هانس کریستین اندرسن
(1805 - 1875 م)
نویسنده
مشخصات:
نام واقعی:
هانس کریستین اندرسن
تاریخ تولد:
1805/04/02 میلادی
تاریخ درگذشت:
1875/08/04 میلادی (70 سالگی)
محل تولد:
ادنس، دانمارک
جنسیت:
مرد
ژانر:
ادبیات کودکان، سفرنامه
زندگینامه
اندرسن در دوران جوانیش از هوش و قوه تخیل بسیار بالایی برخوردار بود. او به ادبیات و تئاتر علاقه بسیاری داشت. او در دوران بچگی یرای خود صحنه تئاتر درست میکرد و آثار ویلیام شکسپیر را ، بااستفاده از عروسک های چوبی بعنوان بازیگران، از حفظ بازی می نمود. یکی از همکارانش او را مستعد در سرودن شعر میدانست . اندرسن عقیده همکارش را بسیار جدی تلقی کرد و وقت خود را به نوشتن متمرکز نمود.در یک ملاقات تصادفی اندرسن مورد توجه ژوناس کالین قرار گرفت. او اندرسن را به مدرسه گرامر در اسلاگلس[۲] فرستاد و تمام مخارج مدرسه را شخصا به عهده گرفت. قبل از رفتن به مدرسه گرامر،اندرسن موفق شد اولین داستان خود را بنام شبح پالناتکوز گریو در سال ۱۸۲۲ منتشر کند. اندرسن تا سال ۱۸۲۷ در دو مدرسه اسلاگلس و السینور به تحصیل پرداخت .در بهار سال ۱۸۷۲ اندرسن در اثر افتادن از تخت بشدت صدمه دید. او در ۴ آگوست سال ۱۸۷۵ با درد فراوان درگذشت. قبل از مرگش با یک آهنگ ساز درباره موزیک مراسم تدفینش صحبت کرده بود. اندرسن چنین گفته بود : " بیشتر کسانی که در مراسم تدفین ، مرا بدرقه خواهند کرد کودکان میباشند ، ضربات موسیقی را برای قدم های کوچک هماهنگ کن". جسد اندرسن در کپنهاگ به خاک سپرده شد . قبل از مرگش شهرت جهانی داشت . از طرف دولت دانمارک بعنوان "گنجینه ملی "حقوقی به او تعلق میگرفت . قبل از مرگش اقدام به ساختن مجسمهای از او شده بود و بعد از اتمام آن را در شهرداری کپنهاگ قرار دادند.زادروز او به نام روز جهانی کتاب کودک نامگذاری شدهاست.
بیشتر
آخرین دیدگاهها
تولدهانس کریستیان آندرسن
(دوم آوریل ۱۸۰۵چهارم اوت ۱۸۷۵)
روزجهانی کتاب کودک
پری دریایی کوچولو،
بندانگشتی،
جوجه اردک زشت،
زندگی من،
ملکه برفی،
دخترک کبریت فروش
لباس جدید امپراتور
کودکی
سه شنبه ۲ آوریل سال ۱۸۰۵ در شهر ادنسه (Odense) دانمارک به دنیا آمد. پدرش معتقد بود که از خانوادهای اصیل هستند، خانوادهٔ آندرسن با خانوادهٔ سلطنتی ارتباط کاری داشته اند.
شایعهای مبنی بر این که آندرسن پسر نامشروع پادشاه بوده همچنان در دانمارک بر سر زبان هاست؛
زیرا پادشاه دانمارک علاقهٔ زیادی به آندرسن داشت و مخارج تحصیل وی را شخصاً به عهده گرفت.
آندرسن در دوران جوانی از هوش و قوهٔ تخیل بسیار بالایی برخوردار بود و علاقه وافری به ادبیات و تئاتر داشت.
در دوران کودکی برای خود صحنهٔ تئاتر درست میکرد و آثار ویلیام شکسپیر را بااستفاده از عروسکهای چوبی به عنوان بازیگران از حفظ بازی میکرد.
جوانی
در سال ۱۸۱۶ پدرش را از دست داد.
برای گذران زندگی به عنوان شاگرد نزد یک خیّاط و یک بافنده کار میکرد.
پس از آن در یک کارخانهٔ تولید سیگار شروع به کار کرد،
همواره توسط یکی از همکارانش که او را دختر میخواند، تحقیر میشد.
در چهارده سالگی به کپنهاگ رفت و و در تئاتر مشغول کار شد.
به خاطر صدای زیبایش در تئاتر سلطنتی دانمارک استخدام شد،
اما پس از چندین بار از دست دادن صدایش کار خود را از دست داد.
یکی از همکارانش او را دارای قریحهٔ شاعری میدانست.
اندرسن عقیدهٔ همکارش را بسیار جدی تلقی کرد و وقت خود را برنوشتن متمرکز نمود.
آندرسن در اصل کتاب جوجه اردک زشت را از روی وصف حال خودش نوشته است.
در یک ملاقات تصادفی اندرسن مورد توجه ژوناس کالین قرار گرفت. او آندرسن را به مدرسه گرامر در اسلاگلس فرستاد مخارج مدرسه رابه عهده گرفت. قبل از آن آندرسن موفق شد اولین داستان خود را به نام شبح در قبر پالناتُکه در سال ۱۸۲۲ منتشر کند.
آندرسن تا سال ۱۸۲۷ در دو مدرسه اسلاگلس و السینور درس خواند. بعدها گفت که این چند سال بدترین و تلخترین سالهای زندگی اش بوده است. او همواره در «ساختن شخصیت خودش» مورد سوء استفاده قرار گرفت و همکلاسیهایش به خاطر سن بیش ترش و همچنین به خاطر عدم جذابیتش با او بدرفتاری میکردند.
بعدها زبان انگلیسی، آلمانی و اسکاندیناوی را فراگرفت.
زندگی ادبی
در ۱۸۲۹ اولین کتابش گزارش یک پیادهروی
(An Account of a Walking Trip)
منتشر شد.
پس از آن بهطور منظم کتابهایی منتشر کرد. ابتدا کتابهایی که برای بزرگسالان نوشته بود به نظر خودش مهمتر از فانتزیهایش بودند،
اما به مرور زمان دریافت که همین داستانهای عامیانه وجوه پایداری از زندگی بشری و شخصیت داستانی را آشکارا و به شکلی مسحورکننده به تصویر میکشند. این امر دو پیآمد داشت.
نخست اینکه دیگر داستانهایش را بهعنوان سرگرمیهایی که مختص کودکان نگاشته شده در نظر نمیگرفت
دوم اینکه بهجای بازگویی قصههای سنتی، نگاشتن داستانهای خود را آغاز کرد.
او گفته که ایدههای داستانهایش مانند بذری کاشتهشده در ذهنش هستند که تنها به بوسهٔ تلألویی از خورشید یا قطرهٔ دارویی نیاز دارند تا بشکفند.
او بهطرز ظریفی مردمی را که دوست میداشت یا از آنها متنفر یود در قالب شخصیتهای داستانهایش ارائه میداد: زنی که از پذیرش عشقش امتناع کرده بود در پری دریایی کوچولو
(Little Mermaid)
به شاهزادهای احمق بدل میشود، زشتی و خباثتش،
یا خیال پردازیهای پدرش برای میراثخواری از یک خانوادهٔ قدرتمند و متمول، در جوجهاردک زشت
(Ugly Duckling)
بازتاب مییابد.
درگذشت
در بهار سال ۱۸۷۲ آندرسن بر اثر افتادن از تخت به شدت صدمه دید.
او در ۴آگوست سال ۱۸۷۵ با درد فراوان در خانهای به نام رولیگد در نزدیکی کپنهاگ که متعلق به دوست صمیمی اش موریتز ملچوار و همسرش بود درگذشت.
قبل از مرگش با یک آهنگ ساز دربارهٔ موزیک مراسم تدفینش صحبت کرده بود.
گفته بود:
«بیشتر کسانی که در مراسم تدفین مرا بدرقه خواهند کرد کودکان هستند. ضربات موسیقی را برای قدمهای کوچکشان هماهنگ کن».
جسد آندرسن در کپنهاگ به خاک سپرده شد.
قبل از مرگش به شهرت جهانی رسیده بود.
از طرف دولت دانمارک به عنوان
«گنجینه ملّی»
حقوقی به او تعلق میگرفت.
قبل از مرگش اقدام به ساختن مجسّمهای از او شده بود و بعد از اتمام آن را در شهرداری کپنهاگ قرار دادند.
گئورگ براندس از آندرسن سؤال کرد
آیا او روزی داستان زندگی خودش را خواهد نوشت؟
جواب داد من قبلاً آن را نوشتهام؛
نام آن جوجه اردک زشت است.
داستانهایش به ۱۵۰ زبان ترجمه شدهاست و همچنان میلیونها نسخه از آنها در سراسر جهان چاپ میشود. او حدود ۲۲۰ داستان تخیلی نوشته است.
داستان ملکه برفی در سال ۲۰۱۳ به کارگردانی کریس باک به فیلم تبدیل شد