رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

باران یعنی تو بر می گردی

باران یعنی تو بر می گردی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 315 رای
نویسنده:
مترجم:
یغما گلرویی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 315 رای
صد نامه ی عاشقانه همه چیزی است که از خاکستر عشقم به جا مانده!!
درباره ی شاعر...
نزار قبانی یک شاعر نیست. یک "پدیده ی شعری" است. چهار حرف کوتاه نام او، دنیای بزرگ شعر عربی معاصر را در خود گرد آورده است و اکنون که حدود یک دهه از مرگ او می گذرد، ابیات و واژگان پرطنین سروده هایش، هنوز چون رودی خروشان در فرهنگ و زبان کشورهای عربی جاری است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
hajimohammadi
hajimohammadi
1388/06/10

کتاب‌های مرتبط

دهه نود
دهه نود
4.5 امتیاز
از 2 رای
کشتی کبود
کشتی کبود
4 امتیاز
از 4 رای
مهربانوی آدم برفی
مهربانوی آدم برفی
4.6 امتیاز
از 5 رای
از کوچ ها تا کوچه ها
از کوچ ها تا کوچه ها
3.9 امتیاز
از 28 رای
بامدادان
بامدادان
4.3 امتیاز
از 3 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی باران یعنی تو بر می گردی

تعداد دیدگاه‌ها:
41


از خانه بیرون بیا تا زیبا شود این شهر
تا آبی شود این آسمانِ خاکستری
و در تک تکِ کوچه‌ها
بوی گل‌سرخ بپیچد...

به عشق یغما به اینجا کشیده شدم.اما راضیتر میشم هر لحظه
[quote='kendal']دوستت دارمُ
با تو لج بازی نمی کنم!
مانند کودکان،
سر ماهی ها با تو قهر نخواهم کرد:
ماهی قرمز مال تو،
ماهی آبی مال من...
هر دو ماهی مال تو باشدُ
تو مال من!
دریا وُ
کشتیُ
سرنشینانش مال تو باشدُ
تو مال من!
ضرر نخواهم کرد!
تمام دارُ ندارم زیر پای تو!
نه چاه نفتی دارم که فخر بفروشمُ
معشوقه هایم در آن شنا کنند،
نه مانند آقا خان ثروتمندم،
نه جزیره ی اوناسیس
- که به وسعت یک دریاست - مال من است!
من شاعرمُ تنها ثروتم
دفتر شعرهایم
و چشمان زیبای توست!
فوق العاده بود[/quote]
54
رفاقت‌ با تو،
رفاقت‌ با بادبادکی‌ کاغذی‌ست‌ !
رفاقت‌ با بادُ دریا وُ سرگیجه‌...
با تو هرگز حس‌ نکرده‌اَم‌،
با چیزی‌ ثابت‌ مواجه‌اَم‌ !
از اَبری‌ به‌ اَبرِ دیگر غلتیده‌اَم‌،
چون‌ کودکی‌ نقّاشی‌ شُده‌ بر سقف‌ِ کلیسا !
....
[edit=گیلدخت]1392/11/15[/edit]

تو جوونیم کسی رو دوست داشتم، دختری که چشاش آبی بود
پدرش تو اورکت آمریکایی، پشتِ ته ریشِ انقلابی بود
مادرش مرز کفر و ایمان بود، شب دعای کمیل گوش می داد
روزا که مردِ خونه بیرون بود، دل به آهنگای گوگوش می داد
کوچه مون زخم جیره بندی داشت، بخشی از روزمون توی صف بود
گاهی موشک به خوابمون می خورد، حال و روز همه مزخرف بود
فکر و ذکرم چشای اون بودش، علت رویاهای قبل از خواب
شوق دررفتن از دبیرستان، میل جادو شدن به سحرِ کتاب
من پر از شعر شاملو بودم، تا مبادا شریعتی‌خون شم
تا مبادا تکاملم کم شه، تا مبادا دوباره میمون شم
و جلال اسم یه اتوبان بود، یه اتوبان به سمتِ بدبختی
پس مصدق، ولی عصر شد و قلعه شد پارکِ پهلوان تختی
غرق بودم تو فیلمای بتاماکس، تو هالیوود دروغ راوی بود
وقتی دلتنگ اون چشا بودم، بهترین فیلم ماوی ماوی بود
پدرش سایه مو با تیر می زد، جای اسمم صدا می زد: کمونیست
می گفت هر کس زنت شه تا دینِ زنده گیشو یه لحظه راحت نیست
شرطش این بود برم به سربازی، بلکه یه آدم حسابی شم
بلکه نور خدا بتابه بهم، بی خیال چشای آبی شم
سر من بوی قرمه سبزی داشت، بوی ممنوع ساز و فیلم و کتاب
مملکت بوی دیگه ای می داد، میکسِ بوی جوراب و عطر گلاب
آخرش کار من به حبس کشید، آخرش فکرم از سرش افتاد
زبون سُرخِ من تو اون روزا، سر سبزو به بادِ زندان داد
تو جوونیم کسی رو دوست داشتم، دختری که چشاش آبی بود
اون که یک هفته قبل از آزادیم، زن یه آدم حسابی بود...
دوستت دارمُ
با تو لج بازی نمی کنم!
مانند کودکان،
سر ماهی ها با تو قهر نخواهم کرد:
ماهی قرمز مال تو،
ماهی آبی مال من...

هر دو ماهی مال تو باشدُ
تو مال من!
دریا وُ
کشتیُ
سرنشینانش مال تو باشدُ
تو مال من!
ضرر نخواهم کرد!
تمام دارُ ندارم زیر پای تو!
نه چاه نفتی دارم که فخر بفروشمُ
معشوقه هایم در آن شنا کنند،
نه مانند آقا خان ثروتمندم،
نه جزیره ی اوناسیس
- که به وسعت یک دریاست - مال من است!
من شاعرمُ تنها ثروتم
دفتر شعرهایم
و چشمان زیبای توست!
بهترین روزهای تو
اگر پیش از من روزی داشته باشی
آن روزهایی ست که با هم یگانه شدیم
چون خاکستر دو سیگار
در یک زیر سیگاری.
کنار ایستگاهی ایستاده ایم!
تو چشم در راهِ مردِ دیگری هستی!
من این را میدانمُ...چمدانت را میاورم
من چیزی نیستم جز باد بزن چینی
ک گرمایه تابستان را از تو میتاراند
بعد از اتمامِ گرما ان را ب دور میاندازی
.
.
اهل شعر زیاد نیستم ولی اسم این کتاب منو برد ب جوونیام :-((!):!
(تشکر از اپلود کننده مهربانم:x)
گه گاه می اندیشم که تو را
در میدان بزرگ شهر شلاق بزنم
تا عکس ما دو تن
آذین صفحه ی نخست روزنامه ها گردد
و هر که نمی داند تو عشق منی
با خبر شود.
نمی توانم تو را در درون
نامت را در دهان پنهان کنم
گل با عطر خود چه تواند کرد؟
گندم زار با سنبله ها
و طاووس با دم زیبا
و چراغ با روغنش چه کند؟
با تو کجا بروم؟
کجا پنهانت کنم...
وقتی که دیگران
در طنین صدا و رد دستانم
صدای گام های تو را می شنوند
باران یعنی تو بر می گردی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک