تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی
امتیاز دهید
تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی (ذیل تاریخ حبیب السیر)
کتاب تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی، اثر امیرمحمود فرزند خواندامیر صاحب کتاب حبیبالسیر است. کتاب حاضر، احوال و وقایع سلطنت شاه اسماعیل اول موسس سلسله صفوی، و پارهای از رویدادهای دوران زمامداری شاه طهماسب اول را تا سال ۹۵۷ هجری قمری که کتاب بانجام رسیده است بیان میکند.
بیشتر
کتاب تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی، اثر امیرمحمود فرزند خواندامیر صاحب کتاب حبیبالسیر است. کتاب حاضر، احوال و وقایع سلطنت شاه اسماعیل اول موسس سلسله صفوی، و پارهای از رویدادهای دوران زمامداری شاه طهماسب اول را تا سال ۹۵۷ هجری قمری که کتاب بانجام رسیده است بیان میکند.
آپلود شده توسط:
شازده
1402/01/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی
- در اینکه انسان باید در هر نوع گفتگو و بحثی ، رعایت ادب را داشته باشد و پا از دایره حق و
انصاف بیرون نگذارد ، هیچ شکی نیست و من کلیت این سخن را قبول دارم و صدالبته می دانم
داشتن تحمل و سعه ی صدر از اخلاق انبیا و بزرگان الهی بوده و امیدوارم در آینده توان حفظ
زبان و حرمت کلام را داشته باشم . . .
- ولی نکات دیگری نیز در اینجا لازم به ذکر است :
من بعضاً بر ظالمان تاریخ ، لعنت فرستاده ام و این موضوعیست که خداوند کریم در قرآن
نیز انجام داده و شیعیان نیز در زیارتنامه های خود با لعنت فرستادن بر خلفای اول تا سوم و کل
دودمان بنی امیه ، هر سال و هر هفته و هر روز انجام می دهند پس امیدوارم از اینکه من شاه
اسماعیل که هموطنان تبریزی و هراتی و . . . را (( که بسیار فجیع تر از سایر ظالمین تاریخ ، به
قتل رسانده )) لعنت کردم ، دلخور نشوند و اگر جنایات 400 سال قبل سلسله صفویه را دروغ
می دانند طبیعتاً دیگران نیز جنایات 1400 سال قبل بنی امیه را دروغ و زاییده تخیل مورخان می
دانند و اینگونه ما و شما راه به جایی نمی بریم . . .
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست ؟ ! ! !
ولی با نظم با صداقت با کار تیمی و همدلی با پشتکار و از همه مهمتر
با درس گرفتن از تاریخ
راه خود را تغییر دادند و پیشرفت کردند
آری
تغییر
کلمه ای که با شنیدن آن ، چهار ستون ما می لرزد و فکر می کنیم شیطان پشت این کلمه پنهان شده
ولی در قرآن ، چقدر به توبه ، به هجرت به عدم توجه به آرا و عقاید سخیف گذشتگان تاکید شده ؟
اینجا دیگر ، چشم ما کور و عقل ما خاموش می شود .
و وسواس خناس ، زیر گوش ما زمزمه می کند که : ژاپن ، غلط کرده که به آسایش و رفاه رسیده !!! ، برو به این یارو بگو بیشترین آمار خودکشی در همین ژاپن است ، و صد تا جفنگ شبیه این ، تا مبادا خرد خفته ما بیدار شود ....
حالا شما مرتب بیا و بر نور حقیقت ، خاک بپاش (کفر)!!!
هر چند سلسله شوم و منحوس صفویه ، پایه گذار اینهمه خرافات و تفرقه و کین توزی در داخل و همچنین میان ما با کشورهای همسایه شد ولی اکنون این وظیفه خود ماست که راه درست را انتخاب کنیم و انداختن گناه بدبختی فعلی به گردن مغول یا صفویه مشکی را حل نمی کند خداوند در قرآن می فرماید
(تلک امه قدخلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم ولا تسئلون عما کانوایعملون ):(آنان امتی بودند و رفتند و هر چه کردند برای خود کردند ،شما هم هرچه بکنید برای خود می کنید و شما از آنچه آنان می کردند باز خواست نخواهیدشد
در تاریخ آنقدر مدرک و سند دال بر این موارد وجود دارد که انکار آن بیهوده است حالا چهار تا مسجد و پل در اصفهان ساختند و چهار تا فیلسوف - که ربطی هم به آنها نداشت - نمی تواند چهره پلید آنها را تطهیر کند
حداقل شما که ادعای اسلام دارید باید از اینها که بدتر از مشرکین بودند ، تبری بجویید
ضمنا در شیعه گری همان مناطق محدود ، اینهمه خرافه و سب و لعن و کین توزی وجود نداشته ، حتی میان اهل سنت و شیعه ، ازدواج هم برقرار بوده ولی به محض ورود این فرقه تبهکار ، اوضاع کشور رو به انحطاط رفت
هر چند در زمان شاه عباس نشانه های از پیشرفت نظامی و اقتصادی و معماری وجود داشته ولی در کل ، کارنامه این حضرات سیاه است بماند که قاجاریه آمد و روی همه را سفید کرد ....
""""عُمران نامی را در قُم میزدند. یکی گفت: چون عُمَر نیست چراش میزنید؟ گفتند: عُمَر است و الف و نون عثمان هم دارد.""""
مستحضرید که عبید زاکانی قبل از صفویه بود. مولوی در دفتر پنجم مثنوی معنوی داستانی نقل می کند که سلطان محمد خوارزمشاه پس از تسخیر سبزوار، به سبب شیعه بودن، دستور قتل عام می دهد و چون مردم به التماس می افتند، شرط نجاتشان را یافتن فردی به نام ابوبکر در سبزوار قرار می دهد. ماجرای محمود غزنوی و فردوسی نیز شنیده شده است.
عطار علی الخصوص بسیار عداوت نشان می دهد و در مقدمه منطق الطیر به شیعیان می تازد.
ماجرای دیدار و توهین خلیفه المستعصم بالله با خواجه نصیر و گاو خواندن او بدلیل شیعه بودن هم زبانزد است.
اصلا شهاب الدین سهروردی به ظن شیعه بودن به دستور صلاح الدین ایوبی به شهادت رسید.
اما آنچه که شما گفتید از انحطاط ایران، صفویه در این میان کم تقصیر بود. مشکل اصلی حمله ی پی در پی مغول بوده و ایران، هرگز ایران قبل از مغول نشد. صفویه تا حدی ناجی ایران از این وضع اسفناک بود. افرادی چون میرداماد، علامه مجلسی، شیخ بهایی، میرفندرسکی، مولی صدرا در همین زمان بودند. رشدی که اصفهان بدست آورد آن را بنابر قول برخی سفرنامه نویسان از شهرهای فرنگ هم پیشتر برد. هر چند در اواخر به زوال رفتند و خرافات، آنچنان بر ایشان مستولی شد که سلطان حسین نیز به امید ظهور امام زمان در محاصره محمود افغان دوام می آورد. شاید حدود سال 88 بود که کتابی به نام خرافات در فرهنگ ایرانی خوانده بودم که ذکر شده بود در زمان سلطان حسین، کودکی را ختنه کرده بودند و زنانی که صاحب فرزند نمی شدند، شتابان به سوی ظرف خونین شتافتند تا از آن خون بنوشند و صاحب فرزند شوند.
صفویه در این میان حتماً نقش داشت و حتماً عقاید جاهلانه و خرافی به باورهای شیعی شان آغشته شده بود. ولی صفویه معلول بود نه علت. علت اصلی سراشیبی گسترده ای بود که از بعد از مغول ها در ایران پدید آمد که هنوز هم ادامه دارد.
مانند این برخورد با مخالفان، در سال ۹۱۴ قمری در بغداد اتفاق افتاد که در ادامه به مواردی اشاره میشود.
به دنبال تعقیب باریک بیگ پرناک، حاکم معزول سنی عصر آققویونلو، شاه اسماعیل بدون جنگ وارد بغداد شد. در ابتدای ورود، سلطان مراد آق قویونلو را به حلب فراری داد. سپس دستور کشتن سنیان اعم از زنان و مردان، خصوصاً تمام افراد قبیله پرناک را صادر کرد. به گفته نویسنده خلد برین و لب التواریخ، تعداد کشتهها به اندازه ای بود که در دجله به جای آب خون جاری گردید.
هم چنین نویسنده ایلچی نظام شاه در چگونگی و قتل مردم سنی عراق و پناهندگان طایفه آققویونلو در این شهر مینویسد:
چون آوازه نهضت عساکر نصرت نشان در بغداد، به سمع باریک سلطان رسید، دانست که مقابله و معارضه با چنین کسی فوق قدرت و توانایی اوست، لاجرم به اراده و اختیار، دست از آن مملکت باز داشته و سلطان مراد را برداشته با جمعی که قدرت رفتن داشتند، به صوب شام و روم رفت و مملکت عراق عرب، بی قتال و جدال به تصرف بندگان حضرت پادشاه همال در آمد و بسیاری از ترکمانان که گرفتار اهل و عیال بودند و قوت فرار نداشتند، در آن دیار مانده بودند. در این وقت، حسب الفرمان قضا جریان، دیوسلطان با جمعی از لشکریان به کشتن آن بیچارگان مأمور شدند و تیر و شمشیر از صغیر و کبیر و برنا و پیر دریغ نداشتند و مجموع را در دجله میانداختند؛ چنان از خون کشتگان آب دجله گونه سرشک عاشقان مهجور گرفت و هوای بغداد از عفونت جیفه مردگان تغییر تمام پذیرفت. در آن اثنا، عساکر ظفرمآثر، تاخت بر سر اعراب بادیه بردند و شتر بسیار و غنایم بیشمار گرفتند و حکومت عراق را به خادم بیگ شفقت نمودند.
شاه اسماعیل علاوه بر کشتارهایی که در خاک ایران انجام داد، صوفیان و هواخواهان خود را در قلمرو عثمانی، به قتل عثمانیها تحریک کرد. این هواخواهان که خود را شیعه حیدری مینامیدند، به اندازه ای متعصب بودند که کشتن یک سنی را با ثواب قتل پنج کافر حربی برابر میدانستند. آنان معتقد بودند که پیروان تسنن از حریت خارج هستند و بدین سبب، کشتن مردان سنی را واجب وخرید و فروش زنان آنها را جایز شمردند.
به گفته یوسف جمالی، شاه اسماعیل پس از این که به قدرت رسید، فرمان داد که تشیع امامیه، مذهب عموم ایرانیان گردد. در هرات روش خاصی برای ترویج تشیع اجرا گردید. شاه جوان در سرکوبی مخالفان سنی هرات و سایر نقاط، جدیت خاصی به خرج داد و خون های زیادی به زمین ریخته شد. هرجا که صدای مخالفی برضد امامیه بلند گشت، در گلو خفه نمود. حتی به قبور بزرگان علم و ادب نیز رحم نکرد. قزلباشان به دستور شاه، مقابر عبدالرحمان جامی شاعر و فیلسوف (۸۱۷- ۸۸۹ ق) و امام فخرالدین رازی را شکافتند و استخوان های آنان را آتش زدند.
حالا ممکن است برای ندادن جزیه بوده یا تسلط اعراب و حکومت های دست نشانده یا اینکه به قول شما نشانه هایی از توحید و عدالت و ... در آن دیدند . دلیل هر چه بود یک شبه مسلمان نشدند
حالا همین مردم که به گواه تاریخ به خصوص در دو شهر اصفهان و تبریز ، جدای از سنی بودن ، حداقل نسبت به خلفای اول و دوم تعصب داشتند ( که نشان این تعصب و علاقه به خلفا در اشعار عطار و مولوی و ... ) هم وجود دارد ، ناگهان یک شبه شیعه می شوند این نمی تواند جز زور و ضرب و آزار بسیار شدید که تاریخ نیز گواهی می دهد دلیل دیگری داشته باشد
من مدافع سنی یا شیعه نیستم بلکه من مخالف زورگویی و وحشی گری هستم چه از جانب سنی باشد چه شیعه چه اسراییل و چه .....
اینطور نیست که شیعیان از زیر بته در زمان صفویه به عمل آمده باشند و احادیثی در خصوص اهمیت قم و نی شاپور برای تشیع از زبان ائمه پاک و برجسته ی شیعه نقل شده است.