سرنوشت یک شمن از ضحاک به اودن
نویسنده:
علی حصوری
امتیاز دهید
«ضحاک» شکل عربیشده ازدهاگ ایرانی میانه (پهلوی) است که در فارسی تلفظشمالی آن یعنی اژدها در معنی ماری بزرگ باقی مانده است. اسطورة ضحاک چنان که در منابع ایرانی آمده است و نشانهای از یک قهرمان جامعة اشتراکی دارد، خوشبختانه نظیر کوچکی (اودن) در اساطیر ژرمنی، به ویژه اسکاندیناوی، دارد. این کتاب، که پیشتر با نام ضحاک چاپ شده بود، تجدید نظری اساسی در آن کتاب است. در بخش نخست کتاب از اژدهای باستانی ایران سخن میرود و نشان داده میشود که اسطورهای مستقل از ضحاک است. در بخش دوم با مقایسة ضحاک با یکی از شمنها خدایان اسکاندیناوی بیان میگردد که ضحاک هم شمنی از آن جامعة اشتراکی بوده و همانندی، در فرهنگهای دیگر هند و اروپایی دارد و فرزندان او بعدها، اگرچه ضعیف شدند، اما در جامعة ایرانی اثر داشتند.
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سرنوشت یک شمن از ضحاک به اودن
آیا شما فایل کتاب "سرنوشت یک شمن" رو دارید ؟
امکانش هست برام بفرستید ؟
[quote='mt1397']اگر ونگهه را ونگهو در چشم بگیریم، امروزه به "وه" و "بِه" به چمار خوب و نیک دگرگون شده است.[/quote]
[quote='mt1397'] انگهو (خوب/نیک)[/quote]
پوزش خواهی می کنم، اینجا انگهو را با وَنگهو اشتباه نوشتم. انگهو می چمد (یعنی) فرمانروا و وَنگهو می چمد خوب و نیک.
[quote='Khwanirath']
همچنین نئیریوسنگهه که به نریوسنگ و بعد نَرسی تغییر یافت هم از همین قسم است.[/quote]
چون نگهَ یک پسوند اسمی اوستایی است.
شما نیز به نکتهی بسیار نیکی اشاره فرمودید.
بهتر است که بازبینی دیگری روی نام هوخشتره داشته باشیم. چگونه است هوخشتره را هم به چم شهریار نیکنام بگیریم؟ یعنی هَو را نیکنام بگیریم. چون کسی که نیک کردار باشد، نامش هم نیک خواهد بود (برای رسیدن به برآیند پسندیده). فرنام اوستایی کیخسرو، هئوسرونگهو به چم نیکنام است. نام وی در سانسکریت سوشرَوَس به چمار"دارندۀ آوازۀ نیک" با فروزۀ (صفت) اوستایی هئوسرَونگهن و هئوسرَونگهَه به چمار "دارندۀ آوازۀ نیک"، یکی است. از این رو، کوی هئوسرونگهه به چمار "شاه نیکنام" می شود.
بنابراین هوخشتره و کی خسرو و کوی هئوسرَونگَهَه هر 3 به چمار "شهریار نیکنام" می توانند بود. در اینجا خسرو را باید برگرفته ای از هوسروَ به چِم نیکنام می گرفتم، نه از خشثره. گویا از خسرو چمار 2 پهلویی درک می شده، هم نیکنام و هم پادشاه.
ناگفته نماند که واژه هَوَ در اوستایی (که در انگلیسی have شده) به چم "دارنده (چیزی)" آمده و هَو به چم نیک است. روی هم می چمد دارندۀ شهریاری. بابلی ها نام او را اوکساتار نوشتن، با اسطوره شناس بزرگواری که گفتمانی داشتم، این ریخت بابلی را در چمار با هَوَخشتره یکی می دانست. ولی از دیدِ بنده، اوکساتار می تواند همان ریخت پارسی باستان باشد، او= اووَ، کساتار (کسَتَر)=خشتَرَه. میان رودانی ها خ را ک نیز می نوشتند. و دگردیسی س به ش هم بوده است.
نیک است که هوشنگ را به ریخت هئوشینگهو بگیریم.
یک سری نام ها دگردیسی نداشتن، مانند همان هوشنگ یا وذینگهه و...
ولی واژه هایی هم هستند که این دگردیسی را داشته اند، مانند همان ماونگهه، یا وهومننگه که وهومنه، یا پیشیننگه که پیشینه شده است.
چمار "شهریار نیک" برایش درخورتر است. خَشْثْرَه و خْشْتْرَه در اوستایی و پارسی باستان موجود است که هر دو به چمار پادشاه هستند. در پارسی باستان نامش اووَخْشْتْرَه آمده، واژه اووَ نیز به همان چمار نیک و خوب است. جالب اینجاست که خود هئوسرونگهَه به ریخت هوسرو (خسرو/پادشاه) و انگهو (خوب/نیک) با هوَخشتره می خواند.[/quote]
همچنین نئیریوسنگهه که به نریوسنگ و بعد نَرسی تغییر یافت هم از همین قسم است.
به نکته بسیار مناسبی هم اشاره فرمودید. چرا که هوشنگ را همان هئوشنگهه (هئوشه [house=خانه]+ئنگهه [خوب]) معرفی می کنند که معنای سازنده خانه های خوب می دهد. در اینصورت هئو را باید جزو هئوسرَوَه دانست که با "ئنگهه"، معنای "هئوسروهِ خوب" می دهد و واژه "هو" یعنی خوب، از اجزای سازنده آن نیست. اما نباید معنای پادشاه برای هئوسروه در نظر گرفت که در اینصورت "کَوی" آغازین بی معنا می شود. اما اجزای سازنده هئوسروه چیست که آنرا نیکنام معنی کنیم؟
شاید بتوان قرابتی هم بین هئوس در هئوسروه و نیز هئوش در هئوشنگهه یافت. چنانچه هر دو را خانه معنا کنیم، رَوَه در سنسکریتی می تواند معنای نغمه و آواز دهد. در نتیجه هئوسروه به معنای خانه یا محل آواز معنا می دهد که در مجموع باید کوی هئوسرونگهه معنی "شاهی که نغمه های خوبی می خواند" ترجمه شود که البته قرابتی با کیخسرویی که می شناسیم ندارد.
اصراری هم نیست که هوخشثره را "هو+خشثره" یعنی شاه خوب بدانیم. آن را "هو+وخشثره" نیز می توان دانست که در این صورت "هو وخش" یعنی زیاد کننده ی خوبی است.[/quote]
بله، در اوستا کوی هئوسروه است که در پهلوی کی هوسرو شده است.
یک سری نام ها دگردیسی نداشتن، مانند همان هوشنگ یا وذینگهه و...
ولی گمان نمی کنم که ویونگهان در این هنجار باشد. ویون-انگهو-ان می تواند بود، کاندید من برای چمار این نام مرکب: درخشان نیک. ویونگهان در سانسکریت به چمار "فرد/انسان درخشان" آمده:
"विवस्वत् vivasvat "the Brilliant one
واژه one به چمار شخص/فرد/انسان نیز می باشد.
ولی واژه هایی هم هستند که این دگردیسی را داشته اند، مانند همان ماونگهه، یا وهومننگه که وهومنه، یا پیشیننگه که پیشینه شده است.
چمار "شهریار نیک" برایش درخورتر است. خَشْثْرَه و خْشْتْرَه در اوستایی و پارسی باستان موجود است که هر دو به چمار پادشاه هستند. در پارسی باستان نامش اووَخْشْتْرَه آمده، واژه اووَ نیز به همان چمار نیک و خوب است. جالب اینجاست که خود هئوسرونگهَه به ریخت هوسرو (خسرو/پادشاه) و انگهو (خوب/نیک) با هوَخشتره می خواند.
نام کی خسرو در ترگمان پهلوی اوستا، هوسروه شده. هوسروَه در پارسی خسرو شده است.
در زبان های ایرانی بخش انگهه به "ه" دگرگون هم می شود. چنان که ماونگهه اوستایی به ماه دگرگون شده است. در کُردی "مانگه" و "مانگ"، در مازندرانی و لَکی "مانگ" برجای مانده است. اگر ونگهه را ونگهو در چشم بگیریم، امروزه به "وه" و "بِه" به چمار خوب و نیک دگرگون شده است.
درباره سیاوش هم اگر هم چند موردی باشد، باز نمی تواند یکی باشند. در شاهنامه چند تن از شاهان رویدادهای همسانی دارند، ولی باید کسی که بیشترین همسانی را دارد باهم سنجید.[/quote]
البته کیخسرو در اوستایی Kavi Hausrava است و در زبان پهلوی بصورت Kay Husrav و یا کَی خوسرک آمده است.
نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت نام هوشنگ است که در اوستایی هئوشنگهه آمده و "ئنگهه" به "ه" تغییر نیافته. با این حساب ویونگهان را در فارسی چگونه باید تلفظ نمود؟
اصراری هم نیست که هوخشثره را "هو+خشثره" یعنی شاه خوب بدانیم. آن را "هو+وخشثره" نیز می توان دانست که در این صورت "هو وخش" یعنی زیاد کننده ی خوبی است.
...سر سازگاری چشمگیری ندارد[/quote]
*ناسازگاری
دارایی نیکو و خوش آوازه
خوانده ام که کیخسرو را در سنسکریت sushravs گفته اند. نمی دانم این برداشت از کجاست ولی اگر صحیح باشد آیا می توان آن را "دارای افتخار" در نظر گرفت؟[/quote]
اگر این نام را مرکب ندانیم، بله همان چمار را دارد، دارای افتخار، بلندآوازه. ولی دیدگاه بنده، کیخسرو در سانسکریت سوشرَوَس sushravas به چمار"دارندۀ آوازۀ نیک" می باشد. سو سانسکریت همان هو اوستا است.
نام کی خسرو در ترگمان پهلوی اوستا، هوسروه شده. هوسروَه در پارسی خسرو شده است.
در زبان های ایرانی بخش انگهه به "ه" دگرگون هم می شود. چنان که ماونگهه اوستایی به ماه دگرگون شده است. در کُردی "مانگه" و "مانگ"، در مازندرانی و لَکی "مانگ" برجای مانده است. اگر ونگهه را ونگهو در چشم بگیریم، امروزه به "وه" و "بِه" به چمار خوب و نیک دگرگون شده است. به هر روی، با چمار شاه ماد سر سازگاری چشمگیری ندارد. من ونگهه را برای نینوا در جایی ندیدم، اگر هست، باز با هووخشتره ناسازگاری ندارد؛ زیرا نینوا به دست این شاه گشوده شد.
درباره سیاوش هم اگر هم چند موردی باشد، باز نمی تواند یکی باشند. در شاهنامه چند تن از شاهان رویدادهای همسانی دارند، ولی باید کسی که بیشترین همسانی را دارد باهم سنجید.
[/quote]
به نظر نمی توان بر سر یک معنا به نتیجه نهایی رسید. نام "هوخشثره" اگرچه به معنای "هو+خشثره" یعنی شاه خوب است، ولی ریشه اوستایی "هئوسروه یا هئوسرونگهَه" آن به سردرگمی می افزاید. آنجا که "هئوسرَوَه" را معانی مختلفی همچون نیک منظر "هئو+سروه/اُرُد"، دارایی نیکو و خوش آوازه هم گفته اند. اگر هوسرونگهه را مد نظر بگیریم می توان (نه الزاما) با هوسر (کی سر یا شاه) ونگهه (نینوای قدیم)به معنای شاه نینوا و یا شاه رود "وه" هم گرفت. سوال اینجاست که آیا نمی توان بخشی از داستان هوخشثره را با سیاوخش یکی دانست؟
خوانده ام که کیخسرو را در سنسکریت sushravs گفته اند. نمی دانم این برداشت از کجاست ولی اگر صحیح باشد آیا می توان آن را "دارای افتخار" در نظر گرفت؟
آیا می توان این برداشت را در خصوص "پرسیس" و "پرسیوس" در اساطیر یونان -که پدران قوم پارس بوده اند- داشت یا خیر؟[/quote]
مادر اساطیر سکاها موجودی نیمه-زن و نیمه-مار بوده، یونانیان او را با نام گورگون (مدوسا) می شناختن. و این مادر اساطیر با نام "شاه ماران" در میان کُردها هنوز زنده است. لک ها چامه ای دارند: شو شمعی نیا شورای شه ماران/چپ چپ چوی سرسان سپا سرداران. موهای دلبر را به مار (شاه ماران) ماننده کرده که نمیشه بهش نزدیک شد.
پیروزی پرسئوس (ایرانی ها) بر گورگون (سمبل سکاها)، یادآور پیروزی مادها بر سکاها است.
براتون پیوندی فرستادم که در این باره در اونجا بیشتر روشن سازی کردم.
دوم آنکه آیا مطابق روایت هرودوت و نقلی که کریستین سن از آن می کند، ماجرای آرپوکسائیس و طهمورث را چگونه می توان دید؟ آیا اکسائیس را باید همان xasayta یا خشایته یا شاه گرفت یا "ئیس" معنای خداگونه می دهد؟[/quote]
همان گونه که خودتان نیز می دانید، ریشه سکایی دارد. در زبان اوستایی اِرِپه آمده، آندریاس ə را واو نیز می دانست. که اوروپه می شود. طهمورث از سکاهای آریایی وارد نوشته های ملی شده است. که در اوستایی تَخمَ اوروپَ می شود.
من با سخن پروفسور کریستن سن همداستانم. اگر تئس را خدا بگیریم، کسا بی مفهوم می ماند. کسائیس همان خشیَه یا خشایته است. روی هم می شود اِرِپه شاه. نام کیاکسار در خبر هرودوت هم شکل ایرانی خود را نگاه داشته است. کی همان شاه است، کسار یا خسار همان خشثرَ است، که هم چمار نیرومند دارد و هم چمار شاه: شاه نیرومند. این چمار، کاندید من است. این شایمندی هست که تیره ریفت در تورات همین رپه با پسوند سکایی باشد. این نام در نام کوه های ریپِه (اورال؟) مستتر است که یونانیان به کوه های سمت شمال خود می گفتند. در سمت شمال، تیره هایی از سکاها می زیستند که می تواند ریشه در نام همین پادشاه داشته باشد.
جان لیندو آسگارد را "جایگاه ویژۀ ایس ها" برگردان داده است. ولی برخی ها این سخن اسنوری را پذیرا نشدن. بنابراین، ایس که گروهی از ایزدان نورس است، می تواند ریختی از یک واژه مرسوم ژرمنی به چمار "خدا" باشد که با "اوس" انگلیسی کهن یکی است، که در نام اوسوالد هنوز مانده است.[/quote]
سلام بر شما
آیا می توان این برداشت را در خصوص "پرسیس" و "پرسیوس" در اساطیر یونان -که پدران قوم پارس بوده اند- داشت یا خیر؟
دوم آنکه آیا مطابق روایت هرودوت و نقلی که کریستین سن از آن می کند، ماجرای آرپوکسائیس و طهمورث را چگونه می توان دید؟ آیا اکسائیس را باید همان xasayta یا خشایته یا شاه گرفت یا "ئیس" معنای خداگونه می دهد؟