رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
باران یعنی تو بر می گردی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 315 رای
نویسنده:
مترجم:
یغما گلرویی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 315 رای
صد نامه ی عاشقانه همه چیزی است که از خاکستر عشقم به جا مانده!!
درباره ی شاعر...
نزار قبانی یک شاعر نیست. یک "پدیده ی شعری" است. چهار حرف کوتاه نام او، دنیای بزرگ شعر عربی معاصر را در خود گرد آورده است و اکنون که حدود یک دهه از مرگ او می گذرد، ابیات و واژگان پرطنین سروده هایش، هنوز چون رودی خروشان در فرهنگ و زبان کشورهای عربی جاری است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
hajimohammadi
hajimohammadi
1388/06/10

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی باران یعنی تو بر می گردی

تعداد دیدگاه‌ها:
41
در این دم، از خدا
کاخ و
جواهر و
حریر نمیخواهم
تنها تو را می خواهم!
تنها تو را ...

..............................
من میگم : آمین
اما "فاضل" میگه:
هر خواستنی عین توانایی نیست!
روزی که تو را دیدم
نقشه ها و پیش گویی هایم را پاره کردم
چونان اسب عربی، بوی باران تو را
پیش از باریدن، بو کشیدم
و آهنگ صدایت را
پیش از آن که حرف زده باشی، شنیدم
و گیسوانت را
پیش از آن که بافته باشی، پریشان کردم

در گریه می نویسم ...
عاشقی چون من باید سلام‍ِ اول را بگوید؟
پی انگشتانم میگردم
پی شعله ی کبریتی
و کلمه یی
که در هـــیچ دفتر عاشــــقانه ایی نباشد.
گُر میگیرم ...
نامه نوشتن برای آنکه دوســــتش می داری ؛
چقدر دشـــــوار است

خار خشکم بزن ای برق به جانم اتش
که دگر امید به بارانی ندارم

خار خشکم مزن ای برق به جانم اتش
که هنوز ارزوی بوسه باران دارم

گزیده ای از "صد نامه عاشقانه"
وقتی گفتم :
دوستت دارم
می دانستم انقلابی ست علیه قبیله
ناقوس رسوایی
براندازی سلطه
روییدن جنگل انبوه
افزایش آبی دریا
آزادی کودکان جهان
پایان عصر بربریت را می خواستم مرگ آخرین پادشاه را
وقتی که دوستت داشتم می خواستم درهای حرمسراها را بشکنم
سینهء زنان را از دندان مردان رها کنم
وقتی گفتم « دوستت دارم »
میدانستم الفبای تازه ای برای شهر بیسواد اختراع می کنم
و به مردم شرابی می بخشم که نمی شناسند
وقتی گفتم « دوستت دارم »
می دانستم بربرها با نیزه های زهرآلود و کمان های کشیده
تعقیبم می کنند
عکسم را به دیوار می چسبانند
اثر انگشتم را در کلانتری ها
وجایزهء بزرگ نصیب کسی ست که سر بریده ام را بیاورد
تا به سر در شهر مثل پرتقال لبنانی نصب شود
وقتی اسمت را بر دفتر گلها می نوشتم
می دانستم مردم مقابلم هستند
آل عثمان
دراویش و جاهل ها
آنها که در وراثتشان
از عشق
خالی
بر علیه من
گفتم آخرین پادشاه را بکشم ـ دولت عشق تو را به پا کنم ـ که تو ملکه اش
می دانستم فقط گنجشکها بامن اعلام انقلاب می کنند
محمود درویش در سرسخن شماره 53 فصلنامه ی الکرمل می نویسد: «شمع های فراوان به یاد نزار قبانی روشن شده است، اما اینها کمتر از شمع هایی ست که این شاعر، طی 50 سال، برای عاشقان و مدافعانِ آزادیِ تن و آزادی وجدان و آزادی سرزمین افروخت. از نخستین شعرش، شاعری بود یگانه و متمایز، تا به جایی رسید که در شعر معاصر عرب به «پدیده ای مردمی» بدل گشت. او شعر را از برج عاج نخبگان و شب های الهام فرود آورد و چون نان و گل سرخ در دسترس همگان قرار داد و شاعر همگان شد...هیچ شاعری مثل او چنین مستقیم از زبان زن و درباره ی او سخن نگفته. نزار نه تنها شاعر زن، بلکه شاعر همگان است».
پــس از مــن
کســی اگــر تــرا ببــوســد،
روی لبهــایــت
تــاکستــانــی را خــواهــد یــافــت
کــه مــن کــاشتــه ام . . .
وقتی دشمن به رختخواب یاسمین ما حمله کرد
حتی
سگهای محله مان هم
پارس نکردند......
باران تو بشوی جان خسته ام را
خاکستر قلب پینه بسته ام را
او رفت که رفت من که هستم
باران بگشای دست بسته ام را
0000000000
ای خواب مرا فریب دادی
0000000000
از شهر غمم بیا گذر کن
باران به غریبی ام نظر کن
من در تب عشق جان سپردم
باران تو ببار و مارو تر کن
000000000
ای خواب مرا فریب دادی
000000000
از عشق نبردم هیچ سودی
باران تو مرا ز من ربودی
از یاد نمیبرم تو را عشق
هرچند که نیست یادبودی
000000000
ای خواب مرا فریب دادی
000000000
در خواب شدم عاشق و ای داد
لعنت به همه زندگیم باد
ای خواب مرا فریب دادی
دادی همه هستیم تو بر باد
0000000000
ای خواب مرا فریب دادی
باران یعنی تو بر می گردی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک