رسته‌ها
دیوان کهنه حافظ
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 110 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 110 رای
از روی نسخه‌ی خطی نزدیک به زمان شاعر
ناشر: انتشارات فرهنگ ایران زمین – سلسله متون و تحقیقات
زیر نظر ایرج افشار
سال چاپ: 1348
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
506
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
mahdi214
mahdi214
1389/11/21

کتاب‌های مرتبط

The Mathnavi Of Jalaluddin Rumi
The Mathnavi Of Jalaluddin Rumi
3.9 امتیاز
از 25 رای
منظومه سرگذشت اردشیر بابکان
منظومه سرگذشت اردشیر بابکان
4.1 امتیاز
از 14 رای
کلیات عرفی شیرازی - جلد 2 و 3
کلیات عرفی شیرازی - جلد 2 و 3
4.7 امتیاز
از 38 رای
Minor Poems by Milton
Minor Poems by Milton
5 امتیاز
از 3 رای
لوایح
لوایح
4.7 امتیاز
از 36 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دیوان کهنه حافظ

تعداد دیدگاه‌ها:
167
باسلا م
اول به بانک و نای و نی،آرد به دل پیغام وی***وانگه به یک پیمانه می ،با ما وفاداری کند
سالروز شاعر وعارف بی همتا بر دوستان محترم کتابناکی مبارک باد.
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
بیستم مهر روز بزرگداشت حافظ بر همه دوستان کتابناکی گرامی باد:x:x:x:x
بیستم مهر روز حافظ بر همه گرامی :x
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
شعر حافظ سرود عشق و بیخودی است و شاعر جز با عشق و بیخودی نمی تواند اندوه زمانه ای را که در فساد و گناه و دروغ و فریب غوطه می خورد، فراموش کند. دنیای او مثل دنیای خیام است: بی ثبات و دایم در حال ویرانی. نه در تبسم گل نشان وفا هست و نه در ناله بلبل آهنگ امید، انسان هم بر لب بحر فناست و تا چشم بر هم زده است، در ورطه می افتد.
با کاروان حله، ص 282
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
:x
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینه ها در مقابل رخ دوست

روز بزرگداشت لسان الغیب ، حافظ ، بر دوستان خوب کتابناکی ام گرامی باد.
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

بیستم مهرماه روز بزرگداشت حافظ گرامی باد.

چو نقطه گفتمش اندر میان دایره آی
به خنده گفت که ای حافظ این چه پرگاری
به کوی می کده هر سالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه تبه دانست
دیوان کهنه حافظ
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک