رضاشاه پهلوی در ترکیه، به روایت اسناد تاریخی
نویسنده:
علی اصغر حقدار
درباره:
رضا شاه
امتیاز دهید
آنچه در این کتاب می خوانیم:
مقدمه
دعوت از رضاشاه پهلوی
دلایل سفر رضاشاه به ترکیه
بازتاب سفر در جراید خارجی
رضاشاه در آنکارا
رضاشاه و آتاتورک در آناتولی
رضاشاه و آتاتورک در اسکی شهیر
آتاتورک و رضاشاه در استانبول
رضاشاه در مسیر استانبول به ایران
بازتاب سفر رضاشاه در رسانه های ترکیه
گزارش های مجلس کبیر ملی ترکیه
بازتاب سفر رضاشاه در رسانه های ایران
بازتاب سفر رضاشاه به ترکیه در اروپا و آمریکا
بازتاب سفر رضاشاه در روزنامه های خاورمیانه
پیوست: زندگی و پادشاهی رضاشاه پهلوی
گزیده منابع تحقیقی
تصاویر
بیشتر
مقدمه
دعوت از رضاشاه پهلوی
دلایل سفر رضاشاه به ترکیه
بازتاب سفر در جراید خارجی
رضاشاه در آنکارا
رضاشاه و آتاتورک در آناتولی
رضاشاه و آتاتورک در اسکی شهیر
آتاتورک و رضاشاه در استانبول
رضاشاه در مسیر استانبول به ایران
بازتاب سفر رضاشاه در رسانه های ترکیه
گزارش های مجلس کبیر ملی ترکیه
بازتاب سفر رضاشاه در رسانه های ایران
بازتاب سفر رضاشاه به ترکیه در اروپا و آمریکا
بازتاب سفر رضاشاه در روزنامه های خاورمیانه
پیوست: زندگی و پادشاهی رضاشاه پهلوی
گزیده منابع تحقیقی
تصاویر
آپلود شده توسط:
amirezati
1399/03/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی رضاشاه پهلوی در ترکیه، به روایت اسناد تاریخی
با بعثت جاهلیت به پایان نمی رسد با فتح مکه به پایان می رسد، همانگونه که آن دانشنامه گفت، تا پیش از کعبه در دست دارندگان اصلی یعنی بت پرستها بود. تو دقیقا گفتی طبری می گوید که فرزندانش پیش از زمان جاهلی به دنیا آمدند که گفتم اینگونه نیست، من این را می فهمم، چیزی که نمی فهم، بعدشم شما هیچ رفرنسی ندادید که در آن گفته شده باشد عایشه زمان بعثت محمد اسلام آورده باشد، شما تنها تواریخی که گفته شده بود را با سال بعثت سنجیدید، هیچ منبعی در این باره ندادید مغالطه نکنید، همچنین گفتید: "از بدیهیات تاریخ است که همگی فرزندان ابوبکر پیش از بعثت زاده شدند. چنان که طبری روایت می کند تمام فرزندان ابوبکر در دوره جاهلی به دنیا آمدند ( تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 50)." همچنین دروغ دیگر ایشان:
[quote='mt1397']ابن اثیر (اسد الغابة، ج 6، ص 9، بیروت، دارالفکر) آورده که عایشه پس از 17 نفر اسلام آورد. عسقلانی (الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 13) نیز همین را روایت کرده است.[/quote]
خواننده برود از این تارنگار همین کتاب را با همین نشر را بارگیری کند: https://www.almeshkat.net/book/3209 میبینید در همان نشانی ای که داده شده است، گفته شده است که اسماء بنت ابی بکر هفدهمین نفر بوده که ایمان آورده است نه عایشه، عسقلانی گذشته از این که از متاخر هم متاخرتر است در سده 15 میلادی می زیسته است، در آن آدرس چنین چیزی یافته نشد:
https://archive.org/stream/6isaba/8isaba#page/n11/mode/2up
همچنین ایشان پیشتر باز هم دروغ گفت:
[quote='mt1397']أسلمَتْ عَائِشَة بِنْتُ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیق بَعْدَ ثَمَانِیَةَ عشر إِنْسَانًا مِمَّنْ أسلمَ، فِیمَا حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ إِبْرَاهِیْم، عَنِ ابنِ إِسْحَاقَ؛ قَالَ: أسلمَتْ وهِیَ صَغِیْرَة. (التاریخ الکبیر، ج 2، ص 770، المحقق: صلاح بن فتحی هلال، الناشر: الفاروق الحدیثة للطباعة والنشر – القاهرة، الطبعة: الأولى، 1427 هـ( می گوید که عایشه دختر ابوبکر پس از 18 تن اسلام آورد، و صغیره بوده است.[/quote]
همان کتاب، همان نشر، جلد دومش تنها 399 صفحه است:
http://pdf.lib.efatwa.ir/90542/2/399
[quote='mt1397']از سوی دیگر، نقل کرده اند که هنگام ولادت اسماء پدرش، ابوبکر، 21 ساله بوده (1. تاریخ مدینة دمشق، ج 69، صص 9-10 - 2. المعجم الکبیر، ج 24، ص 77 - 3. الطبقات الکبری، ج 8، ص 47 - 4. اسدالغابه، ج 5، ص 393)[/quote]
ابن سعد در همان طبقات کبری نشر دارالعلم که ایشان از استفاده کند، نمی گوید اسماء زمانی که ابوبکر بیست و یک سالش بود به دنیا می آید:
https://al-maktaba.org/book/1686/2699#p1
دروغ دیگر ایشان، نه در أسد الغابة هم چه چاپ دارالفکر که پیشتر آن را دادم نه در چاپ دارالفکر چنین چیزی نیامده است:
https://archive.org/stream/AssadGhaba/asdghsh5#page/n342/mode/2up
همچنین در ابن عساکر هم چنین چیزی را نگفته است:
https://archive.org/stream/TarikhDimashq/67#page/n8/mode/2up
طبرانی هم نگفته:
https://archive.org/stream/MujamTabaraniKabir/mtk24#page/n66/mode/2up
[quote='mt1397']پس از یادآوری راویان، به ابن ابی الزناد می رسد و وی بازگفت می کند اسماء دختر ابوبکر 10 سال از عایشه بزرگ تر بود. این روایتِ با رواةِ ابن عساکر با روایت ابن عبدالبر می خواند. این هم از راوی. اکنون دیگر چه طفره ای داری؟[/quote]
خوب است خودت هم اکنون فهمیدی یا چون دستت رو شد فهمیدی. ابن عبدالبر از کسی قول نکرده بود و از خودش گفته بود، پس گزارشش بی ارزش است و اقوالی که آورده بود درباره خطابه زید بن عمرو بن نفیل بود. طفره ای ندارم بروم، گفتم حرف که قول محکمی یا بی قول باشد، نامعتبر است. ابن عساکر هم از همین ابن ابی زناد روایت کرده است:
https://archive.org/stream/alhelawy08/69#page/n8/mode/2up
باز هم دروغ. منابع آغازین مانند ابن سعد تننها از شمار روایات بلکه از پیگیری پیشینه روایت روای از دیگر راویان برتری دارد ولی ابن ابی زناد از کی گفته است؟ این بزرگ بودن عایشه به ده سال تنها در نویسندگان متاخر دیده می شود و در کتابهای متقدمین دیده نمی شود، روایت آن صعیف است. خود عبد الله بن ذکوان، معروق ابی زناد در سال شصت و پنج هجری قمری زاده شده است و اسما در سال هفتاد و سه می میرد در حالی که ابی زناد هشت سال داشته است، پس پسرش نه در زمان عایشه می زیسته است نه اسما و بعد از آنها بوده است، قول ابن ابی زناد باید تا کسی که در زمان آنها می زیسته است پیشینه یابی شود که نمی شود، پس قول ابن ابی زناد در سنجش با اقوال متقدمین که روایت تا چندی راوی پیشین که به صحابه می رسد میجوید، بی ارزش است.
[quote='mt1397']در قاموس قرآن آمده: ناگفته نماند جاهلیّت بمعناى حالت جهل است چنانکه در اقرب الموارد گفته است. ابن اثیر در نهایه گوید: مراد از آن صفت و حالى است که عرب قبل از اسلام داشتند از قبیل جهل بخدا و رسول و افتخار بانساب و خود پسندى و ظلم و غیره. در نهج البلاغه (نامه 18) بابن عباس در باره بنى تمیم مینویسد: وَ إِنَّهُمْ لَمْ یَسْبِقُوا بِوَغْمٍ فى جَاهِلِیَّةٍ وَ لَا إِسْلَامٍ: آنها نه در جاهلیّت و نه در اسلام در جنگى مغلوب نشدهاند. این نیز بهمان معنى است که ابن اثیر گفته است. بهر حال مراد از جاهلیّت حالتى است که جهالت در آن حکمفرماست در هر قوم و هر ملّت و در هر زمان که باشد ولى مراد از موارد آن در قرآن حالت مردم قبل از اسلام است. (ج 2، 83-84، قرشی، دارالکتب الاسلامیه)
[/quote]
شما برای جاهلیت رفرنسی نداده بودی پس ویکی پدیا از سرت هم زیاد بود، آن رفیق شما هست که از آن تارنگار مدام رفرنس میدهد نه من ;-) خوب است خودش هم همین حرف مرا دارد می زند، با ادعای پیغمبری محمد یا همان که خودتان بعثت می خوانید، این جاهلیت از میان نرفت و چندین سال طول کشید که همه ی جزیرة العرب مسلمان بشود، بیا این هم یک رفرنس در تایید سخنان من تا ببینی دست من در رفرنس دادن بسته نیست:
The word jahiliyya, rendered as ignorance or barbarism, occurs several times in the Qurpan (3:148; 5:55; 33:33; 48:26). Used pejoratively to describe pre-Islamic Arabia, it means the period in which Arabia had no dispensation, no inspired prophet, and no revealed book. .... Muhammad, who preached the existence of one, invisible God, taught that man would be judged for his actions, and rewarded accordingly. He fought to establish a more just society not just for his tribe but for all Arabs through Islam. Preaching monotheism, he destroyed the numerous idols worshipped at the Kaqba and claimed he had brought an end to jahiliyya. Encyclopedia of Islam and the Muslim World, Second Edition, Page: 574-57
[quote='mt1397']هم اینک تا اینجا آشکار شد چه کسی از حوزه ادب خارج نشده است. البته از اسلام ستیز جماعت ادبی فراتر از این چشمداشت نمی رود. این تنها گوشه ای از توهیناتش در چند روز اخیر بوده است. اکنون چه کسی دورو و بی سوادِ بی ادب است؟ از شما جماعت زیاد از این گلواژه ها شنیدیم، دیگر پوستمان به کلفتی پوست کروکودیل شده است.[/quote]
دیدید میگویم اینها چه دغلهایی هستند، 9 روز پاسخ دادن را لفت داده تا من بروم، اینها تنها دنبال با دروغ و نیرنگ حرف آخر خودشان بزنند و پی به اشتباهات خود نمیبرند. از آنجا که "بیناموس" را دیده است نشان میداده که این نُه روز در کتابناک بوده است، شاید هم به این بحث چیرگی ندارد این 9 روز در به در دنبال فراهم کردن مقالات دغلهای دیگری مانند خودش بوده است. پس نتنها من در ارزش رفرنس بهتر هستم، در سرعت پاسخ دهی هم بهتر هستم. بیناموس حرف بدی نیست، یعنی کسی که ناموس ندارد، کسی که ناموس داشته باشد نمی رود به ناموس دیگران دست درازی کند. نه اینکه قرآن خودشان که خود اسلام است خیلی با ادب هست، خود قرآن بارها مخالفانش به جانوران گوناگون مانند سگ و خر تشبیه کرده است. ولی من اگر ایشان را به یک جانور تشبیه می کردم، ببینید چه می کرد! پس بپا یک وقت شکارت نکنند تا از پوستت کیف و کفش بسازند :)) اکنون سراغ دروغ دیگرشان:
[quote='mt1397']در کنار ابن عبدالبر و ابن عساکر، ابن سعد و حاکم نیسابوری نیز بازگفت کرده اند که اسماء در سال 73 هجری درگذشت، در حالی که 100 سال داشت. یعنی در 27 پیش از هجرت زاده شده.
أَخْبَرَنَا عَمْرُو بْنُ عَاصِمٍ، حَدَّثَنَا هَمَّامٌ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْمُنْذِرِ، أَنَّ أَسْمَاءَ بِنْتَ أَبِی بَکْرٍ قَالَتْ: «جَمِّرُوا ثِیَابِی عَلَى الْمِشْجَبِ وَحَنِّطُونِی وَلَا تَذَرُوا عَلَى ثِیَابِی شَیْئًا» قَالُوا: وَمَاتَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ بَعْدَ قَتْلِ ابْنِهَا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ بِلَیَالٍ وَکَانَ قَتْلُهُ یَوْمَ الثُّلَاثَاءِ لِسَبْعَ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ جُمَادَى الْأُولَى سَنَةَ ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ. (الطبقات الکبرى، ج 8، ص 255، المحقق: إحسان عباس، بیروت، الناشر: دار صادر، الطبعة الأولى، 1968 م)
6918 أَخْبَرَنِی أَبُو بَکْرِ بْنُ بَالَوَیْهِ، ثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ، ثَنَا مُصْعَبُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: مَاتَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ أَبِی بَکْرٍ بَعْدَ قَتْلِ ابْنِهَا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ بِلَیَالٍ، وَکَانَ قَتْلُهُ یَوْمَ الثُّلَاثَاءِ لِسَبْعَ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ جُمَادَى الْأُولَى سَنَةَ ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ. (المستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 72، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، 1411 هـ)[/quote]
کجا بقول خودتان بازگفت کرده اند؟ برگردان این بخش " وَمَاتَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ بَعْدَ قَتْلِ ابْنِهَا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ بِلَیَالٍ وَکَانَ قَتْلُهُ یَوْمَ الثُّلَاثَاءِ لِسَبْعَ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ جُمَادَى الْأُولَى سَنَةَ ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ" که در هر دو آمده است، میشود این "و اسما بنت ابوبکر صدیق پس از کشتن پسرش عبدالله بن زبیر در شب مرد و کشتن آن روز سه شنبه برای هفده شبی که از جمادی الاولی، سال هفتاد و سه، گذشت." ابن سعد و حاکم نیسابوری کجا گفته اند در سال 73 هجری درگذشت در حالی که صدل سال داشت؟ یکم اینکه میگویند بعد از قتل پسر در سال 73 گذشت در همان سال، این بعد آشکار نیست دقیق چند روز، چند ماه، چند سال بعد است، دوم اینکه "در حالی که صد سال داشت" کجا هست؟ چرا شما اینقدر دروغ میگویید، پینوکیو آدم شد برخی هنوز نشدند. البته از اسلامگرا حماعت جز دروغ و دَوَنگ چشمداشت نمی رود :D این بار دومت بود که دروغ بستی به متقدمین.
ابن سعد می گوید أَعْطَیْتُهَا مُطْعِمًا لابْنِهِ جُبَیْرٍ عایشه را به جبیر داده، فَاسْتَسَلَّهَا مِنْهُمْ فَطَلَّقَهَا سپس او را از میان آنها خارج کرده و طلاق داده. یعنی در میان مشرکان می زیسته و سپس پدرش وی را از میان ایشان خارج کرده است. امروزه هم همچنان می گویند دختر به کی دادی.
تا چند روز پیش می گفت ما دغلی کردیم و ابوبکر «وعده» داده است، اکنون می گوید «عطایش» کرده. برای خودش یک پا جعبه مداد رنگی است.
[quote='A_S']منابع مختلف هم مانند ابن هشام، طبری و ابن سعد گفته اند که عایشه تنها دوشیزه ای بود که محمد با آن ازدواج کرد، این اگر قبلا ازدواج کرده بوده و چجوری دوشیزه بوده؟[/quote]
این را بروید از همان ابن سعد بپرسید! این تناقض گویی را من نباید پاسخگو باشم، ابن سعد باید توضیح دهد. پاسخ جستار سوده که خود شما به آن خرده گرفتید، در همان پیام های پیشین هست. خود ابن هشام هم باید پاسخ دهد که طبق گفتۀ خودِ او، اگر عایشه در اول بعثت ایمان آورده است، چگونه در 10 بعثت که عقد وی بوده، 6 ساله شده!!! امان از این تعصب فرقه ای، که برای برتری دادن به بزرگانشان، دست به تحریف چه سخن هایی که نمی زنند!
سخن را کوتاه می کنم.
اگر همۀ این یک خروار منبعی که آورده ام را نادیده بگیریم - که البته غیرممکن است - و به متقدم رجوع کنیم، 2 تن هستند که بر همه تقدم دارند. یعنی ابن اسحاق و ابن هشام.
محمد بن اسحاق پس از ذکر چند تن از نخستین اسلام آورندگان می گوید: ثم أسلم ناس من قبائل العرب منهم: سعید بن زید بن عمرو بن نفیل، أخو بنی عدی بن کعب، و امرأته فاطمة بنت الخطاب بن نفیل بن عبد العزى، أخت عمر بن الخطاب، و أسماء بنت أبی بکر، و عائشة بنت ابی بکر و هی صغیرة، (سیرة النبویة، ج 1، ص 143، الناشر مکتب دراسات التاریخ و المعارف الإسلامیة)
می گوید سپس مردمانی از قبایل عرب اسلام آوردند، پس از نام بردن چند تن، اسماء دختر ابوبکر و عایشه دختر ابوبکر که صغیره بوده، اسلام آوردند. پیش تر هم ابن هشام را آوردیم که همین سخن را گفته است. روایت صحیح بخاری و روایت ازدواج سوده پس از حضرت خدیجه را هم نادیده بگیریم، اگر عائشه که در اول بعثت به همراه پدرش اسلام آورده، دستکم 7 سال داشته تا بتواند شهادتین را بگوید و درک کند، در 10 بعثت که پس از حضرت خدیجه با پیامبر ازدواج کرده، 17 ساله می شود و 3 سال بعد، در زمان ازدواج 20 ساله بوده که سپس هجرت کردند. در میان فِرَق هیچ اختلافی نیست که ابوبکر و خانواده اش از نخستین اسلام آورندگان بودند. اما شگفت انگیزتر این است که ابن اسحاق هم این سخنش را از یاد می برد و جلوتر (ص255) افسانه 9 سالگی را روایت می کند. این دو متقدم هم به تناقض گویی افتاده اند. اکنون، پرسشی که پیش می آید این است که اسلام ستیزان با وجود این تناقض ها، چگونه 9 ساله را پذیرفتند، ولی 18 سال به بالا را پذیرا نیستند؟
زندگی پیامبر اسلام را باید با قرآن سنجید، نه با نوشته هایی که ده ها سال و سدها سال پس از او نوشته شده اند و این همه ناسازگاری دارند. در قرآن ملاک نکاح، بلوغ است. پیامبر از هر کسی به انجام این دستور، اولی تر بوده است.
[quote='A_S']شما هنوز نگفتید حدیث صحیح بخاری از کدام نشر است؟[/quote]
آوردن حدیث کافی نبود؟ البته بنده می دانم دنبال چه هستی.
ج 3، کتاب فضائل الصّحابة، ح 3606، تحقیق الدکتور مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، بیروت، الطبعة الثالثة، 1407هـ
بقیه پیام هات مغلطه تکرار است. همان پیام هایی که در نخست به صورت لینک گذاشته بود، در اینجا به صورت پیام در آورده است.
در نهج البلاغه آمده: خدا پیامبر اسلام (ص) را به هنگامی مبعوث فرمود که مردم در حیرت و سرگردانی بودند، در فتنه ها به سر می بردند، هوی و هوس بر آنها چیره شده، و خود بزرگ بینی و تکبر به لغزش های فراوانشان کشانده بود، و نادانی های جاهلیت پَست خوارشان کرده، و در امور زندگی حیران و سرگردان بودند، و بلای جهل و نادانی های دامنگیرشان بود. پس پیامبر (ص) در نصیحت و خیرخواهی نهایت تلاش را کرد، و آنان را به راه راست راهنمایی، و مردم را به حکمت و موعظة نیکو دعوت فرمود (ص 127، ترجمه محمد دشتی، ناشر: انتشارات امیرالمومنین، چاپ 54: 1390)
دوره جاهلیت یعنی پیش از بعثت که مردم عربستان بت می پرستیدند، و برخی از قبایلشان نوزادان دختر خود را زنده به گور می کردند و از این دسته رسومات که اسلام با آمدنش با آنها مخالفت کرد. ما چه می گوییم، ایشان چه برداشت می کند:
[quote='A_S']و "جاهلیت خودش" میشود "جهله"،[/quote]
قرار نیست هر برداشتی که از پیام های من داشتید، به ناف من ببافید! ابوبکر تا پیش از بعثت در دوره جاهلی به سر می برد. مگر از واژه "جهله" سخنی رفت؟! می گویم ابوبکر در برهه ای از تاریخ در دوره جاهلیت به سر می برده، ایشان برداشت می کند که باید برای جهل ابوبکر از واژه جهله به کار برده می شد! لابد باید برای همه افراد دوره جاهلیت، جداگانه از «جهله» به کار می رفت.
[quote='A_S']دیگر این کجا بود که چهار فرزند وی در زمانه جاهلی زاده شده اند؟[/quote]
اسماء و عائشه در آغاز بعثت ایمان آوردند، این یعنی پیش از بعثت و در زمان جاهلیت از همان دو زن به دنیا آمدند. فهمیدنش آپولو هوا کردن نیست که، مرد حسابی! چقدر این را تکرار کنم؟!
حالا که فهمید چاپ ها متفاوت است، خود را به کوچه علی چپ می زند و می گوید:
[quote='A_S']شما آشکار نکرده بودید از چه نشری، پس مشکل از شماست... آیه منع ازدواج با مشرکان مدنی هست [/quote]
در همان پیام های نخست، بیشتر نشانی سندها به طور کامل آمده که شما نیز به همان ها خُرده گرفتید! اتفاقاً این شمایید که از روی بی دقتی همیشگی برگ مشخصات چاپ هایی که فرستادید را نگاه نکردید. پس مشکل از خود حضرتتان است. جناب تاریخ دان هنوز نمی داند مشرکان و کفار، مسلمانان را از همان آغاز اذیت و آزار می دادند و از آنها می کشتند. چنان که گروهی ناگزیز شدن به پادشاه حبشه پناه ببرند. باید دختر به این جماعت بدهند؟! بحث های قرآن را جناب خونیرث پاسخگو هستند.
[quote='A_S']باشد درست مترجم نادرست برگرداننده ولی طلاق از ریشه طلق به معانی رها کردن می آید پس لزوما اینجا معنی طلاق دادن نمیدهد و ابوبکر هم میگوید به پسرش جبیر عظایش کردم،[/quote]
هیچ کسی هم نفهمید «لزوما اینجا معنی طلاق دادن نمیدهد»، جز حضرت بحرالعلوم! متهم می گوید من کشتم، قاضی می گوید نه، تو نکشتی. اگر ابن سعد امروز زنده بود، به این تناقض گویی خود خستو می شد. اکنون ایشان کاسه داغ تر از آش شده است. گویی آبنبات چوبی است که به جبیر اعطایش کرده!
الطلاق: جدائی مرد و زن از یکدیگر (المنجد، برگ 581، ناشر: انتشارات فرحان، چاپ سوم: 1386). مثلا می گویند طَلاقاً المرأَةُ مِنْ زَوْجِها یعنی زن از همسر خود طلاق گرفت. همین واژه عربی هم در فارسی راه پیدا کرده و فسخ نکاح زن و شوهر منظور است. زن طلاق گرفته از شوهر را مطلقه می گویند. علامه دهخدا می گوید: رها شدن زن از قید نکاح. رها شدن زن از عقد نکاح. رها کردن. فسخ کردن عقد نکاح (لغت نامه، ج 10، ص 15489).
از اهل تسنن دیگر، ابن منده می باشد که گزارش می کند اسماء 10 سال از خواهرش بزرگ تر بود:
أسماء بنت أبی بکر الصدیق عبد الله بن عثمان رضی الله عنهما: ذات النطاقین، أمها: قتیلة بنت عبد العزى بن عبد أسد، من بنی مالک بن حسل، وعبد الله بن أبی بکر أخوها لأمها، وهی أم عبد الله بن الزبیر، تزوجها الزبیر بن العوام بمکة فولدت له عدة، ثم طلقها، وکانت مع عبد الله ابنها حتى قتل، وبقیت مائة سنة حتى عمیت، وماتت بمکة بعد قتل عبد الله بن الزبیر، سنة ثلاث وسبعین، بعد ابنها بلیال، وکانت أخت عائشة، زوج النبی صلى الله علیه وسلم لأبیها. قال ابن أبی الزناد: کانت أکبر من عائشة بعشر سنین. (معرفة الصحابة، ج 1، ص 982، الأستاذ الدکتور عامر حسن صبری، الناشر: مطبوعات جامعة الإمارات العربیة المتحدة، الطبعة الأولى، 1426 هـ )
و بیقهی نیز از وی روایت می کند: وَفِیمَا ذَکَرَ أَبُو عَبْدِ اللهِ بْنُ مَنْدَهْ حِکَایَةً عَنِ ابْنِ أَبِی الزِّنَادِ، أَنَّ أَسْمَاءَ بِنْتَ أَبِی بَکْرٍ کَانَتْ أَکْبَرَ مِنْ عَائِشَةَ بِعَشْرِ سِنِینَ. (السنن الکبرى، ج 6، ص 335، المحقق: محمد عبدالقادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت-لبنان، الطبعة: الثالثة، 1424 هـ)
ابن منده نیز از ابن أبی الزناد (65هـ - 130هـ) روایت می کند اسماء تا 100 سالگی درنگ کرد، در سال 73 هجری درگذشت. 10 سال از عایشه بزرگ تر بوده است. بسیاری از نویسندگان در این باره از همین فرد روایت کرده اند. ابن عساکر با یادآوری راویانی به ابی الزناد رسیده و این فاصله سنی را بازگفت کرده است. بنابراین، آن چه که به ابن ابی الزناد منتهی شده، ریشه دار است و مورد پذیرش بوده است، وگرنه این تعداد نویسنده از او چشم پوشی می کردند.
فیزیک کوانتوم نیست! بسیار ساده است. اسماء 27 پیش از هجرت زاده شد، عایشه 10 سال از او کوچک تر بوده، یعنی در 17 پیش از هجرت به دنیا آمده. در زمان عقد 18 ساله بوده است.
[quote='A_S']و سالخورده تر از عایشه بود... گیریم اسماء یک سال هم بزرگتر باشد، باز هم بزرگتر است.[/quote]
کدام آدم عاقلی فاصله سنی 1 ساله را سالخورده می نامد؟! پاسخش را هم به احتمال "گیریم" حواله می کند. می نویسد:
[quote='A_S']ما ندانستیم این در خردسالی اسلام آوری اسماء چه ربطی دارد به بحث ما. [/quote]
برای چندمین بار نشان دادید که پیام ها را با دقت نمی خوانید. برای اسماء واژه صغیره به کار نبردند. اون عائشه بود! اسماء و عائشه، دختران ابوبکر باهم مسلمان شدند، اسلام آوردنشان نیز در آغاز بعثت بوده است .
ایشان درباره ویکی پدیا به جناب خونیرث چه گفت؟:
[quote='A_S']اولا که شما بسیار سطح ضعیف از بحث را نشان می دهید چون همش از ویکی پدیا می آورید،
شما که ویکیپدیا باز هستید،[/quote]
اما خود از کجا رفرنس می دهد؟ از ویکیپدیا:
[quote='A_S']درباره جاهلیت اینجا بخوانید چیست:
https://en.wikipedia.org/wiki/Jahiliyyah#cite_note-OEIW-1 [/quote]
تب آلوده درمان تب چون کند / رطب خورده منع رطب چون کند. بارها در بحث هایش به همین تارنگار ارجاع داده است.
در قاموس قرآن آمده: ناگفته نماند جاهلیّت بمعناى حالت جهل است چنانکه در اقرب الموارد گفته است. ابن اثیر در نهایه گوید: مراد از آن صفت و حالى است که عرب قبل از اسلام داشتند از قبیل جهل بخدا و رسول و افتخار بانساب و خود پسندى و ظلم و غیره. در نهج البلاغه (نامه 18) بابن عباس در باره بنى تمیم مینویسد: وَ إِنَّهُمْ لَمْ یَسْبِقُوا بِوَغْمٍ فى جَاهِلِیَّةٍ وَ لَا إِسْلَامٍ: آنها نه در جاهلیّت و نه در اسلام در جنگى مغلوب نشدهاند. این نیز بهمان معنى است که ابن اثیر گفته است. بهر حال مراد از جاهلیّت حالتى است که جهالت در آن حکمفرماست در هر قوم و هر ملّت و در هر زمان که باشد ولى مراد از موارد آن در قرآن حالت مردم قبل از اسلام است. (ج 2، 83-84، قرشی، دارالکتب الاسلامیه)
[quote='A_S']این نابکار دوروی دغلکار نیرنگباز موذی را بنگرید. شاید هم نادان باشند[/quote]
به به، اسطوره ادب و تربیت کتابناک. دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس را
[quote='A_S']انصافا ما به مسلمانان تیکه تا دلتان بخواهد پراندیم ولی فحش ندادیم، کلا اینها اینگونه هستند یک مشت بی سواد بی ادب آدمکش هستند[/quote]
و اما در جای دیگری در همین تارنگار تربیت خانوادگی اش را به رخ ما می کشد:
[quote='A_S'] چرا شما بی ناموسها اینقدر دوست دارید به دیگران تجاوز کنید؟ بیمارید؟[/quote]
هم اینک تا اینجا آشکار شد چه کسی از حوزه ادب خارج نشده است. البته از اسلام ستیز جماعت ادبی فراتر از این چشمداشت نمی رود. این تنها گوشه ای از توهیناتش در چند روز اخیر بوده است. اکنون چه کسی دورو و بی سوادِ بی ادب است؟ از شما جماعت زیاد از این گلواژه ها شنیدیم، دیگر پوستمان به کلفتی پوست کروکودیل شده است.
آنچه که بنده گفتم، سنجش آن اسناد با یک دیگر بود. و در ادامه همان پیام، از ابن عساکر بازگفت کرده ام که اسما 27 پیش از هجرت زاده و 10 سال از عایشه بزرگ تر بود (تاریخ مدینة دمشق، ج 69، صص 8-9، تحقیق علی شیری، دارالفکر للطباعة والنشر والتوزیع). در برگ 10: أخبرنا أبو الحسن علی بن أحمد المالکی أنا أحمد بن عبد الواحد السلمی أنا جدی أبو بکر أنا أبو محمد بن زبر نا أحمد بن سعد بن إبراهیم الزهری نا محمد بن أبی صفوان نا الأصمعی عن ابن أبی الزناد قال کانت أسماء بنت أبی بکر أکبر من عائشة بعشر سنین.
پس از یادآوری راویان، به ابن ابی الزناد می رسد و وی بازگفت می کند اسماء دختر ابوبکر 10 سال از عایشه بزرگ تر بود. این روایتِ با رواةِ ابن عساکر با روایت ابن عبدالبر می خواند. این هم از راوی. اکنون دیگر چه طفره ای داری؟
در کنار ابن عبدالبر و ابن عساکر، ابن سعد و حاکم نیسابوری نیز بازگفت کرده اند که اسماء در سال 73 هجری درگذشت، در حالی که 100 سال داشت. یعنی در 27 پیش از هجرت زاده شده.
أَخْبَرَنَا عَمْرُو بْنُ عَاصِمٍ، حَدَّثَنَا هَمَّامٌ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْمُنْذِرِ، أَنَّ أَسْمَاءَ بِنْتَ أَبِی بَکْرٍ قَالَتْ: «جَمِّرُوا ثِیَابِی عَلَى الْمِشْجَبِ وَحَنِّطُونِی وَلَا تَذَرُوا عَلَى ثِیَابِی شَیْئًا» قَالُوا: وَمَاتَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ بَعْدَ قَتْلِ ابْنِهَا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ بِلَیَالٍ وَکَانَ قَتْلُهُ یَوْمَ الثُّلَاثَاءِ لِسَبْعَ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ جُمَادَى الْأُولَى سَنَةَ ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ. (الطبقات الکبرى، ج 8، ص 255، المحقق: إحسان عباس، بیروت، الناشر: دار صادر، الطبعة الأولى، 1968 م)
6918 أَخْبَرَنِی أَبُو بَکْرِ بْنُ بَالَوَیْهِ، ثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ، ثَنَا مُصْعَبُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: مَاتَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ أَبِی بَکْرٍ بَعْدَ قَتْلِ ابْنِهَا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ بِلَیَالٍ، وَکَانَ قَتْلُهُ یَوْمَ الثُّلَاثَاءِ لِسَبْعَ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ جُمَادَى الْأُولَى سَنَةَ ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ. (المستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 72، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، 1411 هـ)
همان گونه که گفته شد، ابن عبدالبر و ابن عساکر و ذهبی و جز اینها، عایشه را 10 سال کوچکر تر از خواهرش دانسته اند.
اما طلاق دختر خرد نارسیده که مرد با او گرد نیامده باشد اورا این عدت نباید داشتن و نکاح نشاید مگر به فرمان پدر. (ترجمه تفسیر طبری، به کوشش حبیب یغمایی، ج 7، ص 1891-1890)
همانگونه که می بینید مدارک من با قرآن، همخوانی دارد، دیگر از این بالاتر؟ شاید زمانی که دوباره خواستم سری به کتابناک بزنم، پاسخشان را بدهم.
دوست گرامی، بنده دنبال روشنگری نیستم، سن عایشه برای کسانی که مسلمان نیستند و بسیاری از کسانی که مسلمان هستند آشکار است. مسلمانان با تبختر و غروری که دارند، مسلمانان خودشان را گروه برگزیده خدا میدانند همانند یهودیان که خودشان را قوم برگزیده خدا می دانند. سپس با اعتماد به نفس کاذبی که دارند خودشان را بهترین آدمهای روی زمین میدانند و به آسانی در زندگی دیگران نظر میدهند، بنده هم زیر بار یاوه شنیدن نمی روم، پاسخ های، هوی است. من هم بچه بازی و زنبازی خودشان را به چالش کشیدم. بعدشم اسلام مانند مسیحیت ریفورم پذیر نیست، قرآن برعکس عهد جدید مدارا نکردن را آموزش میدهند که از برای پیش آمدن بحثهای اضافی که پیامد آن دخالت دوباره مگس معرکه که نیازی نیست نامش را ببرم از آن جلوگیر می کنم ولی اسلام ریفورم پذیر نیست، مسلمانها از برای پرورش اسلامی شان بشدت جنگجو و خونریز و بیرحم هستند، برای نمونه از همین مجازات همجنسگرایی که در زیر این کتاب کردیم یک نمونه می آورم، در نیجریه بخش مسلمان حکمش اعدام است در بخش مسیحی 14 سال زندان، نیجریها یک ملت هستند ولی همانگونه که دیدید مدارای مسلمانها چه اندازه کم است تازه با اینکه نه در قرآن و نه در صحیحین بندی درباره اعدام همجنسگرایان نیامده است ولی در عهد عتیق لاویان، 20:13 آمده است :)):)):)) یا در هیچ کشوری مسیحی ای خداناباوری و ارتداد جرم نیست، ولی در بسیاری از کشورهای مسلمان هست. نمیگویم که همه ملتهای مسیحی از ملتها مسلمان بهتر هستند، مثلا ترکیه از خیلی کشورهای مسیحی آفریقا بهتر است، یا روسیه هم چندان توفیری ندارد، ولی میانگین مسیحیان در سنج با میانگین مسلمان بسیار درجه بیشتری از مدارا را نشان میده. همین محمدرضا پهلوی هم میخواست در زمان خودش ملی گرایی، سکولارسیم با اسلام شیعی را با هم یکجا جمع کند که دیدیم چه شد. در دین مسیحیت بردباری و بخشایش بیشتر است زیرا مسیحیت دین فروماندگان و بیچارگان امپراتوری روم بود نه جنگاوران بیابان. پس دوستانه به شما سفارش میکنم وضع ما را با وضع اروپا نسنج زیرا اسلام اصلاح پذیر نیست. مسلمان خشک مغزان، واپسگرایان و متعلق به عصر حجر هستند.