رسته‌ها

رضا شاه
(1256 - 1323 هـ.خ)

بنیان‌گذار دودمان پهلوی
مشخصات:
نام واقعی:
رضا پهلوی
سایر نام‌ها:
رضا خان، اعلیحضرت همایونی، شاهنشاه، رضاشاه کبیر، رضا سوادکوهی، رضا ماکسیم، رضا خان میرپنج
تاریخ تولد:
1256/12/24 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
1323/5/4 خورشیدی (67 سالگی)
محل تولد:‌
آلاشت، سوادکوه، مازندران
جنسیت:‌
مرد
ژانر:‌
سیاست
زندگی‌نامه
رضاشاه که با عنوان رسمی اعلی‌حضرت همایونی، شاهنشاه خطاب می‌شد، بنیان‌گذار دودمان پهلوی بود که از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰، شاه ایران بود. او پیش‌تر، از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴، وزیر جنگ و از سال ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴، نخست‌وزیر ایران بود. رضاشاه که تلاش ناکامی برای جمهوری‌خواهی کرد، با پایان دوره قاجار به پادشاهی رسید و با اشغال ایران توسط متفقین استعفا داد و پادشاهی را به ولیعهدش محمدرضا پهلوی واگذار کرد.
بیشتر
ویرایش

کتاب‌های رضا شاه
(29 عنوان)

آخرین دیدگاه‌ها

تعداد دیدگاه‌ها:
1

 ملاقات‌ با قونسول‌ انگلیس‌


ژنرال‌ قونسول‌ انگلیس‌ از من‌ وقت‌ ملاقات‌ خواست‌. پذیرفتم‌. وارد شد. از طرز دخول‌ او به‌ اطاق‌ دریافتم‌ که‌ دیگر کار را از رویه ‌های‌ معمولی‌ خارج‌ دیده‌ و عصبانی‌ شده ‌اند. بعد از نشستن‌، بلافاصله‌ مراسله ‌ای‌ به‌دست‌ من ‌داد و گفت‌:


" وزیر مختار انگلیس‌ از بغداد مخابره‌ کرده‌، و مأموریت‌ داده‌ است‌ که‌ در شیراز تبلیغ‌ کنم‌ ".


- در ضمن‌ مطالعه‌ اظهار نمود که:


" ‌علاوه‌ بر رسانیدن‌ این‌ مراسله‌ ماموریت‌ دیگری‌ نیز به ‌من‌ داده‌ اند، به‌ این‌ قرار که‌ اگر مدلول‌ این‌ مراسله‌ را پذیرفتید، رسمیتی ‌نخواهد داشت‌ والا چون‌ #خزعل‌ رسما تحت‌ الحمایه‌ دولت‌ انگلیس‌ است‌ و ما مجبوریم‌ از تحت ‌الحمایه خود قویا مواظبت‌ و محارست‌ کنیم‌، ناچاریم‌ که‌ با شما نیز به ‌طور رسمی‌ وارد مذاکره‌ شده‌ و از ورود شما جلوگیری‌ و از ورود قوای‌ نظامی‌ شما به‌ خاک‌ خوزستان‌ ممانعت‌ کنیم‌. انگلیس‌ در خوزستان‌ علاوه‌ بر موقعیت‌ سیاسی‌، وضعیت‌ خاصی‌ دارد. لوله ‌های‌ کمپانی‌ نفت‌ که‌ در طول‌ کارون‌ کشیده‌ شده‌، ممکن‌ است‌ در این‌ لشگرکشی‌ و منازعات‌ صدمه‌ ببیند. بنابراین‌ هر پیشامدی‌ که‌ رخ‌ بدهد، مسئولیت‌ مستقیم‌ آن‌ متوجه‌ دولت‌ ایران‌ و شخص‌ شما خواهد گردید و ما مجبور به‌ مدافعه‌ و مداخله‌ خواهیم‌ شد ".


تلگراف‌ نیز تقریبا حاکی‌ از همین‌ مطالب‌ بود. تلگراف‌ را خواستم‌ نگاه‌ بدارم‌. قونسول‌ اصرار کرد که‌ من‌ مامورم‌ فقط‌ ارائه‌ بدهم‌ و شفاها مطلب‌ را بگویم‌. مجاز نیستم‌ تلگراف‌ را بگذارم‌. چون‌ گوش‌ من‌ نظیر این‌ صحبت‌ را نشنیده‌ است‌ و عادت‌ ندارم‌ از هیچ‌ کس‌ این‌ قبیل‌ مداخلات‌ را ببینم‌، حالتم‌ تغییر کرد. آن‌ نشاط‌ و فرحی‌ که‌ در اول‌ مجلس‌ از دیدن‌ احوال‌ دیگرگون‌ و عصبانیت‌ قونسول‌ به‌ من‌ دست‌ داده‌ بود، یکباره‌ مبدل‌ شد به‌یک‌ تلخکامی‌ و غضب‌ فوق ‌العاده‌ که‌ دنیا را در نظرم‌ تاریک‌ کرد. گویی‌ از صدای‌ این‌ نماینده‌ اجنبی‌ تمام‌ دستورها و اوامری‌ که‌ در ظرف‌ یکصد سال‌ از طرف‌ بیگانگان‌ به‌ زمامداران‌ این‌ مملکت‌ داده‌ شده‌ در گوشم‌ طنین‌ انداخت‌، و سیاهکاریهای‌ اولیای‌ امور گذشته‌، یکی‌ پس‌ از دیگری‌، در برابرچشمم‌ گسترده‌ شد، و پرده‌ ضخیم‌ کثیفی‌ تشکیل‌ داد. این‌ بار نوبت‌ عصبانی‌ شدن‌ به ‌من‌ رسید. بدوا به‌ قونسول‌ گفتم‌:


" اما در خصوص‌ لوله‌ های‌ نفت‌ که‌ بهانه‌ این‌ قبیل‌ مداخلات‌ عجیبه‌ کودکانه‌ قرار داده‌ اند، من‌ شخصا ملتزم‌ و متعهد میشوم‌، هرگاه‌ از حرکت‌ قشون‌ و جنگ‌، بدان‌ صفحات‌ صدمه‌ وارد شود شخصا غرامت‌ بدهم‌. راجع‌ به‌ مذاکراتی‌ که‌ کردید، من‌ جدا اعتراض‌ میکنم‌ و تذکر میدهم‌ که‌ اگر من‌ بعد، به ‌این‌ لهجه‌ و به‌ این‌ طرز با من‌ طرف‌ گفتگو بشوید، ترجیح‌ خواهم‌ داد که‌ رشته‌ مناسبات‌ خود را با تمام‌ مامورین‌ دولت‌ انگلیس‌ پاره‌ کنم‌. خوزستان‌ یکی‌ از ایالات‌ ایران‌ است‌ و خزعل‌ یک‌ نفر رعیت‌ ایران‌. اگر او خود را تحت ‌الحمایه‌ معرفی‌ کرده‌، خائن‌ است‌ و من‌ نمیتوانم‌ در این‌ قبیل‌ موارد لاقید باشم‌. لهذا اجازه‌ نمیدهم‌ که‌ در حضور من‌ این‌ طور صحبت‌ بشود ".


- و این‌ کلمات‌ را با تمسخر و استهزا گفتم‌. قونسول‌ بیشتر از جا در رفت‌. من‌ برای‌ اینکه‌ به ‌او حالی‌ کرده‌ باشم‌ که‌ تندی‌ و عصبانیت‌ و تمام‌ ماموریتها و یادداشتهایی‌ که‌ او حامل‌ است‌ به ‌قدر بال‌ مگسی‌ مرا واپس‌ نمی نشاند، در حضور خود قونسول‌، امیرلشگر را احضار کردم‌ و با اینکه‌ خیال‌ داشتم‌ سه‌ روز دیگر در شیراز مانده‌ و استراحتی‌ بکنم‌، امر به ‌حرکت‌ دادم‌ و گفتم‌ تمام‌ همراهان‌ را مسبوق‌ نمایند که‌ فردا صبح‌ به ‌طرف‌ خوزستان‌ خواهیم‌ رفت‌. نمیخواهم‌ بگویم‌ که‌ این‌ امر و تصمیم‌ من‌ در این‌ موقع‌ در قونسول‌ عصبانی‌ انگلیس‌ چه‌ تاثیری‌ کرد. ابدا انتظار نداشت‌ که‌ از یک‌ رئیس ‌الوزرای‌ ایرانی‌ این‌ طور مکالمه‌ و این‌ قسم‌ تمرد بشنود و ببیند. در مدت‌ صد و پنجاه‌ سال‌ عمال‌ انگلیس‌ عادت‌ کرده‌ بودند که‌ هر سری‌ را در مقابل‌ خود خم‌ شده‌ بیابند، بلکه‌ نقشه ‌هایی‌ را که‌ اصلا جرئت‌ تعقیب‌ آن‌ نمیرفت‌، از طرف ‌اولیای‌ امور ایران‌ فراهم‌ شده‌ و استقبال‌ شده‌ ببینند، تا چه‌ رسد به ‌یک‌ حکم‌ قطعی‌ و امر صریح‌. قونسول‌ انگلیس‌ گمان‌ میکرد با یکی‌ از ضعیف‌ القلبهای‌ دربار قاجاریه‌ سروکار دارد، که‌ هر وقت‌ یکی‌ از نایبهای‌ سفارت‌، ملازمش‌ را بفرستد و تهدیدی‌ بکند، آن‌ شب‌ به‌ خواب‌ نرود و فردا هر امری‌ را به ‌موقع‌ اجرا گذارد.

 سفرنامه خوزستان

 زندگی و خاطرات رضا شاه پهلوی

سخنان رضا شاه پهلوی به خامه فرج الله بهرامی



عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک