سه سنگیاد باستانی
نویسنده:
حسین محمدزاده صدیق
امتیاز دهید
این كتاب تدوینی نوین با وایرایشی جدید از كتاب «یادمانهای تركی باستان» است. كه به بررسی پیشینهی چندین هزارسالهی تركان و زبان ایشان با تكیه بر متون سه سنگیاد باستانی دشت اورخون (دولت گؤی تورك)، میپردازد.
استاد در بخشی از مقدمهی این كتاب مینویسند:
«زبان سه سنگیاد كه در این كتاب معرفی میشود شیوهی كهن دورهی آلتایی ـ آذی از زبان تركی آذری معاصر است كه به شیوهی «گؤی تورك» معروف شده است.
دستور زبان گؤی تورك، جزئی از دستور زبان عمومی تركی به حساب میآید. پیرامون تدوین اصول و قواعد این شیوهی كهن تركی، تاكنون در جهان اثر مستقل علمی چاپ نشده است. آنچه میتوان به آن مراجعه كرد، یادداشتهای مرحوم پرفسور دكتر ارگین است و نیز كتاب «اسكی تۆرك یازېتلارې» اثر حسین نامیق اوركون (استانبول 1941 ـ 1936) در چهار جلد، كه پژوهشهای آغازین و اصلی بود. از میان تحقیقات اخیر كتاب «دستور زبان تركی رونیك» اثر آ. كونونوف (لنینگراد، 1980)، رسالهی دكترای آقای رجبوف زیر عنوان«صرف زبان گؤی تورك» (باكو 1976) و كتاب علی عیسی شوكورلو با نام «قدیم تۆرك یازېلې آبیدهلرینین دیلی» (باكو 1993) و سه جلد كتاب «اۏرخون یازېتلارې»، «تۆرك دیللری» و «اۏرخون تۆركجهسی گرامری» از طلعت تكین (استانبول 2003) را میتوان نام برد. تركی آذری امروزی و همه شیوههای زبان تركی كه در ایران رایج است، ادامهی منطقی شیوهی تركی باستانی نامبردار به گؤی تورك است و نشانههای كهن آن در شیوهی گویشهای تركی ایرانی به چشم میخورد تا دیگر شیوهها. نویسنده، چند سال است دستور زبان «گؤی تورك» را بر اساس سه سنگیاد باستانی در برخی از دانشگاههای كشورمان تدریس میكنم. امیدوارم دانشجویانی كه با متون كتیبههای فوق آشنا میشوند، با اخذ قوت و الهام از دقایق و ظرایف خفته در شیوهی تكلم خود و با تكیه بر دادههای دانشگاهی، بتوانند دستور زبان نسبتاً مدون و كامل تركی باستان را یاد بگیرند. آنچه در اینجا میآید، نگاهی بسیار مختصر و گذرا به پژوهشهای گؤی تورك پژوهان مذكور در فوق است كه امیدوارم گامی هر چند ناچیز در این راه به شمار آید و علاقهمندان بتوانند از آن به عنوان خودآموز نیز استفاده كنند. »
بیشتر
استاد در بخشی از مقدمهی این كتاب مینویسند:
«زبان سه سنگیاد كه در این كتاب معرفی میشود شیوهی كهن دورهی آلتایی ـ آذی از زبان تركی آذری معاصر است كه به شیوهی «گؤی تورك» معروف شده است.
دستور زبان گؤی تورك، جزئی از دستور زبان عمومی تركی به حساب میآید. پیرامون تدوین اصول و قواعد این شیوهی كهن تركی، تاكنون در جهان اثر مستقل علمی چاپ نشده است. آنچه میتوان به آن مراجعه كرد، یادداشتهای مرحوم پرفسور دكتر ارگین است و نیز كتاب «اسكی تۆرك یازېتلارې» اثر حسین نامیق اوركون (استانبول 1941 ـ 1936) در چهار جلد، كه پژوهشهای آغازین و اصلی بود. از میان تحقیقات اخیر كتاب «دستور زبان تركی رونیك» اثر آ. كونونوف (لنینگراد، 1980)، رسالهی دكترای آقای رجبوف زیر عنوان«صرف زبان گؤی تورك» (باكو 1976) و كتاب علی عیسی شوكورلو با نام «قدیم تۆرك یازېلې آبیدهلرینین دیلی» (باكو 1993) و سه جلد كتاب «اۏرخون یازېتلارې»، «تۆرك دیللری» و «اۏرخون تۆركجهسی گرامری» از طلعت تكین (استانبول 2003) را میتوان نام برد. تركی آذری امروزی و همه شیوههای زبان تركی كه در ایران رایج است، ادامهی منطقی شیوهی تركی باستانی نامبردار به گؤی تورك است و نشانههای كهن آن در شیوهی گویشهای تركی ایرانی به چشم میخورد تا دیگر شیوهها. نویسنده، چند سال است دستور زبان «گؤی تورك» را بر اساس سه سنگیاد باستانی در برخی از دانشگاههای كشورمان تدریس میكنم. امیدوارم دانشجویانی كه با متون كتیبههای فوق آشنا میشوند، با اخذ قوت و الهام از دقایق و ظرایف خفته در شیوهی تكلم خود و با تكیه بر دادههای دانشگاهی، بتوانند دستور زبان نسبتاً مدون و كامل تركی باستان را یاد بگیرند. آنچه در اینجا میآید، نگاهی بسیار مختصر و گذرا به پژوهشهای گؤی تورك پژوهان مذكور در فوق است كه امیدوارم گامی هر چند ناچیز در این راه به شمار آید و علاقهمندان بتوانند از آن به عنوان خودآموز نیز استفاده كنند. »
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سه سنگیاد باستانی
همچنین گاوکوهی یک چیز دیگر است که در عربی به آن "علند" میگویند نه "وعل". ایشان با اینکه درباره جانوران دارد سخن میگوید اندکی دانش هم دربارهی جانورشناسی ندارد، ترا به خدا میبینید چگونه آن "گاوسانان" مرا برجسته کرده است تا بگوید من مانند خودش دارم ژاژ میخایم! اگر گربهسانان با سگسانان هم ایشان را به این اندازه شگفتزده میکند، برود دربارهی خانوادهی Bovidae بخواند، همانگونه که خرس، گرگ و سگ ازآن خانوادهی سگسانان هستنند، بز، گوزن با گاو هم ازآن خانوادهی گاوسانان هستند. همچنین بنده بهرام را شاه سگها به چم جانور نمیدانم، ایشان چون کمآورده است، روبه سوفسطاگری کرده است، به این سوفسطایش Equivocation به مانای "برابرآوا" گویند که در پارسی آن را "اشتراک لفظ" برگردانندهاند این مانند است هنگامی که بنده میگویم "برو از شیر آب آور" به این مانا است بنده میگویم بروید از شیر بیشهزار آب بگیرید! همانگونه که میدانید شیر آب همآوا با شیر جنگل است، چون در گذشته شیرهای آب را به ریخت سر شیر جانور میساختند و از دهان آن آب بیرون میآمد، به این نام آوازه گرفت. همچنین بنده واژهی سرنونوس را با گوکرن سنجیدم که سرن و کرن هر دو به مانای "ُسر" هست، کسی میخواهد بداند من چه کار کردم اینجا را بخواند: گیلگمش: کهن ترین حماسه بشری با این روی دریافتشان به آن اندازه پایین است که ریشهیابی را درنمییابد و بنده اسطورهشناسی تطبیقی کردهام چون خودش با زبانشناسی میانهای ندارد یا چون قافیهاش به تنگ آمده است و به جفنگ آمده است، دارد کولیگری میکند و خودش میداند من چه گفتهام. هندیان هم به ایشان شَکَ میگفتند نه چَگَ. همچنین تور یک خدا بوده است که پسر خدای خدایان نورسیها، اودین بوده است، تور یک آدم بوده است که پسر فریدون بوده است که آن هم آدم است، شقایق را به گوزن ربط ندهید! خود دیاکونوف هرکس را شیرفهم کرد چرا نامش سیستان شد، پیش از این نامش زرنگ یا درنگیانه بوده است، این دوبار!
[quote='mt1397']پلوتارخوس گفته است که خارپشت در نزد زرتشتی ها به عنوان یک سگ تقدس دارد، زیرا موجودات شرور را می کشد، و آنها از کشتن این جانور ناخرسند می شوند.
A History of Zoroastrianism, Zoroastrianism under Macedonian and Roman Rule, p 458
Traditions of the Magi: Zoroastrianism in Greek and Latin Literature, p 183
[/quote]اکنون هم دارد سخنان خودم را درباره ارجمند بودن سگ در آیین زرتشت را به خودم پس میدهد، به راستی که آفرین دارد 8-) :)) همچنین سگ یک واژهی پارسی نه اوستایی، پس معناشناسیاش نباید با واژگان اوستایی سنجیده شود. با این روی استاد به آن اندازه استاد است که واژههای یک زبان را با زبان دیگر ارزیابی میکند! پس در این گفتمان جوجه تیغی را ببندید.
ایشان چون سخنی ندارد، تنها گفتمان را به بیراهه کشاند حتا شده با چرندوپرند! آنچه از اَندارشناسی با اسطورهشناسی ایرانیان به یونان رفت مانتیکور (Manticore) است که به مانای "مردخوار" باشد. مانتیکور هم مانند کایمرا یا شیمر جانوری شیرمانند است. ز کجا آشکار است که این اسطوره در آیین سکایان بوده است، اگر هم نباشد از کجا پیدا که از یونانبان باستان بهه میان سکایان راه نیافته است؟ ایشان بدون گواه سخن میگوید. آن تندیس اتروسکان که در ایتالیا است چه پیوستی به سکایان دارد؟ میگویم تنها میخواهد یک چیزی بگوید!
همچین هخامنشیان سکایان را به دستههای گوناگونی بخشبندی میکردند، یکی از آنها هومهورگه نام دارد، این را هومنوش یا هومآمود برگردانندهاند، با اینکه خود Ronald G. Kent در Old Persian در رویه 211 میگوید بخش دوم واژه (ورگه) آشکار نیست چیست، با این روی در زبان پارسی باستان به گرگ، ورکه میگویند، (بنگرید به همان رویه 206) پس بخش دوم گرگ است، گویا افسانهای دربارهی هوم و گرگ پیوستشده به آن بوده است، همچنین David Gordon White در Myths of the Dog-Man در رویه 217 میگوید داهی در زبان فریگی به مانای "گرگ" است که از آنان با این نام بدست یونانیان یاد شده است، این استان گرگان هم چندان بیربط به این نیست زیرا داهان، جایگاه سکاهای داهی بیخ گوش همانجا بوده است. گرگ و سگ هم از یک خانواده هستند، برخی از سگان مانند نژاد هاسکی بسیار ریخت گرگ هستند. با این روی بندهی یک گواه دیگر برای ارجمند بودن سگ در میان سکایان میآورم:
«دادههای ندفینی گورستان خرم آباد مشگین شهر در 7 کیلومتری شمال غرب مشگین شهر، مطمئن ترین محل برای انتساب آن به سکاهاست؛ مکانی که در طی کاوش آن داد ههای نوع سکایی به همراه تدفین 34 اسب در یک گور و تدفین هشت اسب، دو گاو و دو سگ در گور دیگر کشف شد که به تدفین اصلی، یعنی بزرگ زادۀ سکایی اهدا شده بود.» ((جستار "حوزۀ نفوذ فرهنگ و تعاملات فرهنگی اقوام سکایی در اورآسیا" نویسندگان: اشیما عزیزی، یحیی آیرملو، رضا رضالو، پاشا پاشازاده، رویه 7))
همانگونه که میدانید مردم کهن چیزهای ارزشمند همراه با مرده در گور میگذاشتند، با این روی اگر سکا سگ نباشد، بایستی به مانای گوزن باشد نه بزکوهی، زیرا در هنر سکایی گوزن بسیار برجسته بوده است. (بنگرید به "عناصر ایرانی و میا نرودانی در هنر سکایی" نوشتهی تقی حمیدیمنش، رویه 8 - 7) همچنین در جستار Four old Iranian ethnic names : Scythian, Skudra, Sogdian, Saka نوشتهی Oswald John Louis Szemerényi در رویه 41 در کنار مانای سگ دادن واژهی سکا، شایمند میدانند که مانای گوزن هم دهد.
[quote='Jeremiah']از دیدگاه ایشان بهرام بایستی شاه خارپشتها بوده است! [/quote]
از دیدگاه ایشان بهرام بایستی شاه سگ ها بوده است!
[quote='Jeremiah']این که سکا به مانای "سگ" تنها سخن بنده نیست، این را Ronald G. Kent در Old Persian در رویه 209 شایمند دانسته است.[/quote]
آیا جناب رونالد جی. کِنت دلیلی برای اثبات تعمیم این برگردان به نام این قوم، داشته است؟ یا فقط چون در زبان پارسی باستان معنی سگ را داشته، گمان کرده است همین معنی را می توان به قوم سکا داد؟ در همان برگ 209 جناب کِنت احتمال داده است که چنین معنی ای داشته باشد. اول جمله گفتند: probably. یعنی یقین نداشته است. دیگران هم ماناهای دیگه ای آوردند، چگونه است آنها را نپذیرفتید؟
با توجه به واژۀ شوکای مازندرانی، و سیگای اسلاوی به معنی بزکوهی و اینکه نام اوستایی سکاها یعنی تور در قفقاز نوعی بزکوهی است، سکا را می توان بزکوهی گرفت. در پیام های پیشین عکس چهار تندیس زرین از بزکوهی، گوزن و آهو ساخته ی دست سکاها فرستادم. از کاسپی ها که گرامی دارندگان سگ بوده اند، تندیسی آهنین از هزاره پیش از ترسایی در بخش شمال باختری، منطقه کاسپین مانده است:
عکس تندیس سگ: پیوند
تور، این پهلوان سکایی همان تور Thor پسر اودین در نزد اساطیر نورس می باشد که همواره بر ارابه ای سوار است که دو قوچ به نام تانگریسنیر و تانگنیوستر آن را می کشند (عکس). و همین نماد در روایت ملی در یکی از خوان های رستم به جای مانده است. رستم سیستان (= سورنا، رستم پهلو فرمانده و پهلوان سکایی ها) در خوان دوم یک قوچ به نشانه ی فر ایزدی به او یاری می رساند، که در هفتخوان رستم مازندران (= فرمانده و پهلوان قوم آماردها) در هم آمیخته شده است.
هندیان باستان ایشان را chaka می خواندند. شکه در زبان سانسکریتی نظایر دیگری دارد که یک نمونه اش chAga می باشد، به معنی بُز.
(छाग m. chAga goat (ch=c
سمبل اتحاد اقوام سکاها جانوری ترکیبی است به نام کایمرا که متشکل از شیر (= توتم سکاهای سمت سغد)، بُزکوهی (= توتم سکاهای داهی)، و مار (= توتم سکاهای سرمتی/ماساگت/ساروماتیان). این جانور بعدها از سکاهای بالای دریای سیاه به میان ادبیات اسطوره ای یونانیان رفت.
عکس کایمرا، سمبل اتحاد سکاها، هنری از قوم اتروسکان (تیرسنی ها): پیوند
دیگر در این باره سخنی ندارم.
[quote='Khwanirath']نظرات هر کدام از آقایان مستدل و بر مبنای منبع، لغت شناسی و دلیل است و نتیجه گیری نهایی نیاز به بررسی بیشتری دارد.[/quote]
درود، دوست بزرگوار.
از باریک بینی و توجه همیشگی شما سپاس گزارم.
شوربختانه گفتمان های اینجا با کینه توزی و توهینات و تیکه هایی همراه است و آدم را از گذاشتن پیام پشیمان می کند.
بدرود.
در همان مقاله ای که ایشان فرستادند، در برگ 3 برای نام سکا معنی های مَرد و کمان و پیاله نیز آورده است، معنی کمان را در زبان پارسی باستان برای سکا آورده اند. همان گونه که در پیام های پیشین نیز گفتم، سکا می تواند چمارهای گوناگونی داشته باشد؛ نیرومند نیز معنی کردند. از سکاها توتم ها و تندیس های گوناگونی برجای مانده است که تقدس خود سگ در میان قبایل این قوم دیده نشده است. وگرنه باید کلاغ را هم تقدس می کردند. حتی در اسطوره های ایرانی، سگ بالدار که توتم یکی از اقوام ساسانی بوده، همانا سیمرغ منظور است. توتم سگ بالدار آسیی ها نیز احتمالا به توتم عقاب اشاره دارد، زیرا در قالی پازیریک موجودی به شکل سر عقاب و بدن شیر موجود است و می تواند همان شیردال باشد. سگ بالدار شعار سکاییان مهاجر به سمت سیستان و هند بوده و همین شیردال می تواند منظور بوده باشد. و همین اصطلاحات مایه اشتباه یکی گرفتن سگ شده است.
ایشان فرمودن:
[quote='Jeremiah']در زبان عربی به بزکوهی وعل گفته میشود، اگر کسی شک دارد، برود در یک فرهنگ عربی به پارسی این را جستجو کند. این هم در ویکیپدیا عربی دربارهاش گفته شده است:وعل همچنین بز از خانوادهی گاوسانان است، برای همین به آن در اینجا گاو گفتهاند. [/quote]
من چی گفتم:
[quote='mt1397']علامه دهخدا شوکا را به معنی گاوکوهی (گوزن)، و دکتر معین شُکا را بزکوهی آورده اند.[/quote]
[quote='Jeremiah']اینکه در اوستا خارپشت سگ خوانده شده است، سر سوزن پیوستی به نام سگستان ندارند، تنها که آن شهر خارپشت ندارند. [/quote]
این که یک درخت و گیاه ایرانی را با خدای سِلتی ها تفسیر کردند، پیوست دارد، اما قرینه و سند داشتنِ نام سگ خارپشت و برپایه گفته ی یاقوت حموی که این جانور در نزد مردم سجستان/سکاستان بسیار گرامی بوده است، سر سوزن پیوستی ندارد. این جانور از این رو گرامی بوده است که مور و مار را که در نزد زرتشتی ها از خرفستران (= جانوران و حشرات موذی) بودند، نابود می کرد. در نوشته ها و نسک های پهلوی و حتی زندهای پهلوی، خارپشت را گونه ای از سگ دانسته اند. منظور سگ/سج همان سرزمین جوجه تیغی است، نه یک سگ. پلوتارخوس گفته است که خارپشت در نزد زرتشتی ها به عنوان یک سگ تقدس دارد، زیرا موجودات شرور را می کشد، و آنها از کشتن این جانور ناخرسند می شوند.
A History of Zoroastrianism, Zoroastrianism under Macedonian and Roman Rule, p 458
Traditions of the Magi: Zoroastrianism in Greek and Latin Literature, p 183
[quote='Jeremiah']در فارسنامهی ابن بلخی میخوانیم
دیاکونوف میگوید[/quote]
بنده که مخالفتی با این جریان نداشتم که بهمان ثابت شود سیستان جایگاه سکاها بوده است. با توجه به 10 گونه سگ که در وندیداد آمده است و یکی از این سگ ها همان جوجه تیغی است، سگ و جوجه تیغی مشتبه شده اند. و همین باور تقدس دادن به این جانور، در میان مردمان آن زمان پابرجا بوده است. بله، آنجا حیوانات دیگری هست، اما خارپشت از جایگاه والایی برخوردار بوده است، وگرنه آنجا تمساح هم کم ندارد. اما منظور از سگ نه سکا، بلکه همان جوجه تیغی اشاره شده در نسک ها و زندهای پهلوی است، و این دو را باهم اشتباه گرفتند.
[ادامه...]
[quote='Jeremiah']همانند کودکان در اینجا لج کرده است! از سکاها چیزهای کمی در درست است. دین زرتشت هم برآمده از روی دین و فرهنگ باستان ایرانیان بوده است. سکاها هم تیرهای ایرانی بودند پس فرهنگی چندان دگرسان از ایرانیان نباید داشته باشند. در جستار "جایگاه و تأثیر قوم سکایی در تاریخ و شاهنامه فردوسی" نوشته "محمد طاهری" در رویه 11 اینگونه میخوانیم:
«سکاها عنصر طبیعت را میپرستیدند و بزرگترین مراسم دینی را دربارهی تابیتی-وستا الههی بزرگ که مظهر آتش و شاید جانوران بود برپا میداشتند، به گفتهی مورخان یونان باستان پرستش او به ویژه در سواحل قفقاز متدوال بوده است. در آثار هنری سکایی او را گاهی به صورت موجودی نیمه زن نیمه مار و گاهی ایستاده و یا نشسته در میان حیوانات مقدس خود یعنی زاغ و سگ و یا در حال گفتگو با رئیس قبیلهای نشان میدادند.»
خوب است خودش هم به همان پرسه زدن نمار کند سپس میگوید "درک نمیکنم"! همچنین دهخدا درباره "شوکا" در پوشینه 10، رویه 14575 اینگونه گوید:
«شوکا. [ ش َ / شُو ] (اِ) از جنس گاو کوهی است که به عربی وعل گویند و آن حیوانی است سیاه رنگ بقدر گاومیش کوچکی و به ترکی جریر گویند. در مازندران بسیار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). به لغت تنکابن وعل است از انواع بقرالوحش . (فهرست مخزن الادویه).»
در زبان عربی به بزکوهی وعل گفته میشود، اگر کسی شک دارد، برود در یک فرهنگ عربی به پارسی این را جستجو کند. این هم در ویکیپدیا عربی دربارهاش گفته شده است:وعل همچنین بز از خانوادهی گاوسانان است، برای همین به آن در اینجا گاو گفتهاند. اینکه در اوستا خارپشت سگ خوانده شده است، سر سوزن پیوستی به نام سگستان ندارند، تنها که آن شهر خارپشت ندارند. در فارسنامهی ابن بلخی میخوانیم:
«بهرام بن بهرام بن بهرام هرمز
او را از بهر آن سگانشاه گفتندی کی به عهد پدرش ولایت سیستان او را بود و سیستان را اصل سگستان است و از این به تازی سجستان نویسند، کی گاف را جیم گردانند.» (رویه 65)
از دیدگاه ایشان بهرام بایستی شاه خارپشتها بوده است! همچنین دیاکونوف میگوید:
«شاخهی غربی سکایان در حین حرکت و مهاجرت با مقاومت سرسختانهی پارتها مواجه شد، گرچه سکایان به بین النهرین رسیدند و دو پادشاه پارت (فرهاد دوم و عم جانشین وی ارتبان - اردوان دوم) در مبارزه با ایشان کشته شدند، معاهذا پارتها ایشان را عقب نشانده است و به سوی درنگیانه (سیستان کنونی) راندند و سرزمین مزبور تا کنون نیز به نام آنان سکستان - سیستان (در مرز دولتهای کنونی ایران و افغانستان) خوانده میشود.» (اشکانیان، برگردان: کریم کشاورز، رویه: 48-49)
سگستان در ریشه سکستان: سکه + ستان بوده است، با این روی چون در زبان پارسی ک گاهی به گ دگرگون شود، نام آن سگستان شد که پیش از آن زَرَنگ نام داشته است. این که سکا به مانای "سگ" تنها سخن بنده نیست، این را Ronald G. Kent در Old Persian در رویه 209 شایمند دانسته است.[/quote]
از نظرم برتری این دو دیدگاه Jeremiah به دیدگاه mt1397 آشکار است! این دیدگاه منطقیتر و بر حسب مدارک زبانشناسانه و تاریخی است.
«سکاها عنصر طبیعت را میپرستیدند و بزرگترین مراسم دینی را دربارهی تابیتی-وستا الههی بزرگ که مظهر آتش و شاید جانوران بود برپا میداشتند، به گفتهی مورخان یونان باستان پرستش او به ویژه در سواحل قفقاز متدوال بوده است. در آثار هنری سکایی او را گاهی به صورت موجودی نیمه زن نیمه مار و گاهی ایستاده و یا نشسته در میان حیوانات مقدس خود یعنی زاغ و سگ و یا در حال گفتگو با رئیس قبیلهای نشان میدادند.»
خوب است خودش هم به همان پرسه زدن نمار کند سپس میگوید "درک نمیکنم"! همچنین دهخدا درباره "شوکا" در پوشینه 10، رویه 14575 اینگونه گوید:
«شوکا. [ ش َ / شُو ] (اِ) از جنس گاو کوهی است که به عربی وعل گویند و آن حیوانی است سیاه رنگ بقدر گاومیش کوچکی و به ترکی جریر گویند. در مازندران بسیار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). به لغت تنکابن وعل است از انواع بقرالوحش . (فهرست مخزن الادویه).»
در زبان عربی به بزکوهی وعل گفته میشود، اگر کسی شک دارد، برود در یک فرهنگ عربی به پارسی این را جستجو کند. این هم در ویکیپدیا عربی دربارهاش گفته شده است:وعل همچنین بز از خانوادهی گاوسانان است، برای همین به آن در اینجا گاو گفتهاند. اینکه در اوستا خارپشت سگ خوانده شده است، سر سوزن پیوستی به نام سگستان ندارند، تنها که آن شهر خارپشت ندارند. در فارسنامهی ابن بلخی میخوانیم:
«بهرام بن بهرام بن بهرام هرمز
او را از بهر آن سگانشاه گفتندی کی به عهد پدرش ولایت سیستان او را بود و سیستان را اصل سگستان است و از این به تازی سجستان نویسند، کی گاف را جیم گردانند.» (رویه 65)
از دیدگاه ایشان بهرام بایستی شاه خارپشتها بوده است! همچنین دیاکونوف میگوید:
«شاخهی غربی سکایان در حین حرکت و مهاجرت با مقاومت سرسختانهی پارتها مواجه شد، گرچه سکایان به بین النهرین رسیدند و دو پادشاه پارت (فرهاد دوم و عم جانشین وی ارتبان - اردوان دوم) در مبارزه با ایشان کشته شدند، معاهذا پارتها ایشان را عقب نشانده است و به سوی درنگیانه (سیستان کنونی) راندند و سرزمین مزبور تا کنون نیز به نام آنان سکستان - سیستان (در مرز دولتهای کنونی ایران و افغانستان) خوانده میشود.» (اشکانیان، برگردان: کریم کشاورز، رویه: 48-49)
سگستان در ریشه سکستان: سکه + ستان بوده است، با این روی چون در زبان پارسی ک گاهی به گ دگرگون شود، نام آن سگستان شد که پیش از آن زَرَنگ نام داشته است. این که سکا به مانای "سگ" تنها سخن بنده نیست، این را Ronald G. Kent در Old Persian در رویه 209 شایمند دانسته است.
دوژاکَ در زند و گزارش پهلوی ژوژک برگردان شده و امروزه در زبان پارسی ژوژه (جوجه تیغی) است، که در کُردی ژوژو (ژیژۆ) و در لکی ژِژو و در بلوچی دَجوک می باشد. این جانور دشمن مور و مار است که از خرفستران می باشند، و ایرانیان کشتن آنها را نیک برشمردن. در نامه بندهش فرگرد 14، بند 19 از 10 سگ نام برده که ژوژه یکی از آنها است، گوید آن را خارپشت خوانند. در فرگرد 19 آمده: ژوژه که خارپشت خوانند دشمن مور دانه کش است، چنان که گویند ژوژه در سوراخ مور که بشاشد هزار مور بکشد.
در نامه صد در نثر و سد در بندهش باب 57: این که خارپشت را نشاید کشتن و هر جایی پر ببینند برباید گرفتن و به صحرا بردن تا به سوراخی شود که عظیم کرفه می داشتند. زیرا که خارپشت در خانه مورچه شود، مورچه بمیرند، هزاران مار را و دیگر گزندگان را بگیرد و خورد و او همه خرفستر خورد. پس این سخن از جمله واجبات است.
یاقوت حموی از ابن الفقیه نقل کرده به هنگام گشودن سجستان به دست عرب ها، مردم آنجا می گفتند که نباید در شهرشان خارپشت ها را کشت، چون خارپشت ها مارها را شکار می کنند. (معجم البلدان، ج 3، ص 191، یاقوت بن عبدالله الرومی الحموی، الناشر: دار صادر، بیروت: 1995)
بی جهت نیست که در وندیداد آمده است که « هزاران آفریده ی اهریمن را می کشد». آفریده ی اهریمن همانا مارها منظور است.
دلیل یکی گرفتن این جانور و لفظ سج به سگ در نسک های پهلوی همین است. در واقع، سگستان و سجستان نه به معنی سرزمین سگ، بلکه به معنی سرزمین جوجه تیغی می باشد، که در نوشته های ملی-مذهبی این جانور را در دسته ی سگ ها قرار دادند.
پذیرفتن و نپذیرفتن پیامَم را به خوانندگان واگذار می کنم.
بدرود.
جناب مشکور چمار "جام" را برای نام اسکیت scythe آورده است، که با نام مرکب ایشکوزا در زبان هندوایرانی به چمار دارندۀ جام، یکسان است. آشوری ها نیز به ایشان اشکوز گفته اند که لابد به همان معنی است. نام دیگر ایشان اسکولو می تواند همان سکوره پارسی به چمار سبو باشد. بزرگواری فرمود که در زبان های ژرمنی اسکول به چمار جام است. و اسکوتای یونانی را نیز به پیاله برگرداندن. در اساطیر سکاها، آمده است که چهار چیز (شیء) از آسمان به زمین افتاده که یکی از آنها جام/پیاله بوده است. هرودوت نیز یادآور می شود که اسکیت ها همواره پیاله ای به همراه دارند. دیگر تیره های گوناگون سکاها چمارهای مختص به خود می توانند داشته باشند که برای چکیده پیام، به آنها نمی پردازم. چمارهای گوناگونی برای این قبیله آمده است و با برجای مانده هایشان تطبیق دارد، اما سگ را ندیده ام.
تور و سکا (سکه/شکه) می توانند معنی بزکوهی داشته باشند. از ایشان تندیس های زرین به شکل گوزن و بزکوهی و آهو برجای مانده است. بر روی قالی پازیریک که هنری است از سکاها، آهو دیده می شود. علامه دهخدا شوکا را به معنی گاوکوهی (گوزن)، و دکتر معین شُکا را بزکوهی آورده اند.
عکس تندیس آهو زرین، هنر سکاها: پیوند
عکس تندیس آهو زرین، هنر سکاها: پیوند
عکس تندیس گوزن زرین، هنر سکاها: پیوند
در وندیداد از 10 گونه سگ یاد شده، که جنس برخی ها معلوم، و جنس برخی دیگر که نام برده شده امروزه در زبان پارسی جانورانی هستند که در جانورشناسی سگ نیستند. در وندیداد، فرگرد 13 از سگی به نام ونگهاپَره نام برده که آن را ارج گزارده: 1. کدام است آن آفریده ی نیک در میان آفریدگان سپند مینو که از نیمه شب تا دمیدن خورشید، هزاران آفریده ی اهریمن را می کشد؟ 2. اهورامزدا پاسخ داد: سگ خار پشت بلند و باریک پوزه، سگ ونگهاپرَه که مردم بد زبان دوژاکَ می نامندش. این است آن آفریده ی نیک در میان آفریدگان سپند مینو که از نیمه شب تا دمیدن خورشید، هزاران آفریده ی اهریمن را می کشد.
[ادامه...]
शक m. a kind of animal
[/quote]
در دواناگری این واژه شَکَ خوانده میشود، شَکا را اینگونه مینویسند: शका. همچنین چرا راه دور رویم در زبان پارسی کهن سَکا به مانای سگ هست. سگ در فرهنگ باستانی ایران جایگاه والایی داشته است و در دین زرتشتی هم آشکارا میتوان این را دید، پس شگفتاور نیست که تیرهای ایرانیتبار خودش را به نام سگ بخوانند یا شاید ایرانیان دیگر چون کوچنشین بودند و زندگی سگواری داشتند، آنان را به این نام میخوانند. در پارسی میانه هم به سیستان، سگستان میگفتند که در زمانههای پسین هم از آن با نام "سگسار" یاده شده است، زیرا در گذشته گروهی از سکاها را آنجا جای داده بودند. آن شُکا کوتاه شدهی شوکا به همان مانای بزکوهی هست. با این روی استاد از رو نمیرود، همیشه استاد است.