رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

عصر پهلوی به روایت اسناد

عصر پهلوی به روایت اسناد
امتیاز دهید
5 / 3.4
با 24 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.4
با 24 رای
از مقدمه کتاب:
مجموعه ای که به عزیزان پژوهشگر و اندیشمند تقدیم می گردد، روایتی است از دوران رویارویی روحانیت و نیروهای اجتماعی با رژیم پهلوی و نقش امام خمینی (ره) در شکل گیری انقلاب اسلامی از منظر اسناد و مدارک که با تلاش و جدیت برادر ارجمند جناب آقای علیرضا زهیری و با استفاده از اسناد موجود در مراکز اسنادی و کتابهای معتبر تاریخ فراهم آمده است. در پیوست پایانی کتاب مجموعه ای از تصاویر مربوط به عصر پهلوی و دوران مبارزه که برخی از آنها از ارزش تاریخی و سندی بالای نیز برخوردارند، به چاپ رسیده است.
امید است که انتشار این مجموعه ره توشه ای برای تحلیلگران انقلاب اسلامی و قدمی در جهت احیای سنت مطالعات میدانی در تاریخ معاصر ایران می باشد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
tahqiq
tahqiq
1398/12/19

کتاب‌های مرتبط

روزها و رویدادها - جلد ۳
روزها و رویدادها - جلد ۳
4.2 امتیاز
از 5 رای
دنیای ارانی
دنیای ارانی
4.6 امتیاز
از 37 رای
Joint Comprehensive Plan of Action
Joint Comprehensive Plan of Action
4.8 امتیاز
از 4 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی عصر پهلوی به روایت اسناد

تعداد دیدگاه‌ها:
146
آن شاگرد کفشگر پدرش می‌خواست، فرزندش در برابر پول به جایگاه دبیری برسد، نه آن که درس بخواند:
به شاه جهان گفت بوزرجمهر
که ای شاه نیک اختر و خوب چهر
یکی آرزو کرد موزه فروش
اگر شاه دارد به گفتار گوش
فرستاده گوید که این مرد گفت
که شاه جهان با خرد باد جفت
یکی پور دارم رسیده به جای
به فرهنگ جوید همی رهنمای
اگر شاه باشد بدین دستگیر
که این پاک فرزند گردد دبیر
(شاهنامه، ویرایش استاد جلال خالقی مطق، پوشینه 7، رویه 437)
دین هندوها هم از دین زرتشتی‌ها جدا هست‌و در ایران کاست‌های نژادی نبوده است، امروزه هم در هند کاست نیست‌و برخی از هندوهای تندرو چنین باورهایی دارند. :D
اسلام ما را آزاد کرد؟ اندکی ببینید تازیان مسلمان در ایران چگونه از ایرانیان باج می‌خواستندو اگر نمی‌دادند مردان را کشتار می‌کردند و کودکان‌و زنان را به بردگی بردند:
سلمان بن بریده گوید: چنان بود که وقتی سپاهی از مومنان، پیش امیر مومنان می شد یکی از اهل حدیث و فقه را سالارشان می کرد، گروهی به پیش وی فراهم آمده بود و سلمة بن قیس اشجعی را بر آنها گماشت و گفت: ((به نام خدای حرکت کن و در راه خدای با منکران خدای جنگ کنید و چون با دشمنان مشرک خویش روبرو شدید آنها را به سه چیز بخوانید، به اسلامشان بخوانید اگر اسلام آوردند و خواستند در جای خویش بمانند، می باید از اموال خویش زکات دهند، از غنیمت مسلمانان سهم ندارند و اگر بخواهند در حقوق و تکالیف همانند شمایند. اگر اسلام نیاوردند بگویید جزیه دهند، اگر جزیه را پذیرفتند با دشمنان آنها جنگ کنید و آنها را با خراجشان واگذارید و بیش از توانشان بر آنها تحمیل نکنید. اگر جزیه نپذیرفتند با آنها جنگ کنید که خدا بر آنها نصرتتان می دهد، اگر در قلعه ای حصاری شدند و خواستند و حکم خدا و حکم پیمبر وی تسلیم شوند، تسلیم به حکم خدا را نپذیرید. که شما نمی دانید حکم خدا و پیمبر وی درباره آنها چیست؟ اگر خواستند به ذمه خدا و ذمه پیامبر خدا تسلیم شوند ذمه خدا و ذمه پیمبر او را به آنها ندهید و ذمه خود را عرضه کنید، اگر با شما جنگیدند نامردی نکنید و خیانت نکنید و اعضای کشتگان را نبرید و مولود نکشید.)) سلمه گوید: برفتیم تا با دشمنان مشرک خویش برخوردیم و آن ها را به چیزهایی که امیر مومنان دستور داده بود دعوت کردیم، از مسلمان شدن ابا کردند، آنها را به خراج دادن خواندیم که از پذیرفتن آن نیز ابا کردن، با آنها بجنگیدیم و خدا ما را بر آنها ظفر داد، جنگاوران را بکشتیم و زن و فرزند اسیر کردیم و اثاث را فراهم آوردیم. (تاریخ طبری، برگردان: ابواقاسم پاینده، پوشینه 5، رویه 2022 - 2021)
این آخرین کامنت منه. شما کمترین سواد تاریخیو داری و معنی پژوهشو بفهمی! همینکه به ما میگی نژادپرست بخواطر اینکه از تمدنمون دفاع میکنیم برات کافیه! بهره هوشیتو فهمیم
باز حرف از اپییس زدی و من جواب بی ارزشتو دادم!

ایکاش فقط به من دروغ می بستی ولی تو خودت هم به خودت دروغ می گی و ثبات شخصیت نداری و شاید اصلا شخصیت نداری ( به
خاطر سخنان رکیکی که در وجود خودت بود و به من نسبت دادی ) پس واقعا ارزش دهن به دهن شدن نداری . . . وقتی شازده سوارت
شد می فهمی چه کسی خودش را جر می ده و چه کسی عقل نداره . . .
شماهایی که تحمل سخن مخالف را ندارید ( به فرض که من 100 % هم اشتباه کرده باشم ) اگر سوار خر قدرت بشید روی تمام خونریزان و مستبدین تاریخ را سفید می کنید
تمدنتون هم بخوره توی سرتون . . . اگه تمدنی داشتید از چهار تا ( به قول خودتون ) عرب بو گندو شکست نمی خوردید !‌!‌!‌ فقط باد الکی
اگه تمدنی داشتید شاگرد کفاش اجازه درس خوندن داشت
اگه تمدنتون هنوز ادامه داشت ( مانند هندوستان که هنوز در اون کاست طبقاتیه ) آخوندهای زرتشتی اجازه نمی دادند شماها از طبقه نجس ها و یا گداها پاتون را یک قدم بالاتر بزارید :D
از صدقه سر اسلام آزاد شدید فحش به اسلام می دید ؟ بنازم چشم و رو و حیا را
هر چه نویسنده و دانشمند و فیلسوف و شاعر دارید متعلق بود به 1000 سالی که مسلمان بودید و دقیقا از 400 سال پیش که
سلسله منحوس صفویه سوار خر قدرت شد دیگه چیزی از تمدن شما خارج نشد . . .
اگر گذشته ایران افتخاری داشته باشه در امثال حافظ و مولوی و سعدیه و یزدگرد اوله که اتفاقا جهان وطنی فکر می کردند نه شاهان
سفاک و خونریزی که شما سنگشون رو به سینه می زنید . . . بر عکس شما من آن قدر شرف و ثبات شخصیت دارم که بگم این آخرین
سخن من در خصوص این مباحث کثیف و نژادپرستانه است . . . . اگر هم کسی دنبال حقیقت باشه می فهمه چه کسی
سفسطه و مغلطه کرد و حق با کی بود . . .
بدرود
1 ـ هر روایتی از تاریخ ، بافته ای فکری است که پود آن وقایع گذشته و تار آن « تعاریف و اصول » راوی است ، انگاره ها و باورهایی که پایه نگرش بافنده و راهنمای او در سرشتن و به هم بافتن دانسته هاست . به بیان دیگر ، داستانی که هر کس از گذشته در سر دارد و بر زبان می آورد ، پازلی است از قطعه های رنگین ( داده ها و اخبار رخدادهای گذشته ) که با طرحی مبتنی بر شناخت پذیرفته چینـِش¬گر ، برگزیده و کنار هم چیده می شوند . کتاب « عصر پهلوی به روایت اسناد » گر چه بر مستند بودن تأکید دارد اما گزینش و چینش اسناد بر دیگر باورهای راوی مبتنی است و جزئی از بافتار اندیشگی اوست . از سوی دیگر خواننده ای که در جست و جوی آگاهی برتر ( روشن و جامع و سازگار ... ) است ، نیازمند آگاهی از همه دیدگاه ها به ویژه موضع و داوری جریان های نافذ و نوآور است ؛ بنا بر این نه می تواند به استناد تفاوت باورهای بنیادی و ... ، به واقعیت های مورد استناد راوی دیده فرو بندد و نه می تواند اتکای راوی به اسناد را مبنای پذیرش بی سنجش برداشت او قرار دهد . رویش دانش برآیند کشاکش اندیشه هاست . بر این اساس روایت علیرضا زهیری ، روایتی استوار از یک جریان فکری مهم و نافذ در ایران امروز است و می سزد در نقل و نقد دیدگاه این جریان ، مبنا قرار گیرد . 2 ـ خوانش واکنش اعضای « کتابناک » از منظر آسیب شناسی تفکر ( و در نتیجه کنش سیاسی ) ایرانیان می تواند موضوع چاره اندیشی باشد !
باور بفرمایید این که من از تازیان بدم می آید برای بَدَوی بودنشان مانند خوردن سوسمار، ملخ، شاش شتر با زانوبند شتر (عقال) سرشان گذاشتن، با دست خوراک خوردن یا کارهای چندش‌آور دیگرشان مانند کودک‌همسری‌و چندزنی نیست یا دیگر وحشی گری‌هایشان مانند گردن زدن، چارمیخ کردن‌و ... که هنوز می‌کنند، نیست. برای دو چیز است:
1 - تروریست بودنشان: امروزه با این که بیشتر مسلمانان ناتازی هستند، بیشتر تروریست‌ها تازیان هستندو خاورمیانه‌ای‌ها را بد نشان داده اند، با این که ایرانیان تا کنون هیچ گروه‌ تروریستی نداشتندو بیشتر تروریست‌های جهان میان عُمَریان به ویژه عربهایشان بوده است. گروه الاحوازیه که بدست تازیان اهواز درست شده است ده‌ها تن ایرانی را ترور کرده است.
2 – همگون‌ساز بودنشان: همانگونه که در دیدگاه پیش نشان دادم تازیان بسیاری از مردم را جدای از اسلامیزه کردنشان، عربیزه هم کردند. امروزه هم دارند همین کار را می کنند، بعثیان در سوریه‌و به ویژه در عراق کوشیدند مردم ناتازی را عرب‌سازی کنندو صدام‌و داعش نسل‌کشی‌های بسیاری از کردها کردندو خود صدام کارزار عرب‌سازی همانگونه که پیشتر لینک آن را فرستادم در شمال عراق برای ناتازیان درست کرده بود. امروزه هم عربها می کوشند ایرانیان را از تاریخ پاک کنند، مانند آن که دریا پارس را با نام زشت خلیج العربی میخوانند یا دانشمندان مسلمان ایرانی مانند، بخاری، غزالی، فارابی را می‌کوشند عرب نشان دهند یا دست کم پیشینه قومی آنان را ناآشکار سازند یا با این که هیچ هنرمند و دانشمندی از حجاز نبود، فلسفه‌و دانش، هنر را در جهان اسلام، می‌کوشند دستاورد عرب‌ها نشان دهند زیرا کتاب‌ها به عربی نوشته شده‌اندو اسلام دین عرب‌ها هست، همچنین تازیان باور دارند تک‌گروه J که در ژن مردم آسیای غربی چیره بر دگر تک‌گروه‌ها هست را، ژن عربی نشان دهند بگویند مردم خاورمیانه همه عرب هستند، با این که زبان عربی کمتر از 3000 سال پیش از میلاد از زبان پوریوسامی یا نیاسامی جدا شدو گویشورانش از آفریقا به آسیا آمده اند و تک‌گروه J بیش از 40000 هزار سال پیش از میلاد در خاورمیانه پیدا شد. پس امروزه عربها کوشش بسیاری می کنند تا ایرانیان عرب کنندو هنوز که هنوز مانند 1400 سال پیششان همین سیاست را دارند. هستی ملت ایران از سوی تازیان در خطر هست. اگر صدام ایران را می گرفت شک نکنید کار نیمه تمام تازیان را انجام می‌دادو ایران را عربیزه می کرد.
در پایان کسانی که می‌اندیشند کینه ما برای هزاران سال پیش است، سخت در اشتباه هستند خود صدام نام جنگش را "قادسیه صدامی" گذاشته بود و سازه "شمشیرهای قادسیه" را هم به یاد آن درست کرده بود، جنبش‌های سلفی‎گری‌و وهابی‌گری هم مانند برخی از جنبش‌های ایرانی که خواهان بازگشت به ایران باستان هستند، خواهان بازگشت به "صدر اسلام" هستندو پس اگر ما فراموش کنیم، تازیان فراموش نمی‎کنند. برخی هم که سخنان جهان‌میهنی می‌زنند، هنوز ایران‌میهنی به جا نمی‌آورندو سگ‌خدمتی دشمنان را کنند، چگونه کسی که نمی تواند یک کشور را میهن خود بداند، جهان را میهن خود می‌کند؟ حضرت عالی که ایرانستیز باشد، مشکلش تنها ایران باستان نیست بلکه از ایران نوین، زمانی که ایرانیان از زیر فرمانروایی تنگ‌چشمان ترک‌و مغول در آمدند هم است. زیرا در این زمان ایران پا به شیعه‌گذاری کندو امروزه شیعه بخش مهمی جدایی کیستی ایرانیان از تازیان در بخش دین است. این میهن‌فروشان کاسه‌لیس بیگانه‌پرست را بایستی به اربابشان، همانا عربستان سعودی وهابی پس فرستاد.
به شرفم قسم اگر کار به دست سلطنت طلبها بیفتد ، روی گشتاپو و کره شمالی را هم سفید می کنند دیگر خود دانید

کوروش پرستان امروز : بسیجیان فردا

شما آقای آزادی خواه ( و سایر دوستان شاه پرست )

پیشتر بارها و بارها در مورد عناوینی که بکار می برید بسیار توضیح دادم اما نرود میخ آهنین در سنگ
این کامنت حداقل به شما یادآوری می کند چه استدلال هایی مطرح شد و ما چه نقد های اساسی به این گفتار شما وارد است
در پایان تبریک می گویم بحث را با موضوعات بی اهمیتی مثل اپیس تغییر جهت دادید تا با تکیه بر آن وضع موجود را قابل پذیرش کنید
این سیاوش مانند بسیاری از قوم‌گرایان و اسلام گرایان از ایران کینه دارد، پادوی تازیان خیت شد که ایرانیان مانند تازیان به آن اندازه نژادپرست نیستند که رفت گزارشکی که برخی اش دروغ بود از جنگ‌های ایرانیان (نه تنها ایران باستان، ونکه از ایرانیان نوین مانند افشاریان، صفویان هم) از دگر تارنگارها کپی کرد. پادوی تازیان نمی‌داند اگر این دو دودمان نبودند عثمانیان ترک‌زبان که بالکان را هم گرفته بودندو به آن اندازه درنده‌و خونریز بودند که آشوریان، ارمنیان، یونیان پونتی را هم نسل‌کشی کرده بودند، خاک ایران را با ترکتازی‌هایشان به توبره کشیده بودند. از کشتار مانی‌و مزدک گله می‌کند، با این روی پس از اسلام خود همین مسلمانان منصور حلاج و باب را کشتند. به هر روی ایرانیان وارون بر رومیان‌و تازیان‌و ترکان و ... هیچگاه دست به همگون‌سازی (Assimilation) نزدند، با این روی بسیاری از تیره‌های گوناگون که پس از یورش تازیان بسیاری از تیره‌ها نابود شدند یا زبان‌شان را از دست دادند. برای نمونه در ایران خوزیان که همین خوزستان به نامشان هست، برآورد شده است که بازماندگان ایلامیان بودند، آشوریان آرامی‌زبان هم که در زمان ایران ترسا بودند در اراک یا عربیزه شده‌اش: عراق زندگی می‌کردندو آن جا را سورستان می نامیدند، با این روی پس از یورش تازیان زبان عراقیان همه عربی شد و اندکی از آشوریان ماندند، همین ویرانی بر سر آمازیغ‌ها هم آمد، شمال آفریکا که زمانی پر بود از آمازیغ‌ها ناگهان بیشترشان زبان‌شان را از دست دادندو امروزه تنها اندکی از آنان به جای مانده است، کُپتی‌ها یا قبطی‌های مصر هم که زبان‌شان قبطی بود همه به تازی دگرگون گشت و امروزه قبطی‌ها را تنها به کسانی گویند که در خانواده‌هایی که دین ترسایی یا مسیحی را که پیش از اسلامیزه شدن مصر، دین مصر بوده است، زاییده شوندو زبان قبطی امروزه یک زبان مرده است. خود اسپانیا هم تا پیش از بازگشایی (Reconquista) وی بدست اروپاییان، زبان‌شان عربی‌و دین‌شان هم اسلام بود. حتی تازیان به خودشان هم رحم نداشتند، یمنی‌ها و عمانی‌ها به زبان‌های جنوبی تازی (South Arabic) سخن می‌گفتند با این روی پس از اسلام زبان بیشترشان به تازی حجازی دگرگون گشت و امروزه قبیله‌های بسیار اندکی به زبان‌های تازی جنوبی مانند زبان مهری (Mehri language) سخن گویند. با این روی ایرانیان هیچ‌کسی را نه پارسیزه (یعنی زبان‌شان را به پارسی دگرگون کنند)، نه زرتشتیزه (یعنی دین‌شان را زرتشتی کنند) کردند. در زمان ساسانیان حتی ترسایان، که دین‌شان دین رسمی دشمن دیرینه ایران بود، در ایران آزادی هم داشتند، هر چند برخی از باره‌ها دید خوبی به آنان نداشتند، بسیاری از آنان هم در دانشگاه گندیشاپور نقش به سزایی داشتند. با این روی تازیان همه را به زور شمشیرو بیشتر با گزیتا یا جزیه‌ستاندن‌های سنگین، یا بهتر گویم باج‌خواهی، مسلمان کردند ایرانیان هیچگاه این کارها را نکرده‌اند. امروزه نوکرهای تازیان مانند سیاوش‌خان رهاورد اسلامی شدن ایران است. کنون شما می اندیشید تازیان از این کارشان پشیمان هستند؟ نه آنها حتی به این می بالند، آنان اسلامی کردن ایران را هم حتی در ویکی پدیا تازی در بخش عرب‌سازی (Arabizaton) در بخش "تعریب تاریخی" به نام "أسلمة إیران" درست کرده اند:
التعریب (اندکی اگر پایین بروید، در گوشه چپ این بخش را می‌بینید)
به هر روی کشت‌وکشتار جزو جدانشدنی از کشورگشایی است، خود آغامحمدخان آذربایگانی مگر آن همه چشم‌وچال را در نیاورد. با این روی همین همگون‌سازیهای تازیان مانند اسلامی‌کردن با عربی‌کردن به خوبی انگیزه‌های نژادپرستانه کشورگشاییهایشان را نشان می‌دهد، برخی از چپ‌وچوله‌های تازی‌پرست هم که تنها یاد گرفته اند آمریکا امپریالیست است، آیا امپریالیسم عربی را نمی‌بینند؟
کار نیچه کاملاً برعکس است. نیچه هم مثل لیبرال‌ها اعتقاد داشت که یک عده ذاتاً و طبیعتاً برای بردگی و کارگری خلق شده‌اند، یک عده برای سروری و اربابی. در فراسوی نیک و بد می‌توان این مضامین را دید.
راه نیچه مثل لیبرال‌ها در نهایت هم به کشیش نیاز خواهد داشت هم به پادشاه. چون اگر تضادها «طبیعی» باشد، برای مهار تضاد طبیعی چاره‌ای جز این نمی‌ماند که شاه و کشیش را بر فراز جامعه قرار دهیم و جایگاه‌شان را هر دم مستحکم‌تر کنیم.

نیچه مسیحیت و کمونیزم را در یک کفه ترازو می دید که در هر دو فقر و بدبختی ستایش می شود و افراد برای رهایی از فقر اعمال مشابهی انجام می دهند و ثروتمندان را به دلیل ثروت تکفیر می کنند و هرگونه تلاش برای کسب ثروت را گناه و دزدی می شمارند، نیجه خدایان یونان و فرهنگ ثروتمندان یونان را ستایش می کرد چون معتقد بود آنان با طرز پرستش خویش درواقع نه خدا را بلکه خود را ستایش می کنند و جامعه را به جلو حرکت می برند و از سکون و فقر جوامع کمونیستی و مسیحی می گریزند
نیچه تفاوت های فردی و عقیدتی انسان ها را درک می کرد
در کشورهای لیبرال درب های میخانه و کلیسا باز است و پادشاهان مشروطه در حال تاج داری هستند و این فرهنگ عمومی بخشی از جامعه با زور سرنیزه سرکوب نمی شود افسوس که در شوروی سابق مجسمه های غول پیکر از جنایتکاران بزرگ چون استالین ساخته می شود درب های کلیسا بزور بسته می شد و افراد در حال ستایش مومیایی لنین خدای گونه بودند ( بگذریم که خود استالین در جنگ جهانی دوم درب های کلیسا را برای فریب توده ها باز کرد)
در آنجا بخوبی ثابت میکند که ذاتی دانستن و طبیعی دانستن نابرابری انسان‌ها (کاری که لیبرال‌های می‌کنند) راه را بر فهم جامعه انسانی می‌بندد و هر تلاش نیکخواهانه آدمی را به قهر و استبداد ابدی می‌کشاند. در این رساله‌ی روسو به‌وضوح می‌توان سرنوشت محتوم لیبرال‌های قرن 19 را مشاهده کرد.

در قرن هایی مثل قرن 19 سرنوشت و اعمال فاشیست ها و کمونیست ها رو دیدیم و لیبرال دموکراسی بهداشت و رفاه و امنیتی به بشریت اعطا کرد که در طول تاریخ بشر بی نظیر بوده است مسلما بهشت برین و آرمان شهر ارسطو فقط در قصه ها پیدا می شود و دروغ های عوام فریبانه اما لیبرالیسم در این مسیر حرکت کرد و در تلاش است با انعطاف خویش وضعیت را با علم در حال تکامل بشر هنوز بهبود ببخشد بهشت نساخت اما زندگی بی نظیری به بشریت اعطا کرد هیچ یک از اجداد بشری مانند امروز رفاه،بهداشت، امنیت، آزادی و فراوانی در غذا و پوشاک مانند بشر امروز نداشتند.
می توانم به شاهزاده رضا پهلوی به عنوان یک ایرانی مهین دوست اعتماد کنم

خوشبختانه ایشان متعلق به ارتجاع سرخ و سیاه نیستند و دست هایش به خون هم میهن های خویش آلوده نیست، پس از این رو می توان به وی اعتماد کرد، نوشته های ایشان در تضاد با اهریمن سرخ و سیاه است
اتحاد سرخ به دلیل آمریکا ستیزی همواره در پی حمایت از ارتجاع سیاه بوده است با اینکه نه به آزادی به سبک لیبرالیسم باور دارند نه ملی گرایی را می پسندند (حتی از هر موضوعی که باعث تضعیف ایران شود استقبال می کنند همانگونه که پیشتر شوروی را به دلیل اشغال آذربایجان ستایش کردند) نه به تفاوت های فردی ارزش می گذارند گاهی ژست های می گیرند که با اعتقاد آنان در تضاد است و نشان فریب کاری و ریا کاری است پیشتر ار رژیم شاه خرده می گرفتند که چرا مانند سوئیس و بریتانیا نیست امروز می گویند سپاسگزار باشید که کشور شما مانند سوریه نشده است، چند روز پیش سالگرد راهپیمایی زنان سرزمینم در اعتراض به حجاب اجباری در حدود چهل سال پیش بود ارتجاع سرخ به دلیل آمریکا ستیزی از ارتجاع سیاه حمایت کردند و همان طور که بزرگ پیشین آنان طبری یک شبه مسلمان شد بقیه توده ای ها گفتند آمریکا ستیزی در راس امور است و ایرادی ندارد حجاب سر کنیم، اینک نیز این اشخاص همان سیاست های پیشین خویش را با رنگ و لعاب مختلف و خائنانه و ضد میهنی خویش دارند
بیشتر از این میخوای برات بیارم آقاسیاوش؟ متقاعد شدی یا هنوز خودتو به خواب میزنی؟ مردم به کسانی اهمیت میدن که برپایه عقل و سند حرف میزنند نه از رو شکم و یک عده سند بی نام و نشون و تهتمت نژادپرستی زدن!
منبع: https://kheradgan.ir/پاسخ-به-مطلب-کوروش-جنایتکار-جنگی/
شما از سایت آوردید، منم از سایت آوردم.
روز خوش
شکوه بابل در زمان هخامنشیان: دکتر داندامایف در مورد پیشرفت علم در بابل مینویسد:
«فرهنگ بابل باستان در طول دو سده تسلط پارس‌ها گسترش یافت. اختر شناسی ریاضی بابل تحت فرمانروایی هخامنشیان پیشرفت ویژه‌ای داشت. توفیقات آن از جمله بزرگ‌ترین پیشرفت‌های تاثیر گذار تمدن باستان به شمار می­رود. در همان دوران حقوق بابل به شکوفایی رسید. تحولات چشمگیری نیز در روابط اجتماعی- اقتصادی کشور روی داد» (داندامایف، 1391: ص 9)
امروزه به کمک کشفیات باستان شناسی کتیبه هایی را از شهر بابل در اختیار داریم که به طور واضح بیان میکنند که شهر شکوهمند بابل پس از تصرف توسط ایرانی ها همچنان در صلح و آرامش به سر میبرده و زندگی به شکل معمول خود جریان داشته است. دکتر شاهرخ رزمجو در اینباره میگوید:
«مدارک دیگری از بابل در اختیار داریم که شامل لوح‌ها و کتیبه‌های گلی هستند، این لوح مربوط به دو روز پس از فتح بابل می شود. زمانی که هنوز خود کوروش وارد بابل نشده بود و سپاهیان ایران بابل را تصرف کرده بودند. در اینجا یک معامله شرح داده می‌شود که در آن گوسفند رد و بدل می‌کنند برای پرداخت، این _موضوع_ به ما می‌گوید که مردم مشغول زندگی عادی خود هستند و کشتار و غارت به نظر نمی‌آید زیرا این اسناد باید در دیوانخانه‌ها تنظیم می‌شد، شاهدان باید حضور می‌یافتند و تأیید و امضا می‌کردند. ما مجموعه‌ای از این لوح‌های مربوط به روزهای بعد از سقوط بابل داریم که نشان می‌دهد همه چیز سر جای خودش است» (رزمجو، 1392).
به کمک همین کتیبه های بابلی مشخص میشود کوروش بزرگ حتی پس از فتح بابل بسیاری از مقامات اداری و حکومتی را در جایشان ابقا کرد و اداره بابل به دست خود بابلی ها انجام میشده است به عنوان نمونه دکتر پی یر بریان مینویسد:
«در حکومت داخلی بابل نیز هیچ تغییر ناگهانی رخ ننموده است. در سه سال اول تسلط قدرت پارسی، بالا ترین مقام اداری کشور شخصی به اسم نبو-اَهِبولیت بوده است، که هم او در زمان نبونعید شغل sakin temi عالی ترین مقام اداری کشور را بعد از والی مملکت بر عهده داشته است» (بریان،1378:ص186).
عصر پهلوی به روایت اسناد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک