رسته‌ها

حافظ
(727 - 792 هـ.ق)

شاعر
مشخصات:
نام واقعی:
خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی
سایر نام‌ها:
لسان الغیب، ترجمان الاسرار، لسان العرفا، ناظم الاولیا
تاریخ تولد:
727/0/0 قمری
تاریخ درگذشت:
792/0/0 قمری (65 سالگی)
محل تولد:‌
شیراز، ایران
جنسیت:‌
مرد
ژانر:‌
شعر کلاسیک فارسی، غزل
زندگی‌نامه
خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی شاعر و غزلسرای بزرگ قرن هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است.بسیاری حافظ شیرازی را بزرگ‌ترین شاعر ایرانی تمام دوران‌ها می‌دانند. بیشتر اشعار حافظ غزل می‌باشد و بن‌مایه غالب غزلیات او عشق است.او هیچ‌گاه ادعای کشف و غیب‌گویی نکرده، ولی ازآن‌جا که به ژرفی و با پرمعنایی زیسته است و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته است، کار بزرگ هنری او آینه‌دار طلعتو طینت فارسی‌زبانان گردیده است.هر سال در ۲۰ مهر مراسم بزرگ‌داشت حافظ در آرامگاهش در شیراز با حضور پژوهشگرانی از اقصای دنیا برگزار می‌شود. در تقویم رسمی ایران ۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ نامیده شده‌است. توضیح تصویر: تصویر چهرهٔ حافظ، گرفته‌شده از نسخه‌ای خطی از دیوان حافظ (نگاشته قرن ۱۸ میلادی)
بیشتر
ویرایش

کتاب‌های حافظ
(193 عنوان)

5 امتیاز
از 24 رای
حافظ شیراز حافظ
5 امتیاز
از 27 رای
دیوان حافظ قدسی حافظ
5 امتیاز
از 27 رای
حافظ حسن انوری
4 امتیاز
از 35 رای
فروغ اندیشه حافظ حافظ
5 امتیاز
از 19 رای
دیوان حافظ حافظ
5 امتیاز
از 6 رای
دیوان حافظ حافظ

آخرین دیدگاه‌ها

تعداد دیدگاه‌ها:
4

درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد


نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بی‌شمار آرد


چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان


که دردِ سر کشی جانا، گرت مستی خمار آرد


شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما


بسی گردش کُنَد گردون، بسی لیل و نهار آرد


عِماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است


خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد


بهارِ عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال


چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هِزار آرد


خدا را چون دلِ ریشم قراری بست با زلفت


بفرما لعلِ نوشین را که زودش باقرار آرد


در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ


نشیند بر لبِ جویی و سروی در کنار آرد



مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق


گرت مدام میسر شود زهی توفیق


جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است


هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق


دریغ و درد که تا این زمان ندانستم


که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق


به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت


که در کمینگه عمرند قاطعان طریق


بیا که توبه ز لعل نگار و خنده جام


حکایتیست که عقلش نمی‌کند تصدیق


اگر چه موی میانت به چون منی نرسد


خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق


حلاوتی که تو را در چه زنخدان است


به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق


اگر به رنگ عقیقی شد اشک من چه عجب


که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقیق


به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام


ببین که تا به چه حدم همی‌کند تحمیق


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شده به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما


حضرت_حافظ


ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی


تا راهرو نباشی کی راهبر شوی


در مکتب حقایق پیش ادیب عشق


هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی


دست از مس وجود چو مردان ره بشوی


تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی


خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد


آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی


گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد


بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی


یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر


کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی


از پای تا سرت همه نور خدا شود


در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی


وجه خدا اگر شودت منظر نظر


زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی


بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود


در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی


گر در سرت هوای وصال است حافظا


باید که خاک درگه اهل هنر شوی

متنی که می خوانید نظر گوته درباره شخصیت ، اندیشه و ادبیات حافظ است که در دیوان غزلیات او جلوه گر شده است :


ای حافظ ، سخن تو هم چون ابدیت بزرگ است ؛ زیرا آن را آغاز و انجامی نیست . کلام تو هم چون گنبد آسمان ، تنها به خود وابسته است و میان نیمه ی غزل تو با مطلع و مقطع آن فرقی نمی توان گذاشت ؛ زیرا همه ی آن در حد جمال و کمال است .


اگر روزی دنیا به سرآید ، ای حافظ آسمانی ، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم . چرا که این ، افتخار زندگی من و مایه ی حیات من است .


ما درس سحر در ره میخانه نهادیم


محصول دعا در ره جانانه نهادیم

عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک