نظامی گنجوی
(537 - 608 هـ.ق)
شاعر
مشخصات:
نام واقعی:
جمال الدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی بن موید نظامی
سایر نامها:
حکیم نظامی
تاریخ تولد:
537/0/0 قمری
تاریخ درگذشت:
608/0/0 قمری (71 سالگی)
محل تولد:
تفرش یا فراهان یا آران یا گنجه
جنسیت:
مرد
ژانر:
شعر کلاسیک فارسی
زندگینامه
نظامی گنجوی شاعر داستانسرا و رمزگوی سده ششم ایران، بزرگترین داستان سرای منظومههای حماسی عاشقانه به زبان پارسی است که سبک داستان محاورهای را وارد ادبیات داستانی منظوم پارسی کرد.نظامی از شاعرانی است که باید او را در شمار ارکان شعر فارسی و از استادان مسلم این زبان دانست. وی از آن سخنگویانی است که مانند فردوسی و سعدی توانست به ایجاد و تکمیل سبک و روشی خاص دست یابد. آرامگاه نظامی گنجوی، در حاشیه غربی شهر گنجه قرار دارد. نظامی در زمرهٔ گویندگان توانای شعر پارسی است، که نهتنها دارای روش و سبکی جداگانه است، بلکه تاثیر شیوهٔ او بر شعر پارسی نیز در شاعرانِ پس از او آشکارا پیداست. نظامی از دانشهای رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، فلسفه، علوم اسلامی، فقه، کلام و زبان عرب) آگاهی گستردهای داشته و این ویژگی از شعر او به روشنی دانسته میشود. روز ۲۱ اسفند در تقویم رسمی ایران روز بزرگداشت نظامی گنجوی است.
بیشتر
کتابهای نظامی گنجوی
(64 عنوان)
3 امتیاز
از 3 رای
آخرین دیدگاهها
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار »بخش ۲ - (مناجات اول) در سیاست و قهر یزدان
ای همه هستی زتو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
زیرنشین عَلَمَت کاینات
ما بتو قائم چو تو قائم بذات
هستی تو صورت پیوند نی
تو بِکَس و کَس بتو مانند نی
آنچه تَغَیُّر نپذیرد توئی
وانکه نمردست و نمیرد توئی
ما همه فانی و بقا بس تراست
ملک تعالی و تقدس تراست
خاک به فرمان تو دارد سکون
قبه خضرا تو کنی بیستون
جز تو فلک را خم چوگان که داد
دیگ جسد را نمک جان که داد
چون قدمت بانک بر ابلق زند
جز تو که یارد که اناالحق زند
رفتی اگر نامدی آرام تو
طاقت عشق از کشش نام تو
تا کرمت راه جهان برگرفت
پشت زمین بار گران برگرفت
گرنه زپشت کرمت زاده بود
ناف زمین از شکم افتاده بود
عقد پرستش زتو گیرد نظام
جز به تو بر هست پرستش حرام
هر که نه گویای تو خاموش به
هر چه نه یاد تو فراموش به
ساقی شب دستکش جام تست
مرغ سحر دستخوش نام تست
پرده برانداز و برون آی فرد
گر منم آن پرده بهم در نورد
عجز فلک را به فلک وانمای
عقد جهان را ز جهان واگشای
نسخ کن این آیت ایام را
مسخ کن این صورت اجرام را
حرف زبان را به قلم بازده
وام زمین را به عدم بازده
ظلمتیان را بنه بی نور کن
جوهریان را ز عرض دور کن
کرسی شش گوشه بهم در شکن
منبر نه پایه بهم در فِکَن
حقه مه بر گل این مهره زن
سنگ زحل بر قدح زهره زن
دانه کن این عقد شبافروز را
پر بشکن مرغ شب و روز را
از زمی این پشته گل بر تراش
قالب یک خشت زمین گو مباش
گرد شب از جبهت گردون بریز
جبهه بیفت اخبیه گو برمخیز
تا کی ازین راه نوروزگار
پردهای از راه قدیمی بیار
طرح برانداز و برون کش برون
گردن چرخ از حرکات و سکون
آب بریز آتش بیداد را
زیرتر از خاک نشان باد را
دفتر افلاک شناسان بسوز
دیده خورشید پرستان بدوز
صفر کن این برج ز طوق هلال
باز کن این پرده ز مشتی خیال
تا به تو اقرار خدایی دهند
بر عدم خویش گواهی دهند
غنچه کمر بسته که ما بندهایم
گل همه تن جان که به تو زندهایم
بی دیَتَست آنکه تو خون ریزیش
بی بدلست آنکه تو آویزیش
منزل شب را تو دراز آوری
روز فرو رفته تو باز آوری
گرچه کنی قهر بسی را ز ما
روی شکایت نه کسی را ز ما
روشنی عقل به جان دادهای
چاشنی دل به زبان دادهای
چرخ روش قطب ثبات از تو یافت
باغ وجود آب حیات از تو یافت
غمزه نسرین نه ز باد صباست
کز اثر خاک تواش توتیاست
پرده سوسن که مصابیح تست
جمله زبان از پی تسبیح تست
بنده نظامی که یکی گوی تست
در دو جهان خاک سر کوی تست
خاطرش از معرفت آباد کن
گردنش از دام غم آزاد کن
نظامی گنجوی (۵۳۷_۶۰۸ قمری) شاعر نامدار ایرانی بسیار در اشعارش نام ایران را آورده است اما در با شکوه ترین بخش سروده هایش در باره ایران سراییده است:
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده ز این قیاس خجل
چون که ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود، یقین باشد.