رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

سه سنگیاد باستانی

سه سنگیاد باستانی
امتیاز دهید
5 / 3.6
با 20 رای
امتیاز دهید
5 / 3.6
با 20 رای
این كتاب تدوینی نوین با وایرایشی جدید از كتاب «یادمان‌های تركی باستان» است. كه به بررسی پیشینه‌ی چندین هزارساله‌ی تركان و زبان ایشان با تكیه بر متون سه سنگیاد باستانی دشت اورخون (دولت گؤی تورك)، می‌پردازد.

استاد در بخشی از مقدمه‌ی این كتاب می‌نویسند:
«زبان سه سنگیاد كه در این كتاب معرفی می‌شود شیوه‌ی‌ كهن دوره‌ی‌ آلتایی ـ آذی از زبان تركی آذری معاصر است كه به شیوه‌ی‌ «گؤی تورك» معروف شده است‌.
دستور زبان گؤی تورك، جزئی از دستور زبان عمومی تركی به حساب می‌آید‌. پیرامون تدوین اصول و قواعد این شیوه‌ی‌ كهن تركی، تاكنون در جهان اثر مستقل علمی چاپ نشده است‌. آنچه می‌توان به آن مراجعه كرد، یادداشت‌های مرحوم پرفسور دكتر ارگین است و نیز كتاب «اسكی تۆرك یازېتلارې» اثر حسین نامیق اوركون (استانبول 1941 ـ 1936) در چهار جلد، كه پژوهش‌های آغازین و اصلی بود. از میان تحقیقات اخیر كتاب «دستور زبان تركی رونیك» اثر آ‌. كونونوف (لنینگراد، 1980)، رساله‌ی‌ دكترای آقای رجبوف زیر عنوان«صرف زبان گؤی تورك» (باكو 1976) و كتاب علی عیسی شوكورلو با نام «قدیم تۆرك یازېلې آبیده‌لری‌نین دیلی» (باكو 1993) و سه جلد كتاب «اۏرخون یازېتلارې»، «تۆرك دیللری» و «اۏرخون تۆركجه‌سی گرامری» از طلعت تكین (استانبول 2003) را می‌توان نام برد‌. تركی آذری امروزی و همه شیوه‌های زبان تركی كه در ایران رایج است، ادامه‌ی‌ منطقی شیوه‌ی‌ تركی باستانی نامبردار به گؤی تورك است و نشانه‌های كهن آن در شیوه‌ی‌ گویش‌های تركی ایرانی به چشم می‌خورد تا دیگر شیوه‌ها. نویسنده، چند سال‌ است دستور زبان «گؤی تورك» را بر اساس سه سنگیاد باستانی در برخی از دانشگاه‌های كشورمان تدریس می‌كنم. امیدوارم دانشجویانی كه با متون كتیبه‌های فوق آشنا می‌شوند، با اخذ قوت و الهام از دقایق و ظرایف خفته در شیوه‌ی‌ تكلم خود و با تكیه بر داده‌های دانشگاهی، بتوانند دستور زبان نسبتاً مدون و كامل تركی باستان را یاد بگیرند‌. آنچه در اینجا می‌آید، نگاهی بسیار مختصر و گذرا به پژوهش‌های گؤی تورك پژوهان مذكور در فوق است كه امیدوارم گامی هر چند ناچیز در این راه به شمار آید و علاقه‌مندان بتوانند از آن به عنوان خودآموز نیز استفاده كنند‌. »
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Ataman
Ataman
1397/12/22
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سه سنگیاد باستانی

تعداد دیدگاه‌ها:
35
اگرچه بیش از دو سال از انگاره‌ام دربارۀ ریشه‌یابی سکا در پیوند با بزکوهی می‌گذرد و آن زمان دیری نپایید که از این انگارۀ خود واپس‌نشینی کردم. این نام نه به چِم بزکوهی یا قوچ که در نزد این تیره گرامی بود و نه در پیوند با هیچ جانور دیگری، بلکه برگرفته از واژۀ هندوایرانی سکای به چِم "دوست، رفیق" است که پس از دگرگونی به‌آیین سـ به هـ و سپس میان کـ و خـ، با واژۀ اوستایی هَخَی و پارسی کهنِ هَخا هم‌ریشه است.
و "اسکیت" کماکان پیاله است؟
چمار آغازین‌اش پیاله و جام نبوده است، بلکه برگرفته از همان ریشۀ هندوآریایی کهن می‌باشد. از آن‌جا که تیره‌ای از سکاها، همواره پیاله‌ای یا جامی به همراه خود داشتند که چشمگیر بود، نام‌شان در پاره‌ای از زبان‌های اروپایی چمار پیاله را به خود گرفته است. واژه‌های فارسی سکورَه و اُسکُرِه به چم "پیاله گلی، کاسه گلی" می‌تواند از همین گونه باشد. به درست، یونانیان این نام را اسکوت می‌خواندن؛ زیرا اپیلسون را u خوانش می‌کنند. واژه‌های عربی سَکور به چِم "همیشه مست" و سَکَر به چم "می" و سَکِر به چم "مست" و سُکر به چم "مستی" و جز آن در پیوند با پیاله و جام و سرانجام این نام می‌توانند بود. چنین نام‌گذاری‌هایی در تاریخ فراوان به چشم می‌خورد. برای نمونه، کاسی‌ها آورندگان نقره به میان‌رودان بودن و از همین رو کَسپو در زبان اکدی برگرفته از نام این تیره است که بُنِ آغازینِ آن به واژۀ هندوآریایی کهن کَس و کاس به چم "درخشیدن، درخشان" می‌رسد که به درخشندگی این فلز ارزشمند نمارش دارد. یا در زبان عربی، واژه‌هایی چون سوارکاری، شهسوار، شهسواری، اسب و جز آن در پیوند با نام فارس هستند؛ زیرا نخستین آورندگان اسب رام‌شده در خاور نزدیک، آریاییان بوده‌اند. سکوذَه به چم "کماندار" را که برای نام سکا ریشه‌یابی کرده‌اند، شاید به همین شیوه انجام پذیرفته باشد؛ چون سکاها کماندارهای ماهری بودن. و نمونه‌های دیگر که سپسین‌تر بیش‌تر باهات سخن خواهم گفت...
چطور می توان اسکیتی ها را به تورانیان و مادیای اسکیتی -افراسیاب- متصل ساخت؟ نظر مفرد کهلان را در خصوص اینهمانی مذکور تایید می کنید؟
به هیچ گونه‌ای نمی‌توان. تخیلات بی‌اساس و پایه‌ی ایشان است که پایانی هم ندارد.
استاد فردوسی بنده را هم ادد بفرمایید 😍😪
بخش 4
همچنین تورَ در سانسکریت چندین مانا دارد:
2. quick, willing, prompt
1. strong, powerful, excelling, rich, abundan
https://sanskritdictionary.com/?iencoding=deva&q=tura&lang=sans&action=Search
همانگونه که می‌بیند تنها دوتایش به مانای چابک است، همچنین بزکوهی کجا چابک است؟ مگر کوه جایی برای دویدن دارد؟ آنچه که نشان از کارکرد بزکوهی دارد بالارفتن (cilmb) است نه چابکی زیرا بزکوهی از کوهستان بالا می‌رود، جانورانی مانند یوزپلگ، اسب یا همان گوزنی که گفتم به تیزپایی آوازه دارند نه بزکوهی! خود سگ شتابش بیشتر از بزکوهی است، در فهرست پرشتاب‌ترین پستانداران، سگ تازی را می‌تواند در جایگاه هقتم بینید با این روی بزکوهی را نه!
https://www.worldatlas.com/articles/the-fastest-mammals-in-the-world.html
همانگونه که می‌دانم نام دیگر تور، تورج بوده است و ما نام "تورگ" هم در پارسی داریم، در سانسکریت نام تورَگَ به مانای تندرو است که نام یک جور اسب است، پس تورَ هرچه باشد سروکاری با بزکوهی ندارد، ارنه تورگَ یک جور بزکوهی شمارده می‌شد.
https://sanskritdictionary.com/turaga/94335/1
آن جانور بزمانند در زبان اسلاوونی کلیسایی کهن (Old Church Slavonic) سَیگا خوانده می‌شود و به مانای یک شاخدراز (Antelope) بزمانند است: متن لینک خود آهو هم زیرخانواده‌ی همین شاخ‌درازان است، پس سَیگای اسلاوونی هیچگاه به بز نمار نمی‌کند، همچنین در زبان‌های هندوایرانی س ایرانی در هندی به ش دگرگون می‌شود. برای نمونه یا سَتَ (صد) اوستایی در سانسکریت شَتَ است یا دَسَن (ده) اوستایی در سانسکریت دَشَن می‌شود. آن Antelope هم پیشتر گفتم به مانای شاخ‌دراز است، تا کی سوفسطاگری؟ هر گردی گردو نیست، بزکوهی از خانوده‌ی Caprinae یا بزسانان است نه شاخ‌درازان. در پایان بنده گفتم سکا یا به مانای گوزن است یا سگ. شما گویا گوش شنوا نداری! تا پیش از یورش سکاها آنجا را زرنگ یا درنگیانه می‌گفتند این سه بار !
بخش 3
گویا ما به خودش به شوخی می‌گوییم می‌رود به دیدگاه خودش بازگشت می‌دهد: ایو، همان ایزیس است، باور فرمایید هنگامی که روی این گزاره تلیک کردم اندیشیدم تارنگاری از پژوهنده‌ی دانشگاهی باید باز شود، با این روی دیدم دوباره سخن‌های بی‌گواه خودش هست، مُردم از خنده :))، حتا اگر هم درست بگوید، یک کژی پیش می‌آید: وایکینگ‌ها و ایرانیان به اندازه‌ای دور بدند که توان دادوسند اسطوره‌ای نداشتند. یک چیز را درباره‌ی تور یادم رفت، تور برخوانش درستش ثور هست همانگونه که می‌دانید واکه‌آمیغ (Diphthong) "Th" در انگلیسی آوای ث را دارد. با این روی چون پارسی نوین امروزه ث ندارد، برگردانان آن را به ریخت تور نوشتند، همچنین تور با واکه‌ی بلند او/U خوانده می‌شود با این روی ثور با واکه‌ی کوتاه اُ/O. پس ثُر همسان با تور نیست و ایشان گول نما را خورده است، سپس همین استاد که با آوشناسی انگلیسی آشنا نیست می‌رود برای ما می‌گوید بندواژه‌ی as چه ماناهایی دارد، خوب است می‌بیند آن دوتایی که من گفتم درون آن چندتا است، آن دوتای دیگر در آن گزاره‌ی Traditions of the Magi مانا می‌دهد و پیرامون همانند‌ی می‌چرخند، اگرنه افزون بر آن ماناها "چون، در نتیجه" هم مانا می‌دهد. (بنگرید به دیکشنری آبادیس) بنده هم نگفتم در اوستا خارپشت گونه‌ای سگ نیست، تنها گفتم سگستان به مانای سرزمین سکاها یا سَکَ‌ها است، دیاکونوف هم گواه من بود، با این روی گویا شما خودت استاد هستی سخن هیچکسی را نمی‌پذیری، نام آنجا پیش از یورش سکاها درنگیانه یا زَرَ نگ بوده است، همینجوری پس از یورش سکاها، پارتها یادشان افتاد در اوستا خارپشتی گونه‌ای از سگ هست؟ همچنین کاری که بنده کردم، شیوه‌ی زبان‌شناسی تطبیقی است، برای نمونه کرن اوستایی با سرن کلتی، با Horn در انگلیسی و آلمانی و دیگر زبان‌های ژرمنی همه از ریشه‌ی ker- (1)* هندواروپایی می‌آید، در بسیاری از زبان‌های ژرمنی Horn به مانای شیپور هم است زیرا ژرمن‌ها در گذشته شیپورشان را از شاخ جانوران می‌ساختند با این روی کاری که ایشان می‌کند مانند این است بنده بگویم چون در بسیاری دیگر از زبان‌های ژرمنی Horn به مانای شیپور هست باید در همه زبان‌های ژرمنی Horn به مانای شاخ هم باشد، با اینکه نیست، در سوئدی horn تنها به مانای شاخ است و دنده هم گویا چون مانند شاخ است مانا می‌دهد با اینکه در انگلیسی و دیگر زبان‌ها نمی‌دهد! تازه واژه‌ی horn در این زبان‌ها برخوانشش یکسان است چه برسد سگ که تنها در پارسی است نه اوستایی. ببخشید از کجایتان درآوردید کریون به مانای شفابخش یا جوان کننده است؟ در A Complete Dictionary Of The Avesta Language In Guzerati And English نوشته‌ی Kavasji Edalji Kanga رویه 129، ستون راست، آمده است کَریوَن به مانای کشور است شما به جای گفتمان‌های افزون بر گفتمان کنونی‌ما بروید درباره‌ی گرگان و واژه‌ی داهی که یونانیان به سکاهای خاور دریای مازندران به مانای گرگ نهادند سخن بگویید نه آنکه با ترکی نشان دادنش از زیرش در بروید بنده گواهان بسیاری آوردم که یک جانور سگسان در میان سکاها برجستگی ویژه‌ای داشته است.
بخش 2
تا آنجایی که ما می‌دانیم برخی تنها کاسپیان را "سگ‌دوست" مانا کرده‌اند نه کادوسیان و کوتیان را. امیدوارم اکنون گفتمان را به این سو نبرد که نه این همه نامشان سگ‌پرست بوده است و روده‌ دراز کند، هر چه شما می‌گویید. بهانه‌ی کودکانه‌ی ایشان را ببینید شاید از سوی کاسپیان به آنها داده شده است! نه استاد از سوی خودشان اهدا شده است، چرا؟ زیرا هر قومی بر پایه‌ی آیین خودش چال می‌شود، در گذشته چیزهای با ارزش را در گور می‌گذاشتند تا مرده آنها را در زندگی دیگر با خود ببرد زیرا برایش ارزشمند بوده است و بر پایه‌ی باورهای خودشان کاربرد داشته است، اگر هم آن سگ‌پرستان داده بودند، نیازی نبود چال کنند اگر برای ارزشمند نبوده است، هر کس که داده است برای آنان ارزشمند بوده است که همراه با مرده چالش کردند. استاد دومزیل این چیزها را نمی‌داند؟ ایشان بسیار شیوه‌اش خنده‌دار است می‌گوید چون در اوستا به خارپشت سگ می‌گفتند پس در پارسی هم می‌گفتند، هنگامی زبان‌ها از هم‌جدا هست پاسخ می‌دهد مگر شما آنان را زرتشتی نمی‌دانید؟ با این روی نمی‌پذیرد در میان سکاها سگ جانوری ارجمند بوده است، هر چند سکاها ایرانی بودند و دین‌شان هم با دین زرتشتی برآمده از فرهنگی ایرانی بوده است، هنگامی که میان زرتشتیان سگ جانوری ارجمند بوده است، چرا نباید میان سکایان باشد؟ مگر اینکه ایشان سکاها را ایرانی نداند! در جستار "مفاهیم نمادین نقشمایه‌های قالی پازیریک" نوشته‌ی "عبداله میرزایی"، رویه 3 می‌خوانیم:
«نقش‌مایه‌های موجود در حاشیه‌ها و متن قالی به ترتیب عبارتند از:
- تکرار نقش جانور افسانه‌ای یا شیردال در درون قاب های مربع شکل حاشیه های درونی و بیرونی با حالت آرام و با وقار، در مجموع به تعداد 120 بار، درحالی که سرخود را به عقب برگردانیدهاند. جهت حرکت این نقش‌مایه در دو حاشیه یاد شده عکس هم میباشد.
- نقشمایه 28 گانه اسب به همراه 14 سوار و 14ستوربان که به طور متناوب (پیاده و سواره) درحاشیه بزرگ تصویر شده‌اند. این اسبها و سوارانِ همانند، جملگی در صفهای منظم و آراسته با فاصله سنجیده و متناسب از همدیگر با وقار و شکوه خاص درباری در حال حرکت تصویر شده اند.
- نقشمایه گلِ نیلوفر آبی که به تعداد 72 بار در حاشیه کوچک میانی در فواصل منظم و مرتب تکرار شده است.
- نقش گوزن شاخدار که به تعداد 29 بار و برخلاف جهت حرکت ردیف اسبان و سواران در حاشیه بزرگ میانی، درحال چَرا تصویر شده است.
- طرح متن قالی که مربعهایی به تعداد 29 عدد در چهار ردیف منظم افقی و شش ردیف عمودی آن را پوشانده است. طرح داخلی این مربع ها را گل نیلوفر آبی از جنس گلهای حاشیه کوچک میانی تشکیل داده است.»
دیگر ایشان بزکوهی را از کجایش درآورده است، کس نمی‌داند! بله نمردیم و دانستیم گوزن و بزکوهی هردو یک جانور هستند، ایشان گویا هر جانور سمدار شاخدار را بزکوهی می‌داند یا هر گرد را گردو می‌داند! اگر زمانی هم می‌گفتم سکا به مانای بوفالو است، ایشان شاید بر خود می‌گرفت که دیدگاه بی‌رفرنس ایشان را پذیرفته‌ام :))
بخش 1
نام آنهایی که ایشان می‌فرماید نامشان مردم رومانی (Romani people) است که در اروپا هم هستند و همین زبان زرگری هم که می‌فرمایند زبان اینان هست، اروپاییان از این‌ها با نام خواردارنده‌ی کولی (Gypsy) یاد می‌کنند؛ در ایران به این مردم کولی گفته نمی‌شود زیرا این مردم روستانشین هستند؛ کاربرد کولی در میان ایرانیان سراسر دگرسان از اروپاییان هست، با این روی مغز سوفسطاگر ایشان کارش این است که بیاید معناشناسی یک زبان را با زبان‌های دیگر بکند! گر کسی دیدگاه‌های بنده را با دیدگاه‌های ایشان بسنجد، کمبود یا بهتر بگویم، نبود رفرنس در دیدگاه‌های ایشان می‌بیند، این سکاهای ایرانی‌تبار هومه-ورگه که من گفتم در کاشغر و فرغانه زندگی می‌کردند که نزدیک همان داهان و گرگان هست (بنگرید به امپراطوری صحرانوردان، نوشته‌ی رنه گروسه، برگردان عبدالحسین میکده، رویه 34، پانوشت 1) نه تو رو خدا شما که همیشه از هر دری سخن می‌گویید و اکنون گفتمان را از مانای واژه‌ی "سکا" به خاستگاه "َشیمر" کشانده‌اید، بفرمایید بگویید "ورکه" به چه مانا است تا بیشتر از بودتان بهره بریم! بغبانویی نیمه مار - نیمه زن چه پیوستی دارد به جانوری اسطوره‌ای به نام شیمر؟ شیمر یک شیر نر است با دم مار! همانگونه گفتم، نزدیک‌ترین ماننده‌ی آن در اسطوره‌های ایرانی "مردخوار" است. ایشان خودش می‌فرماید اکیدنا مانند تابیتی-وستا بغبانویی نیمه‌مار است و سکاها از آن زاده می‌شوند، با این روی در نمی‌یابد که خود اکیدنا شاید خاستگاهی ایرانی داشته باشد نه فرزندش شیمر! همچنین پاترا درست نیست، پَتِرا درست است، همچنین پترا واژه‌ای لاتین است (بنگرید به دیکشنری آنلاین لاتین) پس نمی‌توان اسطوره‌ای یونانی را با زبان لاتین سنجید، یونانیان به پیاله همان فیالی (φιάλη) می‌گفتند نه فیاله! در یونانی فیاله را اینگونه می‌نویسند: φιάλε. همچنین. در زبان یونانی باستان واکه‌ی کوتاه اَ بودش ندارد، برای همین هم است که a در دبیره‌ی لاتین که ریشه‌اش به دبیره‌ی یونانی می‌رسد، هم آوای آ دارد هم اَ. برای همین ایشان هنگامی که می‌رود نویسه‌گردانی‌های داوناگری به انگلیسی را می‌خوانند هی سوتی می‌دهد، برای نمونه گفته است अलिपक نویسه‌گردانی‌اش به پارسی آلیپ-آکه است! با اینکه آلیپَکَ یا اگر به ریخت خودش بنویسیم آلیپ-اَکه است. خب پدر من شما که دواناگری نمی‌دانی چرا هی می‌فرستی؟ پیشتر هم شَکَ (शक) را شَکا گفته بود. پس برای همین نشدنی است که پترا نامی یونانی باشد و پاترا در زبان یونانی در ریخت جاور رایی تکتا (Singular. Accusative Case) به مانای پدر هست نه پیاله. ایشان استاد است که شقایق را به گودرز ربط دهد :D همچنین تنها در اسطوره‌شناسی ترکان گرگ نخش برجسته‌ای بازی نمی‌کند، استاد جرج دومزیل ما، اسطوره‌پژوه‌ نامدار، نمی‌داند در اسطوره‌شناسی رومی، یکی از مردمان هندواروپایی مانند سکاها، دو برادر به نام روموس و رومولوس که شهر روم را بنیان گذاشتند، بدست یک ماده‌گرگ بزرگ شدند؟ اسطوره‌شناسی ترکی چه ربطی به سخنان ما دارد؟ بسیاری از جانوران در چندین اسطوره‌شناسی هستند، نباید که به حتم در یک اسطوره‌شناسی باشد.
[...ادامه...]
[quote='Jeremiah']
در Traditions of the Magi رویه 173 گفته می‌شود:
where the hedgehog is praised as the "dog" that is busy during the night[/quote]
در رساله ایزیس و ازیریس از پلوتارخوس درباره آیین ایرانیان سخن برده است و خوانندگان را به آن ارجاع می دهم. ببینید پلوتارخوس چه آگاهی جالبی نسبت به مذهب ایرانیان داشته است، و با نوشته های خود زرتشتی ها بسنجید. گفته پلوتارخوس با آنچه که در وندیداد آمده است، یکی است. در وندیداد خارپشت به عنوان سگی پوزه بلند آورده است. 10 نوع سگ در آن آمده است که یکیشان همین خارپشت است.
درباره واژه as هم به فرهنگ معاصر پویا انگلیسی- فارسی کوچک، برگ 35، ستون 2، دکتر محمدرضا باطنی و دستیاران، چاپ 1388
1. همان قدر، به همان اندازه 2. وقتی که، در حین این که، در هنگام 3. زیرا، از آنجایی که 4. مانندِ، از قبیلِ 5. همانطور که، چنان که 6. اگرچه، گرچه 7. به عنوان، به چشمِ 8. هرچه 9. که 10. تا
[quote='Jeremiah']
در دیدگاه پیشین این بخش را یک "اندیشیده" بایست افزوده شود و آن را "اندیشیده بنده اسطوره‌شناسی تطبیقی کرده‌ام" خواند. [/quote]
خیر، چنین اندیشه ای نکردم؛ چون شما را در زمینه اسطوره شناسی تطبیقی صاحب نظر نمی بینم.
سخن پایانی، سکا به معنی بزکوهی است. در اوستا ایشان را به طور کلی با نام تور یاد کرده است. نام اوستایی تور، در زبان سانسکریتی به ریخت تور و تورَ و تورا آمده است که به معنی تندرو/تندرونده/چالاک/باشتاب است و به صفت های بزکوهی اشاره دارند:
तूर् tUr adj. Swiftness
तूरा tUrA ind. hastily
तूरा tUrA adj. quick, prompt
سیگای اسلاوی به معنی بزکوهی، شُکا به معنی بزکوهی، و تور نام یک بزکوهی تنومند در قفقاز، شوکای مازندرانی که نوعی بزکوهی است، و در زبان بومی-ایرانی لکی به بزکوهی می گویند اِشکار و شکار (جدا از بزکوهی تنومند به معنی کَل)، و شکه سانسکریتی جدا از معنی گیاه و علف، یک نوع حیوان می باشد که بزکوهی منظور است، و چکه سانسکریتی نیز به معنی بُز، و همینطور واژه سانسکریتی شَشه، طبق قاعده قابل تبدیل ش به ک در زبان های هندوایرانی مانند هندی، گجراتی و فارسی، صورتی از واژۀ شکه (سکا) است، به همان چمار بزکوهی است.
शश m. zaza antelope.
نام سگ و سنجیش آن با سکستان/سیستان از آنجا عاید می شود که برپایه تاریخ در آن سمت خارپشت را گرامی می داشتند و نیز برطبق نوشته های آیین زرتشتی، نوعی سگ دانسته شده است، و سکای پارسی باستان را هم به معنی سگ گرفتند، چه این که به معنی کماندار نیز می باشد، خارپشت و سگ باهم مشتبه شده است. و به مرور این باور القا شده که سکای پارسی و سکستان/سیستان هم معنی و یکی هستند.
[quote='Jeremiah']
آنکس که نداند و نخواهد که بداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند[/quote]
شک نکن اگر قرار باشد روی این تارنگار از کسی چیزی یاد بگیرم، اون شما نیستید!
ادامه ی بحث را اتلاف وقت می بینم.
والسلام!
[...ادامه...]
[quote='Jeremiah'] همچنین تور یک خدا بوده است که پسر خدای خدایان نورسی‌ها، اودین بوده است، تور یک آدم بوده است که پسر فریدون بوده است که آن هم آدم است. [/quote]
وقتی دختر عادی ای به نام ایو در اساطیر یونان به مصر راه می یابد، و به ایزدبانوی بزرگی به نام ایزیس تبدیل می شود، تور پهلوان نیز می تواند از سکاهای شمال دریای سیاه به میان اساطیر نورس راه پیدا کند و به یک پهلوان-خدا تبدیل شود. و جالب است که می گویید تور پسر فریدون یک انسان بوده. نه خیر، آقا جان، مشخص است از تحولات دنیای اساطیر بی آگاهید. دنیای اسطوره تماماً تحلیل و تفسیر و تاویل است. برخلاف تاریخ که فقط به ظاهر نوشته ها اکتفا می شود، و اندکی هم تحلیل با اسناد گوناگون.
ایو، همان ایزیس است

در اینجا فرمودن:
[quote='Jeremiah']همچنین بنده واژه‌ی سرنونوس را با گوکرن سنجیدم که سرن و کرن هر دو به مانای "ُسر" هست[/quote]
و به بنده می اندازد:
[quote='Jeremiah'] با این روی استاد به آن اندازه‌ استاد است که واژه‌های یک زبان را با زبان دیگر ارزیابی می‌کند! [/quote]
در این باره با شما هیچ بحثی نداشتم، و تنها پاسخی برای آن کاربر دیگر نوشتم. به قول خودت چرا جای دوری برویم، اسم مرکب کریونَ در زبان اوستایی پیدا می شود، به معنی جوان کننده/شفابخش. به هر روی، از بحث این موضوع می گذرم. پیام های بنده در آنجا هست، اما نه در پاسخ پیام های ایشان.
فرمودن:
[quote='Jeremiah'] اکنون هم دارد سخنان خودم را درباره ارجمند بودن سگ در آیین زرتشت را به خودم پس می‌دهد، به راستی که آفرین دارد[/quote]
و اما پیش تر از گفته ایشان من چه گفتم:
[quote='mt1397'] در وندیداد، فرگرد 13 از سگی به نام ونگهاپَره نام برده که آن را ارج گزارده: 1. کدام است آن آفریده ی نیک در میان آفریدگان سپند مینو که از نیمه شب تا دمیدن خورشید، هزاران آفریده ی اهریمن را می کشد؟ 2. اهورامزدا پاسخ داد: سگ خار پشت بلند و باریک پوزه، سگ ونگهاپرَه که مردم بد زبان دوژاکَ می نامندش. این است آن آفریده ی نیک در میان آفریدگان سپند مینو که از نیمه شب تا دمیدن خورشید، هزاران آفریده ی اهریمن را می کشد. [/quote]
مگر آن که شما وندیداد را برای زرتشتی ها ندانید!
[...ادامه...]
[...ادامه...]
این داستان در یک سری از دانشنامه های اساطیر یونان آمده است. و به هنگام ورود این موجود نیمه-زن و نیمه-مار به ادبیات اساطیر یونانی ها، نویسندگان یونانی به داستان هایی برای او پرداختند.
اسطوره شناسی دنیای تحلیل و تجزیه است، نه آن که فلان تاریخ نویس بیاید بگوید این موجود از اینجا به آنجا رفته! اینطور که کودکان هم متوجه می شوند تاریخ نویس چه گفته.
[quote='Jeremiah'] داده‌های ندفینی گورستان خرم آباد مشگین شهر در 7 کیلومتری شمال غرب مشگین شهر، مطمئن ترین محل برای انتساب آن به سکاهاست؛ مکانی که در طی کاوش آن داد ههای نوع سکایی به همراه تدفین 34 اسب در یک گور و تدفین هشت اسب، دو گاو و دو سگ در گور دیگر کشف شد که به تدفین اصلی، یعنی بزرگ زادۀ سکایی اهدا شده بود . [/quote]
در میان استپ نشینان باستان سگ نیز گرامی داشته می شد. نام های کاسپی و کادوسی و نوقای در اطراف دریای مازندران به معنی سگپرست هستند. همین طور کوتیان که بودینان مادی اند به معنی منسوبین به سگ هستند. حتی سرزمین الیپی در آن سمت ها نیز می تواند در سانسکریت الیپ-آکه به معنی سگ باشد:
अलिपक m. alipaka dog
به جمله آخر همین نوشته با دقت توجه کنید: « و تدفین هشت اسب، دو گاو و دو سگ در گور دیگر کشف شد که به تدفین اصلی، یعنی بزرگ زادۀ سکایی اهدا شده بود .» پرسش پیش میاید که از سوی چه کسانی اهدا شده است؟ می تواند از سوی همان اقوام پرستندگان توتم سگ باشد. حیوانی مثل سگ که تقریبا در اقوام جهان باستان گرامی بوده است، زیرا از گله پاسداری می کند. اما در میان همه ی اقوام جهان باستان به عنوان یک توتم، مقدس نبوده است. اسب نیز گرامی بوده است، اما تا جایی که من می دانم، اسب را از این رو قربانی می کردند که بر این باور بوده اند که باید برای خدای خورشید خود تیزترین حیوان را قربانی کنند. در اوستا آمده " خورشید تیزاسب"، از میان ایشان وارد اندیشه ایرانیان داخلی شده است. مردمان سمت آسیای مرکزی نیز چنین رویکردی در خاکسپاری را از ایشان گرفته اند. معمولا سکاها گورهای خود را پر از اسب، ارابه، خود پادشاه، یکی از زنانش و کنیزان و اقلام دیگر می کردند که در این جمله چنین چیزهایی جز اسب نیامده است، و گاو و سگ اهدایی هستند. این گور اهدایی به گور اولی، می تواند اهدایی از سوی مردم سگ پرست آن سمت ها بوده باشد.
[quote='Jeremiah'] با این روی اگر سکا سگ نباشد، بایستی به مانای گوزن باشد نه بزکوهی، زیرا در هنر سکایی گوزن بسیار برجسته بوده است.
... در کنار مانای سگ دادن واژ‌ه‌ی سکا، شایمند می‌دانند که مانای گوزن هم دهد. [/quote]
خب، می بینم کم کم دارید به نظریه من می رسید. چند جست دیگر در اینترنت بزنید چه بسا مقالات دیگری پیدا کردید.
در پیام های پیشین چندین عکس از گوزن، بزکوهی، و آهو گذاشتم که هنر ایشان است. و قالی پازیریک سکاها پر از بزکوهی و گوزن است.
[quote='Jeremiah'] تنها گفتمان را به بیراهه کشاند حتا شده با چرندوپرند!
تا بگوید من مانند خودش دارم ژاژ می‌خایم!
چون خودش با زبان‌شناسی میانه‌ای ندارد یا چون قافیه‌اش به تنگ آمده است و به جفنگ آمده است.
استاد با اینکه نتنها نداسته تز دهد، ونکه سخنان دونگ هم می‌زند یا فریبکار هم هست.
دارد کولی‌گری می‌کند. [/quote]
نکته ای را به عرض خوانندگان گرامی تارنگار برسانم، کولی ها یکی قومی هستند که امروزه در کنار دیگر اقوام در همین ایران زندگی می کنند. که حضرت آقا چپ و راست یا به زنانشون توهین می کند یا به کلیت قومشان.
تا ببینیم منظور جنابتان از ایرانیان کدام ها باشند، آنهایی که فقط در این سرزمین بودند، یا همه ی ایرانی تبارهای جهان باستان؟ و هخامنشیان تنها از نام چندی از ایشان را برده اند، وگرنه سکاها از مرز آسیای مرکزی که مرز ترک-مغول ها بوده است تا شمال دریای سیاه گسترش داشته اند. جمعیت ایشان بسیار زیاده بوده است.
موجود باستانی کایمرا که سمبل اتحاد قبایل سکا بوده است، از اسکیث های شمال دریای سیاه به میان مستعمره های یونانی در آن نواحی رفته است. هرودوت مادر اساطیر اسکیت ها را یک موجود نیمه-زن و نیمه-مار یادآوری کرده است. همین موجود است که به فرهنگ اساطیری یونانیان با نام اِنکیدنا (و مِدوسا) راه یافت. یعنی همان مادر کایمرا. کایمرا از اِنکیدنا به وجود آمده است، یعنی همان مادر اساطیری خود سکاها که نیمه-زن و نیمه-مار بوده است. این موجود به میان اسطوره کُردها با نام "شاه ماران" راه یافته. در واقع، منظور از مادر بودن این موجود، تاویلش آن است که اقوام سکاها از این موجود نیمه-زن و نیمه-مار به وجود آمده اند، و شکل موجودی به نام کایمرا به عنوان سمبل ایشان گرفته شده است. در اساطیر یونان، این موجود در جایی به نام پاتِرا Patera می زیست، و معنی این نام پیاله می باشد که در یونان به ریخت فیاله نیز آورده اند. پیش تر هم گفتم که اسکیث (= نام دیگر سکاها) به معنی پیاله است، و هرودوت گفته است که ایشان همواره پیاله ای با خود دارند. ایوباتِس پادشاه لیکیه به بلروفون دستور داده بود تا او را بکشد، زیرا در قلمروی او به قتل و غارت و ویرانی پرداخته بود. تاویل این داستان اسطوره ای چیزی جز چپاولگری و ویرانی سکاهای آمده از سمت قفقاز در آن نواحی نیست. پس از یونانیان، قوم اتروسک ها در سمت ایتالیا پذیرای این موجود شده و ازش تندیسی برجای گذاشته اند. اقوام باستان فرهنگ پذیری داشته اند. به معنی ورکه نمی پردازم که بحث دیگری پیش بیاورد! به همین بسنده می کنم که توتم مقدس گرگ برای هون ها و نیاکان ترک ها بوده است. در اسطوره بوزقورت (= گرگ خاکستری)، سرزمین ایشان مورد هجوم بیگانان همسایه قرار گرفته و همه را کشتند، جز یک پسر که دست و پاهایش را بریده و در باتلاقی می اندازند. پسرک با ماده گرگی در هم آمیخته و پس از آبستن شدن گرگ، می میرد. و آن گرگ به آلتای آمده و 10 پسر می زاید. این 10 پسر به قبایل ترک-مغول ها اشاره دارد که در آن سرزمین پراکنده بودند و ریشه ی خود را به آن گرگ خاکستری می رساندند و او را تقدس می کردند. این اسطوره، مشابه اندیشه ی سکاها است که خود را برآمده از اِکیدنا (= نیمه-زن و نیمه-مار) می دانستند و منظور از کایمرا همانا اقوام سکاها می باشد. در روایتی که از مهاجرنشینان یونانی پونت-اوکسن آورده اند، بر این باور بودند که هرکول به سیتی رسید، اسب های خود را به چرا واداشت و خود به خواب رفت، چون که از خواب برخاست، آنها را در اطراف خود ندید. در زمان جستجو، با اکیدنا که در غاری می زیست، رو به رو شد. اکیدنا قول می دهد که اسب ها را به او بازپس دهد، به شرط آن که هرکول با او در آمیزد. پهلوان این پیشنهاد را پذیرفت و از این آمیزش 3 کودک زاده شدند، به نام های آگاتیرسوس، گیلونوس، هم نام با گلونوی و اسکیث که نام خود را بر اقوام سیت (= سکاها) گذاشتند.
[ادامه...]
در A History of Zoroastrianism III رویه 458 گفته می‌شود:
What Plutarch records next reflection traditional Zoroastrian beliefs and usage: "They believe that among plants too, some believe to the good god and other believe to the daemon, and that among animals such as dogs, Birds and land hedgehogs
در Traditions of the Magi رویه 173 گفته می‌شود:
Plutarch finally mentions the hedgehogs as a good creature. He repeats this information in quaestiones conviviviales 4.2.670D. It is entirely correct. It reflects the information of Vd. 13. 1-4 where the hedgehog is praised as the "dog" that is busy during the night
در گفتار نوشته نخست، همانگونه که می‌بینید، نگفته شده است به عنوان سگ، در کنار پرندگان و سگان از خارپشتان هم یاد شده است، در زبان انگلیسی بندواژه‌ی as به مانای "همچون"، "هم‌اندازه‌ی" با "به عنوان" دارد، که در سنجش نوشته‌ی نخست، همان همچون یا هم‌اندازه برگردان می‌شود نه "به عنوان". استاد با اینکه نتنها نداسته تز دهد، ونکه سخنان دونگ هم می‌زند یا فریبکار هم هست. هر چند نمی‌دانم چرا این را با اینکه هیچ پیوستی به گفتگو نداشت را پیش کشیدم، چون سخن نابجا زدن کار ایشان است، اکنون می‌خواهی بپذیر می‌خواهی نپذیر
آنکس که نداند و نخواهد که بداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
[quote='Jeremiah']بنده اسطوره‌شناسی تطبیقی کرده‌ام[/quote]
در دیدگاه پیشین این بخش را یک "اندیشیده" بایست افزوده شود و آن را "اندیشیده بنده اسطوره‌شناسی تطبیقی کرده‌ام" خواند.
سه سنگیاد باستانی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک