نلسون ماندلا: درس زندگی برای آینده
نویسنده:
جک لانگ
مترجم:
فرح یراقچی
امتیاز دهید
از متن کتاب:
نلسون ماندلا نسبت به سیاه پوستان ساکن آفریقای جنوبی مسلما از افراد خیلی محروم مستضعف نیست. او فرزند رئیس قبیله موزو در دهکده ترانسکی و فرزند یکی از چهار زن اوست که گفته می شود سوگلی پدرش بوده است. آنها برای او نام روهابا را گذاشتند که به زبان خوزا به معنای کسی است که دردسر آفرین است و نمی توان مانع تراژدی سرنوشت شد که با این نام برای او رقم خورده است. در راه موفقیت ماندلا پسر حکمران نیست اما پدرش شخصیت مهمی است: (مشاور و مباشر حکمران). نلسون ماندلا هوشیاری رضایت بخشی را از این وضعیت تقریبا شاهزادگی حفظ می کند. (آنها اغلب مرا مادیبا که نام طایفه ای بود صدا می کنند که این نشانه احترام است)....
بیشتر
نلسون ماندلا نسبت به سیاه پوستان ساکن آفریقای جنوبی مسلما از افراد خیلی محروم مستضعف نیست. او فرزند رئیس قبیله موزو در دهکده ترانسکی و فرزند یکی از چهار زن اوست که گفته می شود سوگلی پدرش بوده است. آنها برای او نام روهابا را گذاشتند که به زبان خوزا به معنای کسی است که دردسر آفرین است و نمی توان مانع تراژدی سرنوشت شد که با این نام برای او رقم خورده است. در راه موفقیت ماندلا پسر حکمران نیست اما پدرش شخصیت مهمی است: (مشاور و مباشر حکمران). نلسون ماندلا هوشیاری رضایت بخشی را از این وضعیت تقریبا شاهزادگی حفظ می کند. (آنها اغلب مرا مادیبا که نام طایفه ای بود صدا می کنند که این نشانه احترام است)....
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نلسون ماندلا: درس زندگی برای آینده
آقای زوما که ۷۹ سال سن دارد نخستین رئیس جمهور تاریخ آفریقای جنوبی است که به تحمل حبس محکوم و راهی زندان میشود.
او که در استان زادگاهش، زولو-ناتال، محبوبیت دارد از یاران نلسون ماندلا در قیام علیه نظام آپارتاید در آفریقایجنوبی بود و اکنون رفتن او به زندان و همچنین اتهام فساد مالی او که علت اصلی کنار رفتنش از قدرت بود، به نوعی مایع سرافکندگی حزب حاکم، ایانسی، خواهد شد.
میراث ماندلا نظام سیاسی است که درباره منافع ملی با کسی شوخی ندارد. میراث خیلی ها هم حکومتهایی است که همگی سر سفره فساد با هم می خورند و کشش هم نمیدهند.
بایدن رئیس جمهور امریکا این پیشنهاد را داده اما شرکتهای داروسازی زیر بار این کار نمیروند که دو دلیل به نظر من میرسد ۱-انحصار تکنولوژی نوع پیشرفته واکسن در دست خودشان باقی بماند2-کشورهایی مثل هند، و چند کشور دیگر با قیمت کمتر بتوانند تولید کنند و این شرکتها از این سود محروم بشوند. باز هم به نظر من واکسنی مثل واکسن چینی که تکنولوژی پایین تر و هزینه کمتر و نگه داری آسان تر دارد برای کل جهان بهتر است . البته فایزر هم واکسن جدیدی ساخته که به دمای ۸ درجه زیر صفر احتیاج دارد نه ۸۰ درجه. در کل اگر کانونهای بحران مثل هند و ایران و ترکیه و فرانسه و آلمان و امریکا و برزیل واکسیناسیون عمومی بشوند این بیماری حالتی مثل بیماری انفولانزای فصلی پیدا میکند و در گسترشش کاهش پیدا میشود.
جناب mt1397 عزیز---- خبر کلاغ درست است، و دو تن از انسانهای ظاهراً معقول بنامهای Joseph Stiglitz و lori Wallach فرمودهاند که «ایجاد مالکیت فکری برای واکسن نه تنها غیراخلاقی، بلکه احمقانه است» استدلالشان این است که اگر فناوری تولید واکسن در جهان توزیع نشود، کووید19 به سیر و سیاحت جهانیاش ادامه خواهد داد و عاقبت دوباره دامن خودمان را هم میگیرد ----------- بنده با اطمینان میتوانم حضورتان عرض کنم که پاسخِ مستور بیل گیتس به این دو «منتقد» این است که: خطر چشمپوشی از یک «فوق سود» بهمراتب بیشتر از خطر «کووید19» است. و در این میان، قطعاً «نخبگان جهان» حق را به بیل گیتس خواهند داد. به احتمال زیاد پس از مدتی این فناوری را در اختیار چند کشور قرار میدهند. اما ضرورتاً این فناوریها باید در ابتدا بهطور کامل انحصاری باشند --------------- زیرا در دل هر فاجعه (امحا طبیعی یا انسانساز)، فرصتی استثنایی و کمدوام برای «سودآوری» نهفته است. و برنده کسیست که زودتر از بقیه با چارهای در دست وارد صحنه شود--------------- در زمان سیل 2005 نیواورلئان، تنها اظهار نظر ریچارد بیکر نمایندهی اول نیواورلئان چنین بود «بالاخره کلک خانههای دولتی نئواورلیان کنده شد، ما که از عهده این کار برنمیآمدیم، کار خدا بود»!!!!!! -------- میلتون فریدمن هم، سگ پیر خونخواری که رسماً چندین کشور بزرگ را به خاک سیاه نشاند تا بردهی مالی ایالات متحده بشوند، فرمود «این فرصتی است برای تغییر ریشهای نظام آموزشی ایالت» و تغییر در اینجا یعنی سودآور ساختن نظام آموزشی----------------------------------- ببینید جناب mt1397 دانا، بنظر بنده مساله ریشهایتر از «غربیها و شرقیها» است. در غرب، کم نبودهاند مردان شریفی که علم و دانش را برآمده از مردم و برای مردم میدانستند و ایجاد «مالکیت فکری» برای هرنوع فناوری را تعرض آشکار به قلمرو دانش تلقی میکردند..................... مثال بارز جناب جوناس سالک (Jonas Salk) سازنده واکسن فلج اطفال است که وقتی به ایشان 7/5 میلیون دلار بابت «فکرش» پیشنهاد شد، گفت «اگر بتوانید با این پول مالکیت خورشید را بدست آورید، واکسن مرا هم میتوانید بخرید»............. از طرف دیگر به «شرقیها» نگاه کنید که با چه ستایشها و تمجیدها و تحسینهایی از همین جانیان و شیادان و سارقان پولپرست یاد میکنند. ببینید در دانشگاهها و محافل ما چگونه مدح و ثنای امثال بیل گیتس و استیو جایز و میلتون فریدمن و مینارد کینز را میگویند........... بنظرم امروزه دیگر نمیتوان بسادگی واقعیت را بر مبنای دوگانهی «شرقی-غربی» تحلیل کرد. «انسان غربی» و «انسان شرقی» هر دو به یک اندازه تحت سلطهی کور سرمایهی متمرکز در کارتلهای بینالمللی قرار گرفتهاند و درحالی که دستشان از کنترل و هدایت عقلانی و «اخلاقی» جامعه کوتاه شده است، مدح و ثنای کسانی را میگویند که بهقیمت فقر و ویرانی کشورهای بهاصطلاح «جهان سوم»، «جهان اول» را ساختند . علاوه بر این، بنظرم مساله صرفاً منافع شخصی امثال بیل گیتس نیست. گرچه بشخصه این آدم را موجود فوقالعاده دغلکار و خودپرستی میدانم، اما تصمیمها و اعمال این افراد بیش از آنکه برآمده از ارادهی شخصی باشد، برآیند خطمشیها و سیاستهای کلان نظم اقتصادی رایج است.
این واقعه را در نظر بگیرید:
در 22 سپتامبر 1998 نیروهای دفاع ملی آفریقای جنوبی به لسوتو حمله میکنند و از ابزار جنگ برای حل و فصل تضادهای اجتماعی-سیاسی استفاده میکنند. اهداف این جنگافروزی روشن است و اینجا به آن نمیپردازم. نکته جالب توجه این است که نلسون ماندلا، مروج صلح و مدارا!! فردای آن روز، 23 سپتامبر، در واشنگتن است و مدال طلای کنگره را دریافت میکند. ماندلا با وقاحت و گستاخی تمام در کنگره آمریکا همچنان از صلح و سازش سخن میگوید. مساله چیست؟ آیا واقعاً ماندلا نمیداند که این سیاستاش تا چه حد خائنانه و دروغین است؟ آیا نمیفهمد که این فرمولهای بچهگانهاش برای آشتی و مدارا درواقع خشونتی وقیحانه هستند. همان خشونت امپریالیستی که اینبار نقاب صلح بر چهره زده است!
کاملاً درست است که مساله فردی نیست و یک نظام کامل اقتصادی-سیاسی وجود دارد که این افراد در چارچوب آن حرف میزنند و عمل میکنند. و کاملاً درست است که این نظام فراگیر اقتصادی-سیاسی به طرق مختلف خود را «عقلانی» و «طبیعی» جلوه میدهد و از طرف جریانهای بزرگ سیاسی توجیه میشود.
اما در نظر داشته باشید که نتایج عملی و پیامدهای ناگزیر این سیاست در نیمه دوم قرن بیستم کاملاً آشکار و عیان بودند. متفکران صادق زیادی از آفریقا برخاستند و بهنحو علمی و دقیق این سیاستها را توضیح دادند. توماس سانکارا، رهبر بزرگ بورکینافاسو که بدست امپریالیسم کشته شد در یکی از سخنرانیهایش میگوید: فرودستان هیچ جای جهان مثل فرودستان آفریقا طعم تلخ آن بهشتی را که فرانسه و بلژیک و انگلستان و آمریکا وعده میدهند، نچشیدهاند، آنان با گوشت و استخوان خود این بهشت را تجربه کردهاند، اما همچنان به دروغهای رهبران دستنشانده امپریالیسم گوش فرامیدهند چراکه با صدها سال زور و سلطه در سر آنان فروکردهاند که راه دیگری نمیتواند وجود داشته باشد.
مساله این است که آن «راه رهایی» که دلقکهایی چون ماندلا تبلیغش میکنند دیگر راهی ناشناخته و نامعلوم نیست. این راه غیر از تداوم فقر و گرسنگی و جنگهای خونین داخلی چیز دیگری برای مردم آفریقا نداشته و ندارد. بنابراین شارلاتانیسم، فریب، دروغ، خردستیزی، لاپوشانی بدیهیترین مناسبات اقتصادی جهان، لاپوشانی قواعد اقتصادی حاکم بر فعالیت کارتلها و ... جزء جداییناپذیر این مشی سیاسی است.
«البته بازهم میگویم مساله صرفاً بر سر «دارایی شخصی» نیست، مساله این است که بهاصطلاح «رهبرانی» چون ماندلا چگونه مردم را فریب دادهاند، جنبش واقعی آنان را منحرف کردهاند و پای کارتلهای بزرگ اروپایی-آمریکایی را به آفریقا باز کردهاند ...»
البته باید این نکته رو هم در نظر گرفت که این افراد شاید به گمان خود در پی فریب و غیره نیستند بلکه این همون زندگی سیاسی است که به دنبال آن بودهاند و تا به آخر هم به آن وفادار ماندند. (آیا میشه گفت که مثلا کیانوریها و برنشتینها و امثالهم با قصد و مرض به فریب هواداران خود و دیگران پرداختند؟ یا این سبک کاری بود که بدان اعتقاد داشتند!).
و البته، این نوع ملیسازیها و رهبرتراشیها با حمایت سوسیالدمکراسی اروپایی شکل گرفت تا جنبشهای مقاومتی رو مهار کنند که کاملا موفق شدند و جان تازهای به سرمایهداری بخشیدند. این که اعتراضات کارگری معدنچیان و دیگران برای استثمار بیشتر به دست اینان به خاک و خون کشیده میشه البته برای اینان چندان چیز مهمی نیست!
این هم مثال دیگری از ثروتهای این عروسک دستنشانده. مقایسه کنیم با وصیتنامهاش و ادعای شاخدار سه میلیون یوروییاش (از راه کتابفروشی!!!) و صرفاً به وسعت شارلاتانیسم و دروغگویی این آدم پی ببریم:
https://www.news24.com/News24/Mandela-family-rakes-in-millions-report-20130429
البته بازهم میگویم مساله صرفاً بر سر «دارایی شخصی» نیست، مساله این است که بهاصطلاح «رهبرانی» چون ماندلا چگونه مردم را فریب دادهاند، جنبش واقعی آنان را منحرف کردهاند و پای کارتلهای بزرگ اروپایی-آمریکایی را به آفریقا باز کردهاند، آنهم در حالی که رهبران شریف و صدیقی چون لومومبا و نکرومه کشته و تبعید شدند، توسط اربابان نلسون ماندلا.
«سه میلیون یورو که بخش بزرگی از آن از فروش کتابهایش بوده تازه نصف ان را صرف خیریه کرده عدد بزرگی است» :))))))
کسانی چون تو در جهان نبودند که ماندلا، ماندلا نمیشد.
مناسبات اقتصادی کنگره ملی آفریقا «ANC» امروزه دیگر چیز پنهانی نیست و بر طالبان حقیقت آشکار است (تاریخ آفریقا نوشته ع. دخانیاتی) البته این اطلاعات هم بهلطف رشادتهای افراد زیادی چون لومومبا و قوام نکرومه برملا شدهاند که کتاب نمیفروختند آن هم سه میلیون یورو سه میلیون یورو!!!
در مقالهیی که لینکش را فرستادم مناسبات اقتصادی ماندلا بطور خلاصه شرح داده شده است، آنجا دقیقاً واگذاریهای خانوادگی و غیرخانوادگی شرکتها مشخص میشود. درواقع سه نسل بعد از ماندلا هم «وصیت» بنویسند و «خیریه» بدهند هیچ توفیری در مبنای امپریالیستی زنجیره شرکتها ندارد. بحث بر سر سه میلیون یا ده میلیون نیست، مساله چیز دیگریست... «خیریه» هم شیرهیی است که فقط کسانی چون بیل گیتس و ماندلا میتوانند بر سر مردم گرسنه آفریقا بمالند. البته توضیحات مفصلتر با اندکی جستجو به دست میآیند.