رسته‌ها
ستارگانی که گول خوردند
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 21 رای
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 21 رای
✔از متن کتاب:
یکی از روزهای سر زمستان بود. سوز سرما گونه های آدم را می سوزاند. آسمان همچون سوگواران خود را در پرده های سیاه پوشانده بود. کوه ها و دره ها کفن سفید به تن کرده بودند. کلاغها در کنار خیابانها و انبوه توده های برف پرسه میزدند. مردم با لباس های زمستانی و کفش و جوراب مطمئن از خانه های گرم و نرم خود بیرون می آمدند، سوار درشکه می شدند و یا پای پیاده به راه می افتادند. روز یخبندان و سرمای گزنده نیز آسایش و آرامش آنها را برهم نمی زد. آیا به راحتی تمام غصه ها و آلام گیتی باید به دست انسان های تهیدست نازل شود؟
قربان در کنار شیطان بازار، پهلوی هم ولایتی اش ملافرضعلی نشسته بود. ملا کنار خیابان کاتبی می کرد. برای بی سوادان نامه و تقاضا می نوشت. قربان داشت از شدت سرما یخ می زد تا کفش پاره و مندرسش را که به پوست پایش چسبیده بود درآورد:
- ملا یک نامه هم برای من بنویس. میدانی که همیشه سود برایت می رسانم. با اینکه یکسال بیش نیست که از ولایت آمده ام ولی این پانزدهمین نامه ای است که برایم می نویسی...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
71
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
vforw
vforw
1398/04/08

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی ستارگانی که گول خوردند

تعداد دیدگاه‌ها:
20
دوست گرامی vforw؛
تطویل افاضات هرچند شیرین باشد، ممکن است مخاطبان را از دست بدهد و موجبات رنجِ بیهوده را فراهم آورد، در این مورد بخصوص نتیجه گیری از شرح ماوقع دوران صفویه کار آسانی نیست و علاوه بر آن
قضاوت رفتار حکام آن زمان نیز حتّیٰ از عهده ی مورخین خارج است، در نظر بسیاری دوران صفویه عصر طلائی ایران و در نظر بی شماری دیگر در آمدی بر استبداد و خفقان است، به هر حال خسته نباشید
هر که را بسیار گفتارش بُوَد
دل درون سینه بیمارش بُوَد
دل زِ پُر گفتن بمیرد در بدن
گرچه گفتـارش بُوَد دُرُّ عدن
قضیه برادرش شاه محمد خدابنده
این شاه بشخصه شاه بی آزاری بود و من هم نمیخواهم تاریخش را بگویم و به ذکر حوادث دلهره آور آنزمان بسنده میکنم
شاه به محض اینکه به سلطنت رسید خزانه بسیار بسیار پر شاه طهماسپ و اسماعیل دوم را میان سرداران قزلباش تقسیم کرد و اموال غارت شده سرداران و پریخان خانم را برگرداند. در عرض ییک روز خزانه غنی شاه طهماسپ خصیص که بخواطرش چهارده سال به سربازان حقوق نداد و آنها مردم را برای کسب درآمد غارت میکردند، تهی شد.
وزیر زیرک شاه اسماعیل بنام سلمان جابری توانست خودرا دردل خدابنده جا کند و دوباره وزیر شود. این شخص از پریخان خانم نفرت داشت و با او در ستیز بود بنابراین اولین کاری که کرد تهمت و بدیگویی به وی نزد مهد علیا همسر شاه و خود شخص شاه بود. سرانجام وی را به شکی تبعید کردند و بعداز آن به لله (سرپرست) اش دستور دادند پریخان را در خانه اش خفه کنند. پس از قتل پریخان تمام اموالش به لله اش واگذار شد و بدین ترتیب قدرت بدست همسرشاه مهدعلیا و پسرش حمزه میرزا میافتد.
دخالت های مهدعلیا در حکومت و تصمیمات نادرستش درخصوص عزل بعضی سرداران قزلباش و پناه دادن به یکی از سرداران عثمانی و دستور به قتل حاکم مازندران که تحت الحمایه قزلباشان بود، باعث شد آنها افسارگسیخته شوند و با خشم وارد حرم شاهی شوند. مهدعلیا که میدانست برای قتلش آمده اند، به آغوش شوهرش پناه میبرد اما قزلباشان اورا از آغوش شوهرش کشانده و در مقابل چشمان کور شاه، وی را خفه و سپس سرش را بریده و از پنجره کاخ بیرون میندازند. در نهایت نیز به شاه و ولیعهد معذرت میخواهند و پایش را میبوسند و شاه نیز از ترس آنها قبول میکند اما حمزه میرزا کینه ای از آنها به دل میگیرد.
پس از شورش دو سردار شاملو در خراسان و بتخت نشاندن عباس میرزا، سپاهی به فرماندهی سلمان جابری حرکت میکند و تاحدی شکستشان میدهد تا زمانی قزلباشان با آنها بتوافق میرسند و باز میگردند. سلمان جابری وزیر به قزلباشان پرخاش میکند و آنها نیز شبانه اورا میکشند.
در جنگ های ایران و عثمانی که حمزه میرزا فرماندهی آن را برعهده داشت ‌‌‌نیز در تبریز بدست چندنفر از روسای ایل های قزلباش تیکه تیکه میشود. شدت شنیع قتل او به گونه ای بود که میگویند مجبور شدند اورا از بس اعضای بدنش تیکه تیکه شده بود در صندوقی گذاشته و خاک کردند.
در این میان در هرات، دو سردار شاملو با یکدیگر دچار اختلاف میشوند و علیقلی خان شاملو که لله شاهزاده در کودکی بود به ازبکان پناه و از آنها میخواهد که به ایران حمله کند و راه های شکست ایرانیان را به آنها میگوید. ازبکان به هرات لشگرمیکشند و آنجا را تصرف میکنند. علیقلی خان به یک باره پشیمان میشود و مخفیانه از اردوی ازبک خارج و به قلعه هرات میرود و آنجا شروع به مقاومت میکند. اما عاقبت قلعه بدلیل قحطی تسلیم میشود و ازبکان علیقلی خان را اسیر میکنند و سرانجام دستور تکه تکه کردن اورا میدهند. آنها هرات را نیز غارت میکنند و هزاران نفر را میکشند و همه جارا بن آتش میکشند. بطوری که میگویند خیابان از خون قرمز شده بود و اجساد تکه تگه شده درهم انباشته شده بودند.
مرشدقلی خان شاملو عباس میرزا را از هرات خارج و با عتلاف با دیگر ایل های قزلباش به قزوین میرسند و شاه هم سرانجام تاج پادشاهی را برسر عباس میرزا میگذارد.
[quote='ctr2006']
صفویه از یک رو از بین برنده تحمل و پذیرش ادیان مختلف مذهبی در ایران بود و سازش را از بین برد و تعصب و خرافات مذهبی را به وجود آورد و از طرفی ایران را به نوعی احیا کرد
شاید اگر روند توسعه شاه عباس در جانشینان وی ادامه می یافت امروز ایران یک کشور صنعتی بود[/quote]
1- اولا سپاس از نظرتان. قضیه اروپا را باید بگویم درست است. اما اروپا بسوی ترقی رفت و دیگر ما این وحشت را ندیدیم. اما در صفویه ماشالله از اینا زیاده. به عبارتی صفویه با خون شروع شد و با خون پایان گرفت. در اروپا حمام خون راه افتاد تا اروپا به سمت پیشرفت رود. اما در ایران خون ریخته شد برای رضایت شاه. درضمن اگر وضعیت ایران و اروپا شبیه هم بود سیاحان خارجی هیچوقت از ایران انتقاد نمیکردند. درباره برده داری باید بگویم ما تا زمان مشروطه برده داری داشتیم. این خواجه های سیاهپوست حرمسرا بنظرتان از کجا آمده بود؟
2- بله و از خدمات ایشان است.
3- درسته. ولی این تاجران همه حکومتی بودند. همه مال شاه بودند. سفیرشاه عباس نزد لویی چهاردهم رفت و گفت: شرط ما برای تجارت قطع روابط تجاریتان با عثمانیست. لویی تعجب کرد و گفت: ما بر تاجران مسلط نیستیم. آنها با هرکس که خواهند تجارت میکنند و ربطی به ما ندارند. سفیرگفت: یعنی چه مگر میشود. تاجران ما فقط برای شاه تجارت میکنند و من نه برای بهبود اوضاع بلکه برای رضایت شاه آمدم! این گویای همه چیزه. تجارت یک صنعت حکومتی بود حتی اشرافی هم نبود. بخش اعظمی از ثروت صرف بریز بپاش های درباری بود و بقیه صرف برج سازی.
4- فرقه ها در آزمان نماینده فلسفه امروزی بودند و اگر اینها نابود میشد یعنی آزادی بیان و تفکر گرفته میشد.
5- من منکر غیرایرانی بودنشان نشدم. گفتم که خیانت شاهان اولیه اش این بود به قزلباشان مغول نژاد حکومت ایالات، وزارت و تیول میدادند که کشور را به نابودی برد. البته پس از شاه عباس دستشان کوتا شد.
6- هرتومان برابر 10 پوند انگلیس بود. ولی عزیز تومان مال شاه و اشراف بود و عامه از دینار و عباسی یا قیره استفاده میکردند یعنی فقر شدید بین مردم. قران بالاترین نرخ بود. تومان مثل امروزه نبود فقط مال شاه بود و درزمان رضاشاه تومان همگانی شد. هنر صفوی بسیار زیبا بود و همچنان دلفریب است. حرف علم و ادبیات را نزنید، اصلا! ما فقط یک شیخ بهایی داشتیم که اختراعات مهمی هم نکرد و فرد مهمی چندان نیست. فقط اورا بخواطر حمام مخصوصش و نانش تحسین میکنند. درباره ادبیات ما شاعر مهمی نداریم و کسی چندان شاعر از آن دوران نمیشناسد جز فیض کاشانی که بیشتر در هند بودند تا ایران! اقتصادهم فقط برای شاه و دربار شکوفا بود، البته قطعا مردم هم سود میبردند زیرا اروپاییان ایرانیان را بسیار شیکپوش مینوضتند.
7- فواید چندانی ازنظرمن برای ایران نداشت. جواب شما همان جاب بالاس. وضعیت اقلیت ها فط برای مسیحی ها خوب بود زیرا ارمنیان و گرجیان در دربار نفوذ داشتند و در مشاغل غلامبچه و ساقی بودند. حتی مادر همه شاهان صفوی پس از شاه عباس. وضع یهودیان و زرتشتیان بسیار بد بود. آزار سنیان زمان اسماعیل دوم تمام شد ولی تبعیض های زیادی برای آنها بود. بطورمثال شامل خیرات و کمک های شاه نمیشدند.
سپاس از نظرتان ممنون و درباره جانشینان شاه عباس باید بگویم همه آنها یک مست ملنگ خونخوار بودند ک حتی لفظ حیوا برایشان زیاد است بطوری که بعدا میگم.
قضیه جانشینش شاه اسماعیل دوم
اسماعیل فرزندی بود بسیار عاصی و شر که مدام درحال توطئه چینی بر علیه پدرش. شاه طهماسپ هم بدلیل ترس از او، وی را به قلعه قهفهه میاندازد. البته باید توجه داشته باشیم که وقتی شاهزاده ای زندانی میشد مثل عوام نبود. آنها مکان راحتی داشتند، حرمسرا داشتند، نوازنده داشتند و غیره، پس نباید بگویم زندانی شدن در قلعه صدمات روحی چندانی بوی وارد کرده است. او در زندان به یک ماده مدر که ترکیبی از چندین مواد مخدر بود به نام فلونیا معتاد شد.
پس از مرگ پدرش، قزلباشان بکمک خواهرجاه طلبش، پری خان خانم، حیدرمیرزا جانشین قانونی طهماسپ را درمقابل چشمان مادرش میکشند و سرش را جلوی هوادارانش میندازند و اسماعیل را از قلعه آزاد و برتخت مینشانند. اورا خشن ترین شاه صفوی در دوران اولیش میدانند. یعنی بدانید چه جانوری بود! او دستور کشتن تمام شاهزادگان صفوی را میدهد، حتی قتل عباس میرزا. همه چه پیر چه جوان از دم اعدام میشوند جز محمدمیرزا به علت نابیناییش، طبق رسوم ایران شاه کور نباید برسلطنت نشیند، حتی برخی شاهزادگان راهم خود کشت. آورده اند که برای آزمایش تیغه خود چندتن از شاهزادگان را نصف کرد!
علاوه بر آن جمع کثیری از ایل های قزلباش که از حیدرمیرزا حمایت کرده بودند را نیز کشت.
همچنین بسیاری از کسان که به او در رسیدن به تخت کمکش کردن را نیز تبعید کرد، بطور مثال پریخان خانم که اموال او را مصادره کرد. قدرت قبایل قزلباشی که بوی کمک کردند را نیز کوتاه و اموالشان را مصادره و تبعید کرد و بجایش افراد جوان و کم تجربه جایشان گذاشت که در زمان جنگ با عثمانی نتیجه اش را دیدیم! علاوه بر آن دستور کورکردن رییس صوفیان کل امپراتوری را داد که پس از شاه مقام مرشد خلق را داشت.
همچنین گفته اند که هنگام مشورت با سران حکومت، تیروکمان و شمشیر همراهش میبرد و اگر کسی بر خلاف گفته هایش سخن میگفت را بدون هشدار میکشت. بنابراین ترس عظیمی درون دربار را میگیرد.
اما با این حال اسماعیل نسبت به پیشینیانش بیشتر طرفدار مردم بود و اکثریت مردم آنزمان هم سنی بودند و بنابراین درصدد حمایت آنها برآمد. او مخفیانه با علما اهل سنت روابطی داشت و همچنین دستور پاک کردن شعارهای ضد خلفا در دیوارهای شهر و اماکن را داد و لعن به خلفا را در خطابه های مسجد ممنوع کرد که خشم بسیاری از علما مقیم دربارش را برمی انگیزد.
همچنین آورده اند با پسری بنام حسین حلواچی روابط جنسی داشت.
درباره مرگش روابط گوناگون آورده اند، بدلیل مصرف زیاد فلونیا. بدلیل خوردن فلونیا مصموم شده توسط پریخان خانم. کشته شدن بوسیله قزلباشانی که توسط وریخان خانم با لباس زنانه داخل اتاق شاهی آمدند. در زمان مرگ او در منزل حلواچی بود.
در یکی از اسناد واتیکان آمده:
او بسیاری از سرداران و حکام را برای آزمایش کردن شمشیر خود به دست خویش کشت … در حدود ۱۲۰۰۰ تن به دست او یا به امر او کشته شدند.
حمله داعش به کشورهای عراق و سوریه نشان داد کشورگشایی به سبک سرکوب و ایجاد رعب و وحشت و قرار دادن مردم بر علیه مردم کار سختی نیست
اگر اتحاد جهانی و منطقه ای برای حذف داعش در قرن 21 نبود این دولت اسلامی می توانست همان کاری که شاه اسماعیل با ایران کرد ابوبکر البغدادی با شام و عراق کند ابتدا بنام دین حمله می کنی و خود را طرف مظلوم قرار می دهی سپس کشتار را آغاز میکنی مردان را میکشی و زنان را به غنیمت می گیری با غارت اموال و انباشت سرمایه، مزدور و نیروی نظامی ای پدید می آوری که بی رحمانه شمشیر می زند
داعش نشان داد هزاران کودکی که در سیستم داعشی پرورش یافته اند زبان مادری خویش را فراموش کرده اند و با اینکه پدر و مادرشان کشته شده اند به آرمان های داعش وفا دار هستند
جمعیتی زیاد ولی غیرمسلح و بی دفاع در برابر اقلیتی کاملا مسلح و بی رحم شکست می خورند
اینکه شاه اسماعیل توانست چنین سرکوبی کند چیز عجیبی نیست و بارها در تاریخ پیشتر رخ داد است
همین ایران گفته می شود در چهل سال اخیر مهاجرت بگونه ای بوده است که از هر هفت ایرانی یکی در خارج زندگی می کند به دلیلی که تا حدی به اعمال شاه اسماعیل شباهت دارد، حتی در ایران مردم سال 55 سبک زندگی بسیار متفاوتی در سال 65 داشتند.

البته من با چند نکته از صحبت های دوستمان VFOW اختلاف نظر دارم یک موضوع را باید از بعد های مختلف دید
اول همین نویسنده ونیزی بد نبود نگاهی به دولت شهرهای کشوری که امروز ایتالیا نام دارد کند که چگونه ناپل و ونیز و فلورانس به جان هم می افتادند و حمام خون درست می کردند یا جنگ های اسپانیا با انگلیس و جنگ های سیصد ساله فرانسه با بریتانیا و همچنین دوران وحشتناک الیزابت اول و هنری هشتم در انگلستان (هم عصر صفوی) را برای ما تعریف می کرد همچنین داستان برده گیری انگلستان در قرن شانزده میلادی که بسیار هولناک بود وقتی کشتی ای پر از برده دچار مشکلی میشد برای احتیاط برخی برده ها را به آب می انداختند تا بار کشتی سبک شود.
دوم عثمانی یک خطر بزرگ بود آن امپراطوری در توحش چیزی کم نداشت دور کردن عثمانی از ایران یک امتیاز برای صفوی هاست عثمانی ها بسیار بدتر از داعش های امروز بودند
سوم بعد از گذر از دوران وحشت شاه اسماعیل امنیت راه ها در ایران تا حدودی حفظ شد و ثبات نسبی برای تجارت و حمل و نقل به وجود آورد
چهارم پیش از صفوی ها و نبود دولت مرکزی هرچند در ایران صدها مذهب و فرقه در کنار هم زندگی می کردند (که متاسقانه صفویه نابودشان کرد) ولی مشکلات عدیده زیادی وجود داشت
پنجم نمی شود گفت صفویه غیر ایرانی بود آنان نام های ایرانی داشتند و مناساک ایرانی را برپا می داشتند شاهنامه را گرامی می داشتند و برخلاف عثمانی ها خود را شاه ایران خطاب می کردند.
ششم هنر و اقتصاد و شعر و ادب در دوران شاه عباس بسیار شکوفا شد در آن زمان حداقل ارزش پول ایران بسیار بیشتر از پوند انگلستان بود
هفتم ارتباط ایران با دنیای غرب که در آستانه رنسانس بود زیاد شد که امری مثبت بود (برخلاف تبلیغات سیاسی ای که امروز می شود )
وضعیت مسیحیان و یهودیان ایران در اواسط حکومت شاه طهماسب و دوران شاه عباس خوب شد و بعد از صلح با عثمانی وضعیت اهل تسنن نیز بهبود یافت
اینها را برای توجیه و پوشاندن صفویه ذکر نکردم اعمالی که شما ذکر کردید ( از خوردن شراب در کاسه سر دشمنان و حتی رحم نکردن به فرزندان دگراندیشان و...) بسیار زشت است ولی همه صفویه نیست
صفویه از یک رو از بین برنده تحمل و پذیرش ادیان مختلف مذهبی در ایران بود و سازش را از بین برد و تعصب و خرافات مذهبی را به وجود آورد و از طرفی ایران را به نوعی احیا کرد
شاید اگر روند توسعه شاه عباس در جانشینان وی ادامه می یافت امروز ایران یک کشور صنعتی بود
آقای خونیرث گرامی
سپاس از نظر محترمانه تان، شما بر تخم چشم جای دارید، عاشق آل صفی چیست؟
- آقای خونیرث، دینی که با گفتن حقایق تاریخی مشروعیتش را از دست بدهد یعنی دین ضعیفی است. تاریخ را نباید سانسور کرد به نفع یک گروه. صفویان یک حکومت ظالم بود و از ملاها برای مشروعیت حکومتش استفاده میکرد و با قتل عام و مصادره زمین و ثروت مردم آنها را بیزار کردند. منظورمن از عاشقان آل صفی توهین نبود، توهین برداشت نکنید. تاحدودی البته منظورمن آن اشخاصی هستند که کورکورانه با خواندن کتب تاریخ مدرسه صفوی شناس میشوند و این مطالبی که تا حدودی کامل هستند و از کتاب بخصوصی گرفته نشده اند انتقاد میگیرند و جعلی میخوانند.
درمورد شاه اسماعیل
قطعا از هشتاد درصد هم بیشتر بود و من خود تخمین میزنم، لابد بسیار بود که سیاخی ونیزی شاه را با نرون مقایسه میکند. جمعیت ایران را در اواسط صفوی 9 میلیون نفر قلمداد میکنند و قطعا در اوایل کمتر بود یعنی 7 میلیون برنظر بنده، 5 میلیون سنی و 2 میلیون شیعه. قزلباشان آدم هایی نفهم بودند و هرکس که لعن نمیداد میکشتند و تازه کسی که رد میشد باید میگفت بیش باد و کم مباد. اگر نمیگفت اورا نیز میکشتند. فکر کنید در خیابان راه میروید یک شخص دارد در کنار کسانی که تفنگ در دست دارند به امامان لعن میفرستد و شما اگر کلمه مذکور را نگویید بدون سوال در دم خلاصتان میکند، حتی اگر به امامان اعتقادی نداشته باشید. شما فکر کنید 2 میلیون نفر کشته شدند یا کمتر.
1- لعن و دشنام از بایدهای شیع شدن در نزد قزلباشان بود و اگر کسی حتی شیعه بود و نمیخوست دشنام دهد کشته میشد. تازه این تمام کشتارها نبود. شاه اسماعیل هرشهری که فتح میکرد دستور کشتار و غارت میداد. آورده اند در کابل یک کله مناره ساخت و در شروان هزاران نفر را کشت. پس حتی اگر تعداد کسانی که لعن نفرستادند و خلاص شدند 10 درصد باشد با این نگون بختان 30 درصد و حتی بیشتر میشود.
2- قطع این اشخاص از ترس فقط در آشکار هستند زیرا یا باید کشته میشدند یا شیعه. قطعا شیعه را انتخاب میکردند. قاعدتا کسی آیینی که زور بوی تحمیل میشود با جان و دل نمیپذیرد. در زمان سقوط صفویه خرسان و غرب ایران (نواحی کرد نشین) کامل سنی بودند. افغانستان سنی بود. مرو (ترکمنستان) سنی بود. بلوچستان سنی بود. چرا این کشورها اکنون شیعه نیستند؟ چرا گرجستان و ارمنستان اصلا مسلمان نیستند؟ چرا فقط داخل ایران امروزی تقریبا همه شیعه هستند؟ اینهارا متاسفانه صفوی شناسان فراموش میکنند.
3- میشه بگویید کی پشتیبان صفوی بود. اواخر صفوی را با دقت بخوانید. بدلیل ناآرامی های پساصفوی، مردم درخواست یک جامعه پرآرامش را داشتند و برای همین آل صفی طرفدار پیدا کرد. زیرا بد رفت و بدتر آمد. همچین رفتاری در تمام دوره های ایران وجود داشت که مردم آرزو حکومت قبلی را میکردند.
(به همین جهت بنده بر سر درصدهایی که ارائه می کنید و حوادثی که به شیوه اخباریون نقل می کنید -اگر عاشق سینه چاک صفویه قلمداد نشوم- در تشکیکم.)
اگر شما به شیوه نقل من مخالفید بمن بگویید چگونه نقل کنم آنطور نقل کنم.
درآخر ممنون از شعور بالاتان
[quote='vforw']دوست دارم عاشقان سینه چاک عصر صفوی هم بیایند اظهارات خودرا ارائه دهند. به هرحال من آدم نقدپذیری هستم
البته دوست دارم گفته های طرفداران آل صفی را بخونم[/quote]
ضمن احترام، اینکه کسی را به صرف مخالفت با نظر خودتان و اظهار نظری ساده مبنی بر پر و بال دادن مخالفین شیعیان به این مسائل، "عاشق سینه چاک عصر صفوی" و نیز "طرفدار آل صفی" می خوانید، با اینکه ایشان حرفی در طرفداری از صفویه نزدند، با ادعای نقدپذیری تان ناسازگار است. نقد پذیری شما قسم حضرت عباس است. دم خروس چیز دیگری می گوید.
فرمایش شما مرا یاد یکی از مخاطبین همین تارنگار می اندازد که به صرف سندیت دادن کسی به کتابی از مرحوم مطهری، او را "مطهری پرست" نامید. اینجا هم اگر مطلبی در بعد تاریخی صدر اسلام بگویید، پسته های بی مغزی پیدا می شوند که "عرب پرست" می خوانندتان که صد البته این ناپختگی ها چیزی بر ایشان نمی افزاید. کسی که در یک گفتگو سخن شما را رد می کند، دیوپرست نیست. می تواند خداپرستی باشد که صرفاً در بعد تاریخی با شما موافق نیست.
بنده هم در باب کشتار وسیع اهل سنت توسط اسماعیل صفوی مردد هستم. فرموده اید:
"قطعا حدودا چهل درصد از این هشتاد درصد قبول نکردند".
یعنی اگر جمعیت ایران -که بنا بر تخمین ها حدود 10 میلیون نفر بوده، 40 درصد از 80 درصد اهل سنت (که حالا نمی دانم این 80 درصد از کجا آمده) قبول نکرده باشند که به خلفای سه گانه دشنام دهند، از دم تیغ اسماعیل صفوی گذشته باشند، یعنی 30 درصد جمعیت ایران (حدود 3 میلیون نفر) را شاه صفوی کشتار نمود.
نخست که چه اندازه می توان مطمئن بود که 30 درصد جمعیت ایران حاضر باشند کشته شوند ولی به خلفای سه گانه ناسزا نگویند؟
دوم که چه اندازه قابل اعتناست که 80 درصد جمعیت یک کشور، به زور سرنیزه دین خود را -نه تنها در آشکار، بلکه حتی در خفا- تغییر دهند؟
سوم اینکه مملکتی که 30 درصدش کشته شده باشند، چقدر احتمال دارد که به مدت چند صد سال پشتیبان صفویه باشند؟ این 30 درصد فک و فامیل و کس و کاری نداشتند؟
به همین جهت بنده بر سر درصدهایی که ارائه می کنید و حوادثی که به شیوه اخباریون نقل می کنید -اگر عاشق سینه چاک صفویه قلمداد نشوم- در تشکیکم.
البته اینها به معنی نداشتن نقد و نظری به دامان صفویه نیست و جنایات ایشان ثبت و ضبط شده است. ولی شدّت و حدّت این مسئله برایم باورپذیر نیست. رستگار باشید.
[quote='vforw']ن
درباره خود کتاب باید بگم که به ظلم و ستم علیه فرقه میهن پرست نقطویه بود ....[/quote]
در این صورت عذر میخوام -
بله ... قتل عام نقطویان هم یکی از لکه های ننگ این دودمان الکلیک شریعت فروش میباشد !!! دودمانی که عالمان بی همتایی مثل مجلسی ها به جامعه بشریت هدیه کردند !!!
دودمانی که همسران عقد موقت خود را طلاق داده و بلافاصله به عنوان پیشکش به سرداران خود هدیه میکردند!(بر خلاف همان شرعیاتی که در ظاهر معتقد بودند ! عده طلاق زن را نگه نمیداشتند)
چون در توضیح کتاب حرف از درشکه شد ، گمان کردم داستان فقط مربوط به دوره قاجار هست
[quote='taradoxt']من کتاب رو دانلود نکردم اما فکر کنم بحثهایی که اینجا شده بی ربط به موضوع کتاب باشه
البته منکر جنایات صفویه نیستم
آدمخواران چگین (یعنی خامخوار) در دربار کیوان مدار صفوی قطره ای از دریای خونبار صفویان هست !![/quote]
درباره خود کتاب باید بگم که به ظلم و ستم علیه فرقه میهن پرست نقطویه بود که برعلیه ظلم حاکمان قزلباش بپا خاستند و در زمان شاه عباس قتل عام شدند. در این داستان یک فردی به نام یوسف سراج از نقطویان را به مدت چندروز برسریر سلطنت نشاندند چون ستاره ای دیدن که نشانه مرگ شاه بود و منجم باشیان گفتند که باید شاه چندروز کناره گیرد تا این پیشگویی به واقیت نپیوندند. بعد از سه روز خطر رفع شد و یوسف سراج را اعدام کردند. در این داستان از رجال ظالم و پاچه خوار و فساد دربار انتقد شد
ستارگانی که گول خوردند
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک