رسته‌ها

تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی

تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 6 رای
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 6 رای
تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی (ذیل تاریخ حبیب السیر)

کتاب تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی، اثر امیرمحمود فرزند خواندامیر صاحب کتاب حبیب‌السیر است. کتاب حاضر، احوال و وقایع سلطنت شاه اسماعیل اول موسس سلسله صفوی، و پاره‌ای از رویدادهای دوران زمامداری شاه طهماسب اول را تا سال ۹۵۷ هجری قمری که کتاب بانجام رسیده است بیان می‌کند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
355
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
شازده
شازده
1402/01/07

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی

تعداد دیدگاه‌ها:
40
شکنجه رایج دیگر زمان صفویه این بود که یک مفتول تیز را از پوست کمر وارد بدن فردکرده و از پوست پشت گردنش بیرون میآوردند و مانند گوسفند او را بر آتش کباب می کرده و می خورده اند
پوست بدن قربانی را با یک جسم برنده خراش می دادند وشیره ی خرما بر آن میمالیدند و در یک صندوق انداخته و صندوق رابا مورچه می انباشتند .مورچه ها به هوای خوردن شیره ها گوشت تن قربانی را ذره ذره می جویدند و باعث می شدند که فرد قربانی از خونریزی و عفونت و خورده شدن بدنش با زجر زیاد در طی چندین روز به آهستگی بمیرد .
زنده در روغن یا آب جوش انداختن قربانی هم مرسوم بود .
ریختن قیر یا سرب داغ در گلو و برکندن زبان و چشم هم یکی دیگر از شکنجه هایی بود برای ترساندن و شیعه کردن الباقی مردم استفاده میشد.
زنده خواری دشمنان و استفاده از جمجمه دشمنان بعنوان جام شراب یکی از شیوه های رایج بود.در دوران حکومت صفویان دسته ای جلاد خامخوار وجودداشته است که به فرمان شاه، مقصرین را زنده زنده می خوردند. گاهی شاهان صفویآنان را احضار کرده و دستور می دادند تا مجرمان را در جلوی چشمانش بدرند.این دسته از آدم خواران که در دربار شاه عباس نگهداری می شدند چگین نام داشتند.نقل است که لشکر چهل نفری آدم خواران شاه عباس همه جا او را همراهی میکردند و قربانیان را می خوردند.دسته آدم خواران «چگین» یا گوشت خام خور نامیده می شدند.این جماعت {آدم خواران} آلت دست شاه بودند تا غضب خود را بنشاند آنان گنهکاران را از یکدیگر می ربودند و بینی وگوش های او را می کندند سپس بقیه اعضای بدن مجرم را می خوردند!
صفویان در تبریز ۲۰ هزار مرد را کشتند و مساجد اهل سنت را یا تخریب ویاتبدیل به طویله شان کردند .
برای نمایش پیروزی و تسلط به تبریز۱۲ نفر جوان زیبا روی تبریزی راانتخاب کرده وبه دربار بردند و شاه به همه شان تجاوزکرد .
شکم زنان باردار دریده می شد و جنین شان به جرم کافر بودن کشته می شد .
در اردبیل هرکس را که به تغییر مذهبش راضی نمی شد به همراه همه ی اعضای خانواده در درون خانه اش به آتش می کشیدند
یکی شکنجه هایی کسی که حاضر به تغییر مذهبش به تشیع نمیشد این بود که زن یادختر فرد مورد نظر را در برابر دیدگانش بر پشت ماده خری می بستند و ترتیبی داده می شد که خر نری به وی تجاوز کند .
یک شکنجه ی دیگر بر روی نیزه نشاندن دختر خانواده بود برای فشار آوردن بر پدرش نیزه را از نشیمن گاه وارد کرده و تا بالا در بدنش فرو می کردند وآن را همچون میله ی پرچم در زمین می کاشتند.
یعنی می فرمایید اهل سنت اصفهان و تبریز که اتفاقا خیلی هم متعصب بودند با آغوش باز و به میل و اراده و تحت الطاف بی دریغ صفویه
شیعه شدند ؟
من در مقدمه لطائف الطوائف از فخرالدین علی صفی خوانده بودم که نویسنده کتاب به همراه پدرش (که ملا محمدحسین کاشفی بوده که کتاب روضه الشهدا را نوشته -کلمه ی روضه از اسم این کتاب وارد فرهنگ شیعی شد- و بخش زیادی از فرهنگ شیعه مدیون این پدر است) به احترام شاه اسماعیل صفوی و به حرمت او شیعه شدند. (اگر البته درست به خاطرم مانده باشد). حتی نامه نگاری های شاه اسماعیل را اگر بخوانید (فکر می کنم در کتابناک موجود باشد ولی اسم کتاب را به خاطر ندارم) با سیمای مردی تارک دنیا و عارف مسلک و شریف مواجه می شوید (حالا نمی گویم واقعا اینگونه بود، ولی آب و رنگی از اخلاقیات عرفانی داشته) و شخصیت او برای من که تنها در حال خواندن نامه هایش بودم بسیار جذاب به نظر می رسید. بعید ندانید که ایرانیان با میل و اراده شیعه شده باشند. چرا که اولاً رگه هایی از آن باورها در فکر ایرانی (چه در مذهب مانی، چه در مذهب زرتشت، چه در فلسفه اشراق سهروردی و حکمت پارس باستان، چه در آثار فردوسی و ناصرخسرو، چه در فرهنگ بسیار بسیار غنی و البته ایرانیزه شده ی تصوف) هویدا بود، ثانیاً روابط اهل بیت با مردم ایران خصوصا مردم مازندران و گیلان بسیار حسنه بود (کتاب شهریاران گمنام ایران از مرحوم احمد کسروی را بخوانید)، ثالثاً روح غالب در فرهنگ ایران همیشه شیعی بوده (حتی قبل از اسلام) و ایرانیان هرگز قرائت حجازی را برای اسلام نمی پسندیدند و نمی پسندند. شما در آثار حافظ و سعدی (با اینکه هر دو سنی بودند) هیچ نشانه ای از تسنن نمی یابید و اگر محققان نمی گفتند که این دو به مذهب امام شافعی بوده اند، خواننده آماتور بلاتردید هر دو را شیعه می دانست. مولوی و سنایی و عطار اگرچه در لفظ سنی هستند و از سنت هم دفاع کرده اند، منتها الان اگر آثارشان را به یک سنی نشان دهید ایشان را ضال مضل می داند و اگر به یک شیعه نشان دهید، تاییدشان می کند. مخلص کلام اینکه جان ایرانی همواره شیعه است ولو که هنوز اسلام و شیعه ظهور نکرده باشند.
درود
بسیار زیبا نوشتید تشکر می کنم
گرچه از ابتدا ایرانیان قرائت شیعه از دین را می پسندیدن گرچه فراگیر شدن ایران در دوره شاه اسماعیل بود اما شیعه با سه محدث بزرگ شیخ کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی قدرت بیشتری به خود گرفت در این میان خاندان نوبختی پیوندی که بین شیعه و ایران پیش از اسلام دادند مثل ترجمه کتب پهلوی در انتقال و پیوند فرهنگ ایرانی به عالم اسلام نقش داشتند در مسائلی همچون آسمانی بودن مقام سلطنت و ارثی بودن آن در خاندان سلطنت، و مسئله فره ایزدی، بین اندیشه ایرانی و اندیشة شیعی پیوند و تطبیق قابل تأملی ایجاد کردند. در اینباره هانری کربن با شاهکار اسلام ایرانی کار بزرگی انجام داد و نشان می دهد چگونه جهان بینی ایرانیان وارد شیعه می شود و اسلام ایرانی شکل می گیرد.
با روش های غلط و باطل ، هیچ چیز به انجام نمی رسد . شما به اختلاف عمیق و کینه شدیدی که این بیشرف ، میان شیعه و سنی درست کرد و کشورهای همسایه را هم دشمن ، می گویید اتحاد قومی و ملی ! این نطفه حرام اختلاف را همین حرامیان در خاک ایران کاشتند.... دقیقا از زمان روی کار آمدن این فرقه تبهکار ، ایران دیگر نه شاعر مطرحی داشت نه دانشمند و نه فیلسوفی . همان تک و توک، مثل ملاصدرا نیز با اینها دشمن بودند ....
شما به قاتل خونخوار و بی رحم، هزاران هزار شهروند بدون سلاح اهل سنت - به جرم لعن نکردن خلفا - احترام می گذارید ؟
من حرف از احترام نزدم. سخن من این است که ایشان را سیاه یا سپید نبینید. لعن کردن او نافی اقدامات خوب است. ضمن اینکه خود بحث تشیع بسیار به هویت ملی ایرانیان کمک نمود. بخش زیادی از وحدت ملی به دلیل تشیع است.
ماجرای سب خلفا و قتل شهروندان مسئله ی قطعی تاریخی نیست و در آن اختلاف نظر وجود دارد.
با روش های غلط و باطل ، هیچ چیز به انجام نمی رسد . شما به اختلاف عمیق و کینه شدیدی که این بیشرف ، میان شیعه و سنی درست کرد و کشورهای همسایه را هم دشمن ، می گویید اتحاد قومی و ملی ! این نطفه حرام اختلاف را همین حرامیان در خاک ایران کاشتند.... دقیقا از زمان روی کار آمدن این فرقه تبهکار ، ایران دیگر نه شاعر مطرحی داشت نه دانشمند و نه فیلسوفی . همان تک و توک، مثل ملاصدرا نیز با اینها دشمن بودند ....
شما به قاتل خونخوار و بی رحم، هزاران هزار شهروند بدون سلاح اهل سنت - به جرم لعن نکردن خلفا - احترام می گذارید ؟
قبل و حین و بعد از خواندن حتما
صد بار لعنت به شاه اسماعیل و اطرافیانش
فراموش نشه
تموم بدبختی ما طی چند قرن گذشته زیر
سر همین فرقه تبهکار بوده
اگر اسماعیل صفوی نبود الان من و شما به جای ایران در ایرانستان می بودیم. ایشان پس از صدها سال ایران را متحد ساخت و یگانه اسم راستین این سرزمین را مجدداً بر سر زبان ها انداخت. هویت ملی همه ی ایرانیان مدیون این "مرشد اعظم" است.
هنوز نخوندمش بخونم‌چشم دیدگاه مفید مینویسم
تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک