مسئله حجاب
نویسنده:
مرتضی مطهری
امتیاز دهید
کتاب مسئله حجاب، سلسله سخنرانیهای استاد مطهری در انجمن اسلامی پزشکان است. ایشان معتقد بودند که گذشته از انحرافهای عملی فراوانی که در زمینه حجاب به وجود آمده، این مسئله و دیگر مسائل مربوط به زن، وسیلهای در دست برخی افراد ناپاک قرار گرفته است.
از متن کتاب:
لزوم پوشیدگی زن در برابر مرد بیگانه یکی از مسائل مهم اسلامی است. در خود قرآن کریم درباره این مطلب تصریح شده است. علیهذا در اصل مطلب از جنبه اسلامی نمی توان تردید کرد.
پوشیدن زن خود را از مرد بیگانه یکی از مظاهر لزوم حریم میان مردان و زنان اجنبی است، همچنانکه عدم جواز خلوت میان اجنبی و اجنبیه یکی دیگر از مظاهر آن است. این بحث را در پنج بخش باید رسیدگی کرد:
۱. آیا پوشش از مختصات اسلام است و پس از ظهور اسلام از مسلمین به غیرمسلمین سرایت کرده است؟ یا از مختصات اسلام و مسلمین نیست و در میان ملل دیگر قبل از اسلام نیز وجود داشته است؟
۲. علت پوشش چیست؟
چنانکه می دانیم در میان حیوانات هیچ گونه حریمی میان جنس نر و جنس ماده وجود ندارد، آنها آزادانه با یکدیگر معاشرت می کنند. قاعده اوّلی طبیعی این است که افراد انسان نیز چنین باشند. چه موجبی سبب شده که میان جنس زن و مرد حریم و حائلی به صورت پوشیدگی زن یا به صورت دیگر به وجود آید؟
اختصاص به پوشش ندارد، در مطلق اخلاق جنسی جای چنین سوالی هست. درباره حیا و عفاف نیز همین پرسش هست. حیوانات در مسائل جنسی احساس شرم نمی کنند ولی در انسان بالاخص در جنس ماده حیا و شرم وجود دارد.
۳. فلسفه پوشش از نظر اسلام
۴. ایرادها و اشکالها
۵. حدود پوشش اسلامی چیست؟
این کتاب پیشتر به صورت تایپ شده در سایت قرار گرفته بود.
بیشتر
از متن کتاب:
لزوم پوشیدگی زن در برابر مرد بیگانه یکی از مسائل مهم اسلامی است. در خود قرآن کریم درباره این مطلب تصریح شده است. علیهذا در اصل مطلب از جنبه اسلامی نمی توان تردید کرد.
پوشیدن زن خود را از مرد بیگانه یکی از مظاهر لزوم حریم میان مردان و زنان اجنبی است، همچنانکه عدم جواز خلوت میان اجنبی و اجنبیه یکی دیگر از مظاهر آن است. این بحث را در پنج بخش باید رسیدگی کرد:
۱. آیا پوشش از مختصات اسلام است و پس از ظهور اسلام از مسلمین به غیرمسلمین سرایت کرده است؟ یا از مختصات اسلام و مسلمین نیست و در میان ملل دیگر قبل از اسلام نیز وجود داشته است؟
۲. علت پوشش چیست؟
چنانکه می دانیم در میان حیوانات هیچ گونه حریمی میان جنس نر و جنس ماده وجود ندارد، آنها آزادانه با یکدیگر معاشرت می کنند. قاعده اوّلی طبیعی این است که افراد انسان نیز چنین باشند. چه موجبی سبب شده که میان جنس زن و مرد حریم و حائلی به صورت پوشیدگی زن یا به صورت دیگر به وجود آید؟
اختصاص به پوشش ندارد، در مطلق اخلاق جنسی جای چنین سوالی هست. درباره حیا و عفاف نیز همین پرسش هست. حیوانات در مسائل جنسی احساس شرم نمی کنند ولی در انسان بالاخص در جنس ماده حیا و شرم وجود دارد.
۳. فلسفه پوشش از نظر اسلام
۴. ایرادها و اشکالها
۵. حدود پوشش اسلامی چیست؟
این کتاب پیشتر به صورت تایپ شده در سایت قرار گرفته بود.
آپلود شده توسط:
Reza
1398/08/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مسئله حجاب
به درستی اشاره کردید که برهان قاطع پیامبران، معجزه ایشان بود. البته من معتقدم فقط همین نبود و استدلال های ایشان و تایید الهی نیز در این برهان سهیم بوده اند. ولی از شما سوال می پرسم. اگر این امر را قبول دارید، پس قرآن را هم به عنوان معجزه پیامبر اسلام، برهان قاطع می دانید. یعنی هم اکنون به خدا حق می دهید که آنهایی که به قرآن معتقد نیستند را عذاب الیم کند، و هم اگر حکومتی مبتنی بر قرآن بر سر کار بیاید، به او حق می دهید که مخالفان را تعذیب کند. بعید می دانم جمهوری اسلامی، ادعایی جز این داشته باشد. مسئله ی تایید مردمی، هیچ دخلی به حقانیت ندارد. مگر نوح چند نفر را جز اعضای خانواده اش باورمند کرد؟ مگر پیامبر نبود؟ شما عموم مردم را موجوداتی خنثی می دانید که اگر با حقیقت مواجه شوند، خاضعانه تسلیم و سرسپرده ی خداوند تبارک و تعالی می شوند. من بسیار با شما مخالفم.
آزادی مطلق بیان، یک امر قرآنیست و استماع قول و اتباع احسن، فرمان خداست. من مخالف ارائه قرائت های مختلف نیستم، ولی مخالف درستی همه ی این قرائت ها هستم. سوال من از شما این است. فرض کنید یک حکم ممکن است باب میل اکثریت جامعه هم نباشد و قرائت دیگری هم از آن ارائه نشده باشد. آنوقت باید چه کرد؟ حکم خدا؟ یا نظر مردم؟
اگر بگویید نظر مردم، پس یعنی شما با سکولارها فرقی ندارید و اگر بگویید حکم خدا، می شوید همان جمهوری اسلامی.
ما به واقع امر، چیزی به نام تفسیر رسمی نداریم. بلکه تفسیر درست و تفاسیر نادرست داریم. و درستی یک تفسیر، به خود قرآن سنجیده می شود. با شما موافقم که اکثریت باید بگویند کدام تفسیر درست است ولی این اکثریت، اکثریت دین شناسان است نه اکثریت عوام کالانعام. مردم، مرجع درستی یا نادرستی هیچ تفسیری نیستند. البته همین مقدار هم به فضای آزاداندیشی و آزادی بیان نیاز دارد.
این برداشتی که در خصوص رها کردن احکام در زمان کنونی گفتید، حداقل من در بین مفسران سراغ ندارم. البته شنیده ام که برخی از فقها یا دین پژوه ها چنین گفته اند ولی در میان کسانی که علم تفسیر دارند، چنین چیزی ندیده ام.
در خصوص آیه ۲۸۲ البقره، نکته ای را خدمت شما عرض کنم. هیچ جای این آیه نمی گوید شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است. به عکس می گوید شهادت یک زن، برابر شهادت یک مرد است و اگر زن اول، موضوع شهادت را درک کرد، به زن دوم نیازی نیست و شهادتش هم شنیده نمی شود. این حکم، حکم تعلیلی است. یعنی علت حکم ذکر شده. علت حضور زن دوم چیست؟ آیه شریفه می گوید علت حضور زن دوم، أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى، یعنی اگر زن اول گمراه شد، زن دوم به او متذکر شود.
یعنی زن دوم نمی تواند شهادت زن اول را نقض کند. بلکه فقط به خود او -و نه به قاضی- می تواند متذکر شود. علت حضور زن دوم چیست؟ گمراهی زن نخست. حال اگر زن اول، به قواعد مالی و حقوقی آشنا باشد و او را نتوانند گمراه کنند، علت حکم برداشته می شود و نیازی به زن دوم نیست.
مرز بندی دارالاسلام و دارالکفر را بر مبنای قرآن گفته ام. شما دارالقسط و دارالظلم را بر چه مبنایی می گویید؟
فرمودید مردم در خصوص پیروی از نظر مفسران، صاحب صلاحیت اند. اجازه دهید یک گام عقب برویم. مفسر کیست؟ هر کسی که تفسیر می نویسد مفسر است؟ کارمند بازنشسته ای بوده که تفسیر قرآن نوشته است. آیا مفسر قرآن است؟ یا چارچوب و اسلوبی وجود دارد و فرد، باید مدارج خاص علم دین را طی نماید؟
حال مفسر را هم به فرض تعیین کردیم. اینکه شما می گویید عموم مردم صاحب صلاحیت پیروی از نظرات مفسران هستند، معنایش فقط این است که مردم می توانند تفسیر درست از نادرست را تشخیص دهند. ما باید تفکیکی بین "تفسیر درست" با "تفسیر موجود" داشته باشیم. این که می فرمایید مردم در تفسیر دین صاحب صلاحیت نیستند ولی در تعیین تفسیر صحیح صاحب صلاحیت -جهت پیروی- هستند، جمع نقیضین است. و اگرنه قرار نیست که هر کسی هر برداشت خنکی از قرآن داشته باشد، چون در کتاب تفسیری منتشر کرده، آن را قابل پیروی بدانیم. قبلتر عرض کردم که برخی ها، توحید را هم زیر سوال برده اند.
در خصوص مثالی که در مورد حضرت حسین زده اید، یک مسئله را باید دقت کنید. سخن ما بر سر این است که مردم از یک تفسیر پیروی کنند. سوال من از شما این است که از هر تفسیری؟ یا منظور این است که فلان حکم را از مفسر شماره ۱ و بهمان حکم را از مفسر شماره ۲ بردارند؟ پیروی از مفسر، نیازمند شناخت علم تفسیر است و کسی که چنین شناختی ندارد، چگونه می خواهد بفهمد از کدام تفسیر باید پیروی کرد؟ مثل اینکه من از علم اقتصاد هیچ سر در نیاورم، ولی بگویم از نظرات اقتصادی مارکس پیروی باید کرد. عقل حکم می کند که برای تعیین قوانین اقتصادی سراغ اقتصاددان ها برویم و نظر ایشان را اعمال کنیم و در این چارچوب، اینکه حسنعلی جعفر در دارقوزآباد چه بگوید برایمان بی اهمیت است. ولی چرا عقل شما حکم نمی کند که بر سر قوانین قرآنی، سراغ قرآن شناسان برویم؟ عامه مردم صاحب صلاحیت شناسایی نظریات اقتصادی صحیح نیستند، ولی صاحب صلاحیت شناسایی تفاسیر صحیح از ناصحیح اند؟
در اسلام، شارع یکیست و فرمودید پیغمبران تنها می توانستند درخواست عذاب کنند. در حالی که سنت پیامبر، اجرای حد شرعی بر شرابخوار بوده است. حال آنکه ما در قرآن مجازات دنیوی برای شرابخوار نداریم. وقتی پیامبر می توانسته نفی احکام را به تازیانه و شلاق درمان کند، پیروان او چرا نتوانند؟
من هم با شما موافقم که کسی نباید بدون پذیرش مردم، خود را حاکم بداند. ولی اینطور که شما می فرمایید، برای تک تک احکام، باید سراغ نظر عمومی رفت. مجازات دزد را چه کنیم؟ تفسیر تقی یا نقی؟ قصاص چگونه باشد؟ آنچه حسن گفته یا آنچه حسین گفته؟ و مگر نظرات این خیل مفسرین یکی دو تاست؟ ما بیش از ۱۰۰۰ تفسیر در جهان اسلام داریم. یک غلامعلی بی سوادی را می خواهید پیدا کنید که بگوید تفسیر المیزان در خصوص قطع دست دزد درست تر گفته؟ یا تفسیر آدم از نظر قرآن؟ یا تفسیر طبری؟ آیا شرط این قضیه، جز آشنایی غلامعلی با عربی و فن تفسیر است؟
شما به نکته ی مهمی اشاره کردید. سوالی از شما می پرسم. تصور کنید نامزد مورد تایید ما، با شرایطی که شما گفتید رای بیاورد، حال تا یک سالگی حکومت او، نظر مردم در خصوص یک حکم عوض شود. آیا باید صبر کنند تا مدت حکومت او تمام شود و به فرد دیگری رای دهند؟ یا می توانند قبل از اتمام دوره ی او طغیان کنند؟
حرف شما به این معناست که هر تفسیری که وجود دارد، می تواند درست باشد. وقتی می توان یک تفسیر را اجرایی کرد، که آن تفسیر درست باشد نه موجود! و اگرنه در برخی از این تفاسیر، حرف مفت کم نیست. مثل اینکه اگر اکثریت مردم می گویند ماست سیاه است، پس باید ماست را سیاه دانست.
سوال بسیار مهم دیگر: اگر همگان یک تفسیر را غلط و ناصحیح بدانند ولی به آن رای بدهند تا اجرایی شود چه؟
فرمایش شما در خصوص قسط را هم پذیرفتم.
در مثال شما، فرد صاحب باغ، منفک از همسایگان در نظر گرفته شده است. اگر در تملک باغ، شریک باشند، حق دارد و بلکه باید نسبت به متدهای بکار گرفتنی حساسیت داشته باشد. وانگهی، شما استفاده از متدهای باغبانی را منوط به نتیجه بخش بودن می دانید. در صورتی که در احکام شرعی، مکلف به عمل هستید نه نتیجه. من و شما موظف هستیم در ماه رمضان روزه بگیریم، حال چه منجر به تسلط بر نفس بشود و چه نشود. باید نماز بخوانیم چه جلوی فحشا و منکر را بگیرد و چه نگیرد. مفسر نباید توضیح دهد که برداشت او، منجر به بهبود اوضاع اجتماعی می گردد یا نمی گردد. آنچه او باید توضیح دهد این است که از منظر دستوری و تاریخی، برداشتش از فلان آیه منطبق با منظور خدای تعالی و برداشت پیامبر هست یا نه.
تصور کنید یک برداشت نزدیک و منطبق بر قواعد عربی از یکی از آیات در بلاد شرق صورت بگیرد و همان برداشت، اجرایی شود. نتیجه ی آن هم به هرج و مرج ختم گردد. ولی در بلاد غرب، یک برداشت بعید و بی ارتباط از آن آیه بشود و نتیجه، به هماهنگی اجتماعی منتهی گردد. حالا کدام برداشت صحیح است؟ شما می فرمایید برداشت غرب صحیح است چون نتیجه بخش بوده است. ولی بنده معتقدم برداشت شرق صحیح است چون منطبق بر قواعد کلامی قرآنی است. چه نتیجه بخش باشد و چه نباشد. نمیتوان قدسیت آیات احکام را فقط به نتیجه ی آن منوط دانست. فرم آیه هم قدسی است.
مثال بسیار مناسبی در خصوص مسائل سیاسی زدید. شما می فرمایید فردی مدعی برداشتی قرآنی از مسائل سیاسی باشد و قوانینی وضع کند. اگر سیاست او به تباهی انجامید، نمره برداشت او پایین است و با بهبود اوضاع، نمره برداشت تفسیری او بیشتر می شود. دریغ که چقدر با این مثال شما می توانم مخالفت کنم. سوال اولم اینکه چند سال می خواهید زمان بدهید؟ اگر به سختی افتادید و مفسر مذکور بگوید فعلا در شعب ابی طالب هستیم و باید درنگ کنیم چه؟ وانگهی، مگر مفسدین زمان صالح و هود، به تدریج با عذاب مواجه شدند؟ آن عذاب ها دفعتا بر ایشان وارد شد. عذاب دفعی که بیاید، عقبگردی ندارد. ولی از این مثال شما متوجه شدم که تاکید دارید که حتما باید از برداشتی تفسیری پیروی کرد و خارج از آن چارچوب را قبول ندارید. ولی هر چه فکر می کنم، نمیتوانم از مثال شما برداشت کنم که درست بودن، بر وجوب تاثیری ندارد. مصداق شما در شرایطی حاکم است که طبق مثال خود شما، مواردی از پیشگویی و پیش بینی در کار باشد. فهم یک متن، چیز دیگریست. شما اگر تا دیروز تصور می کردید که نمازها را باید پیوسته بخوانید و از امروز بر شما اثبات شد که باید به تفکیک خواند، آیا بر شما واجب نیست که نمازها را تفکیک کنید؟ البته که هست و البته که صحت، منجر به وجوب می گردد.
وقتی همه ی انبیاء معجزه نداشتند، چرا باید پیروی از ایشان مشروط به ارائه معجزه باشد؟ استدلال، بالاترین معجزه هاست.
من سخن شما در خصوص عامه مردم را می پذیرم، ولی نسخه ی شما عمومیت ندارد. آیا میتوان عموم مردم را به تفسیر کشانید؟ آیا میتوان اکثریت ایشان را صاحب فهم دینی ساخت؟ به شدت تردید دارم. به همین جهت معتقدم که این راهکار، برای خواص است نه عامه خلق. و از همین روست که تصور می کنم دین شناسان بایستی با اکثریت، به یک برداشت رای دهند. خود این واژه "دین شناس" هم البته قابل بحث است.
سخن شما بیراه نیست و مبانی نظری، ذاتی دین نیستند. و چقدر هم زیبا فرمودید که مردم، "وظیفه دارند" با ابزارهای شناختی که خداوند به ایشان داده، در تفاسیر مختلف تدقیق کنند. ولی آرمانشهری که از آن ذکر می کنید را بر روی زمین سراغ ندارم که این مردم "موظف"، چنین کنند. با این حال گویا مجددا بازگشتیم به خانه نخست. قرآن معجزه است و در اختیار مردم است. با توجه به سخنان شما، آزادی ایشان را می توان محصور در برداشت های قرآنی کرد. ولی تنها زمانی می توان چنین کرد، که ایشان با تفسیر و تفاسیر آشنایی پیدا کنند. در آن صورت بنده هم با شما همرای و عقیده ام. نه وقتی که نماز هم بلد نیستند بخوانند، بعد بگوییم آزادی در برداشت از قرآن دارند. با این حال شما حق انتخاب برداشت های مختلف را به کسانی می دهید که فهم تفسیری داشته باشند، نه عموم مردم!
در خصوص آخندزاده هم اطاعت از اولی الامر واجب است، مشروط به عرضه شدن دستورات به خدا و رسول. هر که غیر این باشد جائر است. ضمن اینکه واژه "منکم" در عبارت "اولی الامر منکم" می تواند به معنای انتخاب باشد. ایشان که با کودتا تشریف آوردند. ولی در این خصوص، آخندزاده ها فراوانند.
به سوال شما بپردازم. اگر احکام قرار بوده که جاودانه باشند، چرا ادیان مختلف آمد؟ حقیقت امر این است که من به جمع بندی خاصی در خصوص تحریف کتب من قبل نرسیده ام. به همان میزان که استدلال هایی برای تحریف شدن هست، برای تحریف نشدن هم هست و موافقین و مخالفین، زورآزمایی هایی با یکدیگر کرده اند. پاسخ من به سوال شما این است که برای جاودانه بودن یا نبودن، باید دنبال نشانه بود. احکام شریعت موسی تا چه زمانی باید اجرا شود؟ تا زمانی که شریعت جدید بیاید. شریعت جدید، نشانه تغییر احکام است. آیا قبل از آن می توان گفت که شرایط و زمانه عوض شده و ما به میل خود، فلان حکم را عوض کنیم؟ پاسخ البته منفیست. تغییر زمانه در احکام غیر تعلیلی چیزی را عوض نمی کند. تغییر شریعت این کار را می کند. با این حال سخت شدن احکام در شریعت جدید، می توانست رغبت به این شریعت را کم کند و به جای مسلمین، تعداد یهودی ها افزایش یابد. با تساهل موجود در احکام اسلامی، این رویه، معقول گردید. برای سخت تر کردن احکام نسبت به شریعت اسلام، حکم یهوه در تورات هست. برای ساده تر کردن این احکام، حکمی از خدا نیست.
شما می فرمایید وجوب پیروی، به درست بودن استدلال از منظر عامه باز می گردد. در هر کلمه اش حرفهاست.
اول اینکه استدلال مبتنی بر چه چیزی؟ مبتنی بر متن؟ یعنی مفسر بگوید چون فلان کلمه در لغت عرب قدیم بهمان معنی را داشته، پس معنای X صحیح است. یا استدلال مبتنی بر عقل؟ چون فلان امر در جامعه به فلان نتیجه منتج می شود، پس معنای Y صحیح است. یا استدلال مبتنی بر خواست اجتماعی؟ چون اکثریت جامعه فلان چیز را می خواهند پس معنای Z صحیح است. یا استدلال مبتنی بر تاریخ؟ چون فلان رفتار به پیامبر در تاریخ نسبت داده شده، پس معنای W صحیح است.
دوم اینکه پذیرش یک استدلال قرآنی از منظر اکثریت مفسران، بسیار بسیار بسیار خطای کمتری نسبت به عامه مردم دارد. تصور می کردم این امری بدیهی باشد.
سوم اینکه استدلال درست، قاعدتا باید به نتیجه درست منجر شود. این دو، مثل دو سرزمین منفک نیستند. یک سلسله ی بهم پیوسته اند. پس تاکید بر استدلال درست، بدون توجه به نتیجه درست ممکن نیست. حالا درست از منظر چه کسی؟ قاعدتا طبق برداشت شما، درست از نظر اکثریت مردم!
در خصوص مثال ریاضی شما، باید یک نکته را من و شما در نظر بگیریم. علوم انسانی بر خلاف علوم ریاضی، الزاما مطلق نیستند و موارد و مسائل عدیده ای وجود دارد که امری بدیهی و واضح از نظر من و شما، می تواند مخالفانی داشته باشد. ریاضی ولی اینگونه نیست. من باب مثال فرض کنید من و شما ازدواج خواهر و برادر را قبیح و زننده و نادرست بدانیم. استدلال های عقلی و شرعی و علمی و عرفی هم ردیف کنیم. جابر نامی پیدا شود و آن را نپذیرد. این با استقرای ریاضی متفاوت است که امری مطلق است. حال نقد من به مثال ریاضی شما کجاست؟ جواب درست در استدلال ریاضی، جواب واحد است که می توان با متدهای مختلف به آن رسید و شما تنها روش بهتر را انتخاب می کنید. در علوم انسانی معنای استدلال مختلف، در بسیاری موارد جواب مختلف است. وانگهی تفاوت در استدلال، چیزی از اصل مطلب کم نمی کند. شما می خواهید حکم ممنوعیت فروش و مصرف گوشت خوک را بیان کنید. چه بگویید ممنوع است چون الله فرموده، چه بگویید ممنوع است چون فلان بلا را سر بدن در می آورد، چه بگویید ممنوع است چون باید با کفار تفاوت داشته باشیم، در نهایت اینکه ممنوع می کنید. بحث ما در خصوص حجاب پیرامون روش اجرایی و چیستی دستور الله متعال نیست. پیرامون بایستی آن است. فلذا درمثال شما، تفاوت در استدلال، در نتیجه ای که آن را خواهیم دید فرقی ایجاد نمی کند.
به مثال باغ و گیاه شما بپردازیم. این عین جمله شماست. فرمودید یک تئوری """""....سپس در یک باغ و بعد در تمام باغ ها امتحان می شود و درستی آن بیش از پیش اثبات می گردد...."""""
سوال من اینجاست که از کجا به درستی آن پی می برید؟ غیر از این است که از طریق نتیجه؟ و مگر نتیجه ی مطلوب، به معنی درستی و صحت یک برداشت است؟ با این که تاکید دارید چنین چیزی از سخن شما برداشت نمی شود، من هر چه می بینم، برداشت دیگری نمی توانم از آن بکنم. یا شاید منظور جذب اکثریت است. باز هم در صحت و عدم صحت یک متن، جذب حداکثری تغییری ایجاد نمی کند. البته من از این ایده که اکثریت جامعه را تفسیرشناس کنیم استقبال می کنم. ولی بی نهایت آرمانی به نظر می رسد.
در خصوص ذات پذیرش دین، با توجه به اینکه اصول دین ۳ تاست، قاعدتا با سخن شما مخالف نیستم. به همین جهت تفاوتی بین دین و قرآن قائل هستم. ماهیت کنونی دین، پر و بال وسیعی گرفته و جدا کردن سره از ناسره، طبیعتا به خونریزی گسترده ای منتهی می گردد. اما حرف من از اجماع مفسرین به چه معناست؟ به شخصه شیعه نیستم ولی در جامعه ای با اکثریت شیعی زندگی می کنم. طبیعی است که قرائتی باید پیاده شود که چارچوب فکری اکثریت جامعه را رعایت کند. و الا آن ناب گرایی سلفی را چرا باید در ایران دید؟ آیا برداشتی که در ایران شیعی می شود، به معنای غیر اسلامی بودن حکم است؟ متاسفانه در برخی موارد بله. آیا راهکار دیگری وجود دارد؟ متاسفانه نه! حال چه باید کرد؟ دست روی دست گذاشت و مدعی شد که چون یکی دو حکم، در قرائت شیعی خلاف نص است، پس همه را کنار بنهیم؟ یا اینکه بگوییم قرائت امام محمد عبدالوهاب باید در ایران پیاده شود و صحیح بخاری و مسلم را هم به عنوان کمک ابزار تفسیر قرآن وارد سازیم؟ هیچ کدام. قرائت شیعی، کلیت اسلامی دارد. همانگونه که قرائت سنی و سلفی و حنفی و ... اینگونه است. ولو که در مواردی مشکلاتی پدید آورد، از آن دو گزینه ای که عرض کردم معقول تر می نماید.
آیا مردم چشم و گوش بسته از یک منهج تفسیری مورد پذیرش اکثریت مفسرین موجود در یک زمان خاص پیروی کنند؟ خیر. منهج تفسیری مورد پذیرش اکثریت مفسرین موجود، برای حاکمان و قوانین است که از آن پیروی کنند. موارد عدیده ی فردی وجود دارد که مردم آشنا با تفسیر، ممکن است سخن فی المثل زمخشری را بپسندند. بر آنهاست که از همان نظر زمخشری پیروی کنند. مردمی که به تفسیر آشنایی ندارند هم باید از همان نظر مفسرین موجود تبعیت کنند. ولی قانون بر مبنای نظر همان مفسرین موجود بایستی نوشته شود. موارد اختلاف در احکام حکومتی بین مفسرین شیعه و سنی نسبت به احکام فردی، بسیار بسیار کمتر است. حال اگر تفاسیر موجود اشتباه باشد چه؟ قاعدتا ضریب خطا اگر مفسرین در مورد حکمی تصمیم بگیرند تا زمانی که مردم عادی تصمیم بگیرند کمتر است. و اگر باز هم اشتباه شد، نزد خدا معذورند.
شما فرمودید استدلال انبیائی که معجزه نداشته اند، همسنگ قرآن است. ما که استدلال های ایشان را نمی دانیم، شاید بهتر باشد چنین نظری ندهیم. شاید همسنگ قرآن باشد و شاید هم نباشد. بنده هم هیچگاه ادعا نکردم که فلان برداشت از قرآن، معجزه است. اما شما هم نمی توانید بطور قطع بگویید استدلال انبیاء سلف، معجزه است. مگر اینکه شاهدی برای آن وجود داشته باشد که ندارد. ما آنچه که در قرآن در خصوص استدلال امثال نوح و هود و صالح علیهم السلام می بینیم، نشانی از معجزه در استدلال وجود ندارد. سخن شما تنها در صورتی صحیح است که ذات قرآن را کثیرالدلاله بدانیم. ولی اگر قطعی الدلاله باشد، باید بدنبال همان برداشت درست بگردیم نه درست ترین برداشت! حال اگر پس از ۲۰۰ سال تفسیر دیگری آمد و برهان قاطعی به همراه داشت چه می شود؟ می فهمیم که آن برداشت قبلی نادرست بوده است. چه تضمینی وجود دارد که برداشت فعلی صحیح باشد؟ هیچ تضمینی. چاره دیگری هست؟ خیر. برسیم به غزالی و خواجه نصیرالدین. پیش فرض کثیرالدلاله بودن قرآن را کنار بگذاریم و این پیش فرض را فعلا در نظر بگیریم که قرآن، قطعی الدلاله است. برای دقت بیشتر هم به جای امام محمد غزالی، فخر رازی را ذکر می کنم که مفسر بود. فخر رازی برداشت A را دارد و خواجه برداشت B را دارد. اولی مفسر شافعی مذهب و پیرو مذهب کلامی ابوالحسن اشعری، دومی مفسر شیعه اثنا عشری. در ایران، در زمان کنونی تصور کنیم که برداشت B اجرایی می شود به پیرو از سخن خواجه. در افغانستان در زمان کنونی، برداشت A در میان احناف طالبان اجرایی می شود. کدام صحیح است؟ پیش فرض قطعی الدلاله بودن قرآن می گوید یا A، یا B، یا هیچکدام. چه باید کرد؟ ایران برداشت A را اجرایی کند با اینکه قواعد و چارچوب های تفسیری فخر رازی را قبول ندارد؟ یا افغانستان برداشت B را اجرایی کند با اینکه وضعیت مشابهی در خصوص خواجه وجود دارد؟ یا اینکه هر دو اصلا تفسیر را به کناری بگذارند؟ تنها راه معقول این است که ایران B را و افغانستان A را اجرایی کنند. چرا که فعلا راه حل جهانشمولی وجود ندارد. اکثریت مردم ایران به فرض تفسیر B را قبول نکنند و رغبتی به آن نشان ندهند. ممکن است ولی اگر B صحیح باشد، آنوقت چه؟ معیار جذب اکثریت عامه نشان دهنده هیچ چیز نیست.
معنای سخن من ولایت کسی بر مردم نیست و سخن بنده را در چارچوب ولایت فقیه نباید ببینید. اصلا فکر کنید شاه عباس صفوی بر ایران حکومت می کند. آنچه هست این است که شرع را باید پیاده سازد. ولایت فقیه یا فقیهان، یک قرائت است و می تواند موافقان یا مخالفان خود را داشته باشد. اصالت با ولایت الله است. ولایت انسان ها در صورتی جایز است که در ذیل آن ولایت باشد.
من هم چون شما موافقم که برخی مبانی نظری در میان مفسرین فعلی محل تردید است. ولی شما راه دور می روید. به جای اینکه انتظار داشته باشید عموم مردم بطور آرمانگرایانه ای در تفاسیر مختلف غور کنند، می توانید از مفسرین بخواهید در مبانی خود تجدید نظر کنند (البته این یکی هم در آرمانی بودن دست کمی از نظر شما ندارد، ولی اجرایی تر است). با اینحال در صورتی که تمامی خلق خدا بگردند در میان تفاسیر و بهترین تفسیر را انتخاب کنند، من نمی توانم مخالفتی با شما داشته باشم. هر وقت مردم را به چنان مرحله ای رساندید، آن ها با اغماض، صاحب صلاحیت حداقلی خواهند شد. چرا که صرف تدقیق و مکاشفه در تفاسیر، انسان را از یک مرحله پرتی بالاتر می برد. اگر جامعه تفسیر خوان شد، سخن شما درست است. ولی مشروط بر اینکه با تفاسیر سر و کار داشته باشند و بر مبنای استدلال مفسر به یک حکم رای دهند و نه چیزی غیر آن. از این گذشته تفاسیر به کنار، صرف خواندن ساده قرآن هم مفید است. در خصوص ضایع شدن حق خدا با پیروی مردم از نظر مفسری ناصواب، این را باید گفت که تنها در صورتی حقی ضایع نمی شود که پیروی مردم، پس از اقناع ایشان و مبتنی بر تفسیر باشد. اگر خودشان تفسیرشناس شده و قانع شوند که فلان تفسیر مبتنی بر متن است و فلان حکم را باید داد چون بهمان تفسیر بهتر از بقیه استدلال آورده، کاملا فرمایش شما صحیح است.
به سوال آخر شما بپردازم. چرا شرایع مختلف آمد؟
برخی از مسلمان ها معتقدند که دین نزد الله، همان اسلام است و تحریفات متعدد بر کتب من قبل شکل گرفته، وگرنه احکام همگی، همچون قرآن بوده. برخی دیگر معتقدند که دین نزد الله همان اسلام است و شریعت محمدی، در ادامه ی شریعت عیسوی و موسوی، اسلام خوانده می شود. بنده ولی تفاوت در احکام را به شدنِ انسان ربط نمی دهم و انسان ۳۰۰۰ سال پیش از منظر بعد انسانی با انسان ۱۰۰۰ سال پیش، تفاوت کمتری نسبت به جوان امروزی در برابر پدر و مادرش دارد. به گمان من این انتظار که بردگان اسرائیلی از مصر به زیارت کعبه در برهوت حجاز بیایند برای انجام حج، چندان معقول نبود. آنچه که می بینیم، احکام گرایی سفت و سخت شریعت موسوی، اخلاق گرایی سفت و سخت شریعت عیسوی و تعادل شریعت محمدی است. با این حساب خداوند برای افزایش رغبت بندگان به دین جدید، در هر نوبت آن را بهتر ساخته است. چرا از همان ابتدا شریعت واحدی نفرستاد؟ به این خاطر که دین یهود، مختص بنی اسرائیل است و نه عموم مردم. دین مسیحیت نیز مختص بنی اسرائیل است و عیسی علیه السلام بطور واضحی آن را در اناجیل فرموده است. با این حساب تنها دین جهانشمول اسلام است که پیامبرش، رحمه للعالمین بوده و دین جهانی همین است. آیا احکام باید تغییر یابند؟ اگر لازم باشد حتما خداوند پیامبر جدیدی می فرستد. ما تنها چیزی که می دانیم این است که احکام، انسانی نباید باشد بلکه حتما باید الهی باشد و قطعا باید یک پیامبر آن را آورده باشد. در آیه ۵۷ الانعام، فرموده شده که ان الحکم الا لله. حکم نیست مگر برای خدا. یعنی هر جامعه ی متدینی باید به حکم خدا گردن بسپارد. چه یهودی چه مسیحی و چه مسلمان. در نهایت اینکه قوانین انسانی، کفر است. البته منظور بنده قوانین مدنی مثل بستن کمربند ایمنی و نبستن آن نیست. قوانین شرعی مد نظر است که در ادیان آمده.
سقف آرزوهایتان هم برای ایران بسیار کوچک است.
هموطن عزیز (دفاع مشروع) به چه معناست؟
بسیار سادهانگارانه است که بپندازیم ناسازواریها و ناخرسندیهای مردم برآمده از «حجاب» و کُشتن آن مرحومه است، بلکه مردم دیگر از دست اینان به ستوه آمدهاند.
کامیاب باشید.
یکی از آفاتی که به گمانم با آن مواجهیم این است که نحوه اعتراض را هم نمی دانیم. حرکت به سمت مراکزی که سلاح دارند و تلاش برای تسخیر آن، معنایش شلیک شدن گلوله است. ورود جیش العدل به صحنه، تیراندازی به سمت پایگاه و تصادم اتوبوس به آن، هر چه هست اسمش "راه افتادن" نیست. مملکت مگر دادگستری ندارد که عده ای، خود بخواهند قانون را پیاده کنند؟ ان شاءالله خداوند آنها که قصد درگیری نداشتند را بیامرزد.
من دفاعی از کسی ندارم. عرض من موافقت یا مخالفت با اقدامات است نه با افراد. ولی خیلی خیلی بعید می دانم که آن دخترک فقید، مورد رحمت باریتعالی باشد که شما او را "مرحومه" می خوانید.
دربارۀ آن "مرحومه" هم باید بگویم که بنده نزدِ خدا ننشستم که ببینم میبخشد یا نمیبخشد، اما همین را میدانم که ستمکارانه کُشته شد. فبما رحمة من الله لنت لهم، ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک...
بسنجید با رفتار اینها در برخورد با مردم در کِشیدن و لگدمال کردن آنها تا دَمِ درِ خودروهای گشتی. در همهی زندگی تنها یک شناخت از مردم ایران پیدا کردهام: زیر بار زور و چماق نمیروند. رضاخان میکوشید روسری از سر زنان بِکِشد، چهار دست و پا روسری را میگرفتند. امروزه میخواهند همان را به زور سر برخی از دختران کنند، چهار دست و پا لگدمالش میکنند. همسانیها میان این دو حکومت کم نیست.
بدانیم که بدحجاب، مجرم است، و مجرمی که در برابر بازداشت مقاومت کند باید با برخورد سخت و خشن مواجه شود. من یک نقطه بر کره خاک سراغ ندارم که مجرم را با تعارف و صلوات بازداشت کنند. با این آیه رحمانی که شما اشاره کرده اید، یک قاتل و دزد را هم باید نازش را بکشند تا تن به دستبند بدهد. و البته باید به بدحجاب هم دستبند زده و ثبت قضایی کنند تا پرونده کیفری برایشان تشکیل شود. در مرحله اول تذکر و انذار، در مرحله دوم ارعاب و ترساندن، در مرحله سوم تازیانه و حد، و در مرحله چهارم اعدام این فواسق، چیزی است که شایسته ی ایشان است. آن ها "مردم" نیستند. مجرم اند.
در خصوص شناخت شما از مردم ایران هم عرض می کنم که براحتی و با اعدام ۴ تا از این فواحش، بساط دهن کجی به الله از خیابان ها برچیده می گردد. اگر چنین نمی اندیشید یعنی زیادی بدبینید. این رفتار کجدار و مریز، تنها به فرسودگی و زیان بدنه مومن جامعه می انجامد. مشکل اصلی ما ترس نظام از های و هوی کافران در خارج است. اگر در احقاق کلمه الله و اجرای فرامین الهی از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمی اندیشید، مشکل براحتی مرتفع می شد.
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ
البته کفر این افراد، کفر دون کفر است و اگر به شهادتین معتقدند، مسلمانانی هستند که مرتکب کفر میشوند ولی در هر صورت بایستی با ایشان اشداء بود.
پیشتر هم اشارهای کردهام، باز هم میگویم که «بزرگترین اشتباه این اعتراضات، محدود کردن آن به "روسری" بود که بدترین کوبه را بر پیکر این ناخرسندیها وارد کرده و بهانهی ماستمالی حق مردم را دست رسانهی سرتاسر فریب و دروغ داخلی داد».
به هر روی، اینها خود با شورش روی کار آمدهاند و با فوت و فن سرکوب آن هم بسیار آشنایی دارند. شادکام باشی، اخوی.
شاید به قدر کافی اخبار و اوضاع خارج از کشور را دنبال نمی کنید. در بلاد غرب بابت مقاومت در برابر دستگیری، متهم ممکن است به قتل برسد (و انصافا کار درست هم همین است). حال چه از ساختمان پرت شوند، چه گلوله در مغزشان خالی شود (شاید روش های خلاقانه تری هم وجود داشته باشد-والله اعلم). پیامبر کسی را تازیانه نفرمود، چون کسی بدحجاب نبود. سخن ام المومنین عایشه در صحیح بخاری همین را بیان می کند. ولی کسانی بودند که معصیت های دیگری مرتکب می شدند و پیامبر ایشان را تازیانه می زدند، مثل شرابخواران. چرا؟ پیامبر این حکم را از کجا گرفتند که در قرآن نیست؟ در قرآن نیست ولی بدیهی عقلی است.
اتفاقا به عکس شما چیزی که مرا دلسرد می کند، شل بازی های جمهوری اسلامی در برابر کسانی است که در مقابل الله قیام کرده اند. اینها فقط وقتی مخالف میز ریاستشان در خیابان بیاید شیر می شوند و بعید نیست ۸۳ میلیون نفر را راهی قبرستان کنند. ولی دشمنان الله که در خیابان باشند مثل موش می شوند (با اینکه حکم قیام در برابر خدا واضح است). من هم در خصوص ستم و بی کفایتی حاکمان فعلی با شما هم عقیده ام.
فرمودید محدود کردن اعتراض به روسری اشتباه بود. یعنی اعتراض به روسری اشتباه نبوده بلکه محدود کردن به آن اشتباه بوده. چقدر می توانم با شما مخالف باشم.
سخنم بر سر این نبود که مامور کشورهای دیگر سر قاتل یا موادفروش یا... چه میکنند، سر روسری که نمیکنند. اثبات شیء نفی ماعدا نمیکند، اگر دختر مردم را میبرند بالای پشتبام و به پایین شوت میکنند و از این دست کارها بر سر ملت، آنها نیز مانند اینها جنایتکارند. هماینک رسانهی داخلی از میز ریاست نمیگوید، بلکه از همان دشمنان اسلام میگوید. «باید با مامور خاطی برخورد شود»، باز که آمدیم سر مرحلهی اول. در بالا به این اشاره رفت. هر زمان تجاوز به زنان در سال هشتاد و هشت و دیگر موارد را به نتیجهای رساند (غیرممکن است)، این هم خواهد رسید. نمونهی این تجاوزات که بسیار است. عیناً دیدهام که دانشجوی دختر را بردهاند چه بر سرش آوردهاند!
نه تنها محدود، بلکه مخالف انقلابِ برآمده از آن هم هستم. اگر قرار است انقلابی پیش بیاید، باید از برای همان "ستم" و "بیکفایتی" باشد.
«من هم در خصوص ستم و بی کفایتی حاکمان فعلی با شما هم عقیده ام.» همان حدیث میگوید که این حکومت به فنا خواهد رفت، چرا که با "ستم" پابرجا نمیماند. حکومتهای گذشته مزهی این را چشیدن و این یکی هم خواهد چشید...
مگر یکی دو تا حدیث است که به راویانش خرده بگیرید؟ از حضرت صادق و حضرت باقر و حضرت رضا هم همان اصطلاح ذکر شده است. نپذیرفتن شما چیزی را تغییر نمی دهد. به عکس اگر صحیح مسلم را مطالعه کنید، می بینید که صحابه بسیار بسیار بر سر این مسئله جدی بودند و حتی نسبت به نوامیس خود در برابر پیامبر هم استثناء قائل نمی شدند. پیامبر هم در ماجرای حضور مرد کور در خانه، نهیبی به ام المومنین عایشه در خصوص رعایت حجاب -حتی در برابر مرد کور- می کند. اصلا آیه جلباب، بطور واضحی حجاب زنان را به مردان مرتبط می داند. پذیرش اسلام، قبیله ای بوده است و اینطور نبود که یک قبیله مسلمان شود و دو نفرشان نشوند، مگر اینکه قبیله را ترک کنند و به دیار کافران بروند که تحت قیمومیت حکومت اسلام نبوده است. هر که تحت لوای حکومت اسلام بود، قواعد شرعی را رعایت می نمود و اگر چنین نمی کرد، بر او حد جاری می شد (مثال شرابخوار).
حدیث عایشه در خصوص این است که پس از آیه حجاب (خمار)، زنان شمد و ملحفه را بر روی سر قرار دادند. در جای دیگری گفته شده که با نزول آیه حجاب (جلباب)، زنان همچون خمره از خانه خارج می شدند.
از حرف شما استقبال می کنم. بروید ببینید روایت تازیانه زدن شرابخوار صحیح هست یا نیست. و باز دچار اشتباه شدید. پیامبر از خودشان حکم شرعی نیاوردند. تازیانه زدن شرابخوار شرعی نیست. عقلی و منطقی است. اگر تصور می کنید که این قضیه برداشت من است، باز هم اشتباه می فرمایید. اخیرا یکی از نمایندگان مجلس به تازیانه زدن فاسقات بدحجاب (۷۴ ضربه) اشاره کرد. مسئله اظهر من الشمس است که باید چنین باشد.
من کاری به رژیم و غیر رژیم ندارم. برود رفراندوم برگزار کند یا نکند. در هر حال حجاب باید اجباری باشد. ولی از آن طرف هم باید بدانید که بین غیر مذهبی ها هم طرفدار دارد.
نه این را جنایت نمی نامند. جنایت وقتی معنا دارد که شما فرد بیگناهی را به قتل برسانید نه کسی که محارب با الله و رسول است. اگر یک قاتل را فی المثل قصاص کنید، به جنایتکار تبدیل نمی شوید. در صورتی جنایتکاری است که فرد بی گناه را به قتل برساند.
نه آنها بر سر روسری کسی را بازداشت نمی کنند. یعنی فقط برای بازداشت یک نوع خاصی از جرم باید حق تیراندازی داشته باشند؟ شما تخلف رانندگی هم کنید و در برابر بازداشت مقاومت کنید، به شما شلیک خواهند کرد. کار درست هم همین است. هولوکاست را هم انکار کنید و در برابر بازداشت مقاومت کنید، راهی قبرستانتان می کنند. مقاومت در برابر قانون شوخی بردار نیست و خودش بزه بزرگی است.
در خصوص مسئله آن مامور خاطی هم دخلی به عرایض بنده ندارد. اگر مجازاتش نمی کنند که همچون او فاسق اند و اگر می کنند که فبها.
جالب است کسی که به صحت و سقم احادیث مرتبط با مردان بی غیرت تردید دارد، نباید به راحتی یکی از ضعیف ترین احادیث مشهور اسلامی در خصوص ابقای ملک با کفر را بپذیرد. این حدیث از آن حدیث ضعیف تر است. و در پایان اینکه به نظر بنده آنچه می تواند به جمهوری اسلامی پایان دهد، اشتباهاتش در سیاست خارجی است نه داخلی.
آن نمایندهی مجلس هم در حکم همان کسیست که فرمودید بازنشسته شده و تفسیر نوشته شده است. از برای همین بود که گفتم "هر کی سی خوشه". با این متر و معیار شما و این نمایندهی مجلس انقلابی، بیزحمت من را هم در دستهی کفار جای بدهید.
قوانین مسلمین مدینه برای خودشان اجرا می شد. کما اینکه قوانین غیر مسلمانان هم همین بود. مصداق بارز این امر، سنگسار یهودی زناکار با تایید پیامبر اسلام بوده است. آیا پیامبر گفتند که حالا طرف نمیخواهد فلان حکم تورات را اجرا کند و باید آزاد باشد؟ چنین نگفتند و زناکار یهودی مطابق تورات سنگسار شد. این در شرایطی بود که در آن قبیله، حکم تورات اجرایی می شد. اگر در قبیله ای حکم با اسلام باشد هم قابل الاجراست.
متعجبم که اعتبار احادیث حجاب در صحاح را با احادیث امام زمان در مثلا الکافی مقایسه می کنید. این چه خط کشی است که همه ی احادیث را کوتاه می بیند؟ انصافا اگر حدیثی می داشتیم که بدحجابی را مباح می دانست هم همین رویکرد را می داشتید؟ ائمه اطهار، حدیث در حرمت صیغه هم کم ندارند. جلد ۱۰۰ بحارالانوار را مطالعه کنید.
سوال من اینجاست که از کجا میدانید که جمهوری اسلامی نامشروع است؟ چون اغتشاشات صورت گرفته؟ یا اطرافیان شما چون چنین نظری دارند؟ معیار مناسبی است؟ البته مجددا تکرار می کنم که عرض من اسلام است نه نظام.
کافر تعریف مشخصی دارد و چرخ و فلک نیست که من امروز مومن و فردا کافر گردم.
ادب، شرط اصلی هر گفتگویی است و چه مخاطب به قول شما داعشی و افراطی باشد و چه کافر و تفریطی، اساس و بنیان هر سخنی است. عجیب است که چنین حرفی در کتابناک که قاعدتا باید قشر کتابخوان در آن آمد و شد کنند، مورد تشکیک واقع می شود. حداقل بنده می خواهم به قول شما ذات نجاست بار خود را با ادب بپوشانم. دریغا که شما همین را هم نمی خواهید.
بله خیلی ها کافرند و الله را قبول ندارند. حکم ایشان چیست؟ تبعیت از اکثریت. همانگونه که در بلاد کفر، حکم مسلمین تبعیت از اکثریت (تا جای ممکن) است.
حضرتعالی گویا مباحث را قاطی کرده اید. گفتید حجاب امری اجتماعی است و امر دینی نیست. بنده گفتم آیات خمار و جلباب خلاف سخن شما را تایید می کند. حالا شما می گویید پوشش خلاقیت قرآن نیست. حرف از حجاب است نه پوشش. حجاب، تعریف مشخص قرآنی دارد و در حیطه اسلام قرار می گیرد. پوشش اما معنای بسیط تری دارد. بعد به من می گویید بی سواد. شاید همان اول منظور شما پوشش بوده و نه حجاب! برقع هم پوشش است. جوراب هم پوشش است. ولی کدام پوشش مد نظر الله است؟ حجاب!
و خوشحالم که به اصل مطلب پرداختید. مشکل شما با قانون حجاب اجباری نیست بلکه مشکل شما با اسلام است. این سخن شما، درستی مدعای من را تایید می کند که قیام کنندگان علیه حجاب و گشت ارشاد، کافرند و حکم ایشان، حکم مرتد است و جمهوری اسلامی بایستی برخوردی مناسب مرتدین با ایشان داشته باشد.
برای اینکه از بحث اصلی دور نشویم، به پاسخ انتقادهای شما از اسلام نمی پردازم. سخن از حجاب، سخن از حجاب است و به معراج و نماز و حج و پل صراط و الله و غرانیق نمی پردازم. اگر سوالی داشتید در ذیل کتابی مرتبط با اسلام مطرح کنید.
فرمودید بنده ابله هستم و ۱.۵ میلیارد مسلمان چون قرآن را کلام خدا می دانند، گوساله اند. این جمله ی شما، اوج استدلال مخالفان حجاب اجباری است. یعنی هیچ! و تاییدی است بر اینکه قانون مترقی حجاب اجباری بایستی با جدیت تداوم یابد.
گفتید که بنده پوک مغز هستم چون با شما در خصوص اسلام و قرآن صحبت می کنم و شما اسلام را قبول ندارید. معلوم است که چندان درست به سخنانم دقت نکردید. حجاب باید اجباری باشد چون اکثریت مردم ایران مسلمانند. نه اینکه بخواهم برای یک بچه مدرسه ای، استدلال قرآنی بیاورم. چه نصف منهای یک نفر مردم ایران بخواهند فاسق باشند و چه نخواهند. راستی نجاسات اسلامی چه ارتباطی به حجاب دارد؟ گویا درس های مدرسه تان را هم درست نخواندید.
فعلا که آنچه من می بینم، ریختن باران گلوله بر معترضان حجاب است نه بر باورمندان حجاب. ۲، ۳ نفر شهید در برابر هلاکت بیش از ۴۰ نفر فاحشه، رقم زیادی محسوب نمی شود.
تداوم قانون حجاب اجباری علیرغم ریختن خونتان نشان می دهد آنچه در مملکت ما به اندازه پشمک به حساب آورده نمی شود، نظرات کافران است نه نظرات مفسرین. به عکس آنچه در حال اجراست، نظرات همین مفسرین است که شما مجبورید از آن تبعیت کنید، وگرنه به سرنوشت مهسا امینی ها دچار می شوید.
ما نفهمیدیم دخل حجاب به فرزندآوری چیست. فرزندآوری به شرایط اقتصادی باز میگردد نه حجاب. جالب است وقتی گفتم که بی حجابی، باعث کم رغبتی مردان به همسرانشان می شود، استدلال کردید که آمار فرزندآوری در جابلقا و جابلسا بیشتر از ایران است پس لابد بی حجابی باعث رغبت بیشتر مردان به همسرانشان می شود. دیگر کم کم سن و سال شما را هم میتوان حدس زد. البته بی ربط بافتید ولی برای اینکه چیزی به شما آموزانده باشم، سه کشوری که بیشترین نرخ توالد را دارند به ترتیب نیجر، آنگولا و مالی و سه کشوری که کمترین نرخ را دارند به ترتیب موناکو، کره جنوبی و آندوراست.
https://worldpopulationreview.com/country-rankings/birth-rate-by-country
حالا کداممان پوک مغز است؟
در خصوص آمار ازدواج، وضعیت فلسطین و فیجی و مصر و حتی ایران و ترکیه، بهتر از آمریکا، سوئد، سوئیس و آلمان است.
https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_countries_by_marriage_rate
معلوم است گوگل کردن هم بلد نیستید.
در خصوص آمار فرزندان حرامزاده، نرخ در اتحادیه اروپا در سال ۲۰۱۸ برابر ۴۲ درصد!!!! بوده است. نرخ تولد فرزندان زنازاده در فرانسه، بلغارستان، اسلوونی، پرتغال، سوئد، دانمارک، استونی، هلند، ایسلند و سوئیس بیش از ۵۰ درصد است.
https://ec.europa.eu/eurostat/web/products-eurostat-news/-/ddn-20200717-1
کشورهای مسلمان در برابر این کشورها، پادشاه اند.
به نرخ طلاق در طویله غرب نگاهی بیندازیم: نرخ طلاق در همین ازدواج های معدودی که در آنجا صورت می پذیرد در بلژیک ۵۳ درصد، در کانادا ۴۷ درصد، در دانمارک ۴۶ درصد و در فنلاند ۵۵ درصد است. در عوض در کشورهای مسلمان، در ایران ۱۴ درصد، آذربایجان ۱۵ درصد، عربستان ۳۷ درصد، قطر ۳۳ درصد، مصر ۱۷ درصد و در لبنان ۱۶ درصد است.
https://en.wikipedia.org/wiki/Divorce_demography
در خصوص خانواده های تک والد، از برخی کشورها سر پریده اید. نرخ این خانواده ها در سوئد برابر ۳۴ درصد، در دانمارک ۲۹ درصد، فرانسه ۲۱ درصد، استونی ۲۸ درصد، و بطور متوسط در اتحادیه اروپا ۱۴ درصد است.
https://www.croatiaweek.com/croatia-with-the-lowest-share-of-single-parent-households-in-the-eu/
به نرخ خیانت نگاهی بیندازیم. ببینیم این جوان خام، دوست دارد ایران به کجاها برسد؟
در تایلند بیش از ۵۰ درصد، در دانمارک ۴۶ درصد، در آلمان ۴۵ درصد، در ایتالیا ۴۵ درصد، در بلژیک، نروژ و فرانسه نیز این آمار ۴۰ درصد است.
https://worldpopulationreview.com/country-rankings/infidelity-rates-by-country
واقعا مخالفین حجاب، می خواهند ایران به چنین طویله ای تبدیل شود؟ هیهات که مومنین اجازه دهند.
مورد اول اینکه البته مردم باید آزاد باشند تا حاکمیت سیاسی خود را انتخاب کنند و همانگونه که پیش از این در همین صفحه و در پاسخ برخی عزیزان گفته ام، حکومتی که بر مبنای نظر اکثریت بر سر کار نباشد، طاغوت است، خواه اسلامی باشد و خواه سکولار. اما آیا در جزئیات قوانین، حاکمان باید نظر مردم را در نظر داشته باشند؟ یعنی اگر فردا مردم خواستند که فی المثل حمل سلاح آزاد باشد، اجرای اراده ی مردمی، امر معقولی است؟ اگر نیست و اگر حکومت، باید عقلانیت خود و مصلحت سنجی خود را نیز در برخی موارد اعمال نماید و اگر اراده ی مردم، در همه ی زمینه ها اعمال شدنی نیست، می توان به آن قوانین حاکمیتی نظر داشت. من باب مثال، فرض کنید اکثریت مردم حکومت اسلامی را قبول داشته باشند، آنگاه اگر همین مردم بخواهند همجنس بازی آزاد شود، حکومت چه باید بکند؟ اگر آن را آزاد بگذارد، خودش را نفی کرده است. منظورم البته جواز دادن است، نه اینکه کاری به کارشان نداشته باشد. همین را می توان بر سر حجاب هم بسط داد.
مورد دوم این است که مسئله ی حکومت اسلامی بطور خاص و حکومت دینی بطور عام، مقداری با سایر انواع حکومت ها متفاوت است. دین، یک پکیج است و شما می توانید آن را بطور کامل بپذیرید یا بطور کامل نپذیرید. اگر بخشی از آن را بپذیرید و بخشی از آن را نپذیرید، طبق آیه قرآن، کانه آن را نپذیرفتید. به همین جهت حکومت های دینی، الصاق شده و چسبیده ی به احکام اند. در حکومت سکولار چنین مسئله ای نیست و می توان قوانین را عوض کرد. امروز اعدام باشد و فردا نباشد. ولی حکومت دینی اگر قوانین دینی را بردارد، دیگر حکومت دینی نیست. فلذا قوانین شرعی در حکومت اسلامی، هویت آن حکومت است و برخلاف حکومت های سکولار، از آن جدا نیست.
مورد سوم اینکه من هیچ تفسیری از اسلام ندیده ام که حجاب را اجباری بداند. اینجا هم به سایر عزیزان عرض کردم که اجباری بودن حجاب، امر دینی نیست، بلکه امر عقلی (منظور عقل توحیدی-عقلانیت پس از پذیرش اسلام) است.
اینطور هم تصور نکنید که چون سه چهار مورد همراستایی با عقاید حوزه دارم، پس هم اندیشه ایشانم. همین اخیرا در محل کار تعهد دادم خلق الله را از مذهب حقه گمراه نکنم.
عوض کردن قانون شریعت، یعنی عوض کردن حکومت! مگر حکومت اسلامی چیزی جز اجرای قانون شریعت است؟ جریمه رانندگی را که ببرهای تامیل هم بلدند وضع کنند. تفاوت در پیاده سازی احکام و قوانین است. فرمایش شما در خصوص حکومت های سکولار البته رواست و این حکومت ها به سادگی می توانند قوانین خود را عوض کنند، ولی بر سر حکومت های اسلامی براحتی شدنی نیست چرا که تغییر قانون شرعی، به معنای غیر اسلامی شدن آن حکومت است و مگر می شود هر سه، چهار سال فی المثل، حکومت را عوض کرد؟ راهکار شما چیست؟ راهکار شما ۲ تاست. یکی اتخاذ قرائت متفاوت و دیگری اتخاذ رویکرد اخلاق گرایی قرآنی و رها کردن احکام. این مسئله قابل بحث است.
اما آنچه شما در خصوص قرائات مختلف از قرآن و اسلام مطرح می کنید، محل بحث است. بله قرائت های شاذ و گمنام و کمتر شناخته شده ای از احکام قرآن وجود دارد. فی المثل بعضا حجاب را مستحب می دانند. برخی ها حتی همجنس بازی را هم مباح می دانند. عده ای قطع دست دزد را قطع قدرت دزدی تفسیر می کنند. بعضی ها قصاص را هم منکر شده اند. عده دیگری گفته اند که توحید، به معنی معرفتی است و خدا خارج از بت ها هم نیست. خب، آیا یک حکومت اسلامی، می تواند ساعتی میزان آن باشد و ساعتی موزون این؟ به هر حال از میان تمامی قرائت ها، تنها یکی درست است و قرآن، کثیرالدلاله نیست. یعنی حکومت نمی تواند بگوید امروز دستور الله در خصوص قطع دست دزد به معنای قطع دست فیزیکی است، ولی فردا که شما مردم نمی خواهید، دستور الله در خصوص قطع دست دزد به معنای قطع قدرت دزدی و به زندان افکندن است. دستور خدا تابع نظر مردم نیست و ۷ میلیارد نفر هم که با مثلا نماز مخالف باشند، نماز دستور خداست.
اما رویکرد دوم شما، همان بحث روشنفکری دینی است. آقایان سروش و مجتهد شبستری و نصر حامد ابوزید را در این رویکرد بایستی پیشرو دانست. جانمایه حرف ایشان چیست؟ اینکه دستورات قرآن بایستی تمام و کمال پیاده شود. ولی در زمان فعلی، چون اجرای برخی احکام ممکن است به انزجار مردم از اسلام منتهی گردد، ما تا اطلاع ثانوی و تا زمانی که این نظر مردم برگردد -و نه تا ابدالآباد - ، آن را به کناری می نهیم. خروجی این قضیه همان سکولاریسم است. تفاوت حکومت سکولار و حکومت دینی در اجرا کردن یا اجرا نکردن احکام شرعیه است. وگرنه همانگونه که گفتم، هر حکومتی تخلفات رانندگی را بر نمی تابد. اینکه با بودجه بیت المال، طبقه اشرافی از روحانیون بسازند که دینی و شرعی نیست. شریعت، مقید در احکام است.
آیا جز پوشش عورتین حق الناس نیست؟ یکی دو سال قبل در یک گفتگویی در همین کتابناک -یادم نیست در ذیل کدام کتاب- مدارک مثبته ای آوردم که در نواحی دنیای کفر هم پوشش بالاتنه بانوان، الزامی است. حق الناس، اصطلاحی فقهی و دینی است. کدام مفسر یا فقیهی گفته که برای بانوان فقط پوشش عورتین حق الناس است؟
در نهایت اینکه من با سخن شما در خصوص خفقان غیر شرعی موجود و لزوم اعمال نظر اکثریت موافقم. ولی برای آن محدودیتی قائل هستم. اتفاقا آن حق الناس اساسی که رعایت نمی شود، همین است که در نهایت کار به چماق می کشد. حکومت های دینی و اسلامی این مشکل و یا حسن را دارند که تغییر قوانین ایشان به تغییر حکومت می تواند منتهی شود. واگرنه، حکومت دینی نمی تواند بگوید همان قرائتی را از احکام خواهم داشت که اکثریت بخواهند. چرا که بسیاری از این فتاوی، تنها صادرکننده فتوا را قانع کرده است. فی المثل بگوید درست است که از منظر منابع فقهی و قرآنی، قرائت نهادهای دینی این است که نماز واجب است، ولی چون اکثریت ملت می خواهند مستحب باشد، مستحب است. والله اعلم
https://ourworldindata.org/marriages-and-divorces
اینکه آمار طلاق و سن ازدواج بالاتر میرود نشان دهنده ی آن است که حضرات اسلام گرا هیچ دستاوردی نداشته اند.بعد هم که اشتباهاتشان را به رویشان بیاوریم متهم میشویم به غربگدایی.ظاهرا علاقه خاصی دارید که گور دسته جمعی در ایران بسازید.وقتی بچه پانزده ساله کف خیابان تمام عقاید اسلامیتان را زیر سوال میبرد و پرچم ایران را آتش میزند یعنی فاجعه.وقتی شما کودکان و نوجوانان و جوانان را نتوانسته اید همراه کنید بقیه دیگر جای خود دارند.بنده پلیس ها و بسیجی ها و جوانان معترض کشته شده را هموطن خود میدانم و جنابعالی پی کافر بازی هستید.پس بحث با شما به جایی نمیرسد.
سوال اول اینکه آیا دموکراسی خوب است یا بد؟ بعید می دانم هیچ انسان عاقلی به یک دیکتاتوری توتالیتر معتقد باشد که در آن سیستم، تنابندگان جرئت نفس کشیدن نداشته باشد. حکومتی که بر مبنای رای اکثریت نباشد، طاغوت است چه اسلامی باشد و چه سکولار. اما اسلام، یک پکیج است. اگر بیش از نیمی از مردم حکومت اسلامی را بخواهند، دیگر آن حکومت باید قوانین خود را از شرع مقدس بگیرد. نه اینکه قوانینی وضع کند که باب میل اکثریت باشد ولی خلاف اسلام باشد (من باب فرض). فلذا آنچه که ایشان دچار کج فهمی شد، این است که دموکراسی غربی، نسخه ی جامعه ی ما نباید باشد. نه اینکه مردمسالاری دینی را کنار بگذاریم. نقد ما به چه بود؟ اینکه فردی بگوید پوشیدن برقع در فرانسه باید ممنوع باشد و این مخالف دموکراسی با نسخه غربی نیست، ولی حجاب باید در ایران آزاد باشد و این خلاف دموکراسی غربی است. ورنه دموکراسی غربی فقط برای غرب پرستان ارزش دارد.
سوال دوم اینکه لزوم پذیرش قرآن به عنوان پیش فرض، چه اندازه در استدلال ما اهمیت دارد؟ پاسخ این است که اهمیت فراوان دارد. حجاب قرآنی تنها در صورتی باید اجباری شود که اکثریت جامعه، مسلمان (ولو تنها مسلمان هویتی، و نه مسلمان معتقد) باشند. در بلاد کفر که نباید شریعت اسلام را پیاده کرد. تنها و تنها در صورتی که اکثریت مردم ایران (۵۰ درصد به علاوه ۱ نفر) خود را مسلمان بدانند، قرآن بایستی به عنوان معیار تعادل در نظر گرفته شده و احکام شرع مقدس پیاده شود. در بلاد مسیحیان، حکم با اناجیل است. در این میانه مهم است که Jeremiah قرآن را قبول دارد یا نه؟ شوربختانه باید به ساز اکثریت برقصد.
سوال سوم اینکه آیا فاحشه خانه بودن ترکیه، به معنای فاحشه بودن نیمی از زنان ترکیه است؟ در صورتی که نیمی از ایشان بی حجاب باشند پاسخ مثبت است. مثلا حالا چون در غرب اکثریت زنان زناکار هستند، پس عنوان زانیه بر ایشان اطلاق نکنیم؟ البته که زانیه اند و البته که هر بی حجابی فاحشه است (یعنی مرتکب فحشا می شود). دریغ که گفتن حقیقت، مصلحت بر نمی تابد. البته من آماری از درصد محجبه ها در ترکیه ندارم. ولی آنچه چشم من دید، عرضم را تایید می کند. مثل این است که کسی خرده بگیرد که چرا به فلان قاتل، گفته ای قاتل!
سوال چهارم اینکه آیا در قرآن برای بدحجاب، مجازات دنیوی در نظر گرفته شده؟ پاسخ منفی است. پس چرا عاقلانه ترین کار، مجازات ایشان است؟ به دو دلیل. دلیل نخست اینکه در قرآن، برای نبستن کمربند ایمنی، احتکار، رشوه و ... هم مجازات دنیوی در نظر نگرفته. آیا نباید افراد متخلف را مجازات کرد؟ وقتی قانون وضع می شود، بی قانونی باید کیفر داشته باشد و این را هر عقلی قبول دارد (البته گویا بجز عقل برخی که ماست را سیاه می انگارند و بدیهیات را منکر اند).
دلیل دوم این است که هیچ کس، اجباری بودن حجاب را امری قرآنی و دینی نمی داند. چرا که لا اکراه فی الدین. مسئله ی اجباری بودن حجاب (و اجباری بودن همه قوانین اسلامی) در کشورهای با اکثریت مسلمان، امری بدیهی و عقلی است.
سوال پنجم اینکه آیا کشف حجاب، به معنای رنگ باختن دینداری است؟ پاسخ این سوال مثبت است. منتها در صورتی که کسانی به حجاب معتقد باشند و بعد حجاب را کنار بگذارند. نه اینکه طرف از ابتدا به حجاب معتقد نباشد و با زور سرنیزه حجاب بگذارد و ما آن را دینداری بنامیم. حالا که حجاب را کنار گذاشته، فریاد وااسلاما برآوریم. هر کسی که در ایران حجاب داشته باشد که متدین نیست. کافر هم در ایران و مطابق قوانین حجاب می گذارد. با کشف حجاب او، دینداری کنار نمی رود.
سوال ششم اینکه آیا بنده گفتم که فرانسه باید بر پایه شریعت بگردد؟ البته که نه. این خروج سخن از محور گفتگو و انحراف کلام از موضع است. مخاطب گفته بود که اجبار در پوشش تنها در کشورهای دیکتاتوری وجود دارد. مثال نقض زدیم از فرانسه که چنین نیست و پوشیدن برقع و بورکینی ممنوع است. در حالی که کسی فرانسه را حکومت دیکتاتوری نمی داند. در پاسخ گفته شد که آنها برای شناسایی مجرمین چنین می کنند. ما هم گفتیم که اگر بحث شناسایی چهره است، افرادی که ماسک دارند هم باید با محدودیت مواجه شوند که نمی شوند. پس مسئله، چهره نیست بلکه عناد با اسلام است. حال سوالی پیش می آید. مسلمانان در فرانسه چه بکنند؟ پاسخ این است که اگر مهاجراند، به دارالاسلام باز گردند و اگر بومی فرانسه اند، یا با آرایش بیرون نروند تا نیاز به برقع نباشد یا به سواحل نروند تا نیاز به بورکینی نباشد. البته همزمان دعوتگری کنند تا اکثریت جامعه مسلمان شوند. بعد می توان قوانین را تغییر داد.
سوال هفتم اینکه آیا مسلمین متشرع و متدین اندک اند؟ متاسفانه پاسخ مثبت است و این امری دیرین -نه تنها در ایران که در همه بلاد اسلامی- است. این سخن از زمان غزالی در کیمیای سعادت مطرح شده که متشرعین کم اند و بیشتر مردم هرهری مذهب اند. مسلمان متدین کسی است که نعل بالنعل با قرآن پیش می رود نه هر کسی که ختنه شود و حجاب ولو اختیاری سر کند. ما چه شکری به قول شوهر ارمیا می توانیم بخوریم؟ اینکه دعا کنیم که خودمان سر عافیت زمین بگذاریم و آخرت را به عافیت به سر بریم. والسلام
ـ حجاب همه جا مسئله است .
ـ این بدیهی است ، اما منظور من کاملاً روشن بود .
ـ منظور شما برای مخاطب هم باید روشن باشد و نه نویسنده و گوینده .