رسته‌ها
مسافر
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 761 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 761 رای
سهراب در اغلب شعرهایش از زبان نیمایی بهره می‌برد و مانند یک راهب تجربه می‌کند و در مسیر یک شاعر جهانی با نگاهی جهانی گام می‌گذارد. نگاه او حاصل عرفانی است که به آن دست یافته است. او عرفان شرق دور و عرفان ایرانی را با هم در شعرش می‌آورد. شعر مسافر استعاره‌ای از شاعری مسافر در جهان است. شعر مسافر با صدای پای آب متفاوت است. از میان همه شعرهای سهراب، شعر بلند مسافر و چند قطعه دیگر از سروده‌های او جنبه جهان‌شمول‌تری دارد.

دم غروب، میان حضور خسته اشیاء
نگاه منتظری حجم وقت را می‌دید.
و روی میز، هیاهوی چند میوه نوبر
به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود.
و بوی باغچه را، باد، روی فرش فراغت نثار حاشیه صاف زندگی می‌کرد.
و مثل بادبزن، ذهن، سطح روشن گل را
گرفته بود به دست
و باد می‌زد خود را
مسافر از اتوبوس
پیاده شد:
"چه آسمان تمیزی!"
و امتداد خیابان غربت او را برد.
غروب بود.
صدای هوش گیاهان به گوش می‌آمد.
مسافر آمده بود...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
23
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1386/07/19

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مسافر

تعداد دیدگاه‌ها:
33
من سردم است
من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد
ای یار ای یگانه ترین یار آن شراب مگر چند ساله بود ؟
نگاه کن که در اینجا
زمان چه وزنی دارد
و ماهیان چگونه گوشت‌های مرا می‌جوند
چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه می‌داری ...
اگر گرفت دلت لحظه ای تامل کن
در این مثال که (این نیز بگذرد)بانو
برای مریم بانو یاوری
.
دلم گرفته .....
.
.
دلم ..... عجییییییییییییب گرفته است.......
سهراب،
.
دوست من،
.
خواندمت،
.
با آرامش بخواب.
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است .
تمام راه به یک چیز فکر می کردم
و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد
خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود
چه دره های عجیبی !
و اسب ،یادت هست ،
سپید بود
و مثل واژه پاکی ،سکوت سبز چمن زار را چرا می کرد
وبعد غربت رنگین قریه های سر راه .
وبعد تونل ها .
دلم گرفته است
دلم عجیب گرفته است
وهیچ چیز ،
نه این دقایق خوشبو ،که روی شاخه نارنج می شود خاموش ،
نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست ،
نه ، هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند .
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا ابد شنیده خواهد شد ."
چه بگویم که من اینجا در زمینم.....اسیر عشقی پایگیرم....تو عاشق بودی وعشقت ببردی.....ولی من در خیالم مست عشقت.....
یاد سهراب بخیر:
آن سپهری که تا لحظه مردن می گفت: تو مرا
یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم،آرزویم همه
سرسبزی توست،دیدن اوج غرورت درصبح...
سهراب؛
یعنی زندگی در خواب
یعنی عاشقی در قایقی
سهراب؛
یعنی واژه ها می رقصند
با دانۀ اناری عاشقانه گفتن
مسافر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک