رسته‌ها
داستانهای قرآن کریم
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 238 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 238 رای
داستان آفرینش جهان
داستان آفرینش باباآدم
داستان هابیل و قابیل
داستان نوح
داستان ابراهیم
داستان لوط
داستان شعیب
داستان عاد و ثمود
داستان یوسف
داستان تولد موسا و مَرد شدنش
داستان موسا و خضر
داستان موسا و فرعون
داستان موسا و بنی‌اسرائیل
داستان داوود
داستان سلیمان
داستان شهر سبا
داستان ذوالقرنین
داستانِ اصحاب کهف
داستان عیسا مسیح
داستان ساعه و قیامت

ترجمۀ بی تفسیر از آیات قرآن
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
160
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hamid
hamid
1386/10/18

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی داستانهای قرآن کریم

تعداد دیدگاه‌ها:
50
امر بسیار مهمی مانند حجاب ( حتی برای توریست ها یا اقلیت های دینی ) در تنها کشوری که الزامیست ایران است . حتی در عربستان نیز الزامی ندارد . و هیچیک از 192 کشور جهان آنرا الزامی نکرده اند .
- چرا بنیان خانواده و جامعه در کشورهای دیگر فرو نمی ریزد ؟
- چرا یکی از بیشترین آمارهای طلاق و یا افزایش سن ازدواج و یا بیماری های افسردگی متعلق به کشور ماست ؟
- حتی اگر این امور واقعا الزامی باشد ( که در آن محل شک و تردید فراوان است ) باید پس از پیاده سازی اصول اساسی دین ( نفی شرک و بندگی غیر خدا ، برابری و عدالت ،‌آگاهی و دانش آموزی درست ، فعالیتهای مرد علاقه شغلی ، ایثار و محبت ) مورد بحث و یا توجه و عمل قرار گیرد .
- من موفق ترویج فساد و فحشا یا عدم مجازات مجرم ( قصاص نیستم ) ولی فکر نمی کنید این امور باید امروزی تر شود ؟ مثلا فکر کنید امروز تمام مردم سوئد مسلمان شوند آیا شما می خواهید چادر سرشان کنید و برای شرب خمر شلاق بزنید و دست و پای انها را در اجرای قصاص قطع کنید ؟ آیا فکر نمی کنید این امور موجب وهن اسلام می شود ؟ آیا فکر نمی کنید برداشت و تلقی ما ( به خصوص با توجه به شان نزول برخی از آیات مورد مناقشه ) ممکن است مخالف نظر شارع باشد ؟
نمی دانم آنچه که در پاسخ به جناب mt1397 نوشتم کجا غیب شده است. مع هذا به مضمون مجدداً تکرار می کنم.
چه خوب شد که مرا یاد چنین کتاب و چنان گفتگویی انداختید. ضمن تشکر از نکاتی که بیان کردید، همین که "روز" در قرآن می تواند به اندازه هزار سال باشد، خود نشان دهنده این است که نگاه سطحی به قرآن می تواند ما را به چه برداشت های نادرستی سوق دهد. واژه "یوم" ذو وجوه است و هم به معنای مرحله و هم دوره و هم زمان خاص می تواند بکار رود. روز هزار ساله هم نشان دهنده گسترده بودن معنای آن است. اما چرا گفتم که خوب شد مرا یاد چنین گفتگویی انداختید؟
از آن زمان که گفتگوی من با یکی از اعضای محترم در ذیل این کتاب شکل گرفت، یکی از مباحث مطروحه در این کتاب ذهن مرا تا همین چند وقت خویش به خود مشغول کرده بود. نکته ای که در صفحه 31 کتاب مطرح گردید و بنده در ذیل بند 6 به عضو محترم کتابناک توضیحش را داده بودم. آیا خیانتکار بودن همسر نوح به معنای حرامزاده بودن کنعان است و اینکه کنعان از اهل نوح محسوب نمی شود، یعنی ولدالزناست؟ پاسخ مختصر و مجملی در بند 6 نقل کرده بودم مبنی بر اینکه عمل غیر صالح بودن کنعان که در قرآن ذکر شده، غیر از "حاصل عمل غیر صالح بودن" اوست. مدتی از این گفتگو گذشت که با خود فکر کردم می توان آیه را حمل بر مجاز نمود و عمل غیر صالح بودن را هم حرامزاده بودن گرفت. هر چند غیر واضح و دور از سلاست و روانی قرآن است، ولی از منظر لفظ توجیح پذیر است. تا اینکه چند هفته قبل به آیه 42 سوره مبارکه هود دقت نمودم.
وَهِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَکَانَ فِی مَعْزِلٍ یَا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنَا وَلَا تَکُنْ مَعَ الْکَافِرِینَ
آن [کشتى] ایشان را در میان موجى کوه‏ آسا مى ‏برد و نوح پسرش را که در کنارى بود بانگ درداد اى پسرک من با ما سوار شو و با کافران مباش
در این آیه شریفه می فرماید که نوح "پسرش" را ندا در داد. اگر کنعان حرامزاده بود، قطعاً و بلاشک در قرآن آن را پسر نوح معرفی نمی فرمود.
اما بر خلاف نظری که برخی از دوستان محترم ذکر فرمودند، احکام قرآن از قبیل حجاب و قصاص، "امور بی اهمیت" نیست. بلکه دستوراتی جدی و مهم است و سفت و سخت بایستی مورد اجرا و توجه قرار بگیرند. در این میان آنچه کم اهمیت -و بلکه بسیار بی اهمیت- است، نظر کافران در خصوص پیاده سازی دستورات الله توسط ماست.
وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ-الاعراف 171
و [یاد کن] هنگامى را که کوه [طور] را بر فرازشان سایبان‏ آسا برافراشتیم و چنان پنداشتند که [کوه] بر سرشان فرو خواهد افتاد [و گفتیم] آنچه را که به شما داده‏ ایم به جد و جهد بگیرید و آنچه را در آن است به یاد داشته باشید شاید که پرهیزگار شوید
به قدرت گرفتن یا به جد و جهد گرفتن آنچه به بندگان خدا داده شده، به معنای عمل تمام و کمال به احکام خدا (در تورات و قرآن و ..) است. وقت بخیر
خدا اصلاً مکاندار و زماندار نیست که در تمام مکانها و زمانها باشد. مکاندار و زمانداری که در اصطلاح فلسفه آنها را «اَیْن» و «مَتی» می گویند، از ماهیّات عرضی محسوب می شوند. لذا هر موجودی که به این دو صفت متّصف شود، قطعاً ممکن الوجود خواهد بود؛ در حالی که خدا یعنی واجب الوجود.
از این بحث های بی سر و ته که بگذریم ، یک نکته برای من جای شگفتی دارد :
در قرآن و حتی سایر کتب آسمانی ( و حتی اندیشه های غیرآسمانی مانند کنفوسیوس و بودا ) آیات بی شماری وجود دارد که مفهوم اکثر آنها با اندک تفاوتی در فرم و لفظ به قرار زیر است :
1- آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نیز مخواه
2- ببخش تا بخشیده شوی
3- همسایه ات را دوست داشته باش
4- به پدر و مادرت نیکی کن
5- به فقیران کمک کن
6- بنده و برده کسی مباش
7- قتل مکن ، دروغ مگو ، دشنام مده ، فریبکار مباش
و . . . . . اکنون ما آمده ایم و 99 درصد اندیشه های زیبا و درست را کنار گذاشته ایم و بر روی یک درصدی که محل ابهام است بحث و جدل می کنیم . خوب آقا ، اصلا حق با شما ! حجاب و قصاص و هزار سال طی مسافت و آفرینش زمین در 7 روز و بردگی و . . . تمام اشتباه !‌!‌!‌رد و قبول این مسائل چه تاثیری در سرنوشت یک ملت دارد ؟ چرا نمی آیید بر سر آن مسائل جهان شمولی متحد شویم و توافق کنیم که مورد قبول من و شما و تمام جهان است ؟ مثلا اینکه همه با هم برابریم و همه باید یکدیگر را دوست داشته باشم و به یکدیگر کمک کنیم ؟ این را هم ادیان می گویند هم کمونیست ها قبول دارند و هم بودا و کنفوسیسون تایید کرده اند ؟ در انجیل و قرآن و اوستا هم تایید شده ؟ چرا به جای مسائل مهم سرگرم حواشی و امور بی اهمیت شده ایم ؟
1- در مورد طی مسافت ، مثلا در هزار سال یا در یک سال یا در یک ثانیه ، یک مساله از چشم دوستان پوشیده مانده است و این سرعت جسم یا پدیده در حال حرکت است . مثلا صوت (‌صدا )‌در سه ثانیه ، مسافت یک کیلومتر را طی می کند ولی نور در سه ثانیه ، حدود یک میلیون کیلومتر را طی می کند و چه بسا (‌امر یا روح ) در سه ثانیه ، صد میلیون کیلومتر راه را طی کند پس در هزار سالی که در قرآن آمده ممکن است روح یا امر به یک عدد محیرالعقول برسد .
2- انیشتین ( که استاد درک مفاهیم فضا - زمان است )در جمله جالبی می گوید : هنگامی که مردی برای یک ساعت ، کنار دختری زیبا می نشیند، زمان بسیار سریع می گذرد و ۱ ساعت تنها یک دقیقه به نظر می رسد. اما اگر او را ۱ دقیقه بر روی اجاق داغ قرار دهید، این میزان به اندازه تمام ساعت ها خواهد گذشت. به این موضوع نسبیت می گویند. من نمی دانم این جمله واقعا متعلق به انیشتین هست و یا نه ولی در صحت اصل جمله تردیدی نیست حتی از نظر علمی ، سیال بودن مفهوم زمان ثابت شده است :
تا آغاز قرن بیستم گذر زمان مستقل از حرکت در نظر گرفته می‌شد و فرض این بود که در تمام دستگاه‌های مختصات، زمان تنها در یک محور مشخص با سرعت ثابت پیش می‌رود؛ اما تجربیات بعدی نشان داد که زمان در سرعت‌های بالا کندتر حرکت می‌کند (کاهش سرعت زمان با عنوان تأخیر زمان در نسبیت خاص توضیح داده شده‌است) برای مثال : یک ساعت اتمی را بر روی یک شاتل فضایی نصب کردند و دیدند که زمان برای ساعت روی شاتل ، کندتر از زمان در سطح زمین می‌گذرد.
البته در سوره حاقه آیه 7 سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ رو داریم که نشون میده در قرآن یوم برای روز هم به کار رفته ولی در مجموع این کلمه معانی مختلفی از زمان رو در خودش داره
[quote='Khwanirath']آفرینش زمین در شش روز به معنای شش زمان طولانی ست.[/quote]
درود، دوست گرامی.
یک نکته را نباید فراموش کرد که بیش تر خُرده گیران بدان نگرشی ندارند یا یکسر بی آگاه هستند، و آن هم این است که در زمان آفرینش آسمان و زمین، جستار «زمان» به میان نبوده است که از آن «روز» به اندریافت امروزی برداشت و درک کنیم. همان گونه که خودتان نیک می دانید، زمان نسبی است، و نتیجۀ چرخش (ماه و خورشید) است و اگر اینان ایستا شوند، زمانی احساس نمی شود. بر این پایه، هنوز شب و روزی وجود نداشت تا خداوند در روشنایی روز جهان را بسازد!
واژه یوم در زبان عربی به چِم «مطلق زمان» نیز می آید. چنان که در المنجد آمده است: الیوم، ج أیام... الوقت مطلقاً. در کتاب العین، مفردات، تهذیب اللغة، لسان العرب آمده که به مدت زمان هرچه طولانی تر نیز گویند.
در قرآن نیز همین اندریافت به کار رفته است، همچون یَوْمِ الْجَمْعِ (التغابن/9) و یَوْمُ التَّغَابُنِ (همان) و یَوْمُ الْقِیَامَةِ (قیامه/6) یَوْمُ الْخُلُودِ (ق/34) و جز اینها.
مفسرانی هم بودند که این را فهمیده بودند. مانند بیضاوی که گوید:
فی مقدار ستة أیام، فإن المتعارف بالیوم زمان طلوع الشمس إلى غروبها ولم یکن حینئذ
(انوار التنزیل و اسرار التاویل، ج 3، ص 25، بیروت-دار الفکر)
از سویی، در قرآن برای شب و روز، «لیل و نهار» به کار رفته است. یوم می تواند زمانی متغییر باشد (السجده/5 - المعارج/4). از این رو، برگردان درست تر «یوم» در آیات آفرینش همان «دوره» و «مرحله» می تواند بود که امروزه با مراحل تکوینی عالم ناهمسان و متفاوت نیست.
سلام بر شما
چه خوب شد که مرا یاد چنین کتاب و چنان گفتگویی انداختید. ضمن تشکر از نکاتی که بیان کردید، همین که "روز" در قرآن می تواند به اندازه هزار سال باشد، خود نشان دهنده این است که نگاه سطحی به قرآن می تواند ما را به چه برداشت های ناصحیحی بیندازد. اما چرا عرض کردم که خوب شد مرا به یاد این گفتگو انداختید؟ به این خاطر که در ۱۱ نکته ای که در پاسخ به یکی از مخاطبین ذکر کرده بودم، در نکته ۶ که به صفحه ۳۱ کتاب اشاره داشت، ماجرای حرامزاده بودن کنعان تا همین چند هفته پیش ذهن مرا به خود مشغول داشته بود و هر از گاهی به یادش می افتادم. آیا خیانتکار بودن همسر نوح به معنای حرامزاده بودن کنعان است و این که خداوند او را از اهل نوح نمی داند، یعنی ولدالزناست؟ و علت غرقه ساختن او همین بوده است؟ در استدلالی که در رد آن نوشته بودم عرض کردم که مطابق قرآن، کنعان عمل غیر صالح بوده ولی مطابق برداشت آقای خنجی، کنعان حاصل عمل غیر صالح می شود. مدتی بعد از این استدلال به این فکر کردم که می توان لفظ را حمل بر مجاز نمود که در این صورت عمل غیر صالح بودن، همان حاصل عمل غیر صالح بودن می شود. هر چند چندان سلیس و روان نیست و از ادبیات قرآنی بدور است ولی شاید بتوان آن را توجیه نمود. تا اینکه چند هفته پیش، دقت در آیه ۴۲ سوره مبارکه هود مرا رهنمون ساخت.
وَهِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَکَانَ فِی مَعْزِلٍ یَا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنَا وَلَا تَکُنْ مَعَ الْکَافِرِینَ
و آن [کشتى] ایشان را در میان موجى کوه‏ آسا مى ‏برد و نوح پسرش را که در کنارى بود بانگ درداد اى پسرک من با ما سوار شو و با کافران مباش
در این آیه می فرماید که نوح، پسرش را صدا زد. اگر کنعان حرامزاده بود، قطعا و بدون شک الله متعال او را پسر نوح معرفی نمی فرمود. در نتیجه خیانتکار بودن همسر نوح به معنای زناکار بودن وی نیست بلکه به معنای همدستی و همپیمانی وی با کافران است.
در ترجمه و به طور کلی انتقال هر نوع پیامی ما با یک مسئله آماری مواجه هستیم که حاملهای پیام را رمزگشایی می کند. به صورتی که برای یک حامل پیام (یک کلمه) طیفی از معنی های امکانپذیر را داریم که بعضی ها محتملتر و بعضی ها احتمال کمتری دارند. این که چه معنیهایی احتمال بیشتری دارند را باید بر اساس مخاطبان سنجید. باید فهمید که قرآن در چه زمانی و برای چه مخاطبانی گفته شده است و آنها از این کلمات چه معنیهایی را برداشت می کردند یعنی بیشترین آنها چه معنایی را دریافت می کردند(یا می کنند) . در غیر این صورت باید گفت که هدف پیامرسانی با معماگویی هم مخلوط شده است.
باید توجه کرد که تفسیر و ترجمه خطوط دقیقی ندارند و در هر ترجمه ای از زبانهای مختلف ترجمه تحت اللفظی نیاز به توضیحاتی پیدا می کند که گاهی این توضیحات را می توان تفسیر هم نامید. تفسیر می تواند خیلی دور از متن باشد یا نزدیک به متن ولی به هر حال در هر ترجمه ای گزیری از شرح و توضیح نیست و سختگیری و آسانگیری زیاد هر دو غلط است.
مثال همین اشکال شماره 1 جناب khwanirath است. خداوند فرمود من در زمین یک جانشینی قرار می دهم. و نگفته است که جانشین برای چه کسی یا چه کاری و با چه اختیاراتی. مترجم به این نتیجه رسیده است این جانشین برای خود پروردگار است و نه مثلاً جانشینی برای یکی از فرشتگان بر روی زمین. او نتیجه گیری کرده است و به نوعی شرح و توضیحش را داخل پرانتز نوشته است. که اشکالی ندارد.
اما این دو مسئله که بنده را 1-شایسته پاسخگویی نیافته اید و پس از این هم یحتمل نخواهید یافت و 2-علیرغم چهار مرتبه درخواست از شما در زمینه پاسخ به 11 نقد مختصری که بر اشتباهات همین کتاب در ترجمه تقدیم کردم سکوت کرده اید
این هر دو را به حساب اقناع سرکار و پذیرفتن ایرادهای آقای خنجی و این کتاب می گذارم و بنا را بر این می گذارم که ضعیف بودن این کتاب را پذیرفته اید.
زیاده عرضی نیست.
داستانهای قرآن کریم
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک