رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.

۲۵ سال در کنار پادشاه: خاطرات اردشیر زاهدی

۲۵ سال در کنار پادشاه: خاطرات اردشیر زاهدی
امتیاز دهید
5 / 3.3
با 16 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.3
با 16 رای
از پیشگفتار کتاب:
این کتاب به دلیل آنکه خاطرات داماد سابق شاه می باشد و او به واسطه همین ازدواج مدتها جزو محارم محمدرضا شاه و مادر و خواهرانش بوده است، حاوی داستانها و حکایات شگرفی از زندگی خصوصی محمدرضا شاه و خواهران و برادرانش می باشد. شایان ذکر است که مطالب کتاب حاضر از روی مصاحبه های سالهای دور و نزدیک اردشیر زاهدی با روزنامه های فارسی زبان داخل و خارج کشور و بویژه مصاحبه های او با روزنامه های فارسی زبان چاپ لوس آنجلس و لندن و مصاحبه های او با رادیو بی - بی - سی (مجموعه برنامه داستان انقلاب از رادیو بی بی سی از ۲۲ بهمن ۱۳۶۷ تا ۳۱ اردیبهشت سال (۱۳۶۸) و اسناد ساواک مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات) و آثار و خاطرات و کتب رجال عصر پهلوی دوم (منتشره پس از پیروزی انقلاب در خارج از کشور) تلخیص و تدوین گردیده و عبارات عین سخنان خود زاهدی است، فقط در بعضی صفحات به منظور نشان دادن تاریخ صحیح و یا اصلاح مطالب تاریخی پاورقی هایی اضافه گردیده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
شازده
شازده
1402/09/29
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی ۲۵ سال در کنار پادشاه: خاطرات اردشیر زاهدی

تعداد دیدگاه‌ها:
32
انقلاب کجا بود
سالهای سال به خوبی و خوشی در کنار روسیه و چین و کره شمالی زندگی خواهیم کرد به عمر من و شما نمیرسه
به تمامی مقدسات ، قسم :
اگر ۸۰ میلیون مردم ایران خوب شوند
دست از دروغ و شرم و ترس و منفعت طلبی بردارند
و یار و غمخوار هم شوند
براحتی آب خوردن تمام مشکلات آنها
از سیاسی تا اقتصادی حل می شود ...
تا فرهنگ دموکراسی و آزاد اندیشی
در تک تک اقوام و خانواده های ایرانی
نهادینه نشود
هر انقلاب ، مقدمه ای می شود
بر یک استبداد دیگر ....
اگر تو در اداره ، محله ، خانواده و ... زورگو و دیکتاتور نیستی ، حق پذیر و حقیقت گویی ...
لایق آزادی و یک حکومت ملی آزاد هستی
من سالهای پیش با شما درباره هواداری شما از فدرالیسم قومی بحث کردم ، شما که بگفته خودتان از هواداران سرسخت دمکراسی و آزاد اندیشی هستید که البته این کنسپت ها در نهادشان بسیار خوب هم هستند و لی این که شما با یکپارچگی ایران مشکل دارید و همواره از ناسیونالیسم قومیتی دفاع میکنید و بجای شهروندان ایرانی از " اقوام و خانواده های ایرانی " یاد میکنید هیچ همسویی با دمکراسی های پیشرفته ندارد زیرا در دمکراسی های پیشرفته از پروا دادن و پررنگ کردن قوم گرایی بشدت پرهیز میکنند و حتی در کشورهای اکسیدنتال با اتنیک های زبانی گوناگون همچون سوییس و کانادا و بلژیک روشنفکران لیبرال و دمکراتیک هیچگاه مردم کشورشان را " اقوام سوییس / بلژیک ..." نمیخوانند ، اتفاقا همین قومیت گراییی شما ریشه در فرهنگ های واپسمانده و سنتی و نادمکراتیک خاور میانه ( پاکستان و عراق و ایران ... )و آفریقایی دارد.
ما با سه حالت روبرو هستیم
یک واقعیت
یک حقیقت
یک مصلحت
واقعیت این است که تا صد یا صد و پنجاه سال قبل ، در اندیشه توده مردم در نقاط مختلف کشور ، مفهومی به نام دولت ملت ایران وجود نداشته ، آنچه برای مردم در مناطق مختلف مشهود بوده یک خان یا رییس قبیله بوده و یک فرهنگی قومی ،
فقط به نوع لباس و گویش ها و زبانهای متفاوت و آداب و رسوم نگاه کنید این واقعیت را می پذیرید ، ساسانیان با آداب و رسومی مثل نوروز و سیزده بدر و سفره هفت سین و ... تلاش داشت یک‌ نخ مشترک وحدت ملی میان اقوام مختلف ایجاد کند که تا حدودی هر چند صوری ، موفق بوده است ...
حقیقت هم با واقعیت منطبق است به خصوص ، وقتی به شدت با واگرایی قومی طی دو دهه اخیر روبرو هستیم
ولی مصلحت و عقل سیاسی و اقتصادی ، به شدت دو مورد بالا را نفی می کند ، هر نوع تجزیه و نغمه جدایی ، نتیجه ای جز ضعف بیشتر همه ما ، تاکید می کنم همه ما ، نداشته و نخواهد داشت
و بهترین راه برای پیشگیری از این خطر ، احترام به تمام اقوام و پذیرفتن آن حقیقت و واقعیت نخست است ، که این عزیزان وجود دارند و باید به شدت به آنها احترام گذاشت و در رشد و بالندگی فرهنگی و اقتصادی و پس از چند سال ، اعطای خودمختاری داخلی به آنها کمک کرد
... نوعی فدارلیته...
اگر شما راه حل بهتری سراغ دارید بفرمایید ، در خدمتیم ....
واقعیت اینست که برخلاف آنچه شما و دیگر قومگرایان ادعا میکنند « که تا صد یا صد و پنجاه سال قبل ، در اندیشه توده مردم در نقاط مختلف کشور ، مفهومی به نام دولت ملت ایران وجود نداشته ...» ولی براستی ملت ایران بر پایه زبان پارسی و آیین های ایرانی دو هزار سال اندی بوده هست ودر بسیاری از کتابهای ادبی و جغرافیایی نیز سرزمین ایران یاد شاده است و برای نمونه در کتاب دانشنامه میسری سده چهارم هجری / بیش از هزار سال پیش، چاپ انتشارات دانشگاه مکگیل و تهران بر پایه دستنوشته کتابخانه ملی پاریس برگ 6 متن کتاب آمده است :
« و پس گفتم زمین ماست ایران ، که بیش از مردمانش پارسی دان
-اگر تازی کنم نیکو نباشد ، که هر کس را ازو نیرو نباشد
دری گویمش تا هر کس بداند ،و هر کس بر زبانش بر براند..»
دوست عزیز لطفاً با احساسات فکر نکنید همین حالا در قرن ۲۱ شما اگر سری به آذربایجان یا سیستان یا کردستان حتی خوزستان بزنید مردم آنجا با زبانی غیر از زبان فارسی صحبت می کنند . نژادها و شکل و شمایل مردم و آداب و رسوم و حتی غذاها هم هنوز به شدت متفاوت است
با یک جمله از یک کتاب که نمی شود اینهمه واقعیت عینی را نادیده گرفت
مثالهای تاریخی هم فراوان است براستی چرا افشین و بابک با هم متحد نشدند تا بر سلطه اعراب خاتمه دهند ؟ و چرا در زمان تسلط اعراب ما با اینهمه شورش های پراکنده قومی روبرو هستیم
دلیل آن چیزی جز فقدان اندیشه ملت واحد نبوده و نیست
و اتفاقا مواردی مانند سرودن شاهنامه ، تلاشی بوده برای ایجاد این وحدت ملی که بسیار نیکوست و بر منکر آن لعنت ...
ولی اگر می خواهی مشکل حل شود ، اول باید واقعیت و مسأله را قبول کنی با پاک کردن صورت مسأله ، مشکل حل نمیشود .....
در سرزمین گویشواره هایی بوده است و لی از دید ملی همه شهروندان این سرزمین خود را ایرانی میدانسته اند چیزی همچون قوم پارس نیست و حتی زبان پارسی دری که با آن آشنا هستیم در خراسان شمالی ( تاجیکستان و ازبکستان امروزی ) بالیده و استانداردیزه شد و همه مردمان ایران آنرا همچون گویش ملی و فرهنگی بکار میبرده اند افزون بر آن بابک خرمدین "ترک " نبود و او از ایرانیان باختری بود و خود "جنبش سیاسی خرمدینی" ریشه در تاریخ ایران مرکزی و جنوبی داشت پس برخیزش بابک برخیزشی قومیتی نبود بلکه نماد و ریشه ایی ایرانی داشت ( خواجه نظام الملک در کتاب سیاست نامه از ریشه ایرانی آن یاد کرده است )، و دیگر اینکه بسیاری از قومیت ها در گذر تاریخ در فرایند اشغال ایران هر چند بومی نبوده اند به هر روی در این سرزمین جایگاه گرفته اند ولی همانها نیز تا پیش از جنگ جهانی نخست ، خود را ایرانی میدانسته بودند و این کشورهای بیرون از ایران بوده که ناسیونالیسم های قومی را در ایران بر انگیختند و امروزه نیز ناسیونالیسم های قومی اگرسیو از سوی دیگر کشور ها بر انگیخته میشود ، افزون بر آن اینکه مردمان ایران به فولکلور و گویش های محلی خود بپردازند بسیار نیکوست و باید محترم شمرده شود ولی برای صلح و آرامش و پیشگیری از جنگ و جدال میان خود قومیت ها ی گوناگون (کینه های تاریخی میان ترک و کرد و لر و عرب و گرجی و ارمنی و آسوری ...) زبان پارسی دری بهترین و بی تنش ترین زبان رسمی است که همگان آنرا میپذیرند و درباره فدرالیسم قومی نخست این سرزمین ایران از آن همه شهروندان ایرانی است و باید بررسید و از همه شهروندان همه جای ایران پرسید که آیا همه شهروندان ایرانی درباره جدایی بخشی از سرزمینشان برای قومیت زبانی ویژه ایی، چه می اندیشند ؟ و آیا این جدایی خواهی قومیتی حتی در فرم فدرالیستی اش در منطقه ایی که پر از کینه های قومیتی و گرایشهای اگرسیو قومی و قبیله ایی است آیا شدنی و بخردانه است ؟ پاسخ واقع بینانه اش : نه
اگر در نوشته های پیشین من دقت کنید گفتم باید مدتی به بالندگی و رشد فرهنگی و اقتصادی نقاط محروم کمک کرد و پس از چند سال که گذشت و این جوامع به قدری از نظر فرهنگ و اقتصاد ، فرهیخته شدند که نه تنها دنبال تجزیه و جدایی نباشند ، بلکه حتی خود را وامدار دولت مرکزی و این آب و خاک دانسته و به آن درجه از بلوغ می رسند که کوچک تر شدن را با نابوی یکی خواهند دانست
در آمریکا نیز این فدرالیته نه تنها مشکی ایجاد نکرده بلکه باعث پیشرفت هم شده است ....
با سایر صحبت های شما هم مشکلی نداشته و آنها را کاملا قبول دارم ...
الان مگه فرقی کرده چاقال
فرقی نکرده باحال
ولی شماها میخاین
ما را دوباره بندازین
از چاه به چال
به شما خرده ای نباید گرفت که ادب خانوادگی خود را اینگونه به رخ می کشید. به گردانندگان کتابناک باید خرده گرفت.
به شما خرده ای نباید گرفت
به معلم شما باید ایراد گرفت
که ضرب المثل های فارسی را یاد شما نداده
و می پندارید اینها حرف زشت است
از چاله به چاه ، یک ضرب المثل است
شاهرخ ، ترانه ای دارد که در آن می گوید
افسوس که از چاله به چاه افتادیم
و منظورش انقلاب است ، من می خواستم به این آقای سلطنت طلب بگویم دنبال تاج و تخت بودن هم ، دوباره مصداق همین شعر است : از چاه به چاله ، از چاله به چاه
سیاوش گرامی
گمانم مخاطب پیام خوانیراث عزیز شما نبودید کاربر bardiyasaadat بود.
طرح یک پرسش یا معمای تاریخی :
ترجمه دقیق ، مطابق برداشت و درک مردم ، یکی از دغدغه ها و چالش های هر مفسر ، مترجم و حتی مورخی است :
یکی از واژه های بسیار کلیدی در فهم نوع تفکر و نگاه مردم ایران به حوزه حکومت و سیاست ، کلمه شاه است
و حال به تاریخ سفر می کنیم ...
شاه چراغ
شاه عبدالعظیم
شاه زید ( در اصفهان )
واژه هایی که در زبان عرب اینگونه ترجمه می شود :
امام زاده زید
امام زاده عبدالعظیم
ترجمه امام به فارسی می شود شاه
یعنی نگاه خداگونه به حاکم
سایه خدا بر زمین
نماینده خدا
و نتیجه چنین نگاهی
تبعیت و اطاعت محض از منویات یک نفر بنام شاه است
هوش بالایی نمی خواهد
با اندکی دقت می توان فهمید ( البته اگر کسی بخواهد بفهمد و خودش را به نفهمی نزده باشد )
که چنین سیستم هایی براحتی به استبداد و فساد در کل کشور ختم می شود
حالا اسم شاه بر آن بگذارند یا امام یا خلیفه یا پیشوا یا .... تغییر اسم ، موجب تغییر مسما نمیشود و این نکته را حتی یک بچه ۴ ساله هم می فهمد ولی امان از مغز متعصب ، که ساده ترین مفاهیم را هم نمی خواهد بفهمد ..
همه چیز را با هم قاطی می کنی
احتمالا از بس کتاب خوانده ای ، ذهن آشفته ای پیدا کرده ای و همه چیز را درهم برهم قضاوت می کنی
پس شما به خورزو خان بیشتر نیاز داری
به هر حال ، اگر هنوز اندک ذره ای منطق ، برایت باقی مانده ، پیشنهاد می کنم به جای اینکه مرتبا یکدیگر را قضاوت کنیم یا انگ های بچه گانه بزنیم ، تو کاری به من نداشته باش و فقط ایده های خودت را بگو و من هم ایده های خودم را ، قضاوتش هم با دیگران ...
البته کسانی که منطقی ضعیف و سست دارند بیشتر تلاش می کنند گوینده را تخطیه کنند و به چالش بکند نه نقطه نظرات او را ...
گفتی: به قول خودت ، سالها در کتابناک هستی ولی هنوز عقل و شعورت به تو نفهمانده که اگر کسی ، روی سخنش با کسی باشد آن فلش کوچک زیر پیام را می زند و همانجا جواب طرف می دهد ...
بالاخره گاها میبینی کسی شعور، عقل و شهامتش نمیرسد که روی فلش کلیک کند و البته که گاهی کسی پیامی بلند بالا و بهم پیوسته و در پاسخ به چندین پیام داشته باشد نمیتواند دانه به دانه روی فلش کلیک کرد و نوشت چون هم فونت نوشتار به مرور کوچکتر شده و هم پاسخ به چند پیام ناممکنه.
پس با این حساب لابد مخاطب این سخنان خودتان یا خورزو خان بوده‌ اید:
" چرا یکماه نتونستی روی حرفت باشی ؟ "
"بحث از کوروش و داریوش و خلخالی نیست"
"برایشان حقیقت محض است انتظاری بیش از این نیست که هر سخن مخالف تعصبات خود را جعلی بدانند"
"کوروش و داریوش فقط بهانه ای برای خالی کردن عقده ها و حقارت های تاریخی ماست"
" چون خود من چیزی در هویتم نیست"
"در قبرستان ها بدنبال جبران حقارت هایم می گردم"
شما رو با خورزو تنها گذاشته و برایتان آرزوی سعادتمندی و تندرستی روان دارم.
البته فقط در رابطه با آن قسمت انتهایی پیام که گفتی فقط باید حرف آدم زنده را پذیرفت
من روی سخنم با شما بود و چنین برداشت کردم که منظورتان این است که سخنان زاهدی را قبول ندارید چون نه زنده است و نه آدم ...
اگر برداشت من اشتباه بوده ، مقصر گنگ گویی و مبهم صحبت کردن خودتان است
اگر هم درست برداشت کردم قسمتی از پاسخم خطاب به شما بوده و هیچ تهمت و افترایی در آن به نظرم نمی رسد .....
خیلی جالب است
شاعر قبلاً می گفت : خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی !!!
حالا باید گفت : خودت می دوزی و خودت می پوشی !
چه کسی اصلا روی سخنش با تو بود ؟؟؟
به قول خودت ، سالها در کتابناک هستی ولی هنوز عقل و شعورت به تو نفهمانده که اگر کسی ، روی سخنش با کسی باشد آن فلش کوچک زیر پیام را می زند و همانجا جواب طرف می دهد ...
اینکه من جداگانه مطالبی را نوشتم ، روی سخنم با کسانی است که اینگونه تحلیل می کنند ، اگر تو اینگونه نیستی و اگر ریگی به کفش نداری ، چرا خشمگین می شوی ؟
مثلا اگر تو طرفدار متعصب سلطنت نیستی و گذشته مثبت و منفی آنرا کنار هم تحلیل می کنی ...
اگر معیار صحت هر مطلبی را با منطق می سنجی و مثلا اگر خاطرات زاهدی را بی اعتبار می دانی خاطرات گزنفون را حداقل کم اعتبار بدانی ...
خوب ، خوش به حالت ، روی سخن با تو نیست
اگر هم چنان عقایدی داری ، باز هم خوش به حالت ، به من هیچ ربطی ندارد ...
تمام غصه و اندوه من از جماعت بیشعوری است که به بهانه سلطنت و تاج و شاه پرستی ، در حال زیاد شدن است و دوباره قرار است کشور را به ورطه سیاه دیگری بیندازند ...
می بینی که من واقع بین هستم ، چشم بر حقیقت نمی بندم و قبول دارم که طرفداران سلطنت به شدت در حال افزایش هستند و اگر شما هم تاریخ خوانده باشی ، به خوبی پی خواهی برد نتایج چنین افزایش های احساسی چیست و چه خواهد بود ؟
14 سال بین این همه کتاب بودی و نیاموختی نباید روی هوا به این و اون تهمت بزنی و همیشه بایستی مرز باریکی از حرمت و اخلاق رو نگهداری و من ساده رو باش که فکر میکردم میتونم با حرفام کوچکترین مرز اخلاقی برات رسم کنم.
گفتی: چرا یکماه نتونستی روی حرفت باشی؟
چون میخواستم به خودتم ثابت بشه حرفایی که گفتم درست بوده مخصوصا این قسمت:
{ گروهی از افراد شهامت پذیرش حقیقت کاری که انجام دادند و متعاقبا روبرو شدن با پیامدهاش رو ندارند }
حالا سندش
گفتی:
از جماعت خواب زده ای که جعلیات چند هزار سال قبل گزنفون در خصوص کوروش ، برایشان حقیقت محض است انتظاری بیش از این نیست که هر سخن مخالف تعصبات خود را جعلی بدانند.
گفتم:
این حرف شما تهمت بوده و من نه جعلیات تاریخ رو دنبال میکنم و نه پابوسی مقبره کوروش مشتاقم و اینکار اگر چیزی ازم کم نکنه محاله چیزی رو بهم اضافه کنه و تعصبی هم روی بحثی بخرج ندادم که اگر دادم عین سخن من رو بیاورید.
گفتی:
بحث از عقل و خرد خفته است.
کوروش و داریوش فقط بهانه ای برای خالی کردن عقده ها و حقارت های تاریخی ماست
حاضریم عقل و شرف خود را به لجن بکشیم
چون خود من چیزی در هویتم نیست
+ بعد هم دیگر هر چه صلاح دانسته به من چسباندی و هر چه که دلت خواست گفتی:
جماعتی که هنوز به قدرت نرسیده ، آن بلا را سر هالو آوردند
وقتی سوار خر قدرت شدند با تک تک مردم چه می کنند
کسانی که چشم بر جنایات ساواک می بندندو‌همیشه از یک جناح طرفداری می کنند
کسانی که ندانسته و گویا با علم غیب ، به دیگران انگ هویت غیر ایرانی می زنند
شما siawash110 براحتی تهمت میزنید(چون کوته بین هستید)، تهمتی که زدید را گردن نمیگیرد و برایش دلیل نمیاوری(چون شهامتش را ندارید و فقط لافید) بعد هم جوری که انگار چیزی نشده ادامه میدهید(چون مرز اخلاقی ندارید) عین عبارتی که گفتم یعنی { گروهی از افراد شهامت پذیرش حقیقت کاری که انجام دادند و متعاقبا روبرو شدن با پیامدهاش رو ندارند } رو در عمل نشون دادی.
مشتی تهمت بی پایه و اساس در کنار هوچی گری و هذیان بافی در مورد هر کسی که اندکی با امثالت زاویه داشته باشند و هر چه از بدی و اتهام هست در کلام شما یافت میشه، بله بدون شک در تکاپوی این هستی سخنان پر از افترای ساخته شده توسط ذهنت رو در قالبی شیک عرضه کنی ولی همونجور که گفتم اگر بیل هم زن باشی نهایت هنرت همان تخریب این و آنه و از خودت چیزی برای ارائه نداری.
حالا هم بشین تا ابدالدهر برای خودت بباف و هر وقت سایزت شد تن زده و تنت کن، ان شا الله که مبارکت باشد!
۲۵ سال در کنار پادشاه: خاطرات اردشیر زاهدی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک