدامین ریاحی، قدمعلی سرامی، سید محمد دبیرسیاقی، محمدرضا شفیعی کدکنی، سیمین دانشور، ضیاءالدین سجادی، جلال متینی، سید صادق گوهرین، منوچهر ستوده و منوچهر مرتضوی. فروزانفر در سال ۱۳۴۶ از استادی دانشگاه بازنشسته شد، اما همکاری خود را در تدریس در دورهٔ دکتری ادبیات فارسی تا روزهای پایانی عمر ادامه داد. در همین زمان عضویت مجلس سنا را یافت. مدتی نیز ریاست کتابخانهٔ سلطنتی را نیز به عهده گرفت.
بیشتر
ویرایش

کتاب‌های بدیع الزمان فروزانفر
(45 عنوان)

5 امتیاز
از 30 رای
زنده بیدار ابن طفیل

آخرین دیدگاه‌ها

تعداد دیدگاه‌ها:
5
بدیع_الزمان_فروزانفر بیوگرافی "محمدحسین بشرویه ای" معروف به "بدیع الزمان فرورانفر" ، استاد بزرگ زبان و ادبیات فارسی و نویسندهمحمدحسین بشرویه ‏ای معروف به بدیع ‏الزمان فروزانفر فرزند آقا شیخ علی بشرویه ‌ای در سال ۱۲۷۶، در بشرویه از توابع فردوس زاده شد. مقدمات علوم را در زادگاه خود آموخت و آنگاه راهی مشهد شد و از محضر استادان ادب حوزه خراسان همچون ادیب نیشابوری بهره برد. حدود سال ۱۳۰۰ به تهران رفت و تحصیلات خود را در مدرسه سپهسالار ادامه داد و چندی حجره‌ای در مسجد سپهسالار داشت. در جوانی در همان مدرسه به تدریس پرداخت و چندی بعد در سال ۱۳۰۵ به سمت معلمی دارالفنون و دارالمعلمین عالی منصوب شد. در سال ۱۳۱۳ به معاونت دانشکده معقول و منقول (الهیات) منصوب شد.در سال ۱۳۱۴ هیئت ممیزه دانشگاه تهران مرکب از نصرالله تقوی، علی ‌اکبر دهخدا و ولی‌الله نصر تالیف ارزنده او به نام "تحقیق در زندگانی مولانا جلال ‌الدین بلخی" را ارزیابی و به او گواهینامه دکتری اعطا کرد. به استناد این گواهینامه در همان سال به سمت استادی دانشسرای عالی و دانشکده‌ های ادبیات و معقول و منقول منصوب شد. در سال ۱۳۲۳ بر اساس رای شورای استادان به ریاست دانشکده معقول و منقول برگزیده شد و تا سال ۱۳۴۶ در این سمت باقی بود. از ابتدای تاسیس دوره دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه تهران، تدریس در دوره دکتری را به عهده گرفت و برنامه این دوره را پایه ‌گذاری کرد. فروزانفر استاد و راهنمای جمعی از دانشجویان دوره دکتری در دانشکده ‌های ادبیات و الهیات بود که بعدها استادان برجسته ادب پارسی و مطالعات فرهنگ ایران شدند از جمله: پرویز ناتل خانلری، ذبیح الله صفا، مهدی حمیدی شیرازی، عبدالحسین زرین‌کوب، غلامحسین یوسفی، محمدامین ریاحی، سید محمد دبیرسیاقی، محمدرضا شفیعی کدکنی، سیمین دانشور، ضیاءالدین سجادی، جلال متینی، سید صادق گوهرین، منوچهر ستوده و منوچهر مرتضوی.فروزانفر در سال ۱۳۴۶ از استادی دانشگاه بازنشسته شد، اما همکاری خود را در تدریس در دوره دکتری ادبیات فارسی تا روزهای پایانی عمر ادامه داد. در همین زمان عضویت مجلس سنا را یافت. مدتی نیز ریاست کتابخانه سلطنتی را نیز به عهده گرفت.سرانجام در روز چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت سال ۱۳۴۹ به علت سکته قلبی در بیمارستان مهر درگذشت و پس از تشیع جنازه باشکوهی، مجاور امامزاده حمزه، در حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد. علامه همایی در مجلس ختم او سرود:"بر فرورانفر نه، بر اهل ادب باید گریست".استادان بسیاری در سوگ او نوشتند و سرودند؛ از جمله استاد مظاهر مصفا در مرگ او سرود: ای جلال الدین بیارا خوان که مهمان می رسدنور صفه، شمع ایوان، زیور خوان می رسد خیزای مهر منیر روم، ای خورشید بلخ کافتاب روشن ملک خراسان می رسدای سلیمان دیار عشق، بنشین بر سریرکاصف بن برخیا یار سلیمان می رسدز آرزوی دختر ترسای گیتی گشته بازاینک اینک کعبه جویان پیر سمعان می رسدعاشقان دیرین فروزانفر به شوق کوی دوستبا دل بیدار و با فر فروزان می رسدای دریغا دفتر آرایی قلم افکنده استکز پس او دفتر آرایی به پایان می رسدعبدالحسین زرین کوب یکی از بزرگان ادب فارسی درباره فروزانفر گفته ‏است:"معلم و استادی دلسوز و صمیمی بود. درس او تنها تعلیم نبود، هم تهذیب بود و هم در حین حال تفریح. با این همه، توفیق او در کار معلمی در بین استادان ادب عصر به‌کلی بی ‏سابقه بود... شعر را به سبک قدما محکم و متین می‏گفت، مخصوصا به شیوه ناصرخسرو و خاقانی علاقه داشت، و از این حیث یادآور ادیب پیشاوری بود... احوال و اسبابی که در حیات ادبی وی موثر افتاد، از وی بیشتر یک محقق و یک عالم ساخت... قلمرو تحقیق او ادبیات و تصوف بود، خاصه در دوران اسلامی قبل از صفویه...""فروزانفر نه فقط در زمینه مثنوی و مولانا، بلکه درتمام قلمرو فرهنگ اسلامی ایران محققی بی ‌بدیل بود. هنوز با وجود مرور یک ربع قرن از غیبت او، هر چه امروز نزد ما در زمینۀ عرفان و ادب جدی و درخور ارج است میراث اوست و آنچه از حوزه تاثیر تعلیم بلاواسطه یا مع‌الواسطه او خارج است، غالبا از عمق و لطف و تامل خالی به نظر می‏رسد. حوزه کنجکاویش وسیع و عرصۀ استعدادش تقریبا نامحدود بود. در جوانی، مخصوصا در اوایل ورود به تهران در زمینه شعر و شاعری هم طبع ‌آزمایی کرده بود. پاره‏ ای از اشعارش هم در همان ایام شهرت و قبول قابل ملاحظه‏ ای یافته بود. اما او شاعری را پیشه نکرد... تدریجا مثل اکثر کسانی که به عنوان عالم نامبردار می‏شوند، اشتغال به شاعری را دون شان‏ خویش می‏ یافت. از این رو جز به ‌ندرت و جز به الزام ضرورت شعر نگفت و از این که به شاعری منسوب شود تا حدی ابا داشت. مقاله ‌نویسی را هم در آغاز کار با نقد بر حواشی قزوینی بر چهار مقاله آزمایش کرد، از آن نیز خیلی زود انصراف‏ یافت و جز به‌ندرت یا به ‌ضرورت بدان کار نپرداخت".آثار:۱). سخن و سخنوران در دو جلد (۱۳۰۸-۱۳۱۲)۲). منتخبات ادبیات فارسی (۱۳۱۳)۳). رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلال ‌الدین محمد مشهور به مولوی (۱۳۱۵)۴). تاریخ ادبیات ایران (۱۳۱۷)۵). فرهنگ عربی به فارسی (با مشارکت چهار نفر از استادان)(۱۳۱۹)۶). خلاصه مثنوی، به انتخاب و انضمام تعلیقات (۱۳۲۱)۷). زنده بیدار (حی بن یقظان) اثر ابن طفیل (تصحیح)(۱۳۳۴)۸). فیه مافیه از گفتار مولانا جلال ‌الدین محمد مشهور به مولوی (تصحیح)(۱۳۳۰)۹). معارف سلطان‌العلمل بها الدین محمد بن حسین خطیبی بلخی مشهور به بها ولد (تصحیح)(۱۳۳۳-۱۳۳۸)۱۰). ماخذ قصص و تمثیلات مثنوی (۱۳۳۳)۱۱). احادیث مثنوی (۱۳۳۴)۱۲). کلیات شمس یا دیوان کبیر (۱۳۳۶-۱۳۴۸)۱۳). معارف برهان ‌الدین محقق ترمذی (تصحیح) (۱۳۳۹)۱۴). شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین عطار نیشابوری (۱۳۳۹-۱۳۴۰)۱۵). مناقب اوحدالدین کرمانی (تصحیح)(۱۳۴۷)۱۶). ترجمه رساله قشیریه (تصحیح) (۱۳۴۵)۱۷). شرح مثنوی شریف، در سه جلد (۱۳۴۶-۱۳۴۸)۱۸). مجموعه مقالات بدیع‌ الزمان فروزانفر، به کوشش عنایت‌الله مجیدی (۱۳۵۱)۱۹). مجموعه اشعار فروزانفر (با مقدمه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی)

عارف ارجمند عطار نیشابوری حکایتی از وفات سقراط (در نتیجه محکومیت از جانب بیدادگاه زمان خود) دارد که با نقل حضرت افلاطون همخوانی دارد. این چند بیت عطار قابل تعمق در یادگار فرهنگی استاد فروزانفر هم هست. امید است که تعالیم بزرگان معنوی این زاد و بوم راهنمای ما باشد تا روح ایشان را شد گردانیم و خود را رستگار. این ابیات چنیند (نقل از حافظه):


گفتگوی سقراط با شاگردش در دم مرگ


گفت چون سقراط در نزع اوفتاد            بود شاگردیش، گفت ای اوستاد

چون کفن سازیم، تن پاکت کنیم            در کدامین جای در خاکت کنیم

گفت اگر تو بازیابیم ای غلام            دفن کن هر جا که خواهی والسلام

من چو خود را زنده در عمری دراز            پی نبردم، مرده کی یا بی تو باز

من چنان رفتم که در وقت گذر            یک سری مویم نبود از خود خبر

دیگری گفتش که‌ای نیک اعتقاد            برنیامد یک دم از من بر مراد

جمله‌ی عمرم که در غم بوده‌ام            مستمند کوی عالم بوده‌ام

بر دل پر خون من چندان غمست            کز غمم هر ذره‌ای در ماتم است

دایما حیران و عاجز بوده‌ام            کافرم، گر شاد هرگز بوده‌ام

مانده‌ام زین جمله غم در خویش من            بر سری چون راه گیرم پیش من

گر نبودی نقد چندینی غمم            زین سفر بودی دلی بس خرمم

لیک چون دل هست پر خون، چون کنم            با تو گفتم جمله، اکنون چون کنم

گفت ای مغرور شیدا آمده            پای تا سر غرق سودا آمده

نامرادی و مراد این جهان            تابجنبی بگذرد در یک زمان

هرچ آن در یک نفس می‌بگذرد            عمر هم بی آن نفس می‌بگذرد

چون جهان می‌بگذرد، بگذر تو نیز            ترک او گیر و بدو منگر تو نیز

زانک هر چیزی که آن پاینده نیست            هرک دلبندد درو دل زنده نیست


عارف ارجمند عطار نیشابوری حکایتی از وفات سقراط (در نتیجه محکومیت از جانب بیدادگاه زمان خود) دارد که با نقل حضرت افلاطون همخوانی دارد. این چند بیت عطار قابل تعمق در یادگار فرهنگی استاد فروزانفر هم هست. امید است که تعالیم بزرگان معنوی این زاد و بوم راهنمای ما باشد تا روح ایشان را شد گردانیم و خود را رستگار. این ابیات چنیند (نقل از حافظه):


چون که ان سقراط در نزع اوفتاد

بود شاگردیش گفت کای اوستاد


چون کفن سازیم و تن پاکت کنیم

در کدامین جایگه در خاکت کنیم


گفت گر توام باز یابی ای غلام

دفن کن هر جا که خواهی و السلام


قبر ایشان در صحن شاه عبدالعظیم حسنی است یعنی در کنار ضریح پس قابل تبدیل نیست .چند سال پیش یکی از آشنایان ایشان به استاد شفیعی کدکنی اطلاع داده بودند که قرار است قبر ایشان واگذار شود که استاد مقاله ای نوشتند که در اینترنت خیلی صدا کرد و با فشار رسانه مجبور به عقب نشینی  شدند. در ایران بعد از انقلاب قبر افراد مشهور مثل تیمسار افشار طوس و محمود نریمان و محمود  سخایی و یحیی دولت ابادی  تخریب شده که از چهره های ملی گرا بودند.تعدای از قبور هم در آرامگاه رضاشاه توسط خلخالی تخریب شد.  

"او در باغ طوطی (صحن شاه‌عبدالعظیم) به خاک سپرده شد و سرانجام تولیت آستان حضرت عبدالعظیم (با گذشت سی سال و رفع مانع فقهی) قبر بدیع‌الزمان فروزانفر، از استادان بزرگ دانشگاه تهران و یکی از نوادر فرهنگ ایران زمین را، به مبلغ یک میلیون تومان به یک حاجی بازاری فروختند."

باعث تاسفه که یکبار دیگه می بینیم برای بزرگان ایران زمین چقدر ارزش قائل هستند!!!! خدایش بیامرزد.

با توجه به اینکه درک حاکمان فعلی از مقوله فرهنگ، چیزی در حد عوام کالانعام بوده و فعالیت فرهنگی را منحصر در عزاداری حضرت حسین علیه السلام می دانند، این اقدام ایشان چیز چندان غریبی به نظر نمی رسد. همین که به جرم شرح و تصحیح آثار مولانا، به کفر منسوبش نکردند و مزارش را به توالت تبدیل ننمودند جای شکرش باقیست.
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک