شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
[b]آمد، و بنشست، و دل بنهاد، و گفت:
من ترا دوست می دارم.
گفتم: از کجا می دانی؟
گفت: اینک من و اینک دل.
گفتم: وای بر تو! ـ نیک بنگر که چه می گویی.
سر فرو افکند و آن قصه مکرر کرد.
گفتم: مگر آهنگ به جان خود نمودی تو؟
گفت: هم بدین مقصود
دیوان کهنه حافظ
[quote='farhad 1989']برای فهم بهتر از خرقه سوختن بهتر است مراجعه شود به آثار عطار.حافظ نیز این مفهوم را به همان معنای مورد استفاده عطار به کار برده اند.خوب است دوستان گرامی به جای گمانه زنی های تکراری به مطالعه علمی و تاریخی در متون ادبی بپ
شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
[b]پیشاپیش برای همه آرزوی بخت نیک و مروای(فال) خوب دارم.
یلدا
یلدا را بخوان امشب به خانه اندر و بزمی مهیا کن؛
غنیمت دار این دیدار.
گرو بستان ازو زنجیر زلفش را؛
نمی دانی که دیگر سال و دیگر بار،
کجایش میکنی پیدا ،
و او آنجا کدامین
شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
در دلم گذشت که عشق او برایم چون آب و غذاست که در رگهایم جاریست و مرا نیرو می بخشد، و بی آن روحم می میرد؛ و درین اندیشه بودم که این حس را چگونه بر زبان آورم و به او منتقل کنم که مثل همیشه "سروش" آمد و این بیت را در گوشم زمزمه کرد:
[b]ع
مقالات احمد کسروی
نقل قول از :بهرام هدایت
[b]
و من ناچارا به پرسشی می رسم که قبلا در مبحث کتاب قرآن از شما پرسیدم : ابتدا وجود خداوند را اثبات بفرمایید و سپس اثبات اینکه این کلام از جانب اوست
و شما هم پاسخ دادید : شرمنده، بنده تنها می توانم وجود خداوند
شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
شب که تنهایی به تندی می زند بر در،
و درختان از تکان باد بیخواب می مانند.
و هر مرغی مسیر لانه را گیرد،
بیاویزم خودم را بر خیالت تنگ.
خیالت لق، و من لرزان،
و ارتفاع تنهایی،
آه، از ترس، گفتن نتوان.
شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
چه کسی میداند که در گوش باغ،
چه می گوید باد؟
که به رقص آید از آن گفته همه دار و درخت.
و به زهدان زمین،
چه کسی کاشته است نطفه عشق؟
جمهوری افلاطون
تمثیل غار در آغاز کتاب هفتم از جمله قسمتهای خواندنی جمهور افلاطون است. حتما بخوانید
شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
با آنهمه خواهنده، دلش خسته ما شد؛
با آنهمه دلسنگی، دلش بسته ما شد؛
گاهی به بر خصم و گهی پیش من زار،
آخر همه آن من و پیوسته ما شد.
کلیات شمس تبریزی
[quote='majidvahedpour']از مجموع روایات و افسانهها و به صورت روشنتر و قطعیتر از خلال دیوان شمس و مثنوی، این تصور به ذهن شخص میرسد که در جان مولانا سرچشمهی جوشنده و فیاضی از عشق و نیکی جاری بوده که تمام محیط زندگی وی را فرا میگرفته است