کوروش دروغین و جنایتکار
نویسنده:
صادق خلخالی
درباره:
کوروش کبیر
امتیاز دهید
۲۰ مهر ۱۳۵۰ آغاز دور تازهای از حکومت پهلوی دوم بود. روزی که محمدرضا پهلوی با قرائت خطابهای در برابر مقبره کوروش هخامنشی در پاسارگاد، آغاز جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را اعلام کرد. این نمایش بزرگ که ظاهراً به بهانه بزرگداشت ۲۵ قرن حکومت پادشاهی در ایران آغاز شده بود در عمل به تصویری از کیش شخصیت آخرین شاه ایران تبدیل شد و در شرایطی که متجاوز از نیمی از جمعیت ایران آن روزگار در روستاها و حومه شهرهای بزرگ در فقر و فلاکت زندگی میکردند، شاه برای این مراسم بیش از سیصد میلیون دلار هزینه کرد تا چهرهای دیگر از حکومت خود به نمایش بگذارد. حکومتی در ادامه حکومت کوروش که به درست یا غلط نمادی از «تمدن بزرگ ایران» بود.
این حرکت شاه واکنشهایی در پی آورد. واکنشهایی از سوی مخالفان وی در پایگاه مذهب، که گویی سخن شاه را باور کرده بودند که او تجسم عینی کوروش آرمیده در خاک است. وقتی محمدرضا پهلوی میگفت: «کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم» شاید تصوری نداشت از اینکه بیداری او خواب کوروش را آشفته خواهد کرد که مخالفان شاه او را بدل از کوروش دیدند و پس هر آنچه فریاد از اعمال او داشتند بر سر کوروش کشیدند. درست در همین مقطع بود که رساله «کوروش دروغین و جنایتکار» به قلم شیخ صادق خلخالی نوشته شد. این رساله که نمونهای از موضعگیری مخالفان مذهبی شاه در مقابل همسانسازی وی با پادشاه هخامنشی بود، کوروش را "سفاک و خونریز" دانسته و او را به انحراف اخلاقی متهم میکرد.
بیشتر
این حرکت شاه واکنشهایی در پی آورد. واکنشهایی از سوی مخالفان وی در پایگاه مذهب، که گویی سخن شاه را باور کرده بودند که او تجسم عینی کوروش آرمیده در خاک است. وقتی محمدرضا پهلوی میگفت: «کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم» شاید تصوری نداشت از اینکه بیداری او خواب کوروش را آشفته خواهد کرد که مخالفان شاه او را بدل از کوروش دیدند و پس هر آنچه فریاد از اعمال او داشتند بر سر کوروش کشیدند. درست در همین مقطع بود که رساله «کوروش دروغین و جنایتکار» به قلم شیخ صادق خلخالی نوشته شد. این رساله که نمونهای از موضعگیری مخالفان مذهبی شاه در مقابل همسانسازی وی با پادشاه هخامنشی بود، کوروش را "سفاک و خونریز" دانسته و او را به انحراف اخلاقی متهم میکرد.
آپلود شده توسط:
محمدپپ
1398/04/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کوروش دروغین و جنایتکار
جواب من میتواند همان جواب شما باشد. اگر اینگونه تعریف میکنید اسم کوروش بر ایرانیان نیست زیرا شاه مهمی نبود یا بسیار خونریز بود ولی من ی سوال دارم. چرا عراقی ها اسم فرزندانشان را سارگون یا اداد نراری یا سناخریب نمیگذارند. یا چرا بسیاری در ایران اسم فرزندانشان را تیمور یا چنگیز میگذارند یا در شرق اروپا برخی نام فرزندانشان را آتیلا میگذارند؟ یا چرا در بین مصری ها و بین النهرینی ها ضرب المثلی از اخناتون یا حمورابی نیامده است؟ باید بگویم یهودی ها تاریخ خودرا چون بین النهرینی ها و مصری ها و ایرانیان فراموش نکردند زیرا این اطلاعات را در کتب خود ثبت کردند که همیشه در یک مکان خاصی نبود و نسخه های زیادی داشت و سوزاندنشان ممکن نشد و خط و زبان آنها تغییر کمی کرده است برای همیو همچنان یادگار دارند و ترجمه به زبان های دیگر کفر بود و برای نمین بدست بقیه نرسید. باید بگویم کشورما چندین بار غارت شد. مقدونی، عرب، ترکان، مغول، غزلباش فقط افراد کمی هستند حتی خودما ایرانیان یکدیگر را غارت میکردند و رسم بود در جنگ تمامی آثار دشمن را محو کنند مانند قلعه. حتی از سنگ های کاخ های کوروش اتابکان در مسجد بالای آرامگاه استفاده کردند بنابراین کتیبه هایی اگه بود محو میشد یا لغات عربی جایش را میگرفت. دربین مردم زمان اسلام آرامگاه کوروش مقبره مادرسلیمان نامیده میشد زیرا معماری بسیار بزرگ و عجیبی داشت و اندیشه کردند که حتما سلیمان با دیوان آنرا ساخته درحالی که بیت المقدس کجا پاسارگاد کجا!
دولت اسراییلنم ربطی نداره. در اواخر قاجار روشنفکران کوروش را میشناختند و ترجمه تواریخ یونانی شروع شد و مردم به تدریج با کوروش آشنا شد.
سخن آحر: کوروش تنها در شرق ناشناخته بود ولی در غرب یک شاه بزرگ آرمانی بود و مانند انوشیروان برایشان بود. گزنفون اورا یک شاه آرمانی و هردوت اورا پدر مینامد و حتی بعدها اشعاری در مدح کوروش و تابلوهایی با تصویر کوروش نگاشته و بسیاری در کاخ های اروپایی در استفاده قرار گرفت. فیلسوفان بزرگی چون ولتر و ماکیاوللی و هگل اورا بزرگترین شهریار جهان دانسته اند. کوروش همچنین الگوی پدران بنیان گذار آمریکا بود. من این حرف هارا میگویم شما فکر نکنید دشمنتان میباشم بلکه فقط دارم نگاهتان را روشن تر میکنم. این سوالات با نگاه دقیق به تاریخ رفع میشود و لطفا تا مطمئن نشوید حرفی مطرح نکنید. اینکه شما با ناسیونالیسم افراطی مبارزه میکنید نیکوست ولی نباید مشاهیر ایران را مورد حرف های خاصی قرار دهید. کوروش نیز یک انسان بود و کارهای اشتباهی میکرد، خوشحال میشد، غمگین میشد، خشمگین میشد ولی دربین اسلاف خودش یک نمونه بود زیرا طبق عرف های رایج آنزمان رفتار نکرد که عبارت بود از خشونت و دیکتاتوری و کشتن شاهان مغلوبه.
بقول ناپلئون: کسی که درباره چیزی که زیاد نمیداند حرف بزند بمثال آدمی بی پول ولی ولرج است.
راستی میدونم اینجا جایش نیست واگر میشود در خصوصی پاسخ دهید. درباره طرح گفته اید و قبول کرده اند؟
امکانش نیست، زیرا طبق ترتیب تاریخ نمی باشد. آستیاگ یک شاه خونخوار و غیر ایرانی نبود اتفاقا شاه لایقی بود و در اوایل حکومتش خیلی مادها را ثروتمندتر کرد و فقط اواخر حکومتش (طبق گفتار هرودوت) به دلیل تندخویی ها و خشونتهایش باعث سرپیچی بزرگان از او گشت. اتفاقا فکر کنم برعکس گفتید و فریدون همان کیاکسار است که سکاها را شکست میدهد و ضحاک همان کیمریان (از نظرمن) هستند.
ماجرای کتاب سوزاندن هم ثابت شده است و اصلا قابل انکار نیست و عرب ها در قدیمترین کتاب تاریخ عربی این را نقل کرده اند.
رفتار آستیاگ در خورش ساختن از پسر هارپاگ و خوردن و خوراندن وی را می توان با رفتار ضحاک مقایسه نمود.
تازی خواندن ضحاک احتمالاً ناشی از خطای موبدان و فردوسی بوده است. چنانکه دهاکَه را دهّاک و دهاک را زهاک خواندند و سپس بدلیل شباهت با واژه ی عربی، وی را به صورت ضحاک نوشته اند.
در گرشاسپ نامه حتی نظرات مثبتی نسبت به ضحاک ارائه می شود و پهلوانی مثل گرشاسپ به خدمت وی در می آید.
ماجرای کتاب سوزان کجا اثبات شده است و قدیمی ترین کتاب تاریخ عربی که آن را نقل کرده کدام است؟[/quote]
فقط این رفتار نشان ظالم بودن نیست. برنظر من که به افراسیاب شباهت بیشتری دارد. همسردختر خودرا میکشد و قصدکشتن دخترخودرا داشت که پیران ویسه به چوپانی میسپارند و پس از آن او را به ایران میبرند و برجای پدربزرگ مینشیند و به توران لشگر میکشد و اتفاقا اشراف با او همراه بودند و شاهنشاه توران نیز میشود. ضحاک نام دیگر بیوراسپ بود و احتمالا از ناحیه بابل بود اما درکل داستان ضحاک یک داستان انتقادی به شرایط آنزمان ایرانی توسط فردوسی بود.
من نام تاریخ طبری را جاگذاشتم و نگفتم. طبری درباره کتابسوزی به تفصیل سخن میگوید. کتاب های دیگرهم اینگونه هستند مگرآنکه به خلاصه رد شد باشند. مسلمانان به دلیل عقب ماندگی معتقد بودند که فقط قرآن لازم است چون تمام علوم در آن است و نیازی به کتاب های دیگر نیست. البته به احتمال زیاد یکی از کتابخانه ها مورد بهره برداری اعراب قرار گرفت و بعدها ترجمه شد و ماخذ خیلی کتاب ها شد.
راستی میدونم اینجا جایش نیست واگر میشود در خصوصی پاسخ دهید. درباره طرح گفته اید و قبول کرده اند؟
امکانش نیست، زیرا طبق ترتیب تاریخ نمی باشد. آستیاگ یک شاه خونخوار و غیر ایرانی نبود اتفاقا شاه لایقی بود و در اوایل حکومتش خیلی مادها را ثروتمندتر کرد و فقط اواخر حکومتش (طبق گفتار هرودوت) به دلیل تندخویی ها و خشونتهایش باعث سرپیچی بزرگان از او گشت. اتفاقا فکر کنم برعکس گفتید و فریدون همان کیاکسار است که سکاها را شکست میدهد و ضحاک همان کیمریان (از نظرمن) هستند.
ماجرای کتاب سوزاندن هم ثابت شده است و اصلا قابل انکار نیست و عرب ها در قدیمترین کتاب تاریخ عربی این را نقل کرده اند.[/quote]
رفتار آستیاگ در خورش ساختن از پسر هارپاگ و خوردن و خوراندن وی را می توان با رفتار ضحاک مقایسه نمود.
تازی خواندن ضحاک احتمالاً ناشی از خطای موبدان و فردوسی بوده است. چنانکه دهاکَه را دهّاک و دهاک را زهاک خواندند و سپس بدلیل شباهت با واژه ی عربی، وی را به صورت ضحاک نوشته اند.
در گرشاسپ نامه حتی نظرات مثبتی نسبت به ضحاک ارائه می شود و پهلوانی مثل گرشاسپ به خدمت وی در می آید.
ماجرای کتاب سوزان کجا اثبات شده است و قدیمی ترین کتاب تاریخ عربی که آن را نقل کرده کدام است؟
اینکه ماجراهای تاریخی التقاط پیدا کرده تا حدود زیادی درست است و بعضاً فردی مثل بزرگمهر را مدل ایرانی شده ی بودا سیذارتا گرفته اند. ولی به نظر می رسد کیخسرو، همان کیاکسار باشد و سرنگونی تورانیان نیز همان بر انداختن آشور توسط وی. در نتیجه حکومت کیانیان همان حکومت ماد است.
به نظر می رسد ماجرای کورش تا حد زیادی با داستان فریدون در شاهنامه التقاط یافته باشد. پیروزی وی بر آستیاگ (اژی [مار] دهاک [مرد])، چگونگی زادن و نهان کردن وی تا حد بسیار به کورش شباهت دارد. همچنین تقسیم سرزمین خود بین فرزندانش و تقدیس فراوان وی نشانه های دیگری از این همانی ست.
ضمن اینکه ماجرای سوزاندن کتاب های ساسانیان نیز در قرن هفتم هجری توسط ابن العبری برای نخستین بار مطرح شد و بعید به نظر می رسد اگر چنین واقعه ای روی داده بود، در کتب تاریخی هفت قرن نخست اسلامی بدان اشاره ای نرفته باشد.[/quote]
امکانش نیست، زیرا طبق ترتیب تاریخ نمی باشد. آستیاگ یک شاه خونخوار و غیر ایرانی نبود اتفاقا شاه لایقی بود و در اوایل حکومتش خیلی مادها را ثروتمندتر کرد و فقط اواخر حکومتش (طبق گفتار هرودوت) به دلیل تندخویی ها و خشونتهایش باعث سرپیچی بزرگان از او گشت. اتفاقا فکر کنم برعکس گفتید و فریدون همان کیاکسار است که سکاها را شکست میدهد و ضحاک همان کیمریان (از نظرمن) هستند.
ماجرای کتاب سوزاندن هم ثابت شده است و اصلا قابل انکار نیست و عرب ها در قدیمترین کتاب تاریخ عربی این را نقل کرده اند.
اینکه ماجراهای تاریخی التقاط پیدا کرده تا حدود زیادی درست است و بعضاً فردی مثل بزرگمهر را مدل ایرانی شده ی بودا سیذارتا گرفته اند. ولی به نظر می رسد کیخسرو، همان کیاکسار باشد و سرنگونی تورانیان نیز همان بر انداختن آشور توسط وی. در نتیجه حکومت کیانیان همان حکومت ماد است.
به نظر می رسد ماجرای کورش تا حد زیادی با داستان فریدون در شاهنامه التقاط یافته باشد. پیروزی وی بر آستیاگ (اژی [مار] دهاک [مرد])، چگونگی زادن و نهان کردن وی تا حد بسیار به کورش شباهت دارد. همچنین تقسیم سرزمین خود بین فرزندانش و تقدیس فراوان وی نشانه های دیگری از این همانی ست.
ضمن اینکه ماجرای سوزاندن کتاب های ساسانیان نیز در قرن هفتم هجری توسط ابن العبری برای نخستین بار مطرح شد و بعید به نظر می رسد اگر چنین واقعه ای روی داده بود، در کتب تاریخی هفت قرن نخست اسلامی بدان اشاره ای نرفته باشد.
مراسمی چون نوروز و بسیاری از خرده فرهنگ ها در جای جای فلات ایران از دوران باستان به یادگار مانده است
و مهمتر از همه امروز از پیشینه خود اطلاع داریم
حداقل در مورد کوروش از دلایل اخلاقی او برای فتح بابل پیشتر برای شما مطلب نوشتم همانطور که حمایت آمریکا از کره جنوبی مشروع است ( البته کشور آمریکا کارهای غیرمشروع زیاد کرده است) فتح بابل توسط کوروش هم مشروع بود.
به نظر من ، کوروش نیز پادشاهی بوده مانند سایر شاهان که بنا به شرایطی ، در مقطعی از زمان روی کار آمده و موفق به فتوحات زیادی شده و صد البته ، سیاست و نبوغ او نیز در این زمینه بی تاثیر نبوده است . تاریخ ،تکرار می شود و اتفاقا در خصوص خلیفه دوم مسلمین نیز همین موارد صادق است او نیز توانست در مقطع خاصی که ایران و روم ضعیف شده بودند در آن واحد ، سه امپراطوری ایران و روم و مصر را به زانو در آورد . آیا این ، نشانه عظمت بیش از حد خلیفه دوم بوده ؟ بله او سیاستمدار و باهوش بوده ولی هزاران عامل پیدا و پنهان دیگر و حتی عنصر شانس در این زمینه بی تاثیر نبوده است . ( مسلمین مانند شما افسانه های زیادی در رابطه با عدل و انصاف او ارائه می دهند که اتفاقا از اسناد و مدارک کوروش پرستان معتبرتر هم هست ! ! ! )
در رابطه با هیتلر نیز همین موضوع صادق است ( جالب است که در خصوص اشخاص کاریزماتیک که فتوحات زیادی داشته اند تمامی این موارد مشابه است )
او نیز به سرعت و با کمی شانس و اراده آهنین سربازان و ژنرال های خود توانست طی مدتی کوتاه تمام اروپا را ببلعد ! ! !
در نهایت ، جنگ و کشت و کشتار و تجاوز به سایر ملل و کشتن سربازان خود و سربازان دیگر ، و یتیم کردن بچه های بدبخت و بیوه شدن زنان و آتش زدن شهرها . . . . به نام فتوحات ، برای من ، پشیزی ارزش ندارد حتی اگر به نام زیبای آزادی و عدالت صورت بگیرد ( شعاری که آمریکا نیز برای حمله به کشورها هنوز از آن استفاده می کند ! ) و به قول شما تمام اینها خزعبلات است و اندیشه من دور است از هر گونه خزعبلاتی . . . خواه توسط اعراب صورت گرفته باشد خواه به دست چنگیز یا هیتلر و یا کوروش و داریوش . . . . .
وقتی سئوال ، اشتباه فهمیده شود پاسخ نیز اشتباهی داده می شود ! ! ! ! من وجود یا عدم وجود شخصی به نام کوروش را زیر سئوال نبردم . . .
شما را به هر کسی قبول دارید و می پرستید قسم می دهم ، سئوال من را به دقت بخوانید . . . اصلا جور دیگر سئوال را مطرح می کنم :
( و بر خلاف میلم ، با طول و تفصیل بیشتر تا جای شک و شبهه باقی نماند )
2500 سال پیش ، پادشاهی در ایران بوده که شما عقیده دارید تاریخ و هویت ما از ریشه و اساس ، مدیون اوست . فتوحات بیشماری کرده
و دو تمدن لیدی و بابل را از صحنه روزگار محو کرده است . عادل بوده و به تمامی ادیان ، احترام می گذاشته و سرمنشاء اعلامیه
حقوق بشر بوده و هزاران امتیاز و صفت خوب و مثبت دیگر داشته است . ولی من از خودم سئوال می کنم که :
چرا طی این 2500 سال به بعد ( مانند شیعیان که همه بر روی خود یا نام علی دارند یا نام حسین )
تمام ایرانی ها بر روی خود نام کوروش یا سیروس نگذاشته اند ؟ چرا در فرهگ عامه اینهمه قوم و قبیله در ایران ، مانند اشعار عامیانه و فولکلور ،
ترانه ای از این بزرگمرد ( با اینهمه امتیازات بی شمار ) نیست ؟ چرا حتی افسانه ای عامیانه در میان اینهمه ملل مغلوب یا غیرمغلوب
که زیر پرچم عدل او بوده اند به یادگار نمانده ( چیزی شبیه همان ماجرای آزاد سازی یهودیان که در متون مقدس و تورات در خصوص کوروش آمده )
چرا حتی یک ضرب المثل مثبت در این زمینه نیست ( مانند مثلی که به عدل انوشیروان نسبت می دهند ) چرا طی این 2500 سال ،
آرامگاه او کعبه آمال هواداران او نبوده ( و به اشتباه به نام قبر مادر سلیمان معروف بوده ! ) آیا در این 2500 سال ، وهابی ها در ایران حاکم
بوده و مردم را از زیارت قبر او منع می کرده اند ؟ ! ! ! و چرا دقیقا همزمان با تشکیل دولت اسرائیل ، ما ناگهان به تمام این کشفیات بزرگ نائل می شویم ؟ !
به هر حال ، من هر اندازه هم به تاریخ و هویت ایران علاقه مند باشم این موضوع را توهین به شعور و خرد خودم می دانم که تحت تبلیغات و پروپاگاندای دیگران و عده ای آدم فحاش و بی تربیت ، به موضوعی معتقد و حتی مشتاق و عاشق شوم ؟ ؟ ؟
اما آنقدر آزاد اندیش هستم که اگر کسی ، دلیل و سند و مدرک معتبر تاریخی ارائه داد قبول کنم . تازه در آن صورت ، فقط قبول می کنم ، ولی قدیس ساز و بت پرست و خود برتر بین نمی شوم . . . و در نهایت ، شعار من ، همان شعار سقراط است :
من اهل یونان یا آتن نیستم ، من شهروند جهانم .
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی . . . .
یکی از منابع معتبر و مهم در زمینه استانش(اثبات) کوروش،همان استوانه اوست که در بابل یافت شده و شما هم نمیتوانید بگید که این استوانی هم ساختگیست چون پس از آزمایش استوانه،قدمت آن 2500 سال شمرده شد.
در باره این که چرا منبع تاریخی از کوروش نیست باید بگم که مهم ترین فرنود(دلیل) آن به آتش کشیدن پارسه گرد(تخت جمشید) به دست اسکندر گجستک(ملعون) است که در آنجا کتاب های زیادی نابود شده اند مانند نابود شدن کتاب اوستا که سپس در دوره های گوناگون تا دوره ساسانی جمن آوری شد.(نخست 21 فرگرد(فصل) بود که اکنون 5 فرگرد آن موجود است). و پس از این هم کتاب سوزی های عرب های مسلمان و مغولان. و پس از آن هم فرارسانی(تبلیغ) های آخوند های اسلام در ایران از آن زمان تا اکنون برای واداری ایرانیان برای فراموش کردن تاریخشان. در دویست سالی که عرب ها در ایران بودند کلی جنایت کردند و جنایت های انها دربرگیرنده اند از: بایسته(مجبور) کردن ایرانیان برای سخن گفتن به زبان عربی،کشتار زرتشتیان تنها بخاطر اینکه زرتشتی بودند و باید به اسلام روی میاوردند تا زنده بمانند که خیلی از انها به هند کوچ کردند که امروزه بیشترین جمعیت زرتشتیان در هند است،که پس از آن یعقوب لیث صفازی که یک ایرانی بود سرزمین های ایران را پس گرفت و حکومت صفاریان را بنا نهاد و زمینه را برای نجات زبان پارسی و بوجود آمدن چامه سرایانی چون پردیسی توسی(که دیسه عربی آن فردوسی میباشد)بنا نهاد. اگر دیواره های ستون تخت جمشید را دیده باشید متن هایی به زبان میخی نوشته شده اند که وجود کوروش را استانش(اثبات)میکند.و در پایان باید بگم که آن هایی که میگویند چرا یک منبع داخلی درباره کوروش نیست اگر بپنداریم و فرض کنیم که کوروش وجود نداشته باشد و کتاب سوزی هم نشده باشد،درباره تمام شاهان هخامنشی و مادی تنها خارج از کشور سند وجود دارد.پس آیا باید بگوییم که داریوش و خشایارشا و روی هم رفته هخامنشیان وجود ندارند؟ اگر کتیبه هایی که در بابل یافت شده و خود مردم بابل آنها را نوشته اند را بخوانید خواهید فهمید که مردم بابل ام کوروش را در آن کتیبه ها استانش کرده اند. عرب آخه چه تاریخی دارد خود نام عرب را نیز ایرانیان به آن ها داده اند (اَ = نه ، بی ، بدون) (رب= پروردگار) معنی کلی= بی خدا.) که به عرب های دوره پیش از اسلام که بت میپرستیدند و همواره به کاروان های ایرانیان میتازیدند میگفتند و همچنین با نام ((تازی)) هم شناخته میشدند.شما آقای گرامی با این سخنانتان هرودوت،گزنفون،کتزیاس و سایر تاریخ دانان معتبر را رد کرده اید اگر هرودوت دروغ باشد پس کل تاریخ یونان هم دروغ است.از شما و همانند های شما خواهشمندم که پیش از سخن گفتن اندکی پژوهش کنید(خودتان پژوهش کنید و سند ها و منابع را با در نگر داشتن نویسنده آن برسی کنید).
ـاولا شاعر وظیفه اش رساندن تاریخ نیست، آیا شما در اشعار عراقی های قدیم نام شاهان بابل و تمدن سومر را میبینید؟ دوما اینکه نام کوروش هست. در کتاب طبری و بیرونی نام کوروش آمده ولی نامش را درمیان کیانیان نیافتند. طبری بنابراین گفت که کوروش سردار دلیری بود ولی بیرونی با هوشیاری گفت کوروش همان کیخسرو است و کیانیان هخامنشیان هستند. خیلی ها دلیل جایگزینی کیانیان با هخامنشیان را به ساسانیان نسبت میدهند زیرا افراد مذهبی بودند و خواستار جایگزینی تاریخ مذهبی با واقعیت را داشتند که البته ثابت نشده است. حتی برخی افسانه اسکندر شاهنامه را تلفیق کوروش با اسکندر میدانند و تاحدی بسیار به هم شبیهند. مخصوصا سدساختن و احداث شهری در ماورإ النهر. بنظرمن مقدونیان اینکار هارا کردند تا اسکندر در دادگری رقیب نداشته باشد و سعی در محو خاطراتش از ذهن مردم داشتند. قضیه کتابسوزی هانیز بی تقصیر نبود و بدلیل کتابسوزی در زمان هخامنشی و ساسانی و اشکانی نام آنها مخو شده است و نام آنها به اسطوره تغییر کرد. اشکانیان را من مهم میدانم زیرا آنها ازخراسان آمدند و کیانیان پایتختشان در بلخ بود و اساطیر آنجا را میشناختند و بدلیل شنیدن قصه ها درباره کورش و جوانمردی هایش آنرا همان کیخسرو یافتند و درکتابخانه ها اینگونه نوشته شد.
اما پاسخ هایتان
1 اگه شما قضیه فراموشی کوروش را این میدانید باید بگویم که به احتمال خیلی ضعیف هست. چنانکه ساسانیان با اشکانیان اینکارو کردند و مدت شاهنشاهیشان را از 500 سال به 200 سال آنهم به نام دوران ملوک الطوایف تغییر دادند و اگر دیدن باشید اشکانیان نیمه پارتی نیمه سکایی بودند و سکاها اقوام وحشی بودند که هخامنشیان مدام در حال نبرد با آنها بودند و سکاها از آنها متنفر بودند و ممکن است این تنفر منتقل شده باشد. اما سکاها همان تورانیان هستند که درزمان اشکانیان قصه شان بود و اشکانیان نیز خدرا به نسل اردشیر دوم هخامنشی میرساندند و این معنی تنفر نیست.
2 این دلیل بسیار ضعیفی است. چرا خلفای عباسی و دیگرحکومت ها نتوانستند یاد انوشیروان را از بین ببرند؟ چرا بجای دشمنی با او از او الگو برداری میکردند؟ بنابراین کینه شاهان در تاریخ ایران برای محو تاریخ سابقه نداشته.
درباره نام کوروش. شاپور شهبازی معتقد است که بنابر نوشته های یونانی که نام کوروش از رودخانه گرفته شده است آن رود کر باشد که در محدوده قلمرو ماد بود و اگر کوروش نامش بیشتر رواج داشت در زبان دری به کر تغییر میافت و این بنظرمیاید که اژی دهاک برای کوروش انتخاب کرده که قضیه خواب و سرپرستی توسط چوپان را انکار میکند.. پلوتارک میگوید نام کوروش از خورشید گرفته شده که تاحدی سازگار دارند. خورش و کورش مخصوصا که در زبان مادی (زبانی که اشتباها پارسی باستان مینماند درحالی که پارسیان ایلامی تکلم میکردند) خ و حالت های بربری زیاد بود.
بنا به ادعای شما ، کوروش ، پایه گذار ایران و بزرگترین و بهترین و شجاع ترین و فاتح ترین و خوب ترین پادشاهان تاریخ ایران بوده است . سئوال من اینجاست :
چرا طی 2500 سال گذشته ( در فرهنگ شفاهی یا کتبی مردم ایران ) سخنی از دلاوریها ، آزادی یهودیان و احترام به سایر ادیان و سایر خوبی های کوروش ( یا همان ییم خشئت که نام اصلی کوروش بوده یا سیروس یا کیخسرو یا هر اسم دیگری که داشته است ) وجود ندارد ؟ ! ! ! چرا به صراحت نام او و ماجرای خوبی های او و حقوق بشر او و احترام به سایر ادیان او ، در هیچیک از کتابهای شاهنامه و مولوی و . . . نیست ؟ ( منظورم نام کوروش است و نه سیروس(!) یا کیخسرو که بیشتر برای ماست مالی کردن ماجرا بیان شده است و ما باید صرفا او را از روی منابع متون مقدس یهودیان و یا گزنفون و . . . بشناسیم و نه از روی منابع داخلی ؟ ؟ ؟
پاسخ از دو حالت خارج نیست :
1- یا مردم اقوام و فرهنگ های مختلف در ایران ( در زمان مرگ کوروش ) خاطره خوشی از او و سپاهیان او نداشته اند و به دید یک جلاد خونریز که مانند هیتلر ، جوانان آنها را در جنگ های بی سر و ته و بی فایده ، به کشتن داده ، نگاه می کرده اند .
2- یا پادشاهان و افراد متنفذ بعدی ، از شدت حسادت به کوروش و اینکه نمی توانسته اند مانند او ، خوب و عادل و دادگستر و کشور گشا باشند ، سعی در محو نام او داشته اند . . . .
بی شک ، یکی از دو فرضیه بالا صادق است که برای اثبات آن : نه با توهین و نه با ماست مالی کردن و سیروس و کیخسرو کردن کوروش ! ! ! ! و نه با حدس و گمان و قوه تخیل ، بلکه صرفا با استناد به منابع معتبر تاریخی ، می توان به پاسخ صحیح رسید . . . .