رسته‌ها
مسئله حجاب
امتیاز دهید
5 / 2.9
با 226 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 2.9
با 226 رای
کتاب مسئله حجاب، سلسله سخنرانی‏های استاد مطهری در انجمن اسلامی پزشکان است. ایشان معتقد بودند که گذشته از انحراف‏های عملی فراوانی که در زمینه حجاب به وجود آمده، این مسئله و دیگر مسائل مربوط به زن، وسیله‏ای در دست برخی افراد ناپاک قرار گرفته است.

از متن کتاب:
لزوم پوشیدگی زن در برابر مرد بیگانه یکی از مسائل مهم اسلامی است. در خود قرآن کریم درباره این مطلب تصریح شده است. علیهذا در اصل مطلب از جنبه اسلامی نمی توان تردید کرد.
پوشیدن زن خود را از مرد بیگانه یکی از مظاهر لزوم حریم میان مردان و زنان اجنبی است، همچنانکه عدم جواز خلوت میان اجنبی و اجنبیه یکی دیگر از مظاهر آن است. این بحث را در پنج بخش باید رسیدگی کرد:
۱. آیا پوشش از مختصات اسلام است و پس از ظهور اسلام از مسلمین به غیرمسلمین سرایت کرده است؟ یا از مختصات اسلام و مسلمین نیست و در میان ملل دیگر قبل از اسلام نیز وجود داشته است؟
۲. علت پوشش چیست؟
چنانکه می دانیم در میان حیوانات هیچ گونه حریمی میان جنس نر و جنس ماده وجود ندارد، آنها آزادانه با یکدیگر معاشرت می کنند. قاعده اوّلی طبیعی این است که افراد انسان نیز چنین باشند. چه موجبی سبب شده که میان جنس زن و مرد حریم و حائلی به صورت پوشیدگی زن یا به صورت دیگر به وجود آید؟
اختصاص به پوشش ندارد، در مطلق اخلاق جنسی جای چنین سوالی هست. درباره حیا و عفاف نیز همین پرسش هست. حیوانات در مسائل جنسی احساس شرم نمی کنند ولی در انسان بالاخص در جنس ماده حیا و شرم وجود دارد.
۳. فلسفه پوشش از نظر اسلام
۴. ایرادها و اشکالها
۵. حدود پوشش اسلامی چیست؟

این کتاب پیشتر به صورت تایپ شده در سایت قرار گرفته بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
284
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1398/08/19

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مسئله حجاب

تعداد دیدگاه‌ها:
150
جناب khwanirath برای آن که سخن پر شاخ و برگ نشود به چند مورد که مهمتر از همه می دانم می پردازم و مهمتر از همه را آخر می گویم. گروهی می گویند هر تفسیری از قرآن بشود می تواند درست باشد و ما نمی توانیم هرگز به اطمینان نهایی برسیم و گروهی هم می گویند ما تنها یک تفسیر درست داریم که قابل شناخت است و پذیرش آن بر مسلمانان الزامی است. اما گروهی هم هستند که معتقدند اگر چه ما می توانیم تفسیر درست یا دست کم درست ترین تفسیر مربوط به هر زمانه را از متون دینی استخراج کنیم باید پلورالیسم را همواره حتی در تفسیر دین در نظر داشته باشیم. بنابرین اگر شما اکثریت شدید و حکومتی به زعم خودتان اسلامی را به قدرت رساندید که قوانینی را پیاده می کند که طبق نظر خودش قانون شرع است، هر گاه اکثریت مردم دیگر پیرو تفسیر شما از اسلام نبودند و پیرو نظر مفسری شدند که حجاب اختیاری را قانون مسلم شرع در این زمانه می داند لاجرم در انتخابات بعدی کنار می روید و حکومت مورد نظر اکثریت روی کار می آید و قانون شرع را طبق تفسیر خودش پیاده می کند. آن وقت چرا می گویید این حکومت اسلامی نیست؟ تازه اگر اکثریت مردم نامسلمان شدند در انتخابات بعدی کنار می روید و حکومتی غیر اسلامی و غیر شرعی روی کار می آید. اما چرا با وجود آن که در هر زمانه می توان یک تفسیر درست یا دست کم درست ترین تفسیر را استخراج کرد، نمی توانیم مسلمانان را چنان که پیغمبر اسلام به پیروی از خویش فرا می خواند به پیروی از خود فرا بخوانیم و آن ها را مجبور کنیم یا از اسلام خارج شوند یا اگر می خواهند مسلمان بمانند تفسیر ما را بپذیرند وگرنه تادیب شوند؟ چون پیغمبران صاحب معجزه هستند و این برهان قاطع آنهاست. معجزه این نیست که شن ها چیزی را ساقط کنند یا سونامی بیاید و امثالهم. معجزه همان هایی اند که در قرآن ذکر شده اند مانند زنده کردن مردگان و تبدیل عصا به اژدها و شکافتن دریا و نسوختن در آتش و آوردن کتابی چون قرآن و... اگر به برهان های مختلف برحسب میزان قانع کنندگی و انتظاری که پس از عرضه آنها برای ایمان آوردن بینندگان و شنوندگان می رود از 100 نمره بدهیم، این معجزات نمره 99 و 100 می گیرند. من اگر چنین معجزاتی ببینم و قبول نکنم و عناد بورزم به خدا حق می دهم مرا در همین دنیا عذاب علیم کند و به حکومتی که با این معجزات سر کار آمده است حق می دهم در صورت مخالفت و عناد با باتوم توی سر من بزند. من به برهان هایی که در علوم مدرن مانند فیزیک و شیمی و تاریخ و جامعه شناسی می شود نمره بالای 50 و کمتر از نمره معجزات می دهم و به احزابی که با تفکراتی بر این مبنا سر کار آمده اند و جنس برهان هایشان چنین است تنها اجازه می دهم تا زمانی که اکثریت با آنهاست روی کار باشند و حق ندارند آزادی بیان را سلب کنند. اما به برخی برهان هایی که در علوم به اصطلاح اسلامی مطرح می شود به زور نمره 10 می دهم و نمی توانند از من انتظار داشته باشند با این جنس برهان ها جوری از آنها پیروی کنم که اگر پیغمبر را می دیدم باید از او پیروی می کردم. حالا شاید شما برهان هایی از آن معارف بیاورید که نمره بیشتری بگیرند اما به هرحال تمامی شارعان دین های الهی معجزاتی درخور داشته اند، اینها چه حوزویان چه روشنفکران دینی خیر سرشان یک قالیچه پرنده هم ندارند که انتظار داشته باشند پیروی از آنها همچون پیروی از محمد و عیسی و موسی واجب باشد. پس اینجا کسی حق ندارد به زور به جامعه بقبولاند که من مفسر رسمی دین و متخصص دین و متخصص کشف حقیقت الهی هستم. قرآن هم معجزه اینها نیست معجزه پیامبر اسلام است. هر مفسر می آید تفسیر خود را به عموم مسلمانان عرضه می کند اگر پذیرفتند و در انتخابات رای آورد روی کار می آید اگر در خلال حکومتش مردم تفسیر دیگری را پذیرفتند در انتخابات بعدی او را روی کار می آورند و فرد اولی باید دوباره برای قانع کردن مردم تلاش کند. در رویکرد دومی که ذکر کردید یک نکته را از قلم انداختید. بالاتر گفته بودم "برخی افراد معتقدند طبق اسلام احکام قرن بیست و یکم میلادی عینا همان احکام قرن هفتم میلادی باید باشد اما برخی می گویند احکام به ویژه احکام اجتماعی می توانند و باید در طول زمان تغییر کنند و هر کدام از این تفاسیر بنیادهای نظری خود را دارند و حکومت مورد نظر خود را طلب می کنند." آنها مانند کسانی که نام بردید نمی گویند "چون اجرای برخی احکام ممکن است به انزجار مردم از اسلام منتهی گردد، ما تا اطلاع ثانوی و تا زمانی که این نظر مردم برگردد آن را به کناری می نهیم" بلکه اساساً تعریف اینها از دین و زبان قرآن و سنت نبی و اجتهاد و... متفاوت است و برهان های کلامی خود را دارند. فی المثل می گویند در قرن هفتم میلادی حکم شده شهادت دو زن برابر یک مرد باشد اما الان باید شهادت یک زن را برابر یک مرد گرفت و برای این حکم برهان ها و مبانی نظری خود را دارند. البته باز این ها نیز معجزه نیستند که لزوم پذیرش آنها مانند لزوم پذیرش معجزه باشد. در پایان این که من عجالتا به سپهر جامعه و زندگی شخصی و... کار ندارم اما در سپهر سیاست برای من دوگانه دارالسلام در برابر دارالکفر موضوعیت ندارد. برای من دوگانه دارالقسط و عدل در برابر دارالظلم و جور موضوعیت دارد. در کل مرزبندی اصلی را بین مسلمان و کافر نمی دانم بلکه بین قائم بالقسط و قاسط ستمگر می دانم.
ببخشید ظاهرا امکان تصحیح نظرات فراهم نیست پس اینجا تصحیح می کنم: عذاب الیم درست است. درباره حق الناس بودن پوشش هم پوشش عورتین به انضمام پستان ها مورد نظرم بود که حق الناس می دانم اما اگر زنی مویش را، گردنش را و پایش را از ساق به پایین آشکار کند حق الناس است؟ به زبان دینی نگویم، مراد من این است که اگر سقراط خانه ارسطو را بی جهت آتش بزند به دیگری آسیب رسانده و باید غرامت بدهد اما اگر سقراط خانه خودش را که هیچ ربطی به ارسطو ندارد در شهر خودش به هر دلیلی آتش بزند، ارسطو حق ندارد از شهر دیگری بلند شود و در دادگاه علیه سقراط اقامه دعوی کند و طلب غرامت کند. حالا برهان خود را بگویید که چگونه دیدن موی زنان آسیب به دیگران است؟ اگر زنی مانند هر مردی بتواند آستین کوتاه بپوشد خانه چه کسی آتش می گیرد؟ چه کسی شکنجه روانی می شود؟
مسئله را سخت کردید. پاسخ به این سوال چون مستلزم این است که برخی عبارات را بیان کنم که اخلاقاً معذورم، آن را بصورت خصوصی ارسال می کنم.
در این فرمایش شما نکته ایست. آیا مردم در تفسیر قرآن صاحب نظرند که بگوییم اکثریت، فلان تفسیر را درست می دانند؟ اگر نیستند، نظر ایشان هم صائب نباید باشد. این نکته تنها در صورتی درست است که اکثریت اسلام شناسان مملکت به یک جمع بندی برسند، نه اینکه فلان فرد از پشت منقل بگوید که به نظرم فلان برداشت از اسلام درست است. در این صورت اگر اکثریت اسلام شناسان نظرشان در خصوص یک آیه برگشت، می توان حکم را عوض کرد و من با شما موافقم. اکثریت مردم هِر را از بِر تشخیص نمی دهند که حالا بخواهند بگویند فلان برداشت درست هست یا نیست. مثل اینکه از من و شما رای گیری کنند که سرمربی تیم فوتبال چه کسی باشد.
به درستی اشاره کردید که برهان قاطع پیامبران، معجزه ایشان بود. البته من معتقدم فقط همین نبود و استدلال های ایشان و تایید الهی نیز در این برهان سهیم بوده اند. ولی از شما سوال می پرسم. اگر این امر را قبول دارید، پس قرآن را هم به عنوان معجزه پیامبر اسلام، برهان قاطع می دانید. یعنی هم اکنون به خدا حق می دهید که آنهایی که به قرآن معتقد نیستند را عذاب الیم کند، و هم اگر حکومتی مبتنی بر قرآن بر سر کار بیاید، به او حق می دهید که مخالفان را تعذیب کند. بعید می دانم جمهوری اسلامی، ادعایی جز این داشته باشد. مسئله ی تایید مردمی، هیچ دخلی به حقانیت ندارد. مگر نوح چند نفر را جز اعضای خانواده اش باورمند کرد؟ مگر پیامبر نبود؟ شما عموم مردم را موجوداتی خنثی می دانید که اگر با حقیقت مواجه شوند، خاضعانه تسلیم و سرسپرده ی خداوند تبارک و تعالی می شوند. من بسیار با شما مخالفم.
آزادی مطلق بیان، یک امر قرآنیست و استماع قول و اتباع احسن، فرمان خداست. من مخالف ارائه قرائت های مختلف نیستم، ولی مخالف درستی همه ی این قرائت ها هستم. سوال من از شما این است. فرض کنید یک حکم ممکن است باب میل اکثریت جامعه هم نباشد و قرائت دیگری هم از آن ارائه نشده باشد. آنوقت باید چه کرد؟ حکم خدا؟ یا نظر مردم؟
اگر بگویید نظر مردم، پس یعنی شما با سکولارها فرقی ندارید و اگر بگویید حکم خدا، می شوید همان جمهوری اسلامی.
ما به واقع امر، چیزی به نام تفسیر رسمی نداریم. بلکه تفسیر درست و تفاسیر نادرست داریم. و درستی یک تفسیر، به خود قرآن سنجیده می شود. با شما موافقم که اکثریت باید بگویند کدام تفسیر درست است ولی این اکثریت، اکثریت دین شناسان است نه اکثریت عوام کالانعام. مردم، مرجع درستی یا نادرستی هیچ تفسیری نیستند. البته همین مقدار هم به فضای آزاداندیشی و آزادی بیان نیاز دارد.
این برداشتی که در خصوص رها کردن احکام در زمان کنونی گفتید، حداقل من در بین مفسران سراغ ندارم. البته شنیده ام که برخی از فقها یا دین پژوه ها چنین گفته اند ولی در میان کسانی که علم تفسیر دارند، چنین چیزی ندیده ام.
در خصوص آیه ۲۸۲ البقره، نکته ای را خدمت شما عرض کنم. هیچ جای این آیه نمی گوید شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است. به عکس می گوید شهادت یک زن، برابر شهادت یک مرد است و اگر زن اول، موضوع شهادت را درک کرد، به زن دوم نیازی نیست و شهادتش هم شنیده نمی شود. این حکم، حکم تعلیلی است. یعنی علت حکم ذکر شده. علت حضور زن دوم چیست؟ آیه شریفه می گوید علت حضور زن دوم، أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى، یعنی اگر زن اول گمراه شد، زن دوم به او متذکر شود.
یعنی زن دوم نمی تواند شهادت زن اول را نقض کند. بلکه فقط به خود او -و نه به قاضی- می تواند متذکر شود. علت حضور زن دوم چیست؟ گمراهی زن نخست. حال اگر زن اول، به قواعد مالی و حقوقی آشنا باشد و او را نتوانند گمراه کنند، علت حکم برداشته می شود و نیازی به زن دوم نیست.
مرز بندی دارالاسلام و دارالکفر را بر مبنای قرآن گفته ام. شما دارالقسط و دارالظلم را بر چه مبنایی می گویید؟
عجیب است که شما لا اکراه فی الدین را قبول دارید اما ظاهرا پس از پذیرش دین، لا اکراه فی زعامت دینی و سیاسی را قبول ندارید! عامه مردم در تفسیر دین صاحب صلاحیت نیستند اما در تعیین این که پس از شارع صاحب معجزه از کدام مفسر دینی پیروی کنند کاملا و مطلقا صاحب صلاحیت هستند و اگر در این پیروی کردن اشتباه کنند خودشان آن دنیا باید به خدا پاسخگو باشند. اما در این دنیا یک مفسر دینی که از خودش معجزه ندارد ولو این که صد در صد درست بگوید نمی تواند اکثریت مردم را اگر از او رویگردان شدند مجبور به پیروی از خودش کند. من هم باور دارم حقانیت یک امر به تایید اکثریت یا اقلیت مردم ربطی ندارد اما به این هم باور دارم که حقانیت یک امر به تایید اکثریت یا اقلیت به اصطلاح اسلام شناسان ربطی ندارد. طرفه این که شیعه و سنی همدیگر را قبول ندارند و سنتی و مدرن همدیگر را نفی می کنند و برخی ها در بحث محتوا و جهت گیری از بنیاد اسلامشان فرق می کند. ممکن است تمام اسلام شناسان و صحابه زمان حکومت یزید بگویند قیام علیه یزید واجب نیست اما امام حسین بگوید قیام علیه یزید واجب است و خودش و اندک یارانش هم قیام کنند و مردم اکثرا از امام حسین پیروی نکنند اما حق با امام حسین است و با این وجود کسی را هم مجبور نمی کند. گفتم ممکن است تا در مثل مناقشه نشود. اگر این نباشد باز هم از تاریخ می توان مثال آورد. خدا می تواند عذاب الیم کند و پیغمبران هم تنها می توانند درخواست عذاب الیم کنند و در صورت تشکیل حکومت مثل هر حکومت دینی یا سکولار یا لائیک طبق قوانین مجازات کنند اما دیگران که صاحب معجزه نیستند چه معاویه و یزید چه تیمور گورکانی و شاه اسماعیل چه امام محمد غزالی چه خواجه نصیرالدین طوسی حق چنین کاری ندارند که پا جای پای صاحبان معجزه و شارعان اصلی دین بگذارند و بدون پذیرش مردم خود را حاکم و قانونگذار کنند و کمترین حکمی را تحمیل کنند چون هر استدلالی هم بیاورند هر چقدر هم درست باشد همسنگ کمترین معجزات هم نیست وگرنه به استدلال آنها هم معجزه می گفتند. به عبارت بهتر حق تحمیل حکمی چه مال الله بدانند چه مال اهورامزدا چه مال آدام اسمیت یا مال مارکس را ندارند چه آن انتساب آن حکم درست باشد چه نباشد. اگر حکمی باب میل اکثریت جامعه نباشد و برداشت دیگری هم از آن نشده باشد، نامزد شما می تواند پیش از انتخاب شدن بگوید ای مردم اگر من انتخاب شوم خلاف نظر شما فلان حکم را اجرا می کنم و اگر مردم انتخاب کردند اجرا کند و اگر نکردند که حاکم نمی شود! اگر هم حاکم شد و وسط حکومتش مردم از اجرای فلان حکم خوششان نیامد در انتخابات بعدی کس دیگری را انتخاب می کنند. من هرگز نگفتم "اکثریت مردم باید بگویند کدام تفسیر درست است" اما اکثریت مردم باید بگویند کدام تفسیر قانونی و اجرایی شود! البته با مسئولیت خودشان. ممکن است مردم مسلمان درست یا نادرست به تفسیری از اسلام باور داشته باشند که جامعه مسلمانان نیاز به حکومت اجرا کننده شریعت قرن هفتم میلادی ندارد. همچنین دست کم در سپهر سیاست مرزبندی قسط در برابر ظلم بنیادی تر از مرزبندی اسلام در برابر کفر یا حتی خداباور در برابر خداناباور است. حتما می دانید که در قرآن آمده جن و انس را نیافریدم مگر برای پرستش. اما پرستش یا عبادت خدا فقط نماز و روزه نیست که در اذهان عموم است، کار کردن هم عبادت است. بر پایه برخی روایات ضربه علی بن ابوطالب به عمرو بن عبدود برتر از عبادت ثقلین است. باز گروهی وجود عمرو بن عبدود را انکار می کنند اما اگر عجالتا در مثل مناقشه نکنیم مهمترین سوال این می شود که برترین عبادت و محوری ترین عبادت که ما انسان ها برایش خلق شده ایم چیست؟ خدا این همه پیامبران و کتاب های مقدس و معجزات را فرستاده که چه بشود؟ بیکار بود؟ چه مشکلی وجود داشت که باید برطرف می شد؟ قرآن می گوید: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب ان الله قوی عزیز. یعنی اصل قضیه فرستادن پیامبران و کتاب های مقدس و معجزات برقراری قسط در جوامع بشری است که در طول تاریخ وجود نداشته یا مقطعی و ناقص بوده است و ظاهرا کار با گفتگو و تبلیغ صرف درست نمی شود و ظالمین اعم از کافران ظالم یا مسلمانان ظالم امثال طالبان و داعش و... برقراری قسط را نمی پذیرند. پس مهمترین کار پیامبران برانگیختن مردم برای برقراری قسط است. وقتی می گوید لیقوم الناس بالقسط یعنی در سپهر سیاست برقراری قسط مهمتر از هر چیز دیگر است و اگر یک نفر کافر باشد و در جهت برقراری قسط تلاش کند می توان با او متحد شد و در برابر کسانی قرار گرفت که ضد قسط باشند حالا این ضد قسط بخواهد مسلمانی باشد که قرآن را به بهترین صوت بخواند و گوشت خوک هم نخورد. در زمان پیامبر مسلمانان در جهت برقراری قسط و مشرکان در جهت ضد آن بودند اما لزوما همیشه این گونه نخواهد بود و گاهی ممکن است مسلمان ظاهری ضد برقراری قسط عمل کند یا کسی برای برقراری قسط تلاش کند اما ظاهر اسلام را نداشته باشد. طبیعی است مسلمانی که دنبال برقراری قسط است رهنمودهای دینش را راهگشاتر از بقیه مکاتب می داند.
لا اکراه فی الدین، در پذیرش یا رد دین است، و اگرنه شلاق زدن زناکار در قرآن را چگونه می توان توجیه کرد؟ به هر حال اکراه و اجبار است. ولی اگر اسلام را همانگونه که گفتم، پکیج بدانیم، مسئله لا اکراه فی الدین هم حل می شود.
فرمودید مردم در خصوص پیروی از نظر مفسران، صاحب صلاحیت اند. اجازه دهید یک گام عقب برویم. مفسر کیست؟ هر کسی که تفسیر می نویسد مفسر است؟ کارمند بازنشسته ای بوده که تفسیر قرآن نوشته است. آیا مفسر قرآن است؟ یا چارچوب و اسلوبی وجود دارد و فرد، باید مدارج خاص علم دین را طی نماید؟
حال مفسر را هم به فرض تعیین کردیم. اینکه شما می گویید عموم مردم صاحب صلاحیت پیروی از نظرات مفسران هستند، معنایش فقط این است که مردم می توانند تفسیر درست از نادرست را تشخیص دهند. ما باید تفکیکی بین "تفسیر درست" با "تفسیر موجود" داشته باشیم. این که می فرمایید مردم در تفسیر دین صاحب صلاحیت نیستند ولی در تعیین تفسیر صحیح صاحب صلاحیت -جهت پیروی- هستند، جمع نقیضین است. و اگرنه قرار نیست که هر کسی هر برداشت خنکی از قرآن داشته باشد، چون در کتاب تفسیری منتشر کرده، آن را قابل پیروی بدانیم. قبلتر عرض کردم که برخی ها، توحید را هم زیر سوال برده اند.
در خصوص مثالی که در مورد حضرت حسین زده اید، یک مسئله را باید دقت کنید. سخن ما بر سر این است که مردم از یک تفسیر پیروی کنند. سوال من از شما این است که از هر تفسیری؟ یا منظور این است که فلان حکم را از مفسر شماره ۱ و بهمان حکم را از مفسر شماره ۲ بردارند؟ پیروی از مفسر، نیازمند شناخت علم تفسیر است و کسی که چنین شناختی ندارد، چگونه می خواهد بفهمد از کدام تفسیر باید پیروی کرد؟ مثل اینکه من از علم اقتصاد هیچ سر در نیاورم، ولی بگویم از نظرات اقتصادی مارکس پیروی باید کرد. عقل حکم می کند که برای تعیین قوانین اقتصادی سراغ اقتصاددان ها برویم و نظر ایشان را اعمال کنیم و در این چارچوب، اینکه حسنعلی جعفر در دارقوزآباد چه بگوید برایمان بی اهمیت است. ولی چرا عقل شما حکم نمی کند که بر سر قوانین قرآنی، سراغ قرآن شناسان برویم؟ عامه مردم صاحب صلاحیت شناسایی نظریات اقتصادی صحیح نیستند، ولی صاحب صلاحیت شناسایی تفاسیر صحیح از ناصحیح اند؟
در اسلام، شارع یکیست و فرمودید پیغمبران تنها می توانستند درخواست عذاب کنند. در حالی که سنت پیامبر، اجرای حد شرعی بر شرابخوار بوده است. حال آنکه ما در قرآن مجازات دنیوی برای شرابخوار نداریم. وقتی پیامبر می توانسته نفی احکام را به تازیانه و شلاق درمان کند، پیروان او چرا نتوانند؟
من هم با شما موافقم که کسی نباید بدون پذیرش مردم، خود را حاکم بداند. ولی اینطور که شما می فرمایید، برای تک تک احکام، باید سراغ نظر عمومی رفت. مجازات دزد را چه کنیم؟ تفسیر تقی یا نقی؟ قصاص چگونه باشد؟ آنچه حسن گفته یا آنچه حسین گفته؟ و مگر نظرات این خیل مفسرین یکی دو تاست؟ ما بیش از ۱۰۰۰ تفسیر در جهان اسلام داریم. یک غلامعلی بی سوادی را می خواهید پیدا کنید که بگوید تفسیر المیزان در خصوص قطع دست دزد درست تر گفته؟ یا تفسیر آدم از نظر قرآن؟ یا تفسیر طبری؟ آیا شرط این قضیه، جز آشنایی غلامعلی با عربی و فن تفسیر است؟
شما به نکته ی مهمی اشاره کردید. سوالی از شما می پرسم. تصور کنید نامزد مورد تایید ما، با شرایطی که شما گفتید رای بیاورد، حال تا یک سالگی حکومت او، نظر مردم در خصوص یک حکم عوض شود. آیا باید صبر کنند تا مدت حکومت او تمام شود و به فرد دیگری رای دهند؟ یا می توانند قبل از اتمام دوره ی او طغیان کنند؟
حرف شما به این معناست که هر تفسیری که وجود دارد، می تواند درست باشد. وقتی می توان یک تفسیر را اجرایی کرد، که آن تفسیر درست باشد نه موجود! و اگرنه در برخی از این تفاسیر، حرف مفت کم نیست. مثل اینکه اگر اکثریت مردم می گویند ماست سیاه است، پس باید ماست را سیاه دانست.
سوال بسیار مهم دیگر: اگر همگان یک تفسیر را غلط و ناصحیح بدانند ولی به آن رای بدهند تا اجرایی شود چه؟
فرمایش شما در خصوص قسط را هم پذیرفتم.
مسئله درست بودن یا نبودن کلام یا حکم یک چیز است و مسئله وجوب پیروی از آن یک چیز دیگر. در پیام های پیشین هم گفتم برهان ها برحسب میزان قانع کنندگی و انتظاری که پس از عرضه آنها برای ایمان آوردن و پیروی کردن بینندگان و شنوندگان می رود، نمرات مختلفی می گیرند ولو همه به یک چیز اشاره کنند. فرضا فردی باغی دارد و برخلاف باغ های همسایگانش فلان روش ها را برای رشد محصولاتش به کار می گیرد. آیا همسایگان که از روش دیگری استفاده می کنند، باید از او پیروی کنند وگرنه منتظر چوب و چماق باشند؟ نه! اولا طرف که چیزی نگفته! برهانی عرضه نکرده! ثانیا چه ربطی دارد؟ اگر آن فرد با دلایل کاملا علمی توضیح بدهد که روش هایش در هر باغی به کار گرفته شود محصولات آن باغ 700 برابر می شوند، در صورتی که همسایگان متوجه علمی بودن سخنش بشوند بسیاری از آنان از گفتار آن فرد پیروی می کنند. اگر همسایگان بارها در عمل ببینند گیاهان باغ طرف که همانند گیاهان ایشان است، محصولی 700 برابر باغ ایشان می دهد، طبیعی است که این برهان بسیار قانع کننده تر است چون گفتار طرف دست کم درباره باغ خودش به تجربه به اثبات می رسد و اگر این روش ها در باغ های دیگر امتحان شود و همان نتیجه را بدهد همگان از آن پیروی می کنند. البته کسی هم پیروی نکند به خودش مربوط است. فرض کنید فردی می گوید در مسائل سیاسی باید چنین و چنان کرد و فلان چیزها باید قانون باشند و اگر نباشند در آینده جامعه چنین و چنان خواهد شد و همگان به خطر می افتند. شاید از برهان های علوم مدرن استفاده کند. شاید بگوید سخن من سخن خدا است و معجزه بیاورد. حال چه معجزه ای مانند عصای موسی و شفای عیسی یا معجزه ای از جنس استدلال مانند کتاب قرآن. این برهان ها درجات مختلف دارند و نمرات مختلف می گیرند، هر چه نمره بالاتری بگیرند، وجوب پیروی مردم از گفتار آن فرد بیشتر می شود و در صورت پیروی نکردن و مشخص شدن آسیب ها مثلا خشک شدن دریاچه ها و نابودی جنگل ها یا آمدن عذاب الیم طبق وعده پیامبر، آن مردم در تاریخ بیشتر سرزنش و محکوم خواهند شد و نتیجه کارشان را هم که دیده اند. اگر هیچ برهانی عرضه نکند و فقط یک پیشگویی کند و هیچ سابقه ای هم در پیشگویی و هیچ چیز دیگری نداشته باشد، تنها بگوید از من پیروی کنید و خودتان خواهید دید! به فرض که سخنش هم کاملا درست باشد و اتفاقاتی که گفته رخ دهد! کسی مردم را به خاطر پیروی نکردن از او سرزنش نخواهد کرد! تازه دفعه بعد که سخنی می گوید، باز هم باید برهان بیاورد تا نگویند بار اول شانسی بوده. پس درست بودن چیزی، میزان وجوب پیروی از آن را تعیین نمی کند. بسیاری چیزها هستند که درستند و ما نمی دانیم و پیروی نمی کنیم و تا دم مرگ هم نمی فهمیم. البته این ابزار شناختی که در اختیار ما قرار داده شده این مسئولیت را به دوش ما نهاده که اگر چیزی را نمی دانیم دنبال دانستن آن باشیم و مسائل فردی و اجتماعی را حل کنیم. حکم خدا بالاترین میزان پیروی را طلب می کند و در میان آدمیان هم حکم پیامبران آنجا که سخن خدا را می گویند مستلزم بالاترین میزان پیروی است اما به شرط آن که ابتدا با معجزه هم پیامبری و هم این میزان پیروی از خود را بر عامه مردم واجب و به اصطلاح اتمام حجت کرده باشند. اگر درست یادم باشد در صدر اسلام گاهی که پیامبر سخنی می گفت برخی اصحاب می پرسیدند: آیا این سخن، سخن خداست یا سخن خودت است؟ یعنی همان زمان هم می دانستند میزان وجوب پیروی از سخن خدا با میزان وجوب پیروی از سخن انسان حتی اگر پیامبر باشد متفاوت است. اگر پیامبر طبق فرموده خدا فلان طور عبادت کرد یا گفت فلان زمین را آباد کنید فرق می کند با این که خودش بگوید فلان زمین را آباد کنید یا فلان دختر را برای فلان پسر خواستگاری کند و اصحاب ولو خیلی پیامبر را دوست داشته باشند و احترام بگذارند کانه سخن خدا ملزم به پیروی از پیامبر نیستند مگر آن که خود خدا از ابتدا چنین چیزی را طلب کرده باشد. درباره درست بودن یک تفسیر از دین و میزان وجوب پیروی از آن هم همین است. عامه مردم در تفسیر صحیح دین چنان که مدنظر خدا و پیامبر بود صاحب صلاحیت نیستند که بی مقدمه از خودشان تز بدهند اما پس از خواندن تفسیرهای موجود که هر کدام می توانند به درجات درست باشند یا از دم نادرست باشند! با مسئولیت خودشان کاملا صاحب صلاحیت در انتخاب راه خود هستند. حتی چون پیامبر اکنون حضور ندارد، مردم از ابتدا به جای مواجه با پیامبر با تفاسیر دین روبرو می شوند و با پذیرش آنهاست که دین خود را می پذیرند. مبانی نظری و اصول موضوعه متفاوت و متضادی برای شناخت دین وجود دارند و در آینده هم به وجود خواهند آمد! که یقینا یکی از بقیه صحیح تر است اما پذیرش هیچ کدام از این اصول موضوعه موجود یا ممکن، ذاتی پذیرش دین نیست و برای بسیاری از آنها هم معجزه ای حتی از جنس استدلال مطرح نشده است تا وجوب پیروی از این مبانی نظری به میزان وجوب پیروی از قرآن باشد. پس مردم با ابزار شناختی که خدا به آنها داده وظیفه دارند در آن چه عرضه می شود غور کنند و تا حد امکان دنبال حقیقت بروند و خودشان هم باید به خدا پاسخگو باشند. مردم مسئولیت دارند اما آزادی عمل هم دارند و در این زمینه هرگز قیم فکری برایشان تعریف نشده است. شما تنها زمانی می توانید آزادی عمل مردم در پذیرش چیزی را مطلقا سلب کنید و از آنها پیروی بی چون و چرا بخواهید که معجزه بیاورید. فردی که از علم اقتصاد سر در نمی آورد، می تواند با مطالعه نظریات اقتصادی و مشاهده تجربیات حاصل از به کار بستن آن نظریات یکی را انتخاب کند و با مسئولیت خودش برای تحقق آن رای بدهد وگرنه کارل مارکس و آدام اسمیت و امثالهم هر کدام خود را متخصص این حوزه و مخالفان خود را گمراه کننده می دانند اما این برایشان حقی ایجاد نمی کند که خود را قیم ما در مسائل اقتصادی بدانند. باز نظریات علوم انسانی را می توان با به کار بستن در تاریخ راستی آزمایی کرد، نظریات علوم تجربی را می توان با آزمایش در آزمایشگاه راستی آزمایی کرد و بر پایه آن تکنولوژی ساخت، مسائل ریاضی را می توان اثبات کرد، اما پذیرش قطعی الهی بودن یک معرفت معجزه می خواهد. گفتم به استدلال های علوم مدرن مانند علوم تجربی و انسانی نمره بالایی می دهم اما کمتر از نمره معجزات! و پیروی از نظریات آنها را به میزان پیروی از حکم مبتنی بر معجزه واقعی واجب نمی دانم. استدلال های ریاضی خیلی محکم هستند و نمره بسیار بالایی می گیرند اما وجوب پیروی از آنها به میزان وجوب پیروی از معجزه نیست و وظیفه ایجاد نمی کنند! گفتم به برخی استدلال های مطرح شده در به اصطلاح علوم دینی - سوای درستی و نادرستی نتایج شان - از نظر وجوب پیروی از آنها نمره بسیار پایینی می دهم. مسلمانان با هر گرایشی طی سده ها برای شناخت دین اصول موضوعه و روش هایی را مطرح کردند که علوم اسلامی نامیده می شوند اما در واقع علوم مسلمانان هستند و پذیرش این علوم مسلمانان، ذاتی پذیرش دین اسلام نیست. تفسیر قرآن غیر از خود قرآن است. جمله قبل خودش مبانی نظری دارد. اکنون ملا هبت الله آخندزاده را در نظر بگیرید! نه مانند پیامبران معجزه ای دارد و نه مانند امامان از هر علمی بهره کافی به او داده شده! علی بن ابوطالب باب مدینه العلم بود و اگر کسی ببیند او در هر علمی چون ریاضی و فیزیک و تاریخ و سکه شناسی و... به اندازه کافی می داند و معارضی هم پیدا نمی شود، به شرط ارائه استدلال از او پیروی می کند و او را قرآن ناطق خواهد دانست. اما ملا هبت الله آخندزاده چی؟ سوای احکام بسیار نادرستی که صادر می کند و کمترین شان بستن مکاتب دخترانه بالاتر از صنف ششم تا اطلاع ثانوی است، به فرض محال که 10 حکم داده باشد و همه درست باشند، به چه حقی پیروی از خود را همچون پیروی از پیامبر واجب می داند؟ عصای موسی دارد؟ قالیچه پرنده دارد؟ در همه علوم مانند شیمی، زیست و اقتصاد و... متخصص است؟ نه! رفته علوم سنتی مسلمانان در باب شناخت دین را فراگرفته که مانند دیگر علوم بشری اند، تازه مدرن هم نیستند! اما اینها را علوم مقدس می داند، انگار استدلال هایی که او در این علوم مطرح می کند، همسنگ استدلال های قرآن است و پیروی از استدلال های متخصص آخندزاده مانند پیروی از قرآن واجب است و مجازات عناد را هم خودش تعیین کرده! چه فرقی می کند یکی معجزه پیامبران را انکار کند و مثلا شتر صالح را پی کند تا میزان وجوب پیروی از صالح پیامبر را همسنگ خودش پایین بیاورد، فردی یا گروهی هم ادعای نبوت و امامت نکنند اما ارزش کلام خودشان را تا حد قرآن بالا ببرند. که چه بشود؟ که پذیرش پیروی از خودشان و پارادیم فکریشان را ذاتی پذیرش اسلام قرار بدهند! آن شغالی رفت اندر خم رنگ اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ پس بر آمد پوستش رنگین شده که منم طاووس علیین شده!! در پایان از شما می پرسم: اگر قرار است حکم درست درباره هر مسئله اجتماعی و بشری در همه زمان ها یک حکم باشد ولاغیر، چرا خدا پیامبران بسیار و کتاب های مقدس متعدد فرستاده است؟ چرا تنها یک کتاب نفرستاد که همه پیامبران مبلغ آن باشند؟ آیا این کتاب ها هیچ فرقی با هم نداشتند و تنها بحث تحریف کتاب های پیش از قرآن مطرح است؟ آیا عملکرد این پیامبران هیچ فرقی با هم نداشت؟ در کلاس های دینی و پرورشی در این باره چیزهایی گفته اند اما می خواهم جواب شما را بدانم.
از سخنان شما تعجب می کنم. مسئله تکثر برداشت، آنچنان برای شما بدیهیست که وجوب پیروی از احکام را حتی به برداشت های نادرست هم تسری می دهید. نمره ی براهین تفسیری، هیچ ارتباطی به جذب مردم ندارد. ای بسا برداشتی درست باشد و مطرود گردد و ای بسا برداشتی ناصحیح، مورد رغبت واقع شود. اینکه پس از ۱۴۰۰ سال، تازه بخواهیم ببینیم فلان برداشت در ساحت سرزمینی، نتیجه ی مناسبی می دهد یا نه (محصول ۷۰۰ برابری در مثال شما)، یعنی به سبک برخی حضرات روشنفکر دینی، اسلام را از تمامی تاریخ اسلامی منفک می دانید. آیا جز این است که باید دید پیامبر و صحابه، از آیات قرآن چه برداشتی می کردند؟ حالا می خواهیم بگوییم مثلا همگی ایشان در باب فلان آیه اشتباه فهمیدند و ما درست فهمیدیم؟
در مثال شما، فرد صاحب باغ، منفک از همسایگان در نظر گرفته شده است. اگر در تملک باغ، شریک باشند، حق دارد و بلکه باید نسبت به متدهای بکار گرفتنی حساسیت داشته باشد. وانگهی، شما استفاده از متدهای باغبانی را منوط به نتیجه بخش بودن می دانید. در صورتی که در احکام شرعی، مکلف به عمل هستید نه نتیجه. من و شما موظف هستیم در ماه رمضان روزه بگیریم، حال چه منجر به تسلط بر نفس بشود و چه نشود. باید نماز بخوانیم چه جلوی فحشا و منکر را بگیرد و چه نگیرد. مفسر نباید توضیح دهد که برداشت او، منجر به بهبود اوضاع اجتماعی می گردد یا نمی گردد. آنچه او باید توضیح دهد این است که از منظر دستوری و تاریخی، برداشتش از فلان آیه منطبق با منظور خدای تعالی و برداشت پیامبر هست یا نه.
تصور کنید یک برداشت نزدیک و منطبق بر قواعد عربی از یکی از آیات در بلاد شرق صورت بگیرد و همان برداشت، اجرایی شود. نتیجه ی آن هم به هرج و مرج ختم گردد. ولی در بلاد غرب، یک برداشت بعید و بی ارتباط از آن آیه بشود و نتیجه، به هماهنگی اجتماعی منتهی گردد. حالا کدام برداشت صحیح است؟ شما می فرمایید برداشت غرب صحیح است چون نتیجه بخش بوده است. ولی بنده معتقدم برداشت شرق صحیح است چون منطبق بر قواعد کلامی قرآنی است. چه نتیجه بخش باشد و چه نباشد. نمیتوان قدسیت آیات احکام را فقط به نتیجه ی آن منوط دانست. فرم آیه هم قدسی است.
مثال بسیار مناسبی در خصوص مسائل سیاسی زدید. شما می فرمایید فردی مدعی برداشتی قرآنی از مسائل سیاسی باشد و قوانینی وضع کند. اگر سیاست او به تباهی انجامید، نمره برداشت او پایین است و با بهبود اوضاع، نمره برداشت تفسیری او بیشتر می شود. دریغ که چقدر با این مثال شما می توانم مخالفت کنم. سوال اولم اینکه چند سال می خواهید زمان بدهید؟ اگر به سختی افتادید و مفسر مذکور بگوید فعلا در شعب ابی طالب هستیم و باید درنگ کنیم چه؟ وانگهی، مگر مفسدین زمان صالح و هود، به تدریج با عذاب مواجه شدند؟ آن عذاب ها دفعتا بر ایشان وارد شد. عذاب دفعی که بیاید، عقبگردی ندارد. ولی از این مثال شما متوجه شدم که تاکید دارید که حتما باید از برداشتی تفسیری پیروی کرد و خارج از آن چارچوب را قبول ندارید. ولی هر چه فکر می کنم، نمیتوانم از مثال شما برداشت کنم که درست بودن، بر وجوب تاثیری ندارد. مصداق شما در شرایطی حاکم است که طبق مثال خود شما، مواردی از پیشگویی و پیش بینی در کار باشد. فهم یک متن، چیز دیگریست. شما اگر تا دیروز تصور می کردید که نمازها را باید پیوسته بخوانید و از امروز بر شما اثبات شد که باید به تفکیک خواند، آیا بر شما واجب نیست که نمازها را تفکیک کنید؟ البته که هست و البته که صحت، منجر به وجوب می گردد.
وقتی همه ی انبیاء معجزه نداشتند، چرا باید پیروی از ایشان مشروط به ارائه معجزه باشد؟ استدلال، بالاترین معجزه هاست.
من سخن شما در خصوص عامه مردم را می پذیرم، ولی نسخه ی شما عمومیت ندارد. آیا میتوان عموم مردم را به تفسیر کشانید؟ آیا میتوان اکثریت ایشان را صاحب فهم دینی ساخت؟ به شدت تردید دارم. به همین جهت معتقدم که این راهکار، برای خواص است نه عامه خلق. و از همین روست که تصور می کنم دین شناسان بایستی با اکثریت، به یک برداشت رای دهند. خود این واژه "دین شناس" هم البته قابل بحث است.
سخن شما بیراه نیست و مبانی نظری، ذاتی دین نیستند. و چقدر هم زیبا فرمودید که مردم، "وظیفه دارند" با ابزارهای شناختی که خداوند به ایشان داده، در تفاسیر مختلف تدقیق کنند. ولی آرمانشهری که از آن ذکر می کنید را بر روی زمین سراغ ندارم که این مردم "موظف"، چنین کنند. با این حال گویا مجددا بازگشتیم به خانه نخست. قرآن معجزه است و در اختیار مردم است. با توجه به سخنان شما، آزادی ایشان را می توان محصور در برداشت های قرآنی کرد. ولی تنها زمانی می توان چنین کرد، که ایشان با تفسیر و تفاسیر آشنایی پیدا کنند. در آن صورت بنده هم با شما همرای و عقیده ام. نه وقتی که نماز هم بلد نیستند بخوانند، بعد بگوییم آزادی در برداشت از قرآن دارند. با این حال شما حق انتخاب برداشت های مختلف را به کسانی می دهید که فهم تفسیری داشته باشند، نه عموم مردم!
در خصوص آخندزاده هم اطاعت از اولی الامر واجب است، مشروط به عرضه شدن دستورات به خدا و رسول. هر که غیر این باشد جائر است. ضمن اینکه واژه "منکم" در عبارت "اولی الامر منکم" می تواند به معنای انتخاب باشد. ایشان که با کودتا تشریف آوردند. ولی در این خصوص، آخندزاده ها فراوانند.
به سوال شما بپردازم. اگر احکام قرار بوده که جاودانه باشند، چرا ادیان مختلف آمد؟ حقیقت امر این است که من به جمع بندی خاصی در خصوص تحریف کتب من قبل نرسیده ام. به همان میزان که استدلال هایی برای تحریف شدن هست، برای تحریف نشدن هم هست و موافقین و مخالفین، زورآزمایی هایی با یکدیگر کرده اند. پاسخ من به سوال شما این است که برای جاودانه بودن یا نبودن، باید دنبال نشانه بود. احکام شریعت موسی تا چه زمانی باید اجرا شود؟ تا زمانی که شریعت جدید بیاید. شریعت جدید، نشانه تغییر احکام است. آیا قبل از آن می توان گفت که شرایط و زمانه عوض شده و ما به میل خود، فلان حکم را عوض کنیم؟ پاسخ البته منفیست. تغییر زمانه در احکام غیر تعلیلی چیزی را عوض نمی کند. تغییر شریعت این کار را می کند. با این حال سخت شدن احکام در شریعت جدید، می توانست رغبت به این شریعت را کم کند و به جای مسلمین، تعداد یهودی ها افزایش یابد. با تساهل موجود در احکام اسلامی، این رویه، معقول گردید. برای سخت تر کردن احکام نسبت به شریعت اسلام، حکم یهوه در تورات هست. برای ساده تر کردن این احکام، حکمی از خدا نیست.
من نمره استدلال های مختلف را به میزان جذب مردم ربط ندادم به میزان وجوب پیروی ربط دادم که تنها مربوط به موارد پیشگویی و پیش بینی نمی شود. اظهر من الشمس است که ممکن است برداشتی صحیح از سوی مردم مطرود گردد و برداشتی نادرست مورد رغبت مردم واقع شود و این درباره کسانی که خود را عالم دین می پندارند هم صادق است و دلیل آن هم می تواند نادانی به حقیقت باشد و هم سنگین بودن پذیرش حقیقت. درست بودن میزان وجوب را تعیین نمی کند. فرضا یک مسئله ریاضی طرح شده است و دو نفر جواب درست را عرضه می کنند، صرف درست بودن جواب ما را ملزم نمی کند به هر دو استدلال به یک اندازه ایمان بیاوریم، چون یکی با استفاده از روش غیر اثباتی به جواب رسیده و دیگری با روش اثباتی. حتی در ریاضیات هم آشکار است که صحت نتیجه، اندازه قانع کنندگی را تعیین نمی کند و استدلال های مختلف اعم از غیر اثباتی و برهان خلف و حل کلی معادله و... درجات مختلفی دارند، البته برخی با هم برابرند. در مثال باغ و روش پرورش گیاهان هم منظورم طرح این مطلب بود که چه بسا چند استدلال مختلف همگی درست باشند اما وجوب پیروی از آنها به یک اندازه نباشد. یک موقع درستی روشی از نظر علمی توضیح داده شده اما هنوز جایی امتحان نشده و تنها تئوری است. سپس در یک باغ و بعد در تمام باغ ها امتحان می شود و درستی آن بیش از پیش اثبات می گردد. در مواردی که نتیجه بخش بودن به این اندازه اهمیت ندارد باز هم می توان بین میزانی که برهان ها پیروی از نتیجه برهان را واجب می کنند، تفاوت قائل شد. پس این که دنبال این برویم که آیا تفسیرهای دین باید در ساحت سرزمینی نتیجه مناسبی بدهند یا نه، هر چند می تواند محل بحث باشد اما منظور من نبود، پس از برخی مطالب شما گذر می کنم. گفتم "مبانی نظری و اصول موضوعه متفاوت و متضادی برای شناخت دین وجود دارند و در آینده هم به وجود خواهند آمد! که یقینا یکی از بقیه صحیح تر است اما پذیرش هیچ کدام از این اصول موضوعه موجود یا ممکن، ذاتی پذیرش دین نیست و برای بسیاری از آنها هم معجزه ای حتی از جنس استدلال مطرح نشده است تا وجوب پیروی از این مبانی نظری به میزان وجوب پیروی از قرآن باشد." اکنون شما از کدام اجماع حرف می زنید؟ بین کسانی که مبانی نظری و اصول موضوعه شان در شناخت دین 180 درجه تفاوت وجود دارد، چقدر امکان دارد که اجماع به وجود بیاید؟ هر پارادیم تفسیری که تعداد متخصصان و درس خوانده هایش بیشتر بود مردم چشم و گوش بسته دنبال آن بروند؟ وانگهی در یک زمان ممکن است تفسیرهای موجود و قابل دسترس هر کدام به درجات درست باشند اما این هم ممکن است که همه از دم نادرست باشند. گفتم در علوم مختلف سنگ محک های مختلفی وجود دارند و نظریات هر کدام از علوم انسانی و تجربی و ریاضی را به گونه ای خاص در آن علوم راستی آزمایی می کنند و "پذیرش قطعی الهی بودن یک معرفت معجزه می خواهد." یعنی سنگ محک معجزه است و بدون آن هر معرفتی بشری محسوب می گردد. شما گفتید "وقتی همه ی انبیاء معجزه نداشتند، چرا باید پیروی از ایشان مشروط به ارائه معجزه باشد؟ استدلال، بالاترین معجزه هاست." من هم نگفتم معجزه تنها عصای موسی و دم عیسی و امثالهم است بلکه قرآن را هم معجزه دانستم که از جنس استدلال است. ممکن است پیامبران دیگری هم بوده باشند که معجزه ای جز استدلال عرضه نکرده باشند که آن نیز همسنگ قرآن است. اما آیا هر استدلالی هر چقدر درست و باورپذیر باشد می تواند معجزه باشد؟ آیا امثال امام محمد غزالی و خواجه نصیرالدین طوسی می توانند و اصلا جرئت داشتند بگویند استدلال ما از جنس معجزه است؟ اگر شما همچین ادعایی برایشان بکنید یعنی ادعا کرده اید آنها سخنی مانند قرآن آورده اند! در حالی که طبق نص صریح قرآن هیچکس هرگز نمی تواند سوره ای مانند قرآن بیاورد. پس هیچ استدلالی از سوی غیر پیغمبران نمی تواند معجزه باشد وگرنه صاحب آن استدلال را هم صاحب معجزه می گفتند. شاید شما بگویید صرف استدلال موجود در آیات قرآن موجب معجزه بودن آن نیست بلکه ترکیب استدلال و نظم کلمات و... آیات قرآن را معجزه ساخته اند. پس اگر صرف وجود استدلال در سخنی آن را معجزه نمی کند به طریق اولی سخنان امثال امام محمد غزالی و خواجه نصیرالدین طوسی نمی توانند معجزه باشند و نمی توانند مانند معجزه قانع کنند و پیروی از آنها به اندازه پیروی از معجزه واجب نیست. تنها معجزه است که ولایت نبوی را اثبات می کند ولاغیر. در متن معجزه قرآن و آیه ای که مثال زدید هم جز خدا و پیامبر به کسی تصریح نشده و نیاز به تفسیر است و آن تفسیر هم معجزه نخواهد بود. برخی ها بر پایه مبانی نظری خودشان ختم نبوت را ختم ولایت نبوی می دانند که عقلانیت استقرایی جایگزین آن شده است. پس پیروی از امامان دوازده گانه مانند علی بن ابوطالب را هم بر پایه عقلانیت استقرایی می دانند ولاغیر. تازه گفتم علی بن ابوطالب باب مدینه العلم بود امثال امام محمد غزالی و خواجه نصیرالدین طوسی جرئت این یکی ادعا را هم نداشتند. اینجاست که باید گفت مفتیان و مجتهدان بر مردم ولایت نبوی ندارند. ویژگی های امامان را هم ندارند. تازه برخی مبانی نظری و اصول موضوعه آنها از سوی برخی کاملا زیر سوال است و پذیرش فلان مبانی نظری و اصول موضوعه هم ذاتی پذیرش دین نیست که انکار آن موجب خروج از دین باشد. پس "مردم با ابزار شناختی که خدا به آنها داده وظیفه دارند در آن چه عرضه می شود غور کنند و تا حد امکان دنبال حقیقت بروند و خودشان هم باید به خدا پاسخگو باشند. مردم مسئولیت دارند اما آزادی عمل هم دارند و در این زمینه هرگز قیم فکری برایشان تعریف نشده است." من نگفتم عامه مردم آزادی خلق برداشت از قرآن را دارند تازه گفتم صلاحیت ندارند در شناخت دین بی مقدمه از خودشان تز بدهند اما کاملا و مطلقا صاحب صلاحیت هستند تا تفسیرهای موجود و مبانی نظری و اصول موضوعه موجود را بررسی کنند و یکی را انتخاب کنند و خودشان باید به خدا پاسخگو باشند. پس اگر مردم بهترین مفسر زمانه خود را رها کنند و تفاسیر دیگری برگزینند یا اصلا در دین غور نکنند و به قول شما هرهری مذهب باشند خدا آن مفسر را عذاب نمی کند که بگوید عامه مردم حق مرا ضایع کردند مگر آن که پیروی مردم از خود را همچون پیروی از پیامبران و امامان واجب و حق خود و پذیرش این پیروی را ذاتی پذیرش دین بداند که بالاتر گفتم برخی مسلمانان همچین اعتقادی ندارند و البته نه استدلال هایی که آنها عرضه می کنند نه استدلال هایی که اینجا عرضه می شود هیچ کدام از جنس معجزه نیستند. پرسش پیام پیشین را به این شکل دوباره می پرسم که از نظر شما چرا شریعت های مختلف آمدند و احکام دگرگون شدند و چرا دیگر احکام با گذر زمان نباید تغییر بیابند؟ چرا از همان ابتدا شریعت نهایی فرستاده نشد؟
با این روش، جامعه را در حکم موش آزمایشگاهی باید در نظر بگیریم. یک تفاوتی بین برداشت ناصحیح میان اکثریت مفسران با برداشت ناصحیح میان عامه ی جامعه وجود دارد. در حالت اول شما نزد خداوند متعال معذورید. در حالت دوم چنین نیست.
شما می فرمایید وجوب پیروی، به درست بودن استدلال از منظر عامه باز می گردد. در هر کلمه اش حرفهاست.
اول اینکه استدلال مبتنی بر چه چیزی؟ مبتنی بر متن؟ یعنی مفسر بگوید چون فلان کلمه در لغت عرب قدیم بهمان معنی را داشته، پس معنای X صحیح است. یا استدلال مبتنی بر عقل؟ چون فلان امر در جامعه به فلان نتیجه منتج می شود، پس معنای Y صحیح است. یا استدلال مبتنی بر خواست اجتماعی؟ چون اکثریت جامعه فلان چیز را می خواهند پس معنای Z صحیح است. یا استدلال مبتنی بر تاریخ؟ چون فلان رفتار به پیامبر در تاریخ نسبت داده شده، پس معنای W صحیح است.
دوم اینکه پذیرش یک استدلال قرآنی از منظر اکثریت مفسران، بسیار بسیار بسیار خطای کمتری نسبت به عامه مردم دارد. تصور می کردم این امری بدیهی باشد.
سوم اینکه استدلال درست، قاعدتا باید به نتیجه درست منجر شود. این دو، مثل دو سرزمین منفک نیستند. یک سلسله ی بهم پیوسته اند. پس تاکید بر استدلال درست، بدون توجه به نتیجه درست ممکن نیست. حالا درست از منظر چه کسی؟ قاعدتا طبق برداشت شما، درست از نظر اکثریت مردم!
در خصوص مثال ریاضی شما، باید یک نکته را من و شما در نظر بگیریم. علوم انسانی بر خلاف علوم ریاضی، الزاما مطلق نیستند و موارد و مسائل عدیده ای وجود دارد که امری بدیهی و واضح از نظر من و شما، می تواند مخالفانی داشته باشد. ریاضی ولی اینگونه نیست. من باب مثال فرض کنید من و شما ازدواج خواهر و برادر را قبیح و زننده و نادرست بدانیم. استدلال های عقلی و شرعی و علمی و عرفی هم ردیف کنیم. جابر نامی پیدا شود و آن را نپذیرد. این با استقرای ریاضی متفاوت است که امری مطلق است. حال نقد من به مثال ریاضی شما کجاست؟ جواب درست در استدلال ریاضی، جواب واحد است که می توان با متدهای مختلف به آن رسید و شما تنها روش بهتر را انتخاب می کنید. در علوم انسانی معنای استدلال مختلف، در بسیاری موارد جواب مختلف است. وانگهی تفاوت در استدلال، چیزی از اصل مطلب کم نمی کند. شما می خواهید حکم ممنوعیت فروش و مصرف گوشت خوک را بیان کنید. چه بگویید ممنوع است چون الله فرموده، چه بگویید ممنوع است چون فلان بلا را سر بدن در می آورد، چه بگویید ممنوع است چون باید با کفار تفاوت داشته باشیم، در نهایت اینکه ممنوع می کنید. بحث ما در خصوص حجاب پیرامون روش اجرایی و چیستی دستور الله متعال نیست. پیرامون بایستی آن است. فلذا درمثال شما، تفاوت در استدلال، در نتیجه ای که آن را خواهیم دید فرقی ایجاد نمی کند.
به مثال باغ و گیاه شما بپردازیم. این عین جمله شماست. فرمودید یک تئوری """""....سپس در یک باغ و بعد در تمام باغ ها امتحان می شود و درستی آن بیش از پیش اثبات می گردد...."""""
سوال من اینجاست که از کجا به درستی آن پی می برید؟ غیر از این است که از طریق نتیجه؟ و مگر نتیجه ی مطلوب، به معنی درستی و صحت یک برداشت است؟ با این که تاکید دارید چنین چیزی از سخن شما برداشت نمی شود، من هر چه می بینم، برداشت دیگری نمی توانم از آن بکنم. یا شاید منظور جذب اکثریت است. باز هم در صحت و عدم صحت یک متن، جذب حداکثری تغییری ایجاد نمی کند. البته من از این ایده که اکثریت جامعه را تفسیرشناس کنیم استقبال می کنم. ولی بی نهایت آرمانی به نظر می رسد.
در خصوص ذات پذیرش دین، با توجه به اینکه اصول دین ۳ تاست، قاعدتا با سخن شما مخالف نیستم. به همین جهت تفاوتی بین دین و قرآن قائل هستم. ماهیت کنونی دین، پر و بال وسیعی گرفته و جدا کردن سره از ناسره، طبیعتا به خونریزی گسترده ای منتهی می گردد. اما حرف من از اجماع مفسرین به چه معناست؟ به شخصه شیعه نیستم ولی در جامعه ای با اکثریت شیعی زندگی می کنم. طبیعی است که قرائتی باید پیاده شود که چارچوب فکری اکثریت جامعه را رعایت کند. و الا آن ناب گرایی سلفی را چرا باید در ایران دید؟ آیا برداشتی که در ایران شیعی می شود، به معنای غیر اسلامی بودن حکم است؟ متاسفانه در برخی موارد بله. آیا راهکار دیگری وجود دارد؟ متاسفانه نه! حال چه باید کرد؟ دست روی دست گذاشت و مدعی شد که چون یکی دو حکم، در قرائت شیعی خلاف نص است، پس همه را کنار بنهیم؟ یا اینکه بگوییم قرائت امام محمد عبدالوهاب باید در ایران پیاده شود و صحیح بخاری و مسلم را هم به عنوان کمک ابزار تفسیر قرآن وارد سازیم؟ هیچ کدام. قرائت شیعی، کلیت اسلامی دارد. همانگونه که قرائت سنی و سلفی و حنفی و ... اینگونه است. ولو که در مواردی مشکلاتی پدید آورد، از آن دو گزینه ای که عرض کردم معقول تر می نماید.
آیا مردم چشم و گوش بسته از یک منهج تفسیری مورد پذیرش اکثریت مفسرین موجود در یک زمان خاص پیروی کنند؟ خیر. منهج تفسیری مورد پذیرش اکثریت مفسرین موجود، برای حاکمان و قوانین است که از آن پیروی کنند. موارد عدیده ی فردی وجود دارد که مردم آشنا با تفسیر، ممکن است سخن فی المثل زمخشری را بپسندند. بر آنهاست که از همان نظر زمخشری پیروی کنند. مردمی که به تفسیر آشنایی ندارند هم باید از همان نظر مفسرین موجود تبعیت کنند. ولی قانون بر مبنای نظر همان مفسرین موجود بایستی نوشته شود. موارد اختلاف در احکام حکومتی بین مفسرین شیعه و سنی نسبت به احکام فردی، بسیار بسیار کمتر است. حال اگر تفاسیر موجود اشتباه باشد چه؟ قاعدتا ضریب خطا اگر مفسرین در مورد حکمی تصمیم بگیرند تا زمانی که مردم عادی تصمیم بگیرند کمتر است. و اگر باز هم اشتباه شد، نزد خدا معذورند.
شما فرمودید استدلال انبیائی که معجزه نداشته اند، همسنگ قرآن است. ما که استدلال های ایشان را نمی دانیم، شاید بهتر باشد چنین نظری ندهیم. شاید همسنگ قرآن باشد و شاید هم نباشد. بنده هم هیچگاه ادعا نکردم که فلان برداشت از قرآن، معجزه است. اما شما هم نمی توانید بطور قطع بگویید استدلال انبیاء سلف، معجزه است. مگر اینکه شاهدی برای آن وجود داشته باشد که ندارد. ما آنچه که در قرآن در خصوص استدلال امثال نوح و هود و صالح علیهم السلام می بینیم، نشانی از معجزه در استدلال وجود ندارد. سخن شما تنها در صورتی صحیح است که ذات قرآن را کثیرالدلاله بدانیم. ولی اگر قطعی الدلاله باشد، باید بدنبال همان برداشت درست بگردیم نه درست ترین برداشت! حال اگر پس از ۲۰۰ سال تفسیر دیگری آمد و برهان قاطعی به همراه داشت چه می شود؟ می فهمیم که آن برداشت قبلی نادرست بوده است. چه تضمینی وجود دارد که برداشت فعلی صحیح باشد؟ هیچ تضمینی. چاره دیگری هست؟ خیر. برسیم به غزالی و خواجه نصیرالدین. پیش فرض کثیرالدلاله بودن قرآن را کنار بگذاریم و این پیش فرض را فعلا در نظر بگیریم که قرآن، قطعی الدلاله است. برای دقت بیشتر هم به جای امام محمد غزالی، فخر رازی را ذکر می کنم که مفسر بود. فخر رازی برداشت A را دارد و خواجه برداشت B را دارد. اولی مفسر شافعی مذهب و پیرو مذهب کلامی ابوالحسن اشعری، دومی مفسر شیعه اثنا عشری. در ایران، در زمان کنونی تصور کنیم که برداشت B اجرایی می شود به پیرو از سخن خواجه. در افغانستان در زمان کنونی، برداشت A در میان احناف طالبان اجرایی می شود. کدام صحیح است؟ پیش فرض قطعی الدلاله بودن قرآن می گوید یا A، یا B، یا هیچکدام. چه باید کرد؟ ایران برداشت A را اجرایی کند با اینکه قواعد و چارچوب های تفسیری فخر رازی را قبول ندارد؟ یا افغانستان برداشت B را اجرایی کند با اینکه وضعیت مشابهی در خصوص خواجه وجود دارد؟ یا اینکه هر دو اصلا تفسیر را به کناری بگذارند؟ تنها راه معقول این است که ایران B را و افغانستان A را اجرایی کنند. چرا که فعلا راه حل جهانشمولی وجود ندارد. اکثریت مردم ایران به فرض تفسیر B را قبول نکنند و رغبتی به آن نشان ندهند. ممکن است ولی اگر B صحیح باشد، آنوقت چه؟ معیار جذب اکثریت عامه نشان دهنده هیچ چیز نیست.
معنای سخن من ولایت کسی بر مردم نیست و سخن بنده را در چارچوب ولایت فقیه نباید ببینید. اصلا فکر کنید شاه عباس صفوی بر ایران حکومت می کند. آنچه هست این است که شرع را باید پیاده سازد. ولایت فقیه یا فقیهان، یک قرائت است و می تواند موافقان یا مخالفان خود را داشته باشد. اصالت با ولایت الله است. ولایت انسان ها در صورتی جایز است که در ذیل آن ولایت باشد.
من هم چون شما موافقم که برخی مبانی نظری در میان مفسرین فعلی محل تردید است. ولی شما راه دور می روید. به جای اینکه انتظار داشته باشید عموم مردم بطور آرمانگرایانه ای در تفاسیر مختلف غور کنند، می توانید از مفسرین بخواهید در مبانی خود تجدید نظر کنند (البته این یکی هم در آرمانی بودن دست کمی از نظر شما ندارد، ولی اجرایی تر است). با اینحال در صورتی که تمامی خلق خدا بگردند در میان تفاسیر و بهترین تفسیر را انتخاب کنند، من نمی توانم مخالفتی با شما داشته باشم. هر وقت مردم را به چنان مرحله ای رساندید، آن ها با اغماض، صاحب صلاحیت حداقلی خواهند شد. چرا که صرف تدقیق و مکاشفه در تفاسیر، انسان را از یک مرحله پرتی بالاتر می برد. اگر جامعه تفسیر خوان شد، سخن شما درست است. ولی مشروط بر اینکه با تفاسیر سر و کار داشته باشند و بر مبنای استدلال مفسر به یک حکم رای دهند و نه چیزی غیر آن. از این گذشته تفاسیر به کنار، صرف خواندن ساده قرآن هم مفید است. در خصوص ضایع شدن حق خدا با پیروی مردم از نظر مفسری ناصواب، این را باید گفت که تنها در صورتی حقی ضایع نمی شود که پیروی مردم، پس از اقناع ایشان و مبتنی بر تفسیر باشد. اگر خودشان تفسیرشناس شده و قانع شوند که فلان تفسیر مبتنی بر متن است و فلان حکم را باید داد چون بهمان تفسیر بهتر از بقیه استدلال آورده، کاملا فرمایش شما صحیح است.
به سوال آخر شما بپردازم. چرا شرایع مختلف آمد؟
برخی از مسلمان ها معتقدند که دین نزد الله، همان اسلام است و تحریفات متعدد بر کتب من قبل شکل گرفته، وگرنه احکام همگی، همچون قرآن بوده. برخی دیگر معتقدند که دین نزد الله همان اسلام است و شریعت محمدی، در ادامه ی شریعت عیسوی و موسوی، اسلام خوانده می شود. بنده ولی تفاوت در احکام را به شدنِ انسان ربط نمی دهم و انسان ۳۰۰۰ سال پیش از منظر بعد انسانی با انسان ۱۰۰۰ سال پیش، تفاوت کمتری نسبت به جوان امروزی در برابر پدر و مادرش دارد. به گمان من این انتظار که بردگان اسرائیلی از مصر به زیارت کعبه در برهوت حجاز بیایند برای انجام حج، چندان معقول نبود. آنچه که می بینیم، احکام گرایی سفت و سخت شریعت موسوی، اخلاق گرایی سفت و سخت شریعت عیسوی و تعادل شریعت محمدی است. با این حساب خداوند برای افزایش رغبت بندگان به دین جدید، در هر نوبت آن را بهتر ساخته است. چرا از همان ابتدا شریعت واحدی نفرستاد؟ به این خاطر که دین یهود، مختص بنی اسرائیل است و نه عموم مردم. دین مسیحیت نیز مختص بنی اسرائیل است و عیسی علیه السلام بطور واضحی آن را در اناجیل فرموده است. با این حساب تنها دین جهانشمول اسلام است که پیامبرش، رحمه للعالمین بوده و دین جهانی همین است. آیا احکام باید تغییر یابند؟ اگر لازم باشد حتما خداوند پیامبر جدیدی می فرستد. ما تنها چیزی که می دانیم این است که احکام، انسانی نباید باشد بلکه حتما باید الهی باشد و قطعا باید یک پیامبر آن را آورده باشد. در آیه ۵۷ الانعام، فرموده شده که ان الحکم الا لله. حکم نیست مگر برای خدا. یعنی هر جامعه ی متدینی باید به حکم خدا گردن بسپارد. چه یهودی چه مسیحی و چه مسلمان. در نهایت اینکه قوانین انسانی، کفر است. البته منظور بنده قوانین مدنی مثل بستن کمربند ایمنی و نبستن آن نیست. قوانین شرعی مد نظر است که در ادیان آمده.
چیزی که توی قرن جدید ( و حتی ایران کهن) بی معنی و مضحک هست و ایرانیان دربند در تلاش رهایی هستند تفکر رافضی گری و امت گرایی هست، اینکه عده ای فاشیست اسلامی و تندرو بنیادگرای مذهبی در پی سرکوب ایرانیان با تئوری ولایت فقیه هستند که ایرانیان را نادان و محتاج به ولایت چون انسان های سفیه و کودک می پندارد. تلاش شما برای نرمال سازی جنایت و فاجعه و عطر زدن به جنایات بی ثمر است. دوران سرکوب و کشتار شما در حال پایان است انحصار شما و سرکوب ایرانیانی که نوکر ضحاک و ولایت وقیح نیستند به پایان رسیده خواهد رسید.
ولایت فقیه شکل اسلامی شده حکومت حکیمان است و هر چه هست ، بر حکومت بی مخ های قزاق و حکومت وحشت پادگانی ارجحیت دارد .
ولایت فقیه حکومت حکیمان است؟ از اوضاع چهل و دو ساله این کشور و میزان کشتارها و اعدام ها و خیانت ها و دزدی ها و فساد ها می شود حکمت اسلام را فهمید اگر ولایت فقیه شکل اسلامی حکومت حکیمان باشد می شود اسلام را با تمام واژگان پلید برابر دانست. از شما انتظار می رفت حداقل مانند برخی رفیق های اسلامی خویش هوشمندتر عمل کنید و تمایزی بین ولایت وقیح و اسلام قائل شوید تا اسلام شما چنین بی آبرو نشود. بسیاری خواهان بازگشت به مشروطیت هستند و ستم مشروعه و تبعیضی دینی ای که بین شیعه دوازده امامی ذوب شده در ولایت فقه با دیگر ایرانیان است را نمی پسندند. بسیاری می خواهند از کژراهه بازگردند و تمام تفکرات پنجاه و هفتی و خیانت ها را دور بریزند آنان می خواهند راه آزادی خواهان راستین ایران از ستارخان و بی بی مریم تا روشنفکران مشروطیت را ادامه دهند. پاینده ایران
آزادی خواهان راستین کسانی هستند که سال 2005 ایران را از حمله امریکا نجات دادند.آزادای خواهان راستین کسانی هستند که جلوی توسعه طلبی صهیونیسم ایستادند و میلیون ها انسان را نجات دادند.شما هنوز در سال 57 سیر میکنید؟بیدار شوید.44 سال گذشت برادر.ولایت فقیه با به قول شما وقیح فرقش با شاهشناهی چیست؟وقیح کسی است که خاک ایران را میفروشد و بعد لقب شاهنشاه به خود میدهد.حرف هایتان خریدار ندارد.مردمی که کف خیابان هستند حق و حقوق پایمال شده را میخواهند و دلیلی بر آن نیست که هوادار امثال شما باشند که هنوز در سال 57 گیر کرده اید.در ضمن یادتان نرود که بزرگترین مفسدان مالیاتی دنیا سوئیس و امریکا هستند.پس دموکراسی=؟؟؟
سقف آرزوهایتان هم برای ایران بسیار کوچک است.
البته که تاریخ و هویت خویش را فراموش نکردیم چهل و اندی سال ظلم و جور ضحاک نه تنها باعث نشد هویت خویش را فراموش کنیم بلکه باعث شد به یاد آوریم که هستیم و که بودیم و می خواهیم که باشیم ایران اشغال گران زیادی داشت از مغول، اسکندر و سعد بن ابی وقاص و امروز که دوباره فرزندان وی بر ایران ستم می کنند ایران دوباره از خاک خود ققنوس وار بر می خیزد . بله ما هنوز در امید آزادی ایران هستیم و ولایت وقیح شما جناب خامنه ای نیز به این موضوع تلویحا اشاره کرد که بعد از چهل و اندی سال هنوز ایرانیان فراموش نکرده اند که هستند آری حق ما بیش از جمهوری اسلامی است و میراث ما چراغ هدایت گر ماست. البته که پرچم خویش را فراموش نکرده ایم فراموش نکرده ایم که انقلاب مشروطه کردیم فراموش نکردیم که هدف ما جز آزادی و آبادی ایران نیست اجازه نخواهیم داد شما اسلامیست ها باعث گسست تاریخی شوید و هویتی مصنوعی برای ما بازتعریف کنید. فراموش نکردیم که راه ما راه طالبان های بنیادگرایی چون شیخ فضل الله نوری نیست فراموش نکردیم که ایران از مشروعه بیزار است. اگر شما فراموش کردید یا انکار و توجیه می کنید ما اعدام و کشتار فراوان شما در این چهل و اندی سال را فراموش نکرده ایم اجازه نخواهیم داد خون آنان پایمال شود گذشت زمان دست های خونی شما را پاک نمی کند. امروز حنای دیگری بر صورت بزنید برای ما رنگ ندارد البته که هنوز عشق ایران در رگ های ما می جوشد ما ملت ایران هستیم و هویت ما ایرانی است ایران مستعمره و غنیمت امت اسلام نیست بلکه ملک شش دانگ ایرانیان است. امثال ما ایرانیان چون پیروان اسلام عشق تکرار نسل کشی بنی قریظه را نداریم اولویت ما ایران است و خاک وطن را برای دوستداران صدام حسین و دشمنان ایران نمی فروشیم شما ضدایرانی ها باعث جنگ نشوید کافی است. وقت آن رسیده است که ایران برای ایرانیان باشد از هر قشر و عقیده ای. بسیار هستند که ایران ارث پدر آنان است ولی حب علی در سینه ندارد و سبک زندگی امهات پیامبر را احتراما دارای فضیلت نمی دانند احتراما آنان نمی خواهند مانند ماریه قبطیه باشند. این قشر نیز مانند دیگر ایرانیان حق حاکمیت و قانون گذاری در سرزمین و ارث پدر خویش دارند حتی اگر فاشیست های مذهبی دوست نداشته باشد. آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست، گرد سم خران شما نیز بگذرد پاینده ایران
در شرایطی به سر می بریم که کشور ما توسط نیروهای غیر ملی اشغال شده است آنان حتی در سال 88 راهپیمایی سکوت را به خاک و خون کشیدند نهاد های اعتراضی صرفا یک اسم است و هیچگونه مجوزی برای تظاهراتی که حاکمیت ضدملی دوست ندارد، صادر نخواهد شد. برای حکومتی که با زبان خوش اصلاح نمی شود و کنار نمی رود تنها راه انقلاب و دفاع مشروع در برابر اشغال گران است. اگر حاکمیت به این سبک کشتار ادامه دهد تظاهرات بعدی بجای شعارهای مسالمت خواهانه با کلتف مولوتف به نبرد سربازهای ضحاک خواهند رفت. نیروهای سرکوبگری که بجای دفاع از شهروندان ایرانی حامی ستمگران و اشغال کنندگان هستند
گفتمان براندازی و انقلابی گری مخصوص جهان سومی ها و کودکانی است که معمولا نان خور پدرانشان هستند.این بحث ها خیلی وقت است که منسوخ شده است.کوکتل مولتوف هم در نود و هشت و 1400 وحتی تظاهرات اخیر هم دیده شد.تا به حال هم چیزی به اسم شعارهای مسالمت آمیز از حضرات دیده نشد.بهترین نوع اعتراض برداشتن لچک های وحجاب های صهیونیستی بود که با هیجانات و حماقت ها به خشونت و کشتن پلیس و اتفاقات ناگوار برای هموطنان موافق و مخالف بود.بهتر است ابتدا یک سوزن به خود زده و بعد میلگرد در مخالفانتان فرو کنید.از جامعه ای که خود دچار فساد های متعدد است مسئولانی پاک دست،وطن پرست،خودکفا و... بیرون نخواهد آمد.ابتدا خود را اصلاح کنید و بعد به دنبال اصلاح دیگران باشید.حکومت درمورد تفکرات دگم و غیر منطقی خود تجدید نظر کرده و می کند.دیر و زود داشته اما سوخت و سوز نداشته و نخواهد داشت.ابتدا اصلاحات را از خودتان شروع کنید.همان بهتر حکومت دست افرادی که نوکری برای غرب را افتخار میدانند و خودکفایی و استقلال را مسخره می نمایند نباشد.هیچ خوب و بد مطلقی نیست.اما کسانی که ادعای اصلاحات میکنند ابتدا خود را اصلاح کنند.نه اینکه با ادعای روشنفکری همه چیز را زیر سوال ببرند.جالب است که خودتان فرمودید سال88.فتنه ای که حضرات اصلاحاتی به راه انداختند.
هموطن عزیز (دفاع مشروع) به چه معناست؟
نیازی به صغری کبری نیست . ایران از آن ایرانیان است و سرچشمه ها و دارایی های ایرانی ها باید برای ایرانی ها و ایرانی تباران( سرزمین های ایران بزرگ) به کار گرفته شوند نه برای مفت خوران انیرانی همچون فلسطین . شما اگر جز این بیندیشید ، بی گمان از بیگانه پرستان و ایران ستیزانی هستید که بجای ملّت ایران ، به امّت باور دارند .
دوست عزیز شما یا نمیدانید صهیونیسم چیست یا خودتان را به آن راه زده اید.توسعه طلبی صهیونیسم را نمیدانید؟دو خط آبی پرچم اسرائیل نشانه چیست؟عقاید ضد ایرانیشان چیست؟عهد عتیق را مطالعه نفرموده اید؟دژ های هخامنشی در فلسطین را ندیده اید یا درباره آنها نشنیده اید؟خدا را شکر میکنم قدرت دست شما نیست.
« نیازی به صغری کبری نیست » ، بحث تعطیل ؛ « ایران از آن ایرانیان است » و معیار ایرانی بودن چیست ؟ اعتقاد به راسیسم یهودی ؛ و این « بیگانه پرستی و ایران ستیزی » نیست حتا اگر « استیت جهود » محو ایران را در دستور کار داشته باشد و جشن ایرانی کشی از اعیاد آن باشد .
بنام ایران و برای ایران. ایران خانه و متعلق به همه ایرانیان از هر قشر و ایدولوژی است شوربختانه عده ای فاشیست مذهبی حق سبک زندگی را با ایدولوژی خویش از سایر ایرانیان سلب می کنند، لزومی ندارد در یک کشور همه یک نوع لباس خاص بپوشند و یک دین خاص داشته باشند و عقاید مذهبی یکدستی داشته باشند، چیزی که برای عده ای معروف یا منکر است ممکن است برای دیگری نیست و باید ها و نباید های متفواتی در موارد مذهبی و عقیدتی دارند. فاشیست های مذهبی می کوشند نخست موضوعات جهان شمول مانند آزادی بیان و حق انتخاب و پوشش را شرقی یا غربی و متعلق به یک محدوده جغرافیایی خاص معرفی کنند و دوم تلاش می کنند عقاید شخصی مذهبی خویش را به همه آحاد جامعه با عنوان فرهنگ بومی تحمیل کنند. حال آنکه نه آزادی جغرافیا می شناسد و نه دین آنان فرهنگ ریشه ای ایرانیان است. طنز ماجرا اینجاست که برای حفظ نظام و دیکتاتوری خویش از هر کشتاری دریغ نمی کنند و سرکوب و کشتار نوجوانان و آزادی خواهانی که خون آنان در شیشه کرده اند تکلیف شرعی می دانند در باور آنان می شود وضو گرفت و کشتار کرد زیرا قتل ثواب آنان وضو را باطل نمی کند، آنان با زورگویی حق مالکیت دیگران بر میهن و سبک زندگی خویش را سلب می کنند و اسم این جنایت را تکلیف شرعی می گذارند
جناب Khwanirath گرامی، به برادران و خواهران نمازگزار بلوچ نگاهی بیفکنید که پس از نماز جمعه، برای ناسازواری به دست‌درازیِ یک شهربان به دختر پانزده ساله به سوی خیابان راه افتادن، اما نیروهای بِنفرین آن نمک‌به‌حرام، مردم نمازگزار را به «باران گلوله» بستند، آن هم مردمی که در زمان رانده‌شدگی این ضحاک اهریمنی و دوزخی‌خوی، از او مهمان‌نوازی کرده بودند. می‌دانیم که نمازگزاران جمعه هیچ‌گاه سنگ هم با خود نمی‌برند، چه رسد به تفنگ. لابد اینان نیز «کافر» هستند و ریختن خون‌شان هم روا! رژیم دژخیم هستیِ خودش را در گزند دیده و مسلمان و نامسلمان نمی‌شناسد. دل‌استوارتان می‌کنم که این رژیم نیز به آشغال‌دانی تاریخ خواهد پیوست.
بسیار ساده‌انگارانه است که بپندازیم ناسازواری‌ها و ناخرسندی‌های مردم برآمده از «حجاب» و کُشتن آن مرحومه است، بلکه مردم دیگر از دست اینان به ستوه آمده‌اند.
کامیاب باشید.
به خاطر دارم که در سال ۸۸ و در بحبوحه تظاهرات، چند نفر در یک حرکت اشتباه و از روی احساسات، قصد تسخیر پایگاه بسیج را در میدان صادقیه تهران داشته اند که به سمتشان تیراندازی شد. از آن میان، ناصر امیرنژاد را می شناختم که جوانی به غایت نجیب و پاک و درست بوده است که متاسفانه کشته شد. من مقداری با پایگاه بسیج فاصله داشتم و او را در آن روز ندیده بودم، تا اینکه جنازه اش را بالای دست ها بردند. ولی ساکنین آن پایگاه به نظر شما باید چه می کردند؟
یکی از آفاتی که به گمانم با آن مواجهیم این است که نحوه اعتراض را هم نمی دانیم. حرکت به سمت مراکزی که سلاح دارند و تلاش برای تسخیر آن، معنایش شلیک شدن گلوله است. ورود جیش العدل به صحنه، تیراندازی به سمت پایگاه و تصادم اتوبوس به آن، هر چه هست اسمش "راه افتادن" نیست. مملکت مگر دادگستری ندارد که عده ای، خود بخواهند قانون را پیاده کنند؟ ان شاءالله خداوند آنها که قصد درگیری نداشتند را بیامرزد.
من دفاعی از کسی ندارم. عرض من موافقت یا مخالفت با اقدامات است نه با افراد. ولی خیلی خیلی بعید می دانم که آن دخترک فقید، مورد رحمت باریتعالی باشد که شما او را "مرحومه" می خوانید.
بسیجی‌ای که مردم را کُشت، باید هم چشم‌داشت کُشته شدن را داشته باشد. بنده دیگر مانند پیش شور و شراری برای گفت‌وگو بر روی تارکده ندارم، اما همین را بگویم که این رژیم اگر می‌خواست با این همه اعتراضِ مردم در درازای دوره‌اش، دگرگونی‌ای در خود و آسایش و رامشی در زندگی مردم پدید بیاورد، تاکنون پدید می‌آورد. تا به امروز جز فساد و تورم و نابودی و کُشتنِ هم‌میهنان ناخرسند و و و و و کار دیگری از دستش برنیامده است. دندان کِرم‌زده را شما پیوسته مسواک بزن، سودی ندارد. ما که در ماساچوست زندگی نمی‌کنیم، برادر، در همین خراب‌شده زیست می‌کنیم و با چشم خود می‌بینیم که چه بر سر ملت آورده‌اند. با جنگ‌ابزار بالای سر نمازگزاران رفتن نیز بخشودنی نیست. دست‌درازی به دختر پانزده ساله از سوی نیروی انتظامی خشم مردم نمازگزار را برانگیخته که به سوی مقر(های) همان فرد راه افتادن؛ زیرا می‌دانند بخاری از قانون بلند نمی‌شود. این‌که مردم ناخرسند را با جیش العدل در هم بیامیزیم و بهانه‌ای برای کُشتار تر و خشک شود هم خردپذیر و بخشودنی نیست. دادگستری؟ باید نامش را بی‌دادگستری نهاد. بی‌دادگستری‌ای که داورهایش هم فساد می‌کنند، پرونده‌ی سعید طوسی را پس از کمابیش ده سال تا کجا بردند که بخواهند این مورد را به نتیجه‌ای برسانند؟ بی‌دادگستری‌ای که برای آموزگار متجاوزگر اهل خراسان که به چندین دختر خُردسال دست‌درازی می‌کند تنها چند ماه زندانی داده است. و نمونه‌های بسیار دیگر. از رژیمی که فساد تا بیخ‌اش ریشه دوانده، چشم‌داشتی بیش از این نمی‌توان داشت، اخوی.
دربارۀ آن "مرحومه" هم باید بگویم که بنده نزدِ خدا ننشستم که ببینم می‌بخشد یا نمی‌بخشد، اما همین را می‌دانم که ستمکارانه کُشته شد. فبما رحمة من الله لنت لهم، ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک...
بسنجید با رفتار این‌ها در برخورد با مردم در کِشیدن و لگدمال کردن آن‌ها تا دَمِ درِ خودروهای گشتی. در همه‌ی زندگی تنها یک شناخت از مردم ایران پیدا کرده‌ام: زیر بار زور و چماق نمی‌روند. رضاخان می‌کوشید روسری از سر زنان بِکِشد، چهار دست و پا روسری را می‌گرفتند. امروزه می‌خواهند همان را به زور سر برخی از دختران کنند، چهار دست و پا لگدمالش می‌کنند. همسانی‌ها میان این دو حکومت کم نیست.
اجازه دهید در نکاتی با شما مخالفت کنم. نه مردم تا دم در خودروهای گشتی کشیده می شوند، و نه این مسئله با رحمانیت منافاتی دارد.
بدانیم که بدحجاب، مجرم است، و مجرمی که در برابر بازداشت مقاومت کند باید با برخورد سخت و خشن مواجه شود. من یک نقطه بر کره خاک سراغ ندارم که مجرم را با تعارف و صلوات بازداشت کنند. با این آیه رحمانی که شما اشاره کرده اید، یک قاتل و دزد را هم باید نازش را بکشند تا تن به دستبند بدهد. و البته باید به بدحجاب هم دستبند زده و ثبت قضایی کنند تا پرونده کیفری برایشان تشکیل شود. در مرحله اول تذکر و انذار، در مرحله دوم ارعاب و ترساندن، در مرحله سوم تازیانه و حد، و در مرحله چهارم اعدام این فواسق، چیزی است که شایسته ی ایشان است. آن ها "مردم" نیستند. مجرم اند.
در خصوص شناخت شما از مردم ایران هم عرض می کنم که براحتی و با اعدام ۴ تا از این فواحش، بساط دهن کجی به الله از خیابان ها برچیده می گردد. اگر چنین نمی اندیشید یعنی زیادی بدبینید. این رفتار کجدار و مریز، تنها به فرسودگی و زیان بدنه مومن جامعه می انجامد. مشکل اصلی ما ترس نظام از های و هوی کافران در خارج است. اگر در احقاق کلمه الله و اجرای فرامین الهی از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمی اندیشید، مشکل براحتی مرتفع می شد.
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ
البته کفر این افراد، کفر دون کفر است و اگر به شهادتین معتقدند، مسلمانانی هستند که مرتکب کفر میشوند ولی در هر صورت بایستی با ایشان اشداء بود.
با یک جست‌وجوی ساده می‌توان خرواری فیلم از کِشیده شدن به همراه مشت و لگد پیدا کنید، که به‌تازگی که زن و دختر مردم را نیز دستمالی می‌کنند این «مدافعان امنیت!!!». بنده هم بر روی این کره خاکی جایی سراغ ندارم که برای ناخرسندی از موی سر و بدبختی‌های چهل و اندی ساله‌ی یک رژیم، مردم را مجرم و از بالای چند طبقه به پایین بیندازند، سناریوپردازی کنند که همه دل و روده‌شان درد گرفته و پایشان لیز خورده است. البته برای من یکی این جنایت‌ها تازگی ندارد، با نگاهی به آغاز روی کار آمدن دژخیمان، به اکبر پونزها و آتش زدن زنده‌زنده‌ی تن‌فروش‌ها و جز آن زیاد برمی‌خوریم. هیچ روایت معتبری از تاریخ دورۀ اسلامی سراغ ندارم که پیامبر علی و عمر و عثمان و همانند آن‌ها را راهی خیابان‌های مکه و مدینه کرده باشد که هر بی‌روسری‌ای دیدید، مشت و لگد نثارش کنید! در قرآن هم سراغ نداریم و به ادعای خودتان هم مفسری هم همچین فرمایشی ندارد. نتیجه روشن است دیگر. و با مثال شما از قانون مدنی کمربند ایمنی، قتل‌عام‌های یک ماه گذشته از سوی رژیم توجیه نمی‌شود. مسئله‌ی من این گفت‌وگوی «حجاب» در این‌جا نیست، مسئله چند سد گونه ستم و بی‌کفایتی و کُشتار رژیم در درازای زیست‌اش است.
پیش‌تر هم اشاره‌ای کرده‌ام، باز هم می‌گویم که «بزرگ‌ترین اشتباه این اعتراضات، محدود کردن آن به "روسری" بود که بدترین کوبه را بر پیکر این ناخرسندی‌ها وارد کرده و بهانه‌ی ماستمالی حق مردم را دست رسانه‌ی سرتاسر فریب و دروغ داخلی داد».
به هر روی، این‌ها خود با شورش روی کار آمده‌اند و با فوت و فن سرکوب آن هم بسیار آشنایی دارند. شادکام باشی، اخوی.
باز هم با سخن شما مخالفم. کشیده شدن همراه با مشت و لگد برای دزد، قاتل، متجاوز، بدحجاب و خلاصه هر تنابنده ایست که در برابر حکم قانون بایستد و در این میان، استثناء هم نباید باشد. البته آن اقدامی که شما فرمودید معصیت کبیره است و باید با مامور خاطی برخورد شود. استثناء است، ولی رویه نیست. چندان هم "زن و دختر مردم" خواندن این فواسق را نمی پسندم. به هر حال همان مردم، رضا داشتند که زن و دخترشان فسق و فحشایی مثل بدحجابی انجام دهند دیگر. شما اگر مایل به بررسی سیره ی نبوی هستید، بروید ببینید پیامبر در خصوص مردانی که اهل بیتشان بدحجاب بیرون می رود چه اصطلاحی بکار بردند.
شاید به قدر کافی اخبار و اوضاع خارج از کشور را دنبال نمی کنید. در بلاد غرب بابت مقاومت در برابر دستگیری، متهم ممکن است به قتل برسد (و انصافا کار درست هم همین است). حال چه از ساختمان پرت شوند، چه گلوله در مغزشان خالی شود (شاید روش های خلاقانه تری هم وجود داشته باشد-والله اعلم). پیامبر کسی را تازیانه نفرمود، چون کسی بدحجاب نبود. سخن ام المومنین عایشه در صحیح بخاری همین را بیان می کند. ولی کسانی بودند که معصیت های دیگری مرتکب می شدند و پیامبر ایشان را تازیانه می زدند، مثل شرابخواران. چرا؟ پیامبر این حکم را از کجا گرفتند که در قرآن نیست؟ در قرآن نیست ولی بدیهی عقلی است.
اتفاقا به عکس شما چیزی که مرا دلسرد می کند، شل بازی های جمهوری اسلامی در برابر کسانی است که در مقابل الله قیام کرده اند. اینها فقط وقتی مخالف میز ریاستشان در خیابان بیاید شیر می شوند و بعید نیست ۸۳ میلیون نفر را راهی قبرستان کنند. ولی دشمنان الله که در خیابان باشند مثل موش می شوند (با اینکه حکم قیام در برابر خدا واضح است). من هم در خصوص ستم و بی کفایتی حاکمان فعلی با شما هم عقیده ام.
فرمودید محدود کردن اعتراض به روسری اشتباه بود. یعنی اعتراض به روسری اشتباه نبوده بلکه محدود کردن به آن اشتباه بوده. چقدر می توانم با شما مخالف باشم.
درباره‌ی آن حدیث، راویانش می‌لنگند و سخن بیش‌تر در این باره بی‌هوده است. این هم بسیار جای شگفتی دارد که چون در این باره روایتی نیست، پس لابد بی‌حجاب در بلاد پُر مشرک آن زمان که در میان مسلمانان می‌زیستند، نبوده است. روایت تاریخی نیست، چون چنین نمی‌کرد. اما این‌که حدیث عایشه چه گفته هم باید مانند دیگر حدیث‌ها بررسی شود. روایت/حدیث تازیانه زدن را هم باید ببینم چه خبر است که حال بپذیریم یا نپذیریم. حدیث بی‌اساس زیاد می‌بافند! این هم شگفت‌انگیز که پیامبر حق صدور حکم شرعی غیر از قرآن نداشته باشد، وانگهی حکم شرعی از خود در بیاورد. همان‌گونه که در بالا گفته‌ام، کسی به چنین چیزی اشاره نکرده است و در خوش‌بینانه‌ترین حالت، برداشت شماست. در زمینه‌ی دین‌شناسی که به گفته‌ی لُرها "هر کی سی خوشه". ما چرا سر خودمان را درد بیاوریم. اگر رژیم دل‌استوار بود که اکثریت مردم پشتش را دارند، شهامت می‌کرد و یک رفراندوم آزاد برگزار می‌کرد. امروزه حتی در میان مذهبی‌ها هم مخالف کم ندارد.
سخنم بر سر این نبود که مامور کشورهای دیگر سر قاتل یا موادفروش یا... چه می‌کنند، سر روسری که نمی‌کنند. اثبات شیء نفی ماعدا نمی‌کند، اگر دختر مردم را می‌برند بالای پشت‌بام و به پایین شوت می‌کنند و از این دست کارها بر سر ملت، آن‌ها نیز مانند این‌ها جنایتکارند. هم‌اینک رسانه‌ی داخلی از میز ریاست نمی‌گوید، بلکه از همان دشمنان اسلام می‌گوید. «باید با مامور خاطی برخورد شود»، باز که آمدیم سر مرحله‌ی اول. در بالا به این اشاره رفت. هر زمان تجاوز به زنان در سال هشتاد و هشت و دیگر موارد را به نتیجه‌ای رساند (غیرممکن است)، این هم خواهد رسید. نمونه‌ی این تجاوزات که بسیار است. عیناً دیده‌ام که دانشجوی دختر را برده‌اند چه بر سرش آورده‌اند!
نه تنها محدود، بلکه مخالف انقلابِ برآمده از آن هم هستم. اگر قرار است انقلابی پیش بیاید، باید از برای همان "ستم" و "بی‌کفایتی" باشد.
«من هم در خصوص ستم و بی کفایتی حاکمان فعلی با شما هم عقیده ام.» همان حدیث می‌گوید که این حکومت به فنا خواهد رفت، چرا که با "ستم" پابرجا نمی‌ماند. حکومت‌های گذشته مزه‌ی این را چشیدن و این یکی هم خواهد چشید...

مگر یکی دو تا حدیث است که به راویانش خرده بگیرید؟ از حضرت صادق و حضرت باقر و حضرت رضا هم همان اصطلاح ذکر شده است. نپذیرفتن شما چیزی را تغییر نمی دهد. به عکس اگر صحیح مسلم را مطالعه کنید، می بینید که صحابه بسیار بسیار بر سر این مسئله جدی بودند و حتی نسبت به نوامیس خود در برابر پیامبر هم استثناء قائل نمی شدند. پیامبر هم در ماجرای حضور مرد کور در خانه، نهیبی به ام المومنین عایشه در خصوص رعایت حجاب -حتی در برابر مرد کور- می کند. اصلا آیه جلباب، بطور واضحی حجاب زنان را به مردان مرتبط می داند. پذیرش اسلام، قبیله ای بوده است و اینطور نبود که یک قبیله مسلمان شود و دو نفرشان نشوند، مگر اینکه قبیله را ترک کنند و به دیار کافران بروند که تحت قیمومیت حکومت اسلام نبوده است. هر که تحت لوای حکومت اسلام بود، قواعد شرعی را رعایت می نمود و اگر چنین نمی کرد، بر او حد جاری می شد (مثال شرابخوار).
حدیث عایشه در خصوص این است که پس از آیه حجاب (خمار)، زنان شمد و ملحفه را بر روی سر قرار دادند. در جای دیگری گفته شده که با نزول آیه حجاب (جلباب)، زنان همچون خمره از خانه خارج می شدند.
از حرف شما استقبال می کنم. بروید ببینید روایت تازیانه زدن شرابخوار صحیح هست یا نیست. و باز دچار اشتباه شدید. پیامبر از خودشان حکم شرعی نیاوردند. تازیانه زدن شرابخوار شرعی نیست. عقلی و منطقی است. اگر تصور می کنید که این قضیه برداشت من است، باز هم اشتباه می فرمایید. اخیرا یکی از نمایندگان مجلس به تازیانه زدن فاسقات بدحجاب (۷۴ ضربه) اشاره کرد. مسئله اظهر من الشمس است که باید چنین باشد.
من کاری به رژیم و غیر رژیم ندارم. برود رفراندوم برگزار کند یا نکند. در هر حال حجاب باید اجباری باشد. ولی از آن طرف هم باید بدانید که بین غیر مذهبی ها هم طرفدار دارد.
نه این را جنایت نمی نامند. جنایت وقتی معنا دارد که شما فرد بیگناهی را به قتل برسانید نه کسی که محارب با الله و رسول است. اگر یک قاتل را فی المثل قصاص کنید، به جنایتکار تبدیل نمی شوید. در صورتی جنایتکاری است که فرد بی گناه را به قتل برساند.
نه آنها بر سر روسری کسی را بازداشت نمی کنند. یعنی فقط برای بازداشت یک نوع خاصی از جرم باید حق تیراندازی داشته باشند؟ شما تخلف رانندگی هم کنید و در برابر بازداشت مقاومت کنید، به شما شلیک خواهند کرد. کار درست هم همین است. هولوکاست را هم انکار کنید و در برابر بازداشت مقاومت کنید، راهی قبرستانتان می کنند. مقاومت در برابر قانون شوخی بردار نیست و خودش بزه بزرگی است.
در خصوص مسئله آن مامور خاطی هم دخلی به عرایض بنده ندارد. اگر مجازاتش نمی کنند که همچون او فاسق اند و اگر می کنند که فبها.
جالب است کسی که به صحت و سقم احادیث مرتبط با مردان بی غیرت تردید دارد، نباید به راحتی یکی از ضعیف ترین احادیث مشهور اسلامی در خصوص ابقای ملک با کفر را بپذیرد. این حدیث از آن حدیث ضعیف تر است. و در پایان اینکه به نظر بنده آنچه می تواند به جمهوری اسلامی پایان دهد، اشتباهاتش در سیاست خارجی است نه داخلی.
برایم جای شگفتی دارد که می‌گویید قبیله‌ای بود! خیر، چنین نیست و در میان مسلمانان دیگر باورمندها هم وجود داشت. مگر می‌شود تاریخ صدر اسلام را خواند و منکر این شد؟! من که جا خوردم. متوجه نشدم این‌که در حدیثی گفته شود زن فلانی چنان می‌کند، پس دیوث است، چه پیوندی با لگدمال کردن مردم دارد. من هم می‌توانم بگویم فلانی دیوث است، اما برخورد فیزیکی نکنم. یا آن‌که زنان مسلمان ملحفه‌ها را بریدند و برای روسری استفاده کردند، چه پیوندی با نامسلمانان مدینه داشت که به چنین چیزی باور نداشتند! یک حدیث باشد یا دو حدیث یا سد حدیث، به راویانش بستگی دارد. شما هزار تا حدیث هم درباره‌ی مهدی بخوانید، وقتی از مادر زاده نشده، یعنی از دم همه یاوه‌سرایی هستند. آن هم با توجه به احادیث تشیع که وضع خوبی ندارند. از همان امامانی که نام بردید نیز می‌توانید حدیث صیغه به فراوانی بیابید. گفتی‌ست اگر همین رژیم بداند که من و شما به مهدی‌شان که رژیم را برای او بنیان نهادند، باور نداریم، راهی همان قبرستان‌مان می‌کنند. این‌که شما کاری داشته باشید یا نداشته باشید مهم نیست، نتیجه‌ی رفراندوم مهم است نامشروعیت این رژیم را نشان خواهد داد. به هر روی، به بقیه پیام نمی‌پردازم که دیگر حوصله‌ی بحث در من نیست.
آن نماینده‌ی مجلس هم در حکم همان کسی‌ست که فرمودید بازنشسته شده و تفسیر نوشته شده است. از برای همین بود که گفتم "هر کی سی خوشه". با این متر و معیار شما و این نماینده‌ی مجلس انقلابی، بی‌زحمت من را هم در دسته‌ی کفار جای بدهید.
البته که قبیله ای بوده و البته که دستجات مشرکان از مسلمین منفک بودند. مسئله قابل کتمانی نیست. عجیب است که منظورم را نمی توانم برسانم. سرزنش مردان بی غیرت توسط پیامبر را چرا گفتم؟ چون به نظر می رسد شما تصور کرده اید که صحابه و یا پیامبر، اگر با چنین مسئله ای مواجه می شدند، بی تفاوت می بودند. خیر بی تفاوت نمی بودند و حتما و حتما واکنش جدی نشان می دادند. اما اینکه می فرمایید برخورد فیزیکی نباشد، برای وقتی است که حجاب تبدیل به قانون نشده باشد. وقتی قانون است و زیر پا گذاشته می شود، اقدام قهری عقلا، شرعا، عرفا، منطقا واجب است. کجای دنیا قانون شکن را تماشا می کنند؟
قوانین مسلمین مدینه برای خودشان اجرا می شد. کما اینکه قوانین غیر مسلمانان هم همین بود. مصداق بارز این امر، سنگسار یهودی زناکار با تایید پیامبر اسلام بوده است. آیا پیامبر گفتند که حالا طرف نمیخواهد فلان حکم تورات را اجرا کند و باید آزاد باشد؟ چنین نگفتند و زناکار یهودی مطابق تورات سنگسار شد. این در شرایطی بود که در آن قبیله، حکم تورات اجرایی می شد. اگر در قبیله ای حکم با اسلام باشد هم قابل الاجراست.
متعجبم که اعتبار احادیث حجاب در صحاح را با احادیث امام زمان در مثلا الکافی مقایسه می کنید. این چه خط کشی است که همه ی احادیث را کوتاه می بیند؟ انصافا اگر حدیثی می داشتیم که بدحجابی را مباح می دانست هم همین رویکرد را می داشتید؟ ائمه اطهار، حدیث در حرمت صیغه هم کم ندارند. جلد ۱۰۰ بحارالانوار را مطالعه کنید.
سوال من اینجاست که از کجا میدانید که جمهوری اسلامی نامشروع است؟ چون اغتشاشات صورت گرفته؟ یا اطرافیان شما چون چنین نظری دارند؟ معیار مناسبی است؟ البته مجددا تکرار می کنم که عرض من اسلام است نه نظام.
کافر تعریف مشخصی دارد و چرخ و فلک نیست که من امروز مومن و فردا کافر گردم.
جناب Amoosaeed008 اجازه دهید ادامه گفتگو را در اینجا پی بگیریم تا چشمانمان راحت تر متون را ببیند.
ادب، شرط اصلی هر گفتگویی است و چه مخاطب به قول شما داعشی و افراطی باشد و چه کافر و تفریطی، اساس و بنیان هر سخنی است. عجیب است که چنین حرفی در کتابناک که قاعدتا باید قشر کتابخوان در آن آمد و شد کنند، مورد تشکیک واقع می شود. حداقل بنده می خواهم به قول شما ذات نجاست بار خود را با ادب بپوشانم. دریغا که شما همین را هم نمی خواهید.
بله خیلی ها کافرند و الله را قبول ندارند. حکم ایشان چیست؟ تبعیت از اکثریت. همانگونه که در بلاد کفر، حکم مسلمین تبعیت از اکثریت (تا جای ممکن) است.
حضرتعالی گویا مباحث را قاطی کرده اید. گفتید حجاب امری اجتماعی است و امر دینی نیست. بنده گفتم آیات خمار و جلباب خلاف سخن شما را تایید می کند. حالا شما می گویید پوشش خلاقیت قرآن نیست. حرف از حجاب است نه پوشش. حجاب، تعریف مشخص قرآنی دارد و در حیطه اسلام قرار می گیرد. پوشش اما معنای بسیط تری دارد. بعد به من می گویید بی سواد. شاید همان اول منظور شما پوشش بوده و نه حجاب! برقع هم پوشش است. جوراب هم پوشش است. ولی کدام پوشش مد نظر الله است؟ حجاب!
و خوشحالم که به اصل مطلب پرداختید. مشکل شما با قانون حجاب اجباری نیست بلکه مشکل شما با اسلام است. این سخن شما، درستی مدعای من را تایید می کند که قیام کنندگان علیه حجاب و گشت ارشاد، کافرند و حکم ایشان، حکم مرتد است و جمهوری اسلامی بایستی برخوردی مناسب مرتدین با ایشان داشته باشد.
برای اینکه از بحث اصلی دور نشویم، به پاسخ انتقادهای شما از اسلام نمی پردازم. سخن از حجاب، سخن از حجاب است و به معراج و نماز و حج و پل صراط و الله و غرانیق نمی پردازم. اگر سوالی داشتید در ذیل کتابی مرتبط با اسلام مطرح کنید.
فرمودید بنده ابله هستم و ۱.۵ میلیارد مسلمان چون قرآن را کلام خدا می دانند، گوساله اند. این جمله ی شما، اوج استدلال مخالفان حجاب اجباری است. یعنی هیچ! و تاییدی است بر اینکه قانون مترقی حجاب اجباری بایستی با جدیت تداوم یابد.
گفتید که بنده پوک مغز هستم چون با شما در خصوص اسلام و قرآن صحبت می کنم و شما اسلام را قبول ندارید. معلوم است که چندان درست به سخنانم دقت نکردید. حجاب باید اجباری باشد چون اکثریت مردم ایران مسلمانند. نه اینکه بخواهم برای یک بچه مدرسه ای، استدلال قرآنی بیاورم. چه نصف منهای یک نفر مردم ایران بخواهند فاسق باشند و چه نخواهند. راستی نجاسات اسلامی چه ارتباطی به حجاب دارد؟ گویا درس های مدرسه تان را هم درست نخواندید.
فعلا که آنچه من می بینم، ریختن باران گلوله بر معترضان حجاب است نه بر باورمندان حجاب. ۲، ۳ نفر شهید در برابر هلاکت بیش از ۴۰ نفر فاحشه، رقم زیادی محسوب نمی شود.
تداوم قانون حجاب اجباری علیرغم ریختن خونتان نشان می دهد آنچه در مملکت ما به اندازه پشمک به حساب آورده نمی شود، نظرات کافران است نه نظرات مفسرین. به عکس آنچه در حال اجراست، نظرات همین مفسرین است که شما مجبورید از آن تبعیت کنید، وگرنه به سرنوشت مهسا امینی ها دچار می شوید.
ما نفهمیدیم دخل حجاب به فرزندآوری چیست. فرزندآوری به شرایط اقتصادی باز میگردد نه حجاب. جالب است وقتی گفتم که بی حجابی، باعث کم رغبتی مردان به همسرانشان می شود، استدلال کردید که آمار فرزندآوری در جابلقا و جابلسا بیشتر از ایران است پس لابد بی حجابی باعث رغبت بیشتر مردان به همسرانشان می شود. دیگر کم کم سن و سال شما را هم میتوان حدس زد. البته بی ربط بافتید ولی برای اینکه چیزی به شما آموزانده باشم، سه کشوری که بیشترین نرخ توالد را دارند به ترتیب نیجر، آنگولا و مالی و سه کشوری که کمترین نرخ را دارند به ترتیب موناکو، کره جنوبی و آندوراست.
https://worldpopulationreview.com/country-rankings/birth-rate-by-country
حالا کداممان پوک مغز است؟
در خصوص آمار ازدواج، وضعیت فلسطین و فیجی و مصر و حتی ایران و ترکیه، بهتر از آمریکا، سوئد، سوئیس و آلمان است.
https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_countries_by_marriage_rate
معلوم است گوگل کردن هم بلد نیستید.
در خصوص آمار فرزندان حرامزاده، نرخ در اتحادیه اروپا در سال ۲۰۱۸ برابر ۴۲ درصد!!!! بوده است. نرخ تولد فرزندان زنازاده در فرانسه، بلغارستان، اسلوونی، پرتغال، سوئد، دانمارک، استونی، هلند، ایسلند و سوئیس بیش از ۵۰ درصد است.
https://ec.europa.eu/eurostat/web/products-eurostat-news/-/ddn-20200717-1
کشورهای مسلمان در برابر این کشورها، پادشاه اند.
به نرخ طلاق در طویله غرب نگاهی بیندازیم: نرخ طلاق در همین ازدواج های معدودی که در آنجا صورت می پذیرد در بلژیک ۵۳ درصد، در کانادا ۴۷ درصد، در دانمارک ۴۶ درصد و در فنلاند ۵۵ درصد است. در عوض در کشورهای مسلمان، در ایران ۱۴ درصد، آذربایجان ۱۵ درصد، عربستان ۳۷ درصد، قطر ۳۳ درصد، مصر ۱۷ درصد و در لبنان ۱۶ درصد است.
https://en.wikipedia.org/wiki/Divorce_demography
در خصوص خانواده های تک والد، از برخی کشورها سر پریده اید. نرخ این خانواده ها در سوئد برابر ۳۴ درصد، در دانمارک ۲۹ درصد، فرانسه ۲۱ درصد، استونی ۲۸ درصد، و بطور متوسط در اتحادیه اروپا ۱۴ درصد است.
https://www.croatiaweek.com/croatia-with-the-lowest-share-of-single-parent-households-in-the-eu/
به نرخ خیانت نگاهی بیندازیم. ببینیم این جوان خام، دوست دارد ایران به کجاها برسد؟
در تایلند بیش از ۵۰ درصد، در دانمارک ۴۶ درصد، در آلمان ۴۵ درصد، در ایتالیا ۴۵ درصد، در بلژیک، نروژ و فرانسه نیز این آمار ۴۰ درصد است.
https://worldpopulationreview.com/country-rankings/infidelity-rates-by-country
واقعا مخالفین حجاب، می خواهند ایران به چنین طویله ای تبدیل شود؟ هیهات که مومنین اجازه دهند.
شما تبعیت اقلیت از اکثریت در مسائل سیاسی و حکومتی را بر چه اساسی قبول دارید؟ قرآن گفته؟ از دموکراسی یاد گرفته اید؟ به خاطر این که جامعه خودش بر سرنوشت خودش حاکم باشد این حرف را می زنید یا به خاطر دیکتاتوری اکثریت؟ فرق می کند که شما این گزاره را از کدام نظام عقیدتی گرفته باشید. این گزاره در کنار گزاره هایی دیگر معنا پیدا می کند و تعیین می شود که شما در عالم واقع چگونه می خواهید آن را به کار ببرید.
سوال مناسبی پرسیدید. این قاعده از کجاست؟ حقیقت امر این هست که من هم ریشه آن را نمی دانم. ولی می بینم که در همه جای جهان پیاده می شود. مثال ممنوعیت بورکینی و برقع در فرانسه، ممنوعیت عریان گردی در ایتالیا، عدم امکان قصاص قاتلین مسلمین در کشورهای سکولار توسط خانواده ایشان، عدم امکان شلاق زدن مسلمانان زناکار توسط خانواده شان در کشورهای سکولار، عدم حمایت از حق طلاق مردان در کشورهای سکولار، عدم حمایت از مهریه زنان در برخی کشورهای سکولار، عدم تقسیم دو به یک ارثیه مسلمین در کشورهای سکولار و .... همه و همه نشان می دهد که قاعده ی جبر اکثریت، عرفاً در جهان پذیرفته شده است. آیا شکل بهتری هم وجود دارد؟ الله اعلم. مشکل حامیان بی حجابی این است که می گویند ایران، اولین کشوری باشد که از این قاعده خارج می شود.
آن چیزی که من از مفهوم حاکم بودن مردم بر سرنوشت خویش در ذهن دارم که گمان نمی کنم در هیچ دموکراسی یا نظام سیاسی دیگری در جهان امروز به طور کامل پیاده شود این است که اکثریت باید بتواند یک کشور را طبق باورهای سیاسی خود به طور مستقیم یا از طریق نمایندگانی که انتخاب می کند اداره کند اما مادامی که بتواند اکثریت بماند می تواند و حق دارد حکومت را حفظ کند. وقتی اکثریت یک جامعه باورمند به اداره جامعه طبق دستورات مسیحیت است می تواند حاکم مورد نظر خود را طبق عقایدش روی کار بیاورد اما زمانی که این اکثریت تبدیل به اقلیت شد باید خودش مثل بچه آدم و بدون خشونت کنار برود و با عرض پوزش دبّه در نیاورد و البته وقتی دوباره اکثریت شدند می توانند دوباره حکومت مورد نظر خود را روی کار بیاورند. این قابل تصور است که در یک جامعه گروه های فکری-سیاسی مختلفی داشته باشیم که یک گرایش اکثریت مطلق یا اکثریت نسبی باشد و بقیه اقلیت باشند و در گذر زمان این اکثریت و اقلیت بودن دستخوش تغییر شود. اکثریت اقلیت شود و اقلیت اکثریت و اکثریت اقلیت شده دوباره اکثریت شود و اقلیت اکثریت شده دوباره اقلیت شود و این تا روز قیامت ادامه پیدا کند. این تغییرات به دو صورت امکان پذیر است: به روش دموکراتیک و به روش غیر دموکراتیک. روش دموکراتیک یعنی در جامعه کاملا آزادی احزاب و مطبوعات و تبلیغ عقیده باشد و همگان به اطلاعات دسترسی داشته باشند در این صورت هر کس می تواند هر باوری را برگزیند یا باور پیشین خود را تغییر دهد. کسانی هم که خود را حق می پندارند مثلا مسلمانی با تفاسیر خاص شما می تواند آزادانه به تبلیغ عقیده اش بپردازد و دیگران هم اعم از بهایی و زردشتی و پرستش کننده بت های لات و منات و عزی و ضد دین و... به همان اندازه! نه بیشتر نه کمتر. به نظرم در این صورت لا اکراه فی الدین کاملا محقق می شود یعنی نه تنها کسی با زور سرنیزه یا به ارث بردن اعتقادات پدر و مادرش به قبول عقیده ای مجبور نمی شود بلکه هیچ کس به خاطر عدم دسترسی به فلان اطلاعات از داشتن فلان عقیده ای که احیانا می توانست داشته باشد محروم نمی شود. ممکن است در برهه ای خاص اعضای جامعه به این نتیجه برسند که فلان عقیده مثلا مطهری یا گروه فرقان یا داعش یا سکولاریسم یا هر چی برای جامعه مضر است و ما نمی خواهیم اجازه تبلیغ عقیده به اینها در جامعه خودمان بدهیم. این هم می تواند قابل قبول باشد به شرط این که همین افراد چند سال بعد یا نسل بعد از این افراد حق داشته باشند که قانون را عوض کنند و فی المثل به آرمان مستضعفین پیرو شریعتی که اجازه تبلیغ عقیده و مجوز تشکیلات نداشت و یا هر گروه فکری دیگر اجازه بدهند به تبلیغ عقیده و تأسیس حزب بپردازد. درباره قانون حجاب اجباری یا حجاب اختیاری هم اکثریت یا اقلیت شدن طرفداران هر کدام از این دو و طبعا تبدیل خواست اکثریت به قانون از دو راه امکان پذیر است: دموکراتیک و غیردموکراتیک. دموکراتیک یعنی آن نامسلمانانی که حجاب اختیاری می خواهند بیایند ضد اسلام تبلیغ کنند. آن مسمانانی که تفسیرشان از دین با شما و اهل حوزه فرق دارد و معتقد به حجاب اختیاری هستند بیایند اسلام خودشان را تبلیغ کنند و شما و دیگر مسلمانان معتقد به حجاب اجباری هم بیایید اسلام و حجاب اجباری خودتان را تبلیغ کنید و این آزادی بیان همیشه در جامعه برقرار باشد. آن وقت مردم انتخاب می کنند یا نفی اسلام یا تفسیری از اسلام که حجاب را اختیاری می داند یا تفسیری از اسلام که حجاب را اجباری می داند و این نسل هر انتخابی درباره مسئله حجاب کردند حق عدول از آن برای نسل بعدی همواره محفوظ است و چون آزادی بیان برقرار است هر نسل می تواند به راحتی از حق خود استفاده کند. اما وقتی آزادی بیان حد زده می شود و دایره آزادی بیان هر سال تنگتر و تنگتر می شود راه دموکراتیک بسته می شود و تنها راه غیردموکراتیک و خشونت باقی می ماند. کسی که آزادی بیان و اندیشه را به هر اندازه ای سلب می کند به اصطلاح به همان اندازه دارد در بازی جرزنی می کند و بازی را خراب می کند و مانع می شود مردم از طریق دموکراتیک حاکم بر سرنوشت خودشان باشند. در نتیجه به راه غیردموکراتیک و خشونت روی می آورند.
تقریبا با همه فرمایش شما موافقم به استثناء ۳ مورد. خصوصا اشاره شما به آزادی بیان و عقیده و آزادی سیاسی کاملا با برداشت های قرآنی بنده همراستاست و من هم، چون شما به آزادی مطلق بیان و آزادی سیاسی معتقدم. به آن ۳ مورد اشاره کنم:
مورد اول اینکه البته مردم باید آزاد باشند تا حاکمیت سیاسی خود را انتخاب کنند و همانگونه که پیش از این در همین صفحه و در پاسخ برخی عزیزان گفته ام، حکومتی که بر مبنای نظر اکثریت بر سر کار نباشد، طاغوت است، خواه اسلامی باشد و خواه سکولار. اما آیا در جزئیات قوانین، حاکمان باید نظر مردم را در نظر داشته باشند؟ یعنی اگر فردا مردم خواستند که فی المثل حمل سلاح آزاد باشد، اجرای اراده ی مردمی، امر معقولی است؟ اگر نیست و اگر حکومت، باید عقلانیت خود و مصلحت سنجی خود را نیز در برخی موارد اعمال نماید و اگر اراده ی مردم، در همه ی زمینه ها اعمال شدنی نیست، می توان به آن قوانین حاکمیتی نظر داشت. من باب مثال، فرض کنید اکثریت مردم حکومت اسلامی را قبول داشته باشند، آنگاه اگر همین مردم بخواهند همجنس بازی آزاد شود، حکومت چه باید بکند؟ اگر آن را آزاد بگذارد، خودش را نفی کرده است. منظورم البته جواز دادن است، نه اینکه کاری به کارشان نداشته باشد. همین را می توان بر سر حجاب هم بسط داد.
مورد دوم این است که مسئله ی حکومت اسلامی بطور خاص و حکومت دینی بطور عام، مقداری با سایر انواع حکومت ها متفاوت است. دین، یک پکیج است و شما می توانید آن را بطور کامل بپذیرید یا بطور کامل نپذیرید. اگر بخشی از آن را بپذیرید و بخشی از آن را نپذیرید، طبق آیه قرآن، کانه آن را نپذیرفتید. به همین جهت حکومت های دینی، الصاق شده و چسبیده ی به احکام اند. در حکومت سکولار چنین مسئله ای نیست و می توان قوانین را عوض کرد. امروز اعدام باشد و فردا نباشد. ولی حکومت دینی اگر قوانین دینی را بردارد، دیگر حکومت دینی نیست. فلذا قوانین شرعی در حکومت اسلامی، هویت آن حکومت است و برخلاف حکومت های سکولار، از آن جدا نیست.
مورد سوم اینکه من هیچ تفسیری از اسلام ندیده ام که حجاب را اجباری بداند. اینجا هم به سایر عزیزان عرض کردم که اجباری بودن حجاب، امر دینی نیست، بلکه امر عقلی (منظور عقل توحیدی-عقلانیت پس از پذیرش اسلام) است.
اینطور هم تصور نکنید که چون سه چهار مورد همراستایی با عقاید حوزه دارم، پس هم اندیشه ایشانم. همین اخیرا در محل کار تعهد دادم خلق الله را از مذهب حقه گمراه نکنم.
درباره مورد اول در نظر بگیرید حکومتی از طریق رای مردم سر کار آمد و به این نتیجه رسید که حمل سلاح آزاد نباشد چون با رای مردم روی کار آمده می تواند مصلحت اندیشی کند و حمل سلاح را ممنوع کند اما مردم در خلال دوره چهار ساله این حکومت به این نتیجه می رسند که خوب است حمل سلاح آزاد باشد. افراد مختلف می آیند این را تبلیغ می کنند و برخی احزاب وعده می دهند که اگر در انتخابات بعدی رای بیاورند حمل سلاح را آزاد می کنند و مردم نیز همین را می خواهند. در نتیجه آن احزاب روی کار می آیند و حمل سلاح آزاد می شود. البته حق تغییر همین قانون در دفعات بعدی همچنان محفوظ خواهد بود. همین را می توان به آزاد بودن همجنس بازی و اختیاری بودن حجاب و هر چیز دیگری هم تعمیم داد به همین سادگی. درباره مورد دوم حرفتان درست است و مسلمان کسی است که همه قرآن را قبول دارد و فی المثل نمی تواند بگوید من سوره مریم را قبول دارم اما سوره یوسف را قبول ندارم اما از دین و احکام اجتماعی و فردی و سایر چیزهایی که تبلیغ می کند تفسیرهای متفاوتی وجود دارد که گاه 180 درجه با هم اختلاف دارند. برخی افراد سنگسار را جزو اسلام می دانند و برخی نمی دانند. برخی افراد معتقدند طبق اسلام احکام قرن بیست و یکم میلادی عینا همان احکام قرن هفتم میلادی باید باشد اما برخی می گویند احکام به ویژه احکام اجتماعی می توانند و باید در طول زمان تغییر کنند و هر کدام از این تفاسیر بنیادهای نظری خود را دارند و حکومت مورد نظر خود را طلب می کنند. درباره مورد سوم برخی معتقدند پوشش بدن به جز پوشش عورتین اصلا حق الناس محسوب نمی شود که مدعی العموم داشته باشد. اما چیزی که می خواستم در پیام قبلی توجه شما را به آن جلب کنم اینها نبود، این بود که حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش تنها اعمال رای اکثریت یک جامعه نیست بلکه این به همان اندازه مهم است که اقلیت ها از راه دموکراتیک بتوانند اکثریت شوند و حکومت را به دست گیرند و اکثریت از راه دموکراتیک بتواند اکثریت بودنش را حفظ کند و در حکومت باقی بماند. در جامعه ای که بحث قانون حجاب است و هر طرف می گوید من اکثریت هستم با فرض این که قانون حجاب اجباری فعلی مورد قبول اکثریت است یا دست کم اکثریت حکومتی که صلاح دیده چنین قانونی باشد را قبول دارند، آیا اقلیت هایی که حکومت مورد نظر و قانون حجابش را قبول ندارند می توانند از راه دموکراتیک اکثریت شوند و اگر اکثریت شدند می توانند بی دردسر حکومت را به دست بگیرند؟ آیا در جامعه راه دموکراتیک برای تغییر اکثریت و اقلیت در گذر زمان باز است؟ تا فی المثل زردشتیان یا مسیحیان یا یهودیان یا بهاییان یا پرستندگان لات و منات و عزی یا یکی از فِرَق چهارگانه اهل تسنن یا اسماعیلیه یا زیدیه یا مسلمانان پیرو تفاسیر علی شریعتی یا حاج فرج دباغ یا مهدی بازرگان و... اکثریت بشوند؟ اگر مسلمانان معتقد به حجاب اختیاری یا هر گروه دیگر معتقد به حجاب اختیاری اکثریت بشوند یا همین الان اکثریت باشند می توانند بی دردسر رای خود را اعمال کنند و حکومتی که حجاب را اختیاری می کند روی کار بیاورند؟ اگر نه، چه کسی راه دموکراتیک تغییرات را بسته است و مانع حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش می شود؟ تا ببینیم در خشونت های این روزها چه کسی مسئول خون های ریخته شده است؟
دمکراسی به عنوان حاکمیت مردم ، یک اصل است . در واقع همه نظام های سیاسی به این معنا که برآیند پسند اتباع هستند ، به درجات مختلف دمکراتیک هستند اما چه بسا ناآگاهانه و قهری . به سخن دیگر ، نظام دمکراتیک ، سیستمی است که آگاهانه و علناً این اصل مبنای سازوکار آن است . تحقق دمکراسی متضمن رأی گیری است اما نظام دمکراتیک « از مردم ، با مردم و برای مردم » است و بسی فراتر از برگزاری انتخابات . آزادی دگراندیشان برای بیان مواضع و تبلیغ باورهای خود برای همراه کردن اکثریت رأی دهندگان با خود ، از مصادیق این امر است . بر این پایه ، در این جا دو نکته گفتنی است : 1 ) استقرار نظام دمکراتیک مستلزم نفی دین نیست و تفاسیری از دین و منش طیفی از دین داران موافق آن است . 2 ـ تحقق دمکراسی امری مدرج است و در عمل با طیفی از نظام های دمکراتیک مواجهیم . از این منظر ، مسئله ما نه تحقق دمکراسی بل که دمکراسی بیشتر است . با این اوصاف ، به نظرم محور رویدادهای جاری دمکراسی نیست هر چند مانع تراشی سر راه تحقق دمکراسی بیشتر ( که سهم اپوزیسیون در آن کم نیست ) نیروها را به مسیرهای ضددمکراسی سوق داده است . منظورم از این توضیحات خارج از چارچوب کتاب موضوع گفت و گو ، توجه دادن به اصول و سازوکارها است تا حوادث را به سطح « کس مسئول » تقلیل ندهیم . وقتی سیاست به فرد و افراد تقلیل یابد ، حد پوشش و چگونگی اجرای آن بیش از نرخ بهره و اجاره مسکن و مغازه و نحوه مدیریت اموال عمومی ، بحران آب و .... موضوع رویارویی شود ؛ دور از انتظار نیست .
جناب tirkemoon
عوض کردن قانون شریعت، یعنی عوض کردن حکومت! مگر حکومت اسلامی چیزی جز اجرای قانون شریعت است؟ جریمه رانندگی را که ببرهای تامیل هم بلدند وضع کنند. تفاوت در پیاده سازی احکام و قوانین است. فرمایش شما در خصوص حکومت های سکولار البته رواست و این حکومت ها به سادگی می توانند قوانین خود را عوض کنند، ولی بر سر حکومت های اسلامی براحتی شدنی نیست چرا که تغییر قانون شرعی، به معنای غیر اسلامی شدن آن حکومت است و مگر می شود هر سه، چهار سال فی المثل، حکومت را عوض کرد؟ راهکار شما چیست؟ راهکار شما ۲ تاست. یکی اتخاذ قرائت متفاوت و دیگری اتخاذ رویکرد اخلاق گرایی قرآنی و رها کردن احکام. این مسئله قابل بحث است.
اما آنچه شما در خصوص قرائات مختلف از قرآن و اسلام مطرح می کنید، محل بحث است. بله قرائت های شاذ و گمنام و کمتر شناخته شده ای از احکام قرآن وجود دارد. فی المثل بعضا حجاب را مستحب می دانند. برخی ها حتی همجنس بازی را هم مباح می دانند. عده ای قطع دست دزد را قطع قدرت دزدی تفسیر می کنند. بعضی ها قصاص را هم منکر شده اند. عده دیگری گفته اند که توحید، به معنی معرفتی است و خدا خارج از بت ها هم نیست. خب، آیا یک حکومت اسلامی، می تواند ساعتی میزان آن باشد و ساعتی موزون این؟ به هر حال از میان تمامی قرائت ها، تنها یکی درست است و قرآن، کثیرالدلاله نیست. یعنی حکومت نمی تواند بگوید امروز دستور الله در خصوص قطع دست دزد به معنای قطع دست فیزیکی است، ولی فردا که شما مردم نمی خواهید، دستور الله در خصوص قطع دست دزد به معنای قطع قدرت دزدی و به زندان افکندن است. دستور خدا تابع نظر مردم نیست و ۷ میلیارد نفر هم که با مثلا نماز مخالف باشند، نماز دستور خداست.
اما رویکرد دوم شما، همان بحث روشنفکری دینی است. آقایان سروش و مجتهد شبستری و نصر حامد ابوزید را در این رویکرد بایستی پیشرو دانست. جانمایه حرف ایشان چیست؟ اینکه دستورات قرآن بایستی تمام و کمال پیاده شود. ولی در زمان فعلی، چون اجرای برخی احکام ممکن است به انزجار مردم از اسلام منتهی گردد، ما تا اطلاع ثانوی و تا زمانی که این نظر مردم برگردد -و نه تا ابدالآباد - ، آن را به کناری می نهیم. خروجی این قضیه همان سکولاریسم است. تفاوت حکومت سکولار و حکومت دینی در اجرا کردن یا اجرا نکردن احکام شرعیه است. وگرنه همانگونه که گفتم، هر حکومتی تخلفات رانندگی را بر نمی تابد. اینکه با بودجه بیت المال، طبقه اشرافی از روحانیون بسازند که دینی و شرعی نیست. شریعت، مقید در احکام است.
آیا جز پوشش عورتین حق الناس نیست؟ یکی دو سال قبل در یک گفتگویی در همین کتابناک -یادم نیست در ذیل کدام کتاب- مدارک مثبته ای آوردم که در نواحی دنیای کفر هم پوشش بالاتنه بانوان، الزامی است. حق الناس، اصطلاحی فقهی و دینی است. کدام مفسر یا فقیهی گفته که برای بانوان فقط پوشش عورتین حق الناس است؟
در نهایت اینکه من با سخن شما در خصوص خفقان غیر شرعی موجود و لزوم اعمال نظر اکثریت موافقم. ولی برای آن محدودیتی قائل هستم. اتفاقا آن حق الناس اساسی که رعایت نمی شود، همین است که در نهایت کار به چماق می کشد. حکومت های دینی و اسلامی این مشکل و یا حسن را دارند که تغییر قوانین ایشان به تغییر حکومت می تواند منتهی شود. واگرنه، حکومت دینی نمی تواند بگوید همان قرائتی را از احکام خواهم داشت که اکثریت بخواهند. چرا که بسیاری از این فتاوی، تنها صادرکننده فتوا را قانع کرده است. فی المثل بگوید درست است که از منظر منابع فقهی و قرآنی، قرائت نهادهای دینی این است که نماز واجب است، ولی چون اکثریت ملت می خواهند مستحب باشد، مستحب است. والله اعلم
خب پس طرفدار دموکراسی هستید.ظلم اکثریت بر اقلیت آنهم با توهمی که اکثریت درست میگویند و اقلیت در اشتباه است.در صورتی که خلاف این مسئله بارها و بارها اثبات شده است.لکن اشکال ندارد.با همان تفکرات دموکراتیک جنابعالی و دموکراسی اسلام گرایان پیش میرویم.استدلال جنابعالی این است که چون مردم ایران اکثریت مسلمان هستند پس بایستی شرع به اصطلاح مقدس اسلام در ایران پیاده شود.خب این دلیل نشان دهنده ی این است که جنابعالی اصلا در این مملکت زندگی نمیکنید.البته انتظار دیگری هم نداشتم.اینکه در شناسنامه ی افراد دین را اسلام زده دلیلی بر مسلمان بودن افراد نمیشود.ادیان کودکان را هم به عضویت خود در می آورند.طبیعیست.آیا عقیده ای هم پشت آن خوابیده؟پس اگر در میدان عمل فرد به اسلام اعتقادی نداشته باشد(ولو مسلمان زاده باشد) به تبع آن با قوانین مثلا الهی قرابتی نخواهد داشت.پس کافر شناخته میشود.کما اینکه افرادی هم که بعضی از ایات الله را قبول داشته و بعضی دیگر را قبول ندارند هم کافرند.پس محجبه هایی که با گشت کشتار جنابعالی و همفکرانتان مخالفند کافرند.چون به گفته ی شما این حکم الله است.پس طبق عقیده ی ضد حقوق بشر دموکراسی هم،شرعیات مزخرفتان در جامعه اجازه ی جاری شدن ندارند.مسئله بعدی این است که بنده از منظر ایرانشهری حجاب را می نگرم و جنابعالی از منظر اسلامی.بن بست گفتمانی همینجا هست.پس باید هم منتظر زورآزمایی باشید.همانطوری که با داعش زورآزمایی حرف را به کرسی نشاند.حال آنکه اسلام جنابتان آنقدر پوسیده است که در جاری ساختن شرعیات و امر به معروف و نهی از منکر هم اولویت بندی ندارد.وقتی موی مردم از پول مردم مهم تر شود اسلامتان بر باد است.در ضمن.ظاهرا علما و مراجع تقلیدتان هم صدایشان درآمده و از قوانین گشت کشتار انتقاد کرده اند.ظاهرا آنچه اندازه پشمک به حساب نمی رود همان عقاید شماست.ما نفهمیدیم دخل بی حجابی به بی توجهی مردان به همسرانشان چیست؟اینکه بنده بعضی از کشورهای اروپایی همچون کانادا و اوکراین را مثال زدم و یا کشورهایی که در فرزندآوری از ایران بالاتر هستند بخاطر آن بود که شما داعشی عزیز ببینید که در سرزمین کفار هم هستند نقاطی که وضعیت بهتری دارند.سوال اینست که چرا در آن کشورها که عقاید غیر مقدس شما اجرایی نشده جواب بهتری گرفته اند؟جالب اینجاست که پوک مغز عزیز با اوردن درصد زنازادگی در اروپا میخواهد بنده را زیر سوال ببرد آنهم در حالی که من از اروپا مثال نزدم.ژاپن و ترکیه و فقط یک کشور اروپایی یونان.خب وقتی نخوانده جواب میدهید همین میشورد.
https://ourworldindata.org/marriages-and-divorces
اینکه آمار طلاق و سن ازدواج بالاتر میرود نشان دهنده ی آن است که حضرات اسلام گرا هیچ دستاوردی نداشته اند.بعد هم که اشتباهاتشان را به رویشان بیاوریم متهم میشویم به غربگدایی.ظاهرا علاقه خاصی دارید که گور دسته جمعی در ایران بسازید.وقتی بچه پانزده ساله کف خیابان تمام عقاید اسلامیتان را زیر سوال میبرد و پرچم ایران را آتش میزند یعنی فاجعه.وقتی شما کودکان و نوجوانان و جوانان را نتوانسته اید همراه کنید بقیه دیگر جای خود دارند.بنده پلیس ها و بسیجی ها و جوانان معترض کشته شده را هموطن خود میدانم و جنابعالی پی کافر بازی هستید.پس بحث با شما به جایی نمیرسد.
تا آنجایی که به یاد دارم این خونیرث دموکراسی‌ستیز بود و در همین پیج نمونه‌اش را می‌بینیم: ((شاید هم جای سوال ندارد و این ذهن انسان خودباخته عقب‌ماندۀ شرقی است که دوست دارد ببیند موبور چشم‌آبی اروپایی چه می‌کند تا همان را دموکراسی بداند و هر کاری که او نمی‌کند را دیکتاتوری!)) سپس می‌رود آن دیدگاهش را هم دوباره می‌گوید: ((مهم نیست که فاسقۀ بی‌حجاب، اسلام و قرآن را قبول نداشته باشد. مهم این است که اکثریت جامعه - ولو با تفاوت ۱ نفر - مسلمان باشند. در این صورت قوانین شرع مقدس اسلام باید پیاده شود.)) این قشنگ نمونه‌ای آشکار از دموکراسی آن هم نه از گونۀ پارلمانی یا ریاستی که مستقیم و اصیل آتنی‌ست. پس تا اینجا پارادوکس بزرگی در سخنانش است. ایشان از همه دموکرات‌تر و هوادار استبداد اکثریت است. همچنین خوب است خود وی نیز می‌داند هر آنچه می‌گوید نیازمند پیش‌انگارۀ پذیرش قرآن است: ((اگر قرآن را معیار تعادل بدانیم ...))، ((به هر حال در قرآن بدحجاب، بی عفت است...))، ((هر کس حجاب قرآنی ندارد بی عفت است...)) خوب، کاربر ناگرامی، من و بسیاری دیگر پشم هم نمی‌انگاریم قرآنت چه گفته یا تروریست خشک‌مغز باورمان را قبول نداشته باشد. (این به آن در!) اکنون ببینید ایشان که یادآوری ادب به آریارمنه و عموسعید می‌کند، به کشوری کمابیش هشتاد و پنج میلیونی چه می‌گوید: ((چهارم که از قضا به ترکیه سفر کاری داشته ام. شاید بهترین عبارتی که مناسب این مملکت دیده ام، "فاحشه‌خانه" باشد.)) با این روی نیمی از زنان ترکیه را که مادران و خواهران مردان ترکیه می‌شوند را فاحشه خواند. این هم دومین پارادوکس از این کاربر ناگرامی. در پایان از آنجا که نه در قرآن نه در حدیث و نه در هیچ حد و کیفری برای نامحجبه باژگونِ زانیه نیامده است (تنها در احادیث متاخر نکوهیده شده‌ست.)، باز همچون خمینیست‌ها فتوای کیفر دادن بی‌حجابان را می‌دهد؛ هرچند همیشه خود را مسلمان، آن هم نه شیعه یا سنی، که قرآنی می‌داند: ((بی‌حجابی، کفر علنی و دهن کجی به الله در ملا عام است و نه در قانون اساسی و نه در شرع مقدس، مجاز نیست...))، ((این اهمیتی ندارد که جنابعالی قانون الله را قانون بدانید یا ندانید. مهم این است که دشمنان الله باید مجازات سخت شوند...)) هرچند می‌دانیم این افسارگسیختگی‌شان در این پیج، آشکارا نشان می‌دهد که بدیشان زور آمده است که زنان دارند حجاب‌شان را بر می‌دارند و دین رخباخته دارد می‌شود تا بدان جا که می‌گوید: ((مسئله ستیز فرانسه با کلمه الله است...)) چه بود ایشان که باور داشت عیسی به دینش، موسی به دینش! سرزمین مسلمانان بر پایۀ شرعیت بگردد و بلاد کفر بر پایۀ سکولاریسم؛ اینک خشم خود را هم تا فرانسه می‌کشاند. این هم سومین پارادوکس. تنها کاربر ناگرامی این هم حرص می‌خوری، بپا سکته کنی تا از اندک مسلمین متشرع و متدین کم نشود. من هم از همانانم که تو دشمن الله می‌خوانی. اینک ببینم شِکری می‌توانی بخوری یا اینجا آمده‌ای عقده‌گشایی؟
ببینیم خامی و ناپختگی شوهر ارمیا کجاست.
سوال اول اینکه آیا دموکراسی خوب است یا بد؟ بعید می دانم هیچ انسان عاقلی به یک دیکتاتوری توتالیتر معتقد باشد که در آن سیستم، تنابندگان جرئت نفس کشیدن نداشته باشد. حکومتی که بر مبنای رای اکثریت نباشد، طاغوت است چه اسلامی باشد و چه سکولار. اما اسلام، یک پکیج است. اگر بیش از نیمی از مردم حکومت اسلامی را بخواهند، دیگر آن حکومت باید قوانین خود را از شرع مقدس بگیرد. نه اینکه قوانینی وضع کند که باب میل اکثریت باشد ولی خلاف اسلام باشد (من باب فرض). فلذا آنچه که ایشان دچار کج فهمی شد، این است که دموکراسی غربی، نسخه ی جامعه ی ما نباید باشد. نه اینکه مردمسالاری دینی را کنار بگذاریم. نقد ما به چه بود؟ اینکه فردی بگوید پوشیدن برقع در فرانسه باید ممنوع باشد و این مخالف دموکراسی با نسخه غربی نیست، ولی حجاب باید در ایران آزاد باشد و این خلاف دموکراسی غربی است. ورنه دموکراسی غربی فقط برای غرب پرستان ارزش دارد.
سوال دوم اینکه لزوم پذیرش قرآن به عنوان پیش فرض، چه اندازه در استدلال ما اهمیت دارد؟ پاسخ این است که اهمیت فراوان دارد. حجاب قرآنی تنها در صورتی باید اجباری شود که اکثریت جامعه، مسلمان (ولو تنها مسلمان هویتی، و نه مسلمان معتقد) باشند. در بلاد کفر که نباید شریعت اسلام را پیاده کرد. تنها و تنها در صورتی که اکثریت مردم ایران (۵۰ درصد به علاوه ۱ نفر) خود را مسلمان بدانند، قرآن بایستی به عنوان معیار تعادل در نظر گرفته شده و احکام شرع مقدس پیاده شود. در بلاد مسیحیان، حکم با اناجیل است. در این میانه مهم است که Jeremiah قرآن را قبول دارد یا نه؟ شوربختانه باید به ساز اکثریت برقصد.
سوال سوم اینکه آیا فاحشه خانه بودن ترکیه، به معنای فاحشه بودن نیمی از زنان ترکیه است؟ در صورتی که نیمی از ایشان بی حجاب باشند پاسخ مثبت است. مثلا حالا چون در غرب اکثریت زنان زناکار هستند، پس عنوان زانیه بر ایشان اطلاق نکنیم؟ البته که زانیه اند و البته که هر بی حجابی فاحشه است (یعنی مرتکب فحشا می شود). دریغ که گفتن حقیقت، مصلحت بر نمی تابد. البته من آماری از درصد محجبه ها در ترکیه ندارم. ولی آنچه چشم من دید، عرضم را تایید می کند. مثل این است که کسی خرده بگیرد که چرا به فلان قاتل، گفته ای قاتل!
سوال چهارم اینکه آیا در قرآن برای بدحجاب، مجازات دنیوی در نظر گرفته شده؟ پاسخ منفی است. پس چرا عاقلانه ترین کار، مجازات ایشان است؟ به دو دلیل. دلیل نخست اینکه در قرآن، برای نبستن کمربند ایمنی، احتکار، رشوه و ... هم مجازات دنیوی در نظر نگرفته. آیا نباید افراد متخلف را مجازات کرد؟ وقتی قانون وضع می شود، بی قانونی باید کیفر داشته باشد و این را هر عقلی قبول دارد (البته گویا بجز عقل برخی که ماست را سیاه می انگارند و بدیهیات را منکر اند).
دلیل دوم این است که هیچ کس، اجباری بودن حجاب را امری قرآنی و دینی نمی داند. چرا که لا اکراه فی الدین. مسئله ی اجباری بودن حجاب (و اجباری بودن همه قوانین اسلامی) در کشورهای با اکثریت مسلمان، امری بدیهی و عقلی است.
سوال پنجم اینکه آیا کشف حجاب، به معنای رنگ باختن دینداری است؟ پاسخ این سوال مثبت است. منتها در صورتی که کسانی به حجاب معتقد باشند و بعد حجاب را کنار بگذارند. نه اینکه طرف از ابتدا به حجاب معتقد نباشد و با زور سرنیزه حجاب بگذارد و ما آن را دینداری بنامیم. حالا که حجاب را کنار گذاشته، فریاد وااسلاما برآوریم. هر کسی که در ایران حجاب داشته باشد که متدین نیست. کافر هم در ایران و مطابق قوانین حجاب می گذارد. با کشف حجاب او، دینداری کنار نمی رود.
سوال ششم اینکه آیا بنده گفتم که فرانسه باید بر پایه شریعت بگردد؟ البته که نه. این خروج سخن از محور گفتگو و انحراف کلام از موضع است. مخاطب گفته بود که اجبار در پوشش تنها در کشورهای دیکتاتوری وجود دارد. مثال نقض زدیم از فرانسه که چنین نیست و پوشیدن برقع و بورکینی ممنوع است. در حالی که کسی فرانسه را حکومت دیکتاتوری نمی داند. در پاسخ گفته شد که آنها برای شناسایی مجرمین چنین می کنند. ما هم گفتیم که اگر بحث شناسایی چهره است، افرادی که ماسک دارند هم باید با محدودیت مواجه شوند که نمی شوند. پس مسئله، چهره نیست بلکه عناد با اسلام است. حال سوالی پیش می آید. مسلمانان در فرانسه چه بکنند؟ پاسخ این است که اگر مهاجراند، به دارالاسلام باز گردند و اگر بومی فرانسه اند، یا با آرایش بیرون نروند تا نیاز به برقع نباشد یا به سواحل نروند تا نیاز به بورکینی نباشد. البته همزمان دعوتگری کنند تا اکثریت جامعه مسلمان شوند. بعد می توان قوانین را تغییر داد.
سوال هفتم اینکه آیا مسلمین متشرع و متدین اندک اند؟ متاسفانه پاسخ مثبت است و این امری دیرین -نه تنها در ایران که در همه بلاد اسلامی- است. این سخن از زمان غزالی در کیمیای سعادت مطرح شده که متشرعین کم اند و بیشتر مردم هرهری مذهب اند. مسلمان متدین کسی است که نعل بالنعل با قرآن پیش می رود نه هر کسی که ختنه شود و حجاب ولو اختیاری سر کند. ما چه شکری به قول شوهر ارمیا می توانیم بخوریم؟ اینکه دعا کنیم که خودمان سر عافیت زمین بگذاریم و آخرت را به عافیت به سر بریم. والسلام
مشخص است بخشی بزرگ و قابل توجه ای از جامعه ایران تمایلی به ارزش های اسلامی ندارد یا برداشت دیگری از عرفان دارند، پوشاندن موهای جنس مونث را فضیلت نمی دانند و آنرا نشانه عفاف نمی دانند ، البته دغدغه این ایرانیان صرفا به حجاب ختم نمی شود و خواهان تغییر در همه امور و کل حکومت اسلامی هستند، اینان می خواهند میهن خویش را پس بگیرند و از آنجا که ایران ملک مشاع همه ایرانیان است می خواهند در قانون گذاری و سبک زندگی سهم داشته باشند زیرا مشخص است حکومت اسلامی نماینده بخش مسلمان ایرانیان است ( آن هم بخش مسلمانی که روایت مشابه با حکومت فعلی از اسلام دارد) و نماینده همه ایرانیان نیست، شوربختانه عده ای فاشیست مذهبی تمامیت خواه، خودخواهانه این حق آشکار و این مالکیت عینی را از آنان را غصب کرده اند ، آنان این دگراندیشان که هرگز اقلیتی کوچک نیستند را فاسق می دانند که تنها تذکر لسانی (دخالت بی جا) در مورد سبک زندگی این مالکان و وارثان و محق های ایران کافی نیست بلکه خواهان برخورد قهری و خشونت همچون قاتلین در بند هستند ( امروزه نیز در کشورهای متمدن جهان خشونت بر علیه زندانیان و محکومین نیز شنیع است) ، این قاتلین مذهبی که دست هایی آلوده به خون بیگناهان دارند از عقاید مذهبی و ارتجاعی خویش برای اعمال جنون آمیز استفاده می کنند و به کشتار و ارعاب ایرانیان مفتخر هستند، اما نمی دانند هرچه بیشتر چهره واقعی دین آنان هویدا می شود، نفرت و دین زدگی بین ایرانیان بیشتر ترویج پیدا می کند به نوعی که دینشان که چماقی بر سر دیگر ایرانیان است چون آفتاب لب بام چند صباحی بیشتر نمی ماند. آنان فرصت طلایی تسامح و صلح و همزیتسی با دیگران را با اعمال شنیع خویش از دست می دهند و جامعه را به این سمت سوق می دهند که زندگی با زامبی های اسلامی بنیادگرا ممکن نیست. زامبی های اسلامی که کشتار ایرانیانی که موی سر را نمی پوشانند امر مبارکی می دانند آنان با دست هایی آلوده به خون بیگناهان در خیابان عربده الله اکبر و لا اله الا الله سر می دهند و با رقصی که در خون بیگناهان ایرانی می کنند دین خویش را بیش از پیش به ایرانیانی که هنوز خود را با گفته اصل آن چیز دیگری است معرفی می کنند. این قاتلین دیروز مهساها را با اعتقاد به الله کشتند و امروز حدیث ها را با شش گلوله جنگی کشتند. بنظر شما این قاتلین اسلامی شب را چگونه می خوابند؟ به باور من با توجه به نوع دین آنان تصور می کنند به دلیل کشتاری که در راه فرامین الله کرده اند الله مدینه برای آنان در بهشت حوری و نهر شراب محیا خواهد کرد.
حجاب "مسئله" نیست، شما تبدیلش کردید به مسئله تا بتونید از توش نون دربیارید، مث باقی چیزا (;
« حجاب » به معنای پوشش تن ، همه جا « مسئله » است ؛ این که در گرما ، در سرما ، در محل کار ، در خیابان ، در جشن ، پیش آشنا و ناشناس ... چه بپوشیم ، این که قواعد پوشش تن را چگونه وضع و اصلاح کنیم و تغییر دهیم ، این که فرایند تسری و ضامن اجرای قوانین در این زمینه چیست و تا کجا به نهادهای عمومی ربط دارد و .... ، بعد از خورد و خفت ؛ از پر بسامدترین مشغله های مردم است . گرایش به نفی « طرح پرسش » و میل به حذف « مسئله » ، مشکل آفرین و بحران زا ؛ و این از مصادیق بارز امتناع از تفکر است .
تا خط 3 هر چی نوشتی خیلی بدیهی است. خط آخر هم هیچ ربطی به صحبت من نداشت، منظور من کاملا واضح و روشن بود.
ـ حجاب مسئله نیست .
ـ حجاب همه جا مسئله است .
ـ این بدیهی است ، اما منظور من کاملاً روشن بود .
ـ منظور شما برای مخاطب هم باید روشن باشد و نه نویسنده و گوینده .
تعیین چارچوب برای پوشش از آن جهت است که جذابیت های جسمی تا حدی پوشیده شوند تا آنچه ملاک پذیرش فرد و تمایل یا ضدیت با یک نفر قرار می گیرد، عقلانیت، عقاید و ذهنیت های او باشد نه زیبایی و زشتی جسم او که خیلی زودتر به چشم می آیند.
مسئله حجاب
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک