منوچهر هزارخانی
(1313 - 1400 هـ.خ)
نویسنده و مترجم
مشخصات:
نام واقعی:
منوچهر هزارخانی
تاریخ تولد:
1313/00/00 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
1400/12/27 خورشیدی (87 سالگی)
محل تولد:
تهران
جنسیت:
مرد
ژانر:
ادبیات و فرهنگ
زندگینامه
وی تا پایان عمر مسئول کمیسیون فرهنگ و هنر در شورای ملی مقاومت ایران بود. او تأثیرگرفته از جلال آل احمد است. آثار: جهانبینی ماهی سیاه کوچولو/گشنگی و تشنگی (ترجمه)/فلسطین مال کیست؟ (ترجمه)/زنان در ایران/گزارشی از شهر اشرف /فصل بحران (ترجمه)
بیشتر
آخرین دیدگاهها
منوچهر هزارخانی (زادهی ۱۳۱۳ در تهران - درگذشته ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ پاریس) نویسنده، منتقد ادبی و فعال سیاسی
منوچهر هزارخانی در خرداد ۱۳۱۳ در تهران متولد شد. تحصیلاتش را تا پایان دوره متوسطه در تهران گذراند و در سال ۱۳۳۱ برای تحصیلات عالی به فرانسه رفت. در فرانسه دکترای پزشکی گرفت و سپس دوره تخصص آسیبشناسی را هم در دانشکده پزشکی پاریس گذراند. پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۴۵ مدتی به پزشکی اشتغال داشت و سپس وارد عرصه سیاست شد.
اولین آشنایی و فعالیت سیاسی وی با نهضت ملیشدن نفت و جنبش دکتر محمد مصدق بود. هزارخانی در دوران دانشجویی و حضور در فرانسه با اتحادیه دانشجویان ایرانی در فرانسه فعالیت میکرد و عضو این اتحادیه و عضو مؤسس کنفدراسیون اتحادیه ملی دانشجویان ایران در اروپا بود.
دو سال بعد از بازگشت به ایران به دلیل فعالیت سیاسی دستگیر و در زندانهای اوین و قزلقلعه زندانی بود.
در سال ۱۳۵۶ در تأسیس کمیته دفاع از زندانیان سیاسی مشارکت داشت. وی عضو پیشین هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بود.
هزارخانی در مهر ۱۳۶۰ از ایران خارج شد و به شورای ملی مقاومت ایران پیوست و تا زمان درگذشتش عضو شورا و مسول کمیسیون فرهنگ و هنر در این شورا بود.
روایت منوچهر هزارخانی درباره جلال آلاحمد
در زمان حکومت شاه، این واقعیتی است که ما فکر میکردیم (من فکر نمیکنم کس دیگری بتواند الان ادعا کند که غیر از این فکر میکرد، آنها که در اپوزیسیون بودند) که مگر ممکن است اختناق از این هم بیشتر شود و از این هم بالاتر برود. در زمان شاه خب واقعاً، دقیقاً همین فکر را میکردیم. فکر میکردیم دیگر به اوج اختناق رسیدهایم که از این بالاتر نمیتواند برود. اختناق کامل، اختناقی که از آن بالاتر چیزی متصور نیست، مدت طولانی هم که دوام بیاورد یک احساس ناتوانی، خواهناخواه، القاء میکند به مردم. مردمی که چیز دیگر میخواهند. یواشیواش مردم را به آن راه میکشاند که چیز دیگری نخواهند، خودشان را وفق بدهند با محیطی که هست. شاید آن موقعها ما از کسانی که مثلاً از توی اپوزیسیون درمیآمدند و میرفتند میپیوستند به دستگاه دولتی بهشدت عصبانی میشدیم. یک دلیل آن هم این بود که واقعاً مقاومت کردن بهطور طولانی و بینهایت در مقابل یک اختناقی که هیچ مفری برای آن نمیبینی غیرممکن است اصلاً. از بشر نباید چنین توقعی داشت. من فکر میکنم با وجود این، آدمها و مغزهای سرکشی وجود داشتند که حتی آنموقع هم علیرغم تمام شرایطی که حاکم بود، زیربار اینکه خودشان را تطبیق بدهند با وضع روز نمیرفتند. از آن جمله شریعتی را من میگذارم. از آن جمله آلاحمد را میگذارم. وجه مشترک همه اینها این بود که درصدد بودند راهی برای شکستن این بنبست پیدا کنند. هرکس بهنحو خودش. آلاحمد، توسل به مذهب را بهاصطلاح بهعنوان راه پیشنهاد میکرد. من خودم که خب آلاحمد را از نزدیک دیده بودم، با او گپ میزدیم، صحبت میکردیم، بحث میکردیم و اینها، تمام دورنمای جلوی چشمش دورنمای انقلاب الجزایر بود و به من میگفت شماها چطور نمیفهمید که باید سلولهای حزب کمونیست را توی مسجد تشکیل داد. این الجزایریها که نه به قدر شما کمونیست هستند، نه مسلمان هستند، فهمیدند و کارشان را پیش بردند...
من احساس میکنم که روحیه سرکشی آلاحمد را آدم اگر درک میکرد، دیگر بحثهای خرده را با او نمیکرد. شما میتوانید او را محکوم کنید در مقابل هر دادگاهی که شیخ فضلالله قابلدفاع نیست. اما درست ببینید، یک کسانی را میگیرد و روی آنها تکیه میکند که غیرقابلدفاع هستند. تصور من این است، با شناختی که از روحیه آلاحمد دارم، میخواست اصلاً به کلی ترتیب آن چیزهایی را که محترم هستند و غیرمحترم هستند، بهم بریزد و این را من در آن رده میگذارم. وقتی کلیه روحیات او را، روحیه سرکش او را، روحیه یاغی او را، وقتی این را در آن متن میگذارم این جور برای من معنی میدهد. آلاحمد اصلاً آدم مرتجعی نبود. اگر کوچکترین رگهای از ارتجاع ( البته میدانید ارتجاع خیلی نسبی است دیگر، در مسائل اجتماعی میگویم) قبلاً از خودش بروز داده بود، آره، آدم میتوانست تصور کند که دارد مقدمات یک اختناق بعدی را که هزاربار مثلاً بدتر از این است، درست میکند. ولی این جور نبود. شریعتی هم همین جور.
مصاحبه منوچهر هزارخانی با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم