کلیات سعدی
نویسنده:
سعدی
امتیاز دهید
مقدمه: عباس اقبال آشتیانی
با استفاده از نسخه تصحیح شده محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)
پیشگفتار:
از چندی پیش مشتاقان شعر و ادب فارسی بعلت نایاب شدن نسخ صحیح و قابل اعتماد کلیات شیخ اجل سعدی شیرازی از ناشر می خواستند تابتهیه و چاپ کلیاتی با آن مشخصات مبادرت ورزد. خوشبختانه یکی از ادب دوستان که علاوه بر ارادت بشیخ، خود از زادگاه سعدی برخاسته است این مهم را بعهده گرفت و با مطالعه و تطبیق نسخ معتبری چون کلیات مرحوم فروغی، گلستان استاد عبدالعظیم قریب و چندین نسخه خطی و چاپی دیگر کتاب حاضر را (که اکنون تجدید چاپ می شود) در معرض چاپ و انتشار قرار داد و نظر باینکه بعقیده تصحیح کننده بهترین مقدمه بر اثر یک شاعر یا نویسنده شرح حال و اوضاع زمان حیات اوست، و از طرفی مرحوم عباس اقبال استاد دانشگاه در این زمینه حق مطلب را تا حد زیادی ادا کرده است، بدینجهت شرحی را که آنمرد محقق در باره شیخ اجل برشته تحریر در آورده از شماره ۱۱ و ۱۲ سال هفتم مجله تعلیم و تربیت نقل کرد و بعنوان مقدمه در آغاز کلیات قرار داد. نکات قابل ذکر و لازم گلستان و بوستان را ضمن مقدمه ای در آغاز هر یک از آندو کتاب متذکر شد، در مورد ترتیب قرار گرفتن غزلیات از روش مرحوم فروغی تبعیت کرد و بپیروی از آن استاد گرامی طیبات را با «ط» بدایع را با «ب» خواتیم را با «خ» غزلیات قدیم را با «ق» و ملمعات را با «م»، مشخص ساخت، هزلیات را با تطبیق چند نسخه در سه قسمت: اشعار مجالسه گانه و مضحکات تنظیم کرد و در پایان کتاب قرار داد و خلاصه و مجموعه نتایج زحمات وی این شد که هم اکنون در دسترس شما قرار گرفته و امیدوار است که مورد پسند واقع شود.
بیشتر
با استفاده از نسخه تصحیح شده محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)
پیشگفتار:
از چندی پیش مشتاقان شعر و ادب فارسی بعلت نایاب شدن نسخ صحیح و قابل اعتماد کلیات شیخ اجل سعدی شیرازی از ناشر می خواستند تابتهیه و چاپ کلیاتی با آن مشخصات مبادرت ورزد. خوشبختانه یکی از ادب دوستان که علاوه بر ارادت بشیخ، خود از زادگاه سعدی برخاسته است این مهم را بعهده گرفت و با مطالعه و تطبیق نسخ معتبری چون کلیات مرحوم فروغی، گلستان استاد عبدالعظیم قریب و چندین نسخه خطی و چاپی دیگر کتاب حاضر را (که اکنون تجدید چاپ می شود) در معرض چاپ و انتشار قرار داد و نظر باینکه بعقیده تصحیح کننده بهترین مقدمه بر اثر یک شاعر یا نویسنده شرح حال و اوضاع زمان حیات اوست، و از طرفی مرحوم عباس اقبال استاد دانشگاه در این زمینه حق مطلب را تا حد زیادی ادا کرده است، بدینجهت شرحی را که آنمرد محقق در باره شیخ اجل برشته تحریر در آورده از شماره ۱۱ و ۱۲ سال هفتم مجله تعلیم و تربیت نقل کرد و بعنوان مقدمه در آغاز کلیات قرار داد. نکات قابل ذکر و لازم گلستان و بوستان را ضمن مقدمه ای در آغاز هر یک از آندو کتاب متذکر شد، در مورد ترتیب قرار گرفتن غزلیات از روش مرحوم فروغی تبعیت کرد و بپیروی از آن استاد گرامی طیبات را با «ط» بدایع را با «ب» خواتیم را با «خ» غزلیات قدیم را با «ق» و ملمعات را با «م»، مشخص ساخت، هزلیات را با تطبیق چند نسخه در سه قسمت: اشعار مجالسه گانه و مضحکات تنظیم کرد و در پایان کتاب قرار داد و خلاصه و مجموعه نتایج زحمات وی این شد که هم اکنون در دسترس شما قرار گرفته و امیدوار است که مورد پسند واقع شود.
آپلود شده توسط:
souba
1403/05/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کلیات سعدی
آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن / توبه کارم، توبه کار از عشق پنهان ساختن
جزیی از ترکیب بند استاد سخن را قلم می کنم؛
امروز جفا نمی کند کس
در شهر، مگر تو می کنی بس
در دام تو عاشقان گرفتار
در بند تو دوستان محبس
....
صبحی که مشام جان عشاق
خوش بوی کند اذا تنفس
....
اندام تو خود حریر چین است
دیگر چه کنی قبای اطلس؟
من در همه قول ها فصیحم
در وصف شمایل تو اخرس
جان در قدمت کنم، ولیکن
ترسم ننهی تو پای بر خس
ای صاحب حسن، در وفا کوش
کاین حسنوفا نکرد با کس
آخر به زکات تندرستی
فریاد دل شکستگان رس
من بعد مکن چنان کزین پیش
ورنه به خدا، که من ازین پس
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله کار خویش گیرم.
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید...
یکم اردی بهشت ماه_ روز بزرگداشت سعدی شیرین سخن_ گرامی باد.
سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی.
:x:x
تو بیا کز اول شب، در صبح باز باشد
عجب است اگر توانم، که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر، که اسیر باز باشد؟
ز محبتت نخواهم، که نظر کنم به رویت
که محب صادق آن است که پاکباز باشد
به کرشمه عنایت، نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان، ز سر نیاز باشد
چه نماز باشد آن را، که تو در خیال باشی؟
تو صنم نمیگذاری، که مرا نماز باشد
نه چنین حساب کردم، چو تو دوست میگرفتم
که ثنا و حمد گوییم و، جفا و ناز باشد
دگرش چو بازبینی، غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و، سخن دراز باشد
این جزیرههای عام جزیرههایی بودند که حافظ فرهنگ و ادب ایران زمین شدهاند؛ مشکلی که وجود دارد، این است که اطلاع ما راجع به این جزیرهها اندک است؛ یعنی حداقل فهرستهایی در کتابها داریم که بیانگر آن است چه کسانی به روم و چه کسانی به هند رفتهاند، اما متأسفانه صورت دقیقی از آنهایی که به فارس هجرت کردهاند، نداریم. یعنی دقیقاً نمیدانیم چه کسانی به شیراز آمدهاند؛ اما میدانیم که مجد همگر اینجا بوده، اما نمیدانیم که از کجا آمده است. میدانیم که صاحبالمعجم، شمس قیس رازی، به اینجا آمده است. اینها نمونههایی از بزرگان خراسان بودهاند که به شیراز آمدهاند. حال اگر اصرار داشته باشیم که فرضیه بیرون نرفتن سعدی از شیراز را اثبات کنیم، با توجه به فرضیهی حضور خراسان بزرگ در شیراز، آن گاه سعدی هم « ابوالفرج بن جوزی» - نوع ابوالفرج را نه خود او – را دارد و هم صاحب « عوارف المعارف» و بزرگانی از این دست که بتوانند بر روی او اثر بگذارند و اگر به سفر رفتن و نرفتن را با هم لحاظ کنیم، میبینیم که سعدی هر دو را در خود جمع کرده است. چنانکه بپذیریم که سعدی به سفر نرفته است، میتوان قضیه را با فرضیهی جدیتر بودن جزیرهی فارس نسبت به دیگر نقاط و حضور بزرگان در این نقطه حل نمود. . . در این جزیرهی آرام اگر جامعیت سعدی را در نظر بگیریم که هم قصیده دارد، هم غزل، هم قطعه، هم مثنوی و . . . میبینیم که تمامی این امور را در خراسان نیز داشتیم. ابن یمین، در شعر سعدی حضور دارد، فردوسی حضور دارد، انوری حضور دارد و این طبیعی است که در قاموس تکامل که اصلی علمی است، همهی اینها باید صیقل خوردهتر باشند. باید آن تغزلهای ناهموار و احیاناً هموار به غزلهای بلندی تبدیل شود. این یک اصل علمی و فلسفی و قاموس تکامل است.
نقل از مکتب ادبی شیراز و نقش سعدی، دکتر اصغر دادبه، روزنامه اطلاعات، 19 مرداد 1382
حیف بود ،در به چنین روی بست
دامن دولت چو به دست اوفتاد
گر بهلی ،باز نیاید به دست
زحمتم می دهد ، از بس که سخن شیرین است ... ! :D
سـعـدی
عاقبت پرده بر افتد ، ز سرِ رازِ نهانش ... !
« تفاوت سعدی با ملامتگران و ریاکاران و دروغ گویان، این است که سخنش مثل « شکر پوستکنده» است. نه رویی دارد و نه ریایی. اگر لذت گرم گناه عشق را به جان میخرد، دیگر گناه سرد بیلذت دروغ و ریا را مرتکب نمیشود. راست و بیپرده اقرار میکند که زیبایی در هر جا و هر کس که باشد قوت پرهیزش را میشکند و دلش را به شور و هیجان میآورد. همین ذوق سرشار و دل عاشق پیشه است که او را با همه کائنات مربوط میکند و با کبک و غوک و ابرو نسیم ، همدرد و همراز مینماید. باید دلی، چنین عاشق پیشه و زیبا پسند باشد تا مثل او هر پستی و گناه و هر سستی و ضعف را ببخشاید و تحمل کند. نه از قاضی همدان و شاهد بازی او اظهار نفرت کند و نه از ترشرویی زاهد و بیذوقی و گرانجانی او برنجد و بهم آید. دلی مانند دل اوست که در همه جا و با همه چیز همدرد و هماهنگ میشود و دنیا را چنانکه هست میشناسد و از آن تمتع میبرد. با این همه برای دل او نیز چیزی هست که از آن نفرت داشته باشد و تحمل آن را نکند: خودفروشی و ریاکاری که دنیای زیبای رنگارنگ را در نظر انسان تیر و سیاه میکند.» نه شرقی ، نه غربی، انسانی، صص 200- 201