جاذبه های تشیع در آثار مولوی ،سعدی و حافظ
...آدمی وقتی قلم به نقد شخصی (خاصه مثلا مولوی که از مفاخر ایران اسلامی است) میبره بهتره این نکته رو مد نظر داشته باشه که آیا دانشی به حد شخصی که نقدش رو می کنه داره یا نه؟
مولانا این شاعر و دردمند گرانقدر که در آثارش به بهترین وجه شاعرانه
پیرمرد و دریا
در تکمیل کلام دوست خوب E R S ، اگر نویسنده ای قرار بود با این شیوه های نمادگونه نویسندگی کنه که تمایزی بین نویسنده و مابقی دست به قلمان نمی موند... اینکه فلان شیء، نماد بهمان امر است البته بین ایرانی ها و به قولی (که قولی ست خلاف) بین نقا
دیوان کهنه حافظ
این غزل اینقدر زیباست ادامه اش رو هم می زارم :
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم
دیوان کهنه حافظ
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت...
شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
بنظر میاد که اینحا کانون شاعرانه نوباوه ای همچون خودمه(جسارت نباشه)
...در میان آغوش تو به خواب رفتم
در میان دستان من به خواب رفتی
زین آتش عشق تهی خاکستر شدی و ( یا شاید : زین اتش خشم عشق خاکستر شدی و )
از میان انگشتان من به باد رفتی...
آثار و مقالات محمدرضا شفیعی کدکنی
آب در کوزه و ما گرد جهان می گردیم،،، در ستایش دکتر شفیع همین بس که قطعه ای از شعر خودش رو در ثنای خودش بگیم :
خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید
گذر کردن به تو ز کوچه ی کلمات
براستی چه سعب است و مایه آفات :x
انسان
من فکر میکنم میشه انواع مختلفی از نظریه هارو در پاسخ به پرسشی که مورد بحث افتاد داد اما باری چیزی که بعد از به پاسخ رسیدن احتمالی این پرسش مطرح میشه و از پرسشی اصلی و کلی به حیطه اخلاق میرسه ،این مسئله ریشه دار و بنیادینه که چگونه به این پا
مثنوی معنوی
یادم می آد این شعر رو چند سال پیش که کتاب ادبیات رو پاس کردم به چنین شکل بود، بعد ها که مثنوی نیکلسون رو بگی نگی خوندم و به این دو بیت برخوردم فهمیدم که از نسخه نیکلسون نبوده اون چیزی که تو کتاب مدرسه امده بود... اما بحرحال تغییری که در من
مثنوی معنوی
سال ها تو سنگ بودی دلخراش
آزمون را یک زمانی خاک باش
در بهاران کی شود سرسبز سنگ
خاک شو تا گل بر آید رنگ رنگ
مثنوی معنوی
برادران کارامازوف - جلد 1
شیطان و خدا می جنگند تا برتری یابند و میدان نبرد دل ادمی است. برادران کارامازوف-جلد اول-شهوت پرستان-اعتراف دلی دردمند