رسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

این چه آیینی است که مرا در خارستان ها می چرخاند تا برای دوزخ خویش بوته های خار فراهم کنم این چه آیینی است که در خنکای حوض خانه می نشیند و با من بر ریگ های داغ دست نمی گذارد ... نفرین به قدرت از آغاز تا هنوز و همیشه
علامه طهرانی گوید یک روز برای خرید کتاب به کتاب فروشی اسلامیه در خیابان بوذر جمهری رفتم، مردی در انبار کتابخانه برای خرید کتاب آمده و کمربند چرمی خود را روی زمین پهن کرده و مقداری از کتابهای ابتیاعی خود را بر روی کمربند چیده بود و مشغول بود
همسر حمید مصدق -لاله خانم - روی در ورودی سالن خانه شان با خط درشت نوشته بود: حمید بیماری قلبی دارد . لطفا مراعات کنید و بیرون از خانه سیگار بکشید. خود حمید مصدق هم می آمد بیرون سیگار می کشید و می گفت : به احترام لاله خانم است!
اولین شاعر جهان حتما بسیار رنج برده است آنگاه که تیر و کمانش را کنار گذاشت و کوشید برای یارانش آنچه را که هنگام غروب خورشید احساس کرده توصیف کند! و کاملا محتمل است که این یاران آنچه را که او گفته است به سخره گرفته باشند... "جبران
اگر باشد بهشتی در دو عالم یقین دارم که در شیـراز باشد
عباس عزیز ، شما پیکره ای از معانی زیبا پرداخته اید و روحی از احساس پاک خویش در آن دمیده اید ، من که باشم که بدان خراشی زنم. بگذارید تنها به چکامه ای ناچیز همنوای شما باشم معبر به معبر ، سنگر به سنگر سرهای بی تن ، تن های بی سر هر گ
عاشقـان را سر شوریـده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب ، داشتن سر عجب است سپاس آقای بیک پور میان این همه تصنع ملال انگیز حرف های دل شما از جنس دیگری است
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم شوق است در جدایی و جورست در نظر هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست بازآ که روی در قدمانت بگستریم ما را سری است با تو که گر خلق روزگار دشمن شو
درود آقای قهاری عزیز به فرموده داستانتان را خواندم و بدون قصد تحلیل فنی داستان (که از عهده من بیرون است) می توانم بگویم سه دریچه ای که به یک موضوع خاص گشوده بودید به داستان کششی بخشیده بود که حتی خواننده کم حوصله ای چون مرا هم تا پایان کشا
دمکراسی این نیست که مرد نظرش را درباره‌ی "سیاست" بگوید و کسی هم به او اعتراض نکند دمکراسی این است که زن نظرش را درباره‌ی "عشق" بگوید و کسی هم او را نکشد! "سعاد الصباح"
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک