جاذبه های تشیع در آثار مولوی ،سعدی و حافظ
نویسنده:
نصراله احمدی مهر
امتیاز دهید
کتاب " جاذبه های تشیع در آثار مولوی، سعدی و حافظ اثری ادبی - مذهبی است که به نقد و بررسی اشعار و اشارات سه شاعر برجسته ادبیات یعنی؛ مولوی، سعدی و حافظ می پردازد. اهمیت این کتاب اینجاست سه شاعر مذکور سنی مذهب هستند( البته در مورد حافظ قابل اثبات نیست) و بررسی جاذبه های تشیع در آثار این سه شاعر نشان دهنده نفوذ مکتب اهل بیت (ع) در میان روشنفکران و آزاد اندیشان سایر مذاهب است.
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی جاذبه های تشیع در آثار مولوی ،سعدی و حافظ
مولانا این شاعر و دردمند گرانقدر که در آثارش به بهترین وجه شاعرانه و هنرمندانه ، ابعاد وجودی(نقل مضمون از شفیعی کدکنی و اجالتا بنگرید به این بیت : کاشکی هستی زبانی داشتی تا ز هستان پرده ها برداشتی) آدمی رو به تصویر کشیده لایق نقدی که لااقل اصلا به او و شعر او وارد نیست،نیست...
بعلاوه تصوف مکتبی هنری (این رو از دوستان شنیدم که گویا نظر دکتر شفیعی کدکنی هم ) است و در نگاه به این هنر باید دیدی هنری داشت و الا غیر...
اما عده ای سعی در "بیرون کشیدن چیزی" از منابعی که مطالعه می کنند دارند... و آدمی تحیر می کنه که چطور این "بیرون کشیدن چیزها" به کمک این دوستان می آید...
به نقل از دوستی که این بیت مولوی رو مدام تکرار می کرد و بر طرق او ما هم نقل می کنیم در باب پاسخ :
چون ندارد جان تو قندیل ها
بحر بینش می کنی تاویل ها...
یک ........ پرونده اشخاصی مثل مولوی و شمس سیاهتر از این حرفاست که بشه تو چند ورق سروتهشو هم آوورد در مورد شخصی مثل شمسی تبریزی که با مولانا درباره اینکه مقام پیامبر بالاتر بوده یا بایزید بسطامی بحث میکنه یا درباره مولانا که به بچه اش فحش ناموسی میده چی بگم. فقط خواستم برادرا و خواهرام بدونن که این اشخاص چه طبل تو خالیی هستند تا گول همایشهای عظیمی که در کشورمون در مورد سران صوفیه برگزار میشه رونخورن.
دو ...... ممکنه بعضیا بگن خوب این اشخاص مطالب مفید وقابل استفاده هم دارن چرا نباید از اونا استفاده کنیم ؟ بله بر منکرش لعنت اگه کسی بگه مولوی یکی از توانا ترین شعرای ایران نبود و دراشعارش هیچ گونه مطلب مفیدی پیدا نمیشه بلکه عقیده من اینه که کلام مولوی مثل عسل شیرینه عسلی که پر از زهر ه آیا هیچ انسان عاقلی حاضره این عسلو بخوره. حاضره؟ اگه حاضره بخوره ماجولوشو نمیگیریم
سه .... ممکنه بعضیا بگن اگه مولوی دشمن اهل بیت بوده پس این همه شعرایی که در مدح امیرالمومنین گفته چیه ؟ اولن اساتید ادبیات ایران که همه از مریدهای مولوی هستند خودشون اعتراف کردن اشعار مثنوی که در مدح حضرت امیرالمومنینه بعدها توسط برخی از دوستدارانش به مثنوی اضافه شده تا این کتاب مورد استقبال شیعیان هم قرار بگیره دومن اگر هم بپذیریم که این اشعار از مولاناست باید توجه داشت که شخصیت برجسته امیرالمومنین که همه امت اسلامی به شان والای ایشون اعتراف دارن موجب شده است تا دشمنی با ایشان کار آسانی نباشد و دشمنان او در مقام مدح او با او مبارزه کنند . مثلا در شعری که از مولوی درمورد نبرد امیرالمومنین با عمرو است وبه اصطلح درمقام مدح امیر المومنین بر اومده بعد از کلی زمینه سازی نقطه اوج داستان را درجایی قرار میدهد که دشمن مولا بر روی او آب دهان میریزه بعد حضرت امیرالمومنین بعد از چند دور چرخیدن میاد سر عمرو رو ازتنش جدا میکنه تا مبادا خشمش برای خدا نباشه واز روی عصبانیت شخصی این کارو کرده باشه و این حرکت که مولانا به حضرت امیر المومنین نسبت میده دقیقا شرک افعالیه (آیا امیرالمومنین برای غیر خدا عصبانی شده؟ اگه کسی کمترین شناختی از امیرالمومنین داشته باشه میدونه که ایشون تمام حرکاتشون در جهت رضای الهی بوده) مساله زمانی بیشتر قابل باوره که شما بدونین این قضیه در هیچ یک از کتابهای معتبر شیعه وسنی نیومده به جز یک کتاب ازمنابع اهل سنت که البته سندش هم ضعیفه و همچنین تاریخ طبری که از همون کتاب نقل کرده . ولی این که چرا جناب مولانا بر این قضیه اینقدر مانور داده باشه اون دنیا از خودش میپرسیم . حرف واسه گفتن زیاده اما ........
مولوی دردیباچه مثنوی درباره کتابش مینویسد: اصول اصول دین وفقه الله الاکبر؛وشرع الله الازهر وبرهان الله الاظهر (یعنی:پایه پایه دین؛وفقه برتر خدا،وشریعت در خشان تر خدا،وبرهان روشن تر خدا )می خواند. البته اگر در همین حد هم اکتفا می کرد شاید می شد مسامحه کرد ولی پارا فراتر نهاده و مدعی می شود که مثنوی حق محض است واز هیچ سوی باطل در آن راه نداردوآیه لا یاتیه الباطل من بینیدیه ومن خلفه(یعنی هیچ باطلی نه از پیش ونه از پشت در آن راه ندارد) وآیه:لا یمسه الا المطهرون(جز پاکان به آن دست نزنند ویا دست نیابند)در وصف آن است
انحرافات شمس تبریزی، پیر مولانا:
خواسته های نامشروع شمس از مولوی...
در کتاب نفحات الانس جامی در شرح احوال مولوی می خوانیم:
روزی شمس الدین، از مولانا شاهدی زیباروی التماس کرد. مولانا حرم خود را در دست گرفته در میان آورد و فرمود که: او خواهر جانی من است. [شمس]گفت: نازنین پسری می خواهم. [مولوی]فی الحال فرزند خود سلطان ولد را پیش آورد [و] فرمود که: وی فرزند من است. [شمس گفت]: حالیا اگر قدری شراب دست میداد ذوقی می کردم. مولانا بیرون آمد و سبویی از محله جهودان پر کرده بر گردن خود بیاورد.
محتاج نداستن شمس تبریزی–خودرا–به حضرت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم
با محمد جز با اخوت نمی زیم! بر طریق اخوت (برادرى) مى باشم! زیرا فوق او کسی است، آخر خدای (که از میان) نرفت. وقتی باشد که ذکر بزرگىشان کنم (پیامبر را به بزرگی یاد کنم) لکن از روی حرمت (احترام گذاشتن). باشد و تعظیم، نه از روی حاجت!!
. شمس تبریزی–مقالات -۱۳۷۷شمسی-۱/۱۴۲
شمس تبریزی ونسبت خدایی دادن به مولوی
شمس در مقالاتش در مورد مولوی میگوید.
بگو: اگر از قولش می پرسی، «انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون»!
و اگر از فعلش می پرسی، «کل یوم هو فی شان»!
و اگر از صفتش می پرسی«قل هو الله احد»!
و اگر از نامش می پرسی «هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهاده هو الرحمان الرحیم»!
و اگر از ذاتش می پرسی «لیس کمثله شیٌ و هو السمیع البصیر»!تتتت مقالات شمس تبریزی ص۷۸۹ چاپ دوم سال ۱۳۷۷ انتشارات خوارزمی
جسارت شمس تبریزی و پایین شمردن مقام حضرت فاطمه سلام الله علیها :
“شمس تبریزى”، مقام معرفت و خوف و خشیتِ برترین بانوی خلقت، و یکتا کفو امیر عالم آفرینش، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را خوار و پست شمرده، مىگوید:
فاطمه رضی اللّه عنها عارفه نبود، زاهده بود. پیوسته از پیغمبر حکایت دوزخ میپرسید . (مقالات شمس ص 151)
حرفهای رکیک وی چه در آثار وچه در زندگی روزمره انسان را به تعجب وا می دارد.استفاده از قبیح ترین کلمات در مثنوی انسان را متحیر میکند.کلماتی که برخی از آنها را مردم کوچه وبازار نیز قبیح می دانند واستعمال نمی کنند.پیامبر در مورد انسان فحاش می فرمایند:الفحش من البذاء، والبذاء فی النار(فحش از بی شرمی است وانسان بی شرم در آتش است).آوردن کلمات رکیک ونام اعضای جنسی مرد وزن بارها در اشعار مثنوی نشانه چیست.به دلیل رعایت عفت کلام فقط آدرس ابیات را ذکر می نماییم.دفتر پنجم مثنوی (بیت)3390-مثنوی.دفتر پنجم.857.مثنوی دفتر پنجم.1420.دفتر پنجم.2497.دفتر پنجم.2200.دفتر پنجم.3334
مولوی و تبرئه ی ابن ملجم:
ییر قونیه ـ ابن ملجم”، شکافنده شریانهای مقدس خون خدا را، آلت حق مى شمارد، و بزرگ جنایت او را ـ که روی تاریخ بشریت را سیاه کرده است ـ غیر قابل طعن و ملامت مى داند!! و از زبان امیر عالم وجود، خطاب به “ابن ملجم لعنه الله” مى سراید: هیچ بغضی نیست در جانم زتو زانک این را من نمی دانم زتو
آلت حقی تو فاعل، دست حق چون زنم بر آلت حق طعن و دق
(مثنوی معنوی/ دفتر اول/ص۱۹۰) کاملا مشخص است که اگرچه در بعضی قسمتهای مثنوی مولوی معتقد به اختیار است اما همین شخص(مولوی) در مقام وکیل مدافع بودن امام خود( ابن ملجم ) به جبر روی می آورد.
مولوی و تغییر در احادیث :
مولوی در ابراز خصومت و دشمنی با اهل بیت تا آنجا پیش میرود که حتی متن احادیث نبوی در باب فضایل اهلبیت علیهمالسلام را تغییر میدهد . مثلاً در حدیث مشهور و مورد اتفاق که پیامبر صلى ال..علیه و آلهو سلم فرمودند:“مثال اهلبیت من مانند کشتی نوح است که هرکس سوار شود نجات یابد و هرکس تخلّف کند هلاک شود” و دهها دانشمند بزرگ اهل سنت آن را نقل نموده وحکم به صحّت آن داده اند. اما مولوی در اشعارش به جای کلمه اهل بیت از اصحاب استفاده میکند
بهر این فرمود پیغمبر که من همچو کشتیم به طوفان زمن
ما و اصحابیم چون کشتی نوح هر که دست اندر زند یابد فتوح
آیا مولوی این حدیث نبوی مشهور و مورد اتفاق را نشنیده بود؟: ”من کذب علی متعمّدا فلیتبوّأ مقعده من النّار”:کسی که عمدا بر من دروغ ببندد جایگاهی از آتش برای خود فراهم کرده است.
انحرافات پیر قونیه
شاید در بین سران صوفیه کمتر کسی را بتوان پیدا کرد که به اندازه مولوی تاثیر گذار بوده باشد و بتواند آموزه های تصوف وافکار انحرافی را با زیرکی هر چه تمام تر در بین شیعیان واهل سنت جا بیاندازد. وما سعی داریم اندکی از آن را در این شماره مرور کنیم
مولوی و سماع
مولوی قبل از ملاقات با شمس بنابر شهادت کتب تاریخی وحتی فرزند مولوی اهل سماع وشعر ونی و رباب( نوعی آلت موسقی) نبوده است. ما میبینیم که ملاقات با شمس چنان وی را تحت تاثیر قرار می دهد که زندگی وی غرق غنا وموسیقی ورقص وآواز می گردد بطوریکه حتی بسیاری از نزدیکان وی را ناراحت می کند.رقص وغنایی که هیچ پیغمبر و یا وصی پیامبری آنرا انجام نداده است. شمس سماع را برای اولیای صوفیه فریضه وواجب میداند.دستوری که دین وکتاب وسنت با تمام قوا آنرا تکذیب میکند.مولوی را میتوان مروج واستاد بلا منازع سماع دانست.رقص سماع در نزد مولوی بسیار قرب آور است وحتی آنرا از نماز بیشتر دوست دارددر همین زمینه در مناقب العارفین(ص 395)آمده است که:
:روزی در بندگی مولانا رباب میزدند از ناگاه عزیزی در آمد که اذان می گویند لحظه ای تن زد وفرمود:نی نی.آن نماز دیگر است این نماز دیگر ، هر دو داعیان حقند.یکی ظاهر را به خدمت می خواهد(نماز) واین دیگر(سماع)باطن را به محبت ومعرفت حق دعوت می کند.