رسته‌ها
بوف کور: نسخه دستنویس
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 422 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 422 رای
✔️ بوف کور مهمترین اثر صادق هدایت است کتابی پر از نماد که از چنان عمق و محتوایی برخوردار است که با انواع مختلف تحلیلها قابل بررسی میباشد تا به حال نقدهای بسیاری، به ویژه در حوزه نقد روانشناسانه، از این داستان ارائه شده، این اثر سمبولیک آنقدر عمیق است که هرکسی قادر به درک آن نیست و از دید خود آن را تفسیر میکند. کتابهای متعددی در شرح و تفسیر بوف کور نوشته شده است که هرکدام از دید همان نویسنده بوف کور را تفسیر میکند.شاید گفت «بوف کور» معروفترین و تنها داستان ایرانی است که هم طرفداران و عاشقان بسیار و هم در نزد بسیاری دیگر مطرود و منفور میباشد.
این رمان برای اولین بار در سال ۱۳۰۹ توسط صادق هدایت نوشته شد ولی بعد از سفر وی به هندوستان و ویرایش و سپش در سال ۱۳۱۵ برای اولین بار منتشر شد. نشد این کتاب بصورت پلی کپی و تعداد ۵۰ نسخه و توسط خود هدایت انجام شد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
145
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
dark_shadow
dark_shadow
1392/01/04

کتاب‌های مرتبط

قاب آبی
قاب آبی
4 امتیاز
از 2 رای
رؤیابین
رؤیابین
4.7 امتیاز
از 7 رای
Bleak House
Bleak House
5 امتیاز
از 4 رای
Less Than Zero
Less Than Zero
5 امتیاز
از 1 رای
Montezuma's Daughter
Montezuma's Daughter
5 امتیاز
از 1 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی بوف کور: نسخه دستنویس

تعداد دیدگاه‌ها:
106
من که خوشم نیومد ...!
از اون دست کتاب هاییه که بعد از خوندنش آدم به خودش میگه : " ما چقدر بدبخت بودیم و خبر نداشتیم !!!"
غصه ها رو خودم بلدم ، به قول شاعر :
"حال زندانی این دام بسی بشنیدیم حال مرغی که پریده است از این دام بگو "
البته این فقط نظر و سلیقه شخصی منه و به همه کسانی که این کتاب رو دوست دارند احترام میذارم ...
من تازه دارم خواندن کتاب های هدایت شروع میکنم امیدوارم خوشم بیاد چون درباره بیوگرافی ایشون خوندم خوشم اومده البته به غیر ازز سرانجام وی.
گویا حرکات،افکار،آرزوها و عادات مردمان پیشین که به توسط این متل ها به نسل های بعدی انتقال داده شده یکی از واجبات زندگی بوده است.هزاران سال است که همین حرف ها را زده اند،همین جماع ها را کرده اند،همین گرفتاری های بچه گانه را داشته اند،آیا سرتاسر زندگی،یک قصه ی مضحک،یک متل باورنکردنی و احمقانه نیست؟آیا من فسانه و قصه ی خودم را نمی نویسم؟
(بوف کور)
در همین جهان است که دست کم می توانی امیدوار باشی که روزی کلک خودت را بکنی, امیدی که در آن جهان نمی تواند وجود داشته باشد.
آخرین حیرت زمانی است که پی می بری دیگر چیزی تو را به حیرت وا نمی دارد.
انسان وقتی که بتواند می میرد نه زمانی که باید.
سلام
یکی از دوستان در مورد رابطه پدر و عمو و مادری که در بوف کور امده پرسیده بودند،همان طور که قبلا گفته بودم بوف کور کتابی است سرشار از سمبل بنابراین سمبل ها به شکل زیرند:
بوگام داسی (مادر صادق هدایت _ رقاص معبد ی در هند): سمبل توهمات بشری در هندوستان است
پدر و عمو : نماد ایران و هندوستان
شغل پدر و عمو تجارت است که کالای اوهام بشری را از ری به هندوستان می برند
حالا متن زیر را از بوف کور اگر با دقت بخوانیم (صفحه ی 39 تا صفحه ی 42 نسخه الکترونیکی منتشر شده از سایت ایران تاریخ ):
"از پدر و مادرم چند جور حکایت شنیده ام .....حالا می فهمم چه سوغات گران بهایی داده است."
نکات زیر رو با توجه به کلید هایی که گفتم می توان برداشت کرد:
توهمات پر از نقش و نگار ارسالی از ایران با دختر بالغ و باکره توهمات هندوستان آمیخته و طولی نکشید که معجون هفت رنگی از توهمات به وجود آمد.و به نقاط دیگر فرستاده شد.اما پدر راوی برادر دوقلویی داشته که شباهت زیادی به هم داشته اند که در بدو پیدا شدن تمدن ریشه آریایی به هندوستان رفته و ملت هند را بوجود آورده است و نیز به سبب یکسانی سلیقه پدر با رقاص بتکده در آمیخته و به این توهمات افزوده است ؛ اما این دو ملت با این فکر که به دفینه با ارزشی دست یافته اند بر سر تصاحب و قائل شدن حق تقدم خویش بر کشف آن به جدال پرداخته اند و سرانجام برای فیصله دادن به ماجرا تصمیم گرفته اند تا به سیاه چال غرایز سرکوفته وارد شده و با مار "ناگ" (نماد غرایز سرکوفته و وعید های مذهبی است) روبه رو شوند و ....
ادامه بحث رو اگر عمری باقی بود در آینده نزدیک در یک کامنت جدا خواهم نوشت.
می دونم جای این شعر این جا نیست اما هوس کردم این جا قرارش بدم و بابت این کار از دوستان پیشاپیش معذرت می خوام(این شعر از خودمه اگر دوستان ایراد فنی و ادبی در اون پیدا کردند خوشحال می شوم تذکر بدند- بالاخره تازه کاری و ...):
رسوایی
خسته ام از عالمی ؛ که آن خدایی نیست / هست؟ اما نیست ؛ که از او ندایی نیست
مادرم حق داشت ؛ دنیا در نگاهش بود! /عالمی پر جور که در آن وفایی نیست
من که دنیایی ندا بودم ولی حالا / ساکت و سردم ؛زمن اصلا صدایی نیست
داغ ها بر سینه دارم از تو؛ حرفی نیست!/ پیک شعرم سوی تو شد؛چون صبایی نیست
چه شده حاضر جوابی می کنی با من؟/ چه ستم ها کرده ای ! دیگرجفایی نیست؟
شعرها گفتم زتو از جنس رسوایی !/ جز تو هرکس لایق حمد و ثنایی نیست!
خود را در آینه دیده خدا ؛ زان پس/ آفریدت خوب؛ چون جز تو صفایی نیست!
از نگاهت ساختی بندی برایم ؛ قرص/ من شدم درگیر بندی که رهایی نیست
بسط زوجی از سینوس چون ابروانت نیست ؟/ من گرفتار خمی کز آن جدایی نیست!
گیسوانت مثل شب دامی نهفته اند ! / هرکه در این دام شد ؛ بر او بقایی نیست
خلف وعده می کنی گاهی ؛ ولی از تو / نا امیدم ؛ خوب من ؛ دیگر لقایی نیست؟
کاسه ی صبرم شده لبریز ؛ زین دوری !/ "شورکی" دان ؛ " خسته " که اهل خطایی نیست!
از اونجایی صادق هدایت از طرفداران سیگموند فروید است وفروید به عنوان روانکاوی که معتقداست که ناکامی ها وتعارض های شخصی درارتباط با مسایل جنسی به شکل روان رنجوریها ظاهر میشودواینکه فروید مثل هدایت میل جنسی را انگیزش اصلی انسانها میداندبه نظر من شخصیتهای داستانهای هدایت نوعی روان رنجوری جنسی دارن.
سلام بر همه،
از دوستان معذرت می خوام که سر زدنم به کتابناک طول میکشه.
دوست عزیزمون گفته اند که : ""دوست عزیزمون "es999" واقعا چرند گفته!!!!
شما اگه کتاب آشنایی با صادق هدایت رو بخونید (موارد معدودی که خود هدایت درباره سمبلها توضیح میدهد)متوجه این موضوع میشوید که اینگونه واکاوی و تفسیر کردن نمادها حاصل خیال پردازی های شخص خودشونه. امیدوارم دیگه شاهد درج شدن اینگونه توضیحات باطل در این سایت عالی نباشیم.""
چه آتیش تندی دارن این دوستمون!!!
براستی بعد از اینکه مرا به گریه واداشتی ؛بسیار خنداندی !؛هر حرف و نوشته ای ارزش خواندن داره ولی ارزش پذیرفتن نه!
آقای م.ف.فرزانه مثل مریدی می ماند که از مراد خودش چیزی جز بزرگ پنداشتن ان نمی داند(ژان پل سارتر:کسی را که دوست داری نمی بینی)_این حرف را در نامه های صادق هدایت به م.ف .فرزانه می توان دریافت ضمن اینکه در کتاب نامبرده چیزی جز حمله کردن به بزرگان ادبیات و مفسران و منتقدان صادق هدایت و بوف کور نمی بینید. آقای نویسنده(م.ف.فرزانه) با چسباندن خود به صادق هدایت می خواهد خود را بزرگ کند و همین حرکتی که خود کرده را به مفسران و مننتقدان بوف کور می چسباند!(کافر همه را به کیش خود پندارد).با آب بستن به کتاب خود
تعداد صفحات را افزایش داده تا عدم علمی و تحقیقی بودن کتاب خود را زیر برگ هایش پنهان کند.ضمن اینکه اگر دوستان این کتاب را مطالعه کنند طبق اعتراف خود نویسنده به شاهد صرف ؛بودن نویسنده بر زندگی صادق هدایت پی می برند(و نیز ناگفته نماند طبق اعتراف خود نویسنده مریدی ست که از مراد خود تا زنده بوده چیزی نفهمیده).
و بالاخره دوست خوب من شما چه جور با خواندن این کتاب در مقام شناسایی حق قرار گرفتید تا باطل بودن حرف های مرا فهمیدید.؟؟
کتاب بی نظیریه. یکی از بهترین کتابهای صادق هدایت همین کتابه. پُر از حرفه....
« زندگی من به نظرم همان قدر غیر طبیعی ، نامعلوم و باور نکردنی آمد که نقش روی قلمدانی که با آن مشغول نوشتن هستم - گویا یک نفر نقاش مجنون وسواسی روی جلد این قلمدان را کشیده - اغلب به این نقش که نگاه می کنم مثل این است که به نظرم آشنا می آید . شاید برای همین نقش است ... شاید همین نقش مرا وادار به نوشتن می کند. ( صادق هدایت )
... نویسنده ای که در بوف کور با سایه اش حرف می زند....
فقط میخواستم بدانم ایا میدانست که برای خاطر او بود که من میمردم...
اگر میدانست انوقت اسوده و خوشبخت میمردم.انوقت من خوشبخت ترین مردمان روی زمین بودم

:x:x
من یه مدت شروع کردم به خوندن این کتاب خیلی خوشم اومده تا حالا
من از عشق و نوع عشق ورزی صادق هدایت خیلی خوشم میاد . به نظرم خیلی احساس قشنگی داره و البته بعضی جاها خیلی ناراحت کنندست
بوف کور: نسخه دستنویس
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک