شهریار
(1285 - 1367 هـ.خ)
شاعر و ادیب
مشخصات:
نام واقعی:
سید محمدحسین بهجت تبریزی
نام به انگلیسی:
تاریخ تولد:
1285/10/11 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
1367/05/27 خورشیدی (82 سالگی)
محل تولد:
تبریز
جنسیت:
مرد
ژانر:
غزل/ متمایل به سبک عراقی
زندگینامه
سید محمدحسین بهجت تبریزی، متخلص به شهریار، از بزرگترین و محبوبترین غزلسرایان معاصر ایران است که به هر دو زبان فارسی و ترکی آذربایجانی آثاری ماندگار خلق کرد. او تحصیلات خود را در رشته پزشکی آغاز کرد، اما در سال آخر به دلیل یک شکست عاطفی عمیق، درس را رها کرد و به دنیای شعر و عرفان پناه برد. سبک شعری او ترکیبی از لطافت غزلهای کلاسیک (به سبک حافظ) و سادگی و صمیمیت زبان معاصر است که باعث نفوذ کلام او در میان تمام اقشار مردم شد.
شاهکار او به زبان ترکی، منظومه «حیدربابایه سلام» است که از مهمترین آثار ادبیات آذربایجان محسوب شده و به بیش از ۸۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده است. در شعر فارسی نیز غزل معروف «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» به نمادی از غزل عاشقانه معاصر تبدیل گشت و شهرتی فراگیر یافت. او با سرودن شعر «همای رحمت» در ستایش حضرت علی (ع)، ارادت خالصانه خود را به مضامین مذهبی نشان داد که به یکی از مشهورترین سرودههای آیینی ایران بدل شد. شهریار با وجود وفاداری به قالبهای سنتی، با شاعران نوپردازی چون نیما یوشیج دوستی نزدیکی داشت و در برخی آثارش به نوآوری در مضامین پرداخت. اشعار او سرشار از روحیه وطنپرستی، خاطرات نوستالژیک و مفاهیم بلند انسانی است. به پاس جایگاه رفیع او، روز بزرگداشت این شاعر در تقویم ملی ایران به نام «روز شعر و ادب فارسی» نامگذاری شده است. میراث او همچنان به عنوان پلی میان ادبیات کهن و ذائقه مخاطب امروز، زنده و الهامبخش باقی مانده است.
بیشتر
آخرین دیدگاهها
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند
همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجزو نا توانی می کند
بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند
ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند
نای ما خاموش ولی این زهره شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی می کند
گر زمین دود هوا گردد همانا، آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می کند
سالها شد رفته دمسازم زدست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می کند
با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند
بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون می کند با ما نهانی می کند
می رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی می کند
"شهریارا" گو دل از ما مهربانان نشکنید
ورنه قاضی در قضا نامهربانی می کند