جاذبه های تشیع در آثار مولوی ،سعدی و حافظ
نویسنده:
نصراله احمدی مهر
امتیاز دهید
کتاب " جاذبه های تشیع در آثار مولوی، سعدی و حافظ اثری ادبی - مذهبی است که به نقد و بررسی اشعار و اشارات سه شاعر برجسته ادبیات یعنی؛ مولوی، سعدی و حافظ می پردازد. اهمیت این کتاب اینجاست سه شاعر مذکور سنی مذهب هستند( البته در مورد حافظ قابل اثبات نیست) و بررسی جاذبه های تشیع در آثار این سه شاعر نشان دهنده نفوذ مکتب اهل بیت (ع) در میان روشنفکران و آزاد اندیشان سایر مذاهب است.
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی جاذبه های تشیع در آثار مولوی ،سعدی و حافظ
روز هشتم مهر ماه ، روز بزرگداشت مولوی نامیده شده است و همه ساله مراسم مختلفی در یادبود از این شاعر و نویسنده و صوفی گرانقدر به عمل می آید.
چندی بعد در سال 642 ه.ق ملاقات معروف مولوی و صوفی وارسته به نام شمس الدین محمد بن علی بن ملک داد تبریزی ، اتفاق افتاد .
شمس الدین که از او کتابی به نام مقالات در دسترس است ، از مشایخ آن روزگار و از تربیت یافتگان شیخ رکن الدین سجاسی و بلبل کمال جندی و ابو بکر سله باف تبریزی بود. به گفته جامی در نفحات ، شمس پس از سفرهای طولانی به قونیه رسیده بود.
راجع به روابط بین مولانا و شمس داستان های زیادی گفته شده که صحت هیچ کدام ثابت نشده است و تنها این نکته مسلم است که دیدار شمس ، مولوی را به یکباره دگرگون کرد ؛ چنان که از آن پس پشت پا به مقامات دنیا زد و دست ارادت از دامان شمس برنداشت ؛ تا آن که شمس در سال 645 ه.ق ناپدید شد. در علت این ناپدیدی هم علل زیادی گفته شده است.
پی از ناپدید شدن شمس مولانا که در این هنگام چهل و یک ساله بود ،مدتی را در تشویش منتظر او بود و بعد از آن به تصور این که او را در شام پیدا خواهد کرد ، به دمشق سفر کرد و مدتی را در جستجو گذرانید ام او را پیدا نکرد و با نا امیدی تمام به قونیه بازگشت.
پس از این واقعه مولانا تا آخر عمر ، با عشقی خاص به تربیت و ارشاد سالکان پرداخت.
مولانا جلال الدین محمد بلخی از بزرگتری شاعران ایرانی است. مولانا هم از لحاظ بلندی افکار و شورانگیزی اشعار و هم حیث مقدار شعری که از او باقی مانده است،یکی از بزرگترین شاعران جهان است .پدر مولانا،محمد بن حسین،خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده و او را سلطان العلماء نسبت داده اند .مولانا،شش و به روایتی چهارده ساله بود که پدرش بهاءولد بر اثر رنجش خوارزمشاه یا خوف از سپاه مغول شهر بلخ را ترک کرد و قصد حج کرد و به سمت بغداد رهسپار شد.جلال الدین محمد ( مولانا ) در ششم ربیع الاول سال 604 ه.ق که مصادف است با ۱۵ مهر ۵۸۶ هجری شمسی، سی سپتامبر ۱۲۰۷ در بلخ متولد شد. مادرش ملکه جهان ، از شاهزادگان خوارزمشاهی بود و پدرش سلطان العلماء بهاء الدین محمد ، معروف به بهاء ولد از علما و خطبا و بزرگان صوفیه در اواخر قرن ششم بود.
بر اثر اختلافی که بین بهاء ولد ( پدر مولانا ) و فخرالدین رازی و تابعانش که شدیدا مورد حمایت سلطان محمد خوارزمشاه بودند ، در گرفت ، پس از مرگ فخر رازی در سال 609 یا 610 ه.ق ، بهاء ولد و خاندانش از شرق ایران به سمت غرب آن مهاجرت نمودند.
در آغاز این سفر خانواده ، جلال الدین پنج یا شش ساله بوده است. بهاء الدین پس از ترک خراسان از راه بغداد به مکه رفت ، سپس به ارزنجان و ملطیه سفر کرد.آن ها مدت چهار سال در ملطیه اقامت نمودند و بعد به لارنده رفتند و هفت سال هم در آن جا بودند. در این شهر زمانی که جلال الدین نوزده ساله بود ، گوهر خاتون ، دختر لالای سمرقند را به عقد جلال الدین درآوردند.
پس از آن به قونیه رفتند و در این شهر ،که در آن زمان جزو ولایات روم شرقی بود،اقامت گزیدند ساکن شدند .بهاء الدین ولد دراین شهر به وعظ و تدریس می پرداخت .
روز یکشنبه پنجم جمادی الاخرسال 672 ه.ق. مولانا جلال الدین محمد ،زندگی را بدرود گفت .
اهلِ نَماز میشَوَم، جُمله نیاز میشَوَم
سوی حِجاز میشَوَم "باز مُقابِلَم تویی"
باده ی ناب میشَوَم، شِعر و کِتاب میشَوَم
یِکسَره خواب میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی"
هَمرَهِ موج میشَوَم، راهیِ اوج میشَوَم
فوج به فوج میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی"
سایه ی ماه میشَوَم، دَر تَهِ چاه میشَوَم
راهیِ راه میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی"
توی رَواق میشَوَم، کُنجِ اُتاق میشَوَم
بَسته به طاق میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی"
اینهَمه مَرد میشَوَم، مَخزَنِ دَرد میشَوَم
ساکِت و سَرد میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی"
اَز هَمه دور میشَوَم، نقطه ی کور میشَوَم
زِنده به گور میشَوَم،"باز مُقابِلَم تویی"
هَمدَمِ خار میشَوَم، بی کَس و یار میشَوَم
بَر سَرِ دار میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی"
مولانا
به گفته فرزند آیتالله زنجانی، در یکی از ملاقاتهای اخیر که در تهران برگزار شد، درباره مولوی صحبت به میان آمد. آیتالله زنجانی نظر رهبر انقلاب را درباره مثنوی جویا شدند. رهبری هم به آنچه مولوی در دیباچه مثنوی آورده، اشاره کردند و گفتند نظرشان همان است که خود مولوی میگوید؛ «هو اُصولُ اُصولِ اُصولِ الدّین فی کشف اَسرار الوصول و الیقین».
آدرس لینک تصویری همین سخنان از رهبری معظم انقلاب
http://www.aparat.com/v/v5G7S/---------------%D9%85%D8%AB%D9%86%D9%88%DB%8C_%D9%88_%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1%DB%8C_-_%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%85_%D9%85%D8%B9%D8%B8%D9%85_%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1%DB%8C_%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87_%D9%85%D9%88%D9%84%D9%88%DB%8C
در این جور مواقع باید گفت خدا شفا بده
به آثار امام خمینی ، علامه جعفری ، علامه طباطبایی و ..... رجوع کنید تا ببینید جناب حافظ ،شمس و .... آیا طبل توخالی بودند؟!!
هزار بار تعجب . بلکه باید گفت ؛ توخالی ذهن انسان های مقلد است که براحتی اجازه ورود هر تفکری رو به درونشون میدند .
ملت عشق از همه دین ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
دفتر دوم
دین من از عشق زنده بودن است
زندگی زین جان وسر، ننگ من است
دفتر ششم
یک ........ پرونده اشخاصی مثل مولوی و شمس سیاهتر از این حرفاست که بشه تو چند ورق سروتهشو هم آوورد در مورد شخصی مثل شمسی تبریزی که با مولانا درباره اینکه مقام پیامبر بالاتر بوده یا بایزید بسطامی بحث میکنه یا درباره مولانا که به بچه اش فحش ناموسی میده چی بگم. فقط خواستم برادرا و خواهرام بدونن که این اشخاص چه طبل تو خالیی هستند تا گول همایشهای عظیمی که در کشورمون در مورد سران صوفیه برگزار میشه رونخورن.
دو ...... ممکنه بعضیا بگن خوب این اشخاص مطالب مفید وقابل استفاده هم دارن چرا نباید از اونا استفاده کنیم ؟ بله بر منکرش لعنت اگه کسی بگه مولوی یکی از توانا ترین شعرای ایران نبود و دراشعارش هیچ گونه مطلب مفیدی پیدا نمیشه بلکه عقیده من اینه که کلام مولوی مثل عسل شیرینه عسلی که پر از زهر ه آیا هیچ انسان عاقلی حاضره این عسلو بخوره. حاضره؟ اگه حاضره بخوره ماجولوشو نمیگیریم
سه .... ممکنه بعضیا بگن اگه مولوی دشمن اهل بیت بوده پس این همه شعرایی که در مدح امیرالمومنین گفته چیه ؟ اولن اساتید ادبیات ایران که همه از مریدهای مولوی هستند خودشون اعتراف کردن اشعار مثنوی که در مدح حضرت امیرالمومنینه بعدها توسط برخی از دوستدارانش به مثنوی اضافه شده تا این کتاب مورد استقبال شیعیان هم قرار بگیره دومن اگر هم بپذیریم که این اشعار از مولاناست باید توجه داشت که شخصیت برجسته امیرالمومنین که همه امت اسلامی به شان والای ایشون اعتراف دارن موجب شده است تا دشمنی با ایشان کار آسانی نباشد و دشمنان او در مقام مدح او با او مبارزه کنند . مثلا در شعری که از مولوی درمورد نبرد امیرالمومنین با عمرو است وبه اصطلح درمقام مدح امیر المومنین بر اومده بعد از کلی زمینه سازی نقطه اوج داستان را درجایی قرار میدهد که دشمن مولا بر روی او آب دهان میریزه بعد حضرت امیرالمومنین بعد از چند دور چرخیدن میاد سر عمرو رو ازتنش جدا میکنه تا مبادا خشمش برای خدا نباشه واز روی عصبانیت شخصی این کارو کرده باشه و این حرکت که مولانا به حضرت امیر المومنین نسبت میده دقیقا شرک افعالیه (آیا امیرالمومنین برای غیر خدا عصبانی شده؟ اگه کسی کمترین شناختی از امیرالمومنین داشته باشه میدونه که ایشون تمام حرکاتشون در جهت رضای الهی بوده) مساله زمانی بیشتر قابل باوره که شما بدونین این قضیه در هیچ یک از کتابهای معتبر شیعه وسنی نیومده به جز یک کتاب ازمنابع اهل سنت که البته سندش هم ضعیفه و همچنین تاریخ طبری که از همون کتاب نقل کرده . ولی این که چرا جناب مولانا بر این قضیه اینقدر مانور داده باشه اون دنیا از خودش میپرسیم . حرف واسه گفتن زیاده اما ........
[/quote]
حضرت مولانا پاسخ آقای hassanxx و امثال او رابه شرح ذیل در ابیات آغازین دفتر ششم داده است:
گفت از بانگ و علالای سگان/هیچ وا گردد ز راهی کاروان؟
یا شب مهتاب از غوغای سگ/سست گردد بدر را در سیر تگ؟
مه فشاند نور و سگ عوعو کند/هر کسی بر خلقت خود می تند.
هر کسی را خدمتی داده قضا/در خور آن گوهرش در ابتلا.
چون که نگذارد سگ آن نعره سقیم/من مهم،سیران خود را چون هلم؟
اطلاعات شما و آن استادان شما در مورد مولانا وشمس در حد صفر است.کتاب هم داروست،هم زهر؛ آن برای دانا و این برای نادان.
حس می شود دوستان منتقد بدون خواندن کتاب دست به قلم برده اند و بر اساس ذهنیات خود قضاوت می کنند.