باستان شناسی تقلب و رنج های بشری
نویسنده:
رضا مرادی غیاث آبادی
امتیاز دهید
گفتارهای تاریخ نگاری انسان گرا و پسااستعماری درباره باستان شناسی سیاسی و سلطه گری، آسیمیلاسیون و هژمونی فرهنگی، تقلب و پنهان کاری در تاریخ عصر باستان، تحریف منابع و تحریک توده ها، کشفیات تقلبی و آثار باستانی مجعول، کتیبه ها و متون نوساخته، شخصیت ها و نام های تخیلی، انسان ستیزی و شکنجه گری، نابودی تمدن های بشری، سرکوب جنبش های رهایی بخش، نژادپرستی، ناسیونالیسم، فاشیسم، آریاگرایی، باستان پرستی و کورش پرستی
سرلوحههای کتاب:
• افتخارآفرینان جوامع بشری، مردم رنجکشیده و سازندگان اصلی فرهنگ و تمدن آن هستند و نه سلطهگرانی که با نامها و شعارهای زیبا برای آنان رنج و شکنج به ارمغان آوردند.
• نسلهای آینده چه سرنوشتی خواهند داشت و در چگونه کشوری زندگی خواهند کرد؟ ما برای آنان چه کردهایم؟ آنان در باره ما چه خواهند گفت؟
• جامعه زنده که بتوان آیندهای برای او متصور شد، جامعهای است که توانایی تشخیص دروغهایی را داشته باشد که هویت جمعی او را نشانه گرفته است و بخواهد و بتواند در برابر آنها ایستادگی کند.
• مبارزه برای آزادی و رهایی انسان، بیان رنجهای تاریخی انسان و آنچه او را به زنجیر کشیده، اینست آن بهترینِ زندگی.
• آنچه از روزگار دلانگیز و آرمانی اعصار باستانی گفته میشود، تا چه اندازه واقعیت دارد؟ آیا دوره هخامنشی عصر طلایی زندگی انسان بوده است؟ آیا انسان در دوران باستان احساس خوشبختی میکرده است؟ یا آنکه چنین ادعاهایی ناشی از تقلب در تاریخ و القائات تبلیغاتی برای مقاصد دیگر بوده است؟ منابع دست اول تاریخی و بخصوص منابعی که مبلغان و سفیدگران و تحریفگران تاریخ بدانها استناد میکنند، چه میگویند و چه تصویری تحریفنشدهای از آن روزگاران پیش چشم انسان جویای واقعیت مینهند؟ سرنوشت انسان در ایران چگونه خواهد بود اگر با طناب باستانگرایی به چاه آینده رود؟
بیشتر
سرلوحههای کتاب:
• افتخارآفرینان جوامع بشری، مردم رنجکشیده و سازندگان اصلی فرهنگ و تمدن آن هستند و نه سلطهگرانی که با نامها و شعارهای زیبا برای آنان رنج و شکنج به ارمغان آوردند.
• نسلهای آینده چه سرنوشتی خواهند داشت و در چگونه کشوری زندگی خواهند کرد؟ ما برای آنان چه کردهایم؟ آنان در باره ما چه خواهند گفت؟
• جامعه زنده که بتوان آیندهای برای او متصور شد، جامعهای است که توانایی تشخیص دروغهایی را داشته باشد که هویت جمعی او را نشانه گرفته است و بخواهد و بتواند در برابر آنها ایستادگی کند.
• مبارزه برای آزادی و رهایی انسان، بیان رنجهای تاریخی انسان و آنچه او را به زنجیر کشیده، اینست آن بهترینِ زندگی.
• آنچه از روزگار دلانگیز و آرمانی اعصار باستانی گفته میشود، تا چه اندازه واقعیت دارد؟ آیا دوره هخامنشی عصر طلایی زندگی انسان بوده است؟ آیا انسان در دوران باستان احساس خوشبختی میکرده است؟ یا آنکه چنین ادعاهایی ناشی از تقلب در تاریخ و القائات تبلیغاتی برای مقاصد دیگر بوده است؟ منابع دست اول تاریخی و بخصوص منابعی که مبلغان و سفیدگران و تحریفگران تاریخ بدانها استناد میکنند، چه میگویند و چه تصویری تحریفنشدهای از آن روزگاران پیش چشم انسان جویای واقعیت مینهند؟ سرنوشت انسان در ایران چگونه خواهد بود اگر با طناب باستانگرایی به چاه آینده رود؟
آپلود شده توسط:
shadrokh
1398/08/25
دیدگاههای کتاب الکترونیکی باستان شناسی تقلب و رنج های بشری
درک میکنم که با نتیجهگیریهای نوشتههای غیاثآبادی مخالفت دارید ولی مشکل من با ادعاهاییست که ظاهرا ایشان دست به «تحریف تاریخ» و غیره زدهاند و علاقمندم بیشتر در این ارتباط بدانم. اگر این کار شده و آگاهانه بوده که باید به عنوان یک علاقمند مطالب آکادمیک دور این شخص خط کشید و گذاشت کنار.
اگر نقلقول مشخص با ذکر صفحه و منبع سراغ دارید که خوشحال خواهم بود بخوانم.
ἐπεὶ δὲ πρὸς 《Βαβυλῶνι》 ἦν ὁ Κῦρος
(Xenophon, 1897: p.161)
برگردان ابوالحسن تهامی:
چون کوروش به بابِل فراز شد …
برگردان خشایار رخسانی:
هنگامی که کوروش در پیش دیوار بابِل نمایان شد…
(گزنفون، کتاب ۷، فصل ۵، بند ١)
دستکم ایشان به عنوان یک پژوهشگر، باید ترجمه ها را وارانداز کنند، نه آنکه ترجمه پر اشتباه را برگزیند.
ترجمه جناب Henry Graham Dakyns هم از انگلیسی خوبه. [/quote]
بعله، این فسمت رو درست میفرمائید که غیاثآبادی به عنوان یک پژوهشگر میبایست دقت بیشتری در انتخاب منابع خود داشته باشه ولی با این حال این فقط یک قسمت کوچک از نقلقولهای وی است. دیگر منابع وی متکی بر مثلا نوشتهها و ترجمههای تاریخ کنزیاس کامیاب خلیلی، دانشنامه آشورولوژی و زبانشناسی، داریوش و ایرانیان پرویز رجبی، آئین شهریاری در شرق فریدون بدرهای، هزارههای گمشده پرویز رجبی، ایران باستان مرتضی ثاقبفر، و کلی دیگر که ظاهرا مشکل ترجمه نباید داشته باشند.
من نگران آینده ایران و زندگان ایرانی ام نه نگران گذشتگان، و اینکه آیا کوروش معصوم بوده و یا نه . آشکار است که کوروش یک سرباز و نظامی بوده و بخردانه نیست که ما او را با "مادر ترزای کلکته " سنجش کنیم ، او حتما کارهای اشتباهی داشته و لی در کل و با سنجش با آن زمان کارهای خوبش بیشتر بوده و نظام کار آمد اداری و سیاسی و قانونی که استوار کرده بوده که تا آنروزگار بی همتا و ستایش پذیر است ،
اما دلیلی از نبود بیطرفی و نا عادلانه بودن این نویسنده طرفداری و ستایش شدید او از شاهان قاجاری است در حالیکه نویسنده از عیش و نوش شاهان هخامنشی انتقاد میکند با وجود آنکه همه ما میدانیم که شاهان قاجار که بسیار ظالم و هوسران و بی کفایت بودند همه ایران را داشتند نابود میکردند و در پایان کشور جولانگاه راهزنان و یاغیان محلی و بخش های بزرگی از کشور در دست بگانگان شده بود نویسنده قاجاری ها را از بهترین حاکمان ایران برمیشمارد !، و اینکه او با همه دشمنی و سیاهنمایی که درباره هخامنشیان نشان میدهد بطور باور نکردنی ادعا میکند که درباره جنایات تیمور و آتیلا غلو شده است ، اما میبینم بعضی ها که شاید ایراندوست هم باشند بیش از آنکه به نتیجه گیری های بسیار بسیار خطرناک این کتاب درباره حال و آینده این کتاب بپردازند در اثبات معصومیت و مقدس بودن کوروش گیر کرده اند ، نویسنده این کتاب میخواهد وانمود کندکه ایران همچون ملت و کشوری یکپارچه نباید وجود داشته باشد و همین منش خوراک قومگرایان و دشمنان هستی ایران است.
همین که زور خودتان را زدید که در پیام های پیشین سخن و روایت گزنفون را اثبات کنید، خود گویای همه چیز است! حالا من دروغگو شدم، چون آن مردی که سخت خنیا دوست داشت، خنیاگرا را به همسری گزید؟ گمان نمی کنم این مرد ول کن اون خنیاگر باشد، واژگونه، قدرش را بیشتر می داند، به جای آنکه در حضور مردان بسیار خنیاگری کند، در نزد مرد خود خنیاگری می کند.
کسی به ماست خودش نمی گوید ترش!
من از دید مثبت گرایی ام است که گفتم به همسری برگزیده. و مرد خنیادوست را عاشق دانستم. شما از دید چه بود که گفتید به همسری گرفته؟ با این سوتی ای که شما زدید، نیازی نیست بگویید. این «شاید»ها را در همان پیام های پیشین می گذاشتید. وقتی چیزی نمی دانی و از یاد بردی، بهتر آن است که درباره اش سخن نگویید! اندکی دیگر شما را در تنگنا قرار دهند، می گویید که نسک آریانوس را زمان های زود خواندم و در یاد ندارم و آن را از یکی مثل من نقل کردی که سالیان درخشان (!!!!!) داشته. همان جریانی که درباره آثارالباقیه پیش آمد. شما که نخوانده ملا هستید! لایک پیشکشتان!
به هر روی، حرف، حرف میاره. دیوار حاشا هم که بلنده.
شب به نیکی.[/quote]
چه دیدگاه رمانتیکی! :x بنده گفتم آشکار نیست از برای چه می خواست، من "واقع بین" هستم. اگر هم بنده نرفتم ببینم، از برای این بود برادرانتان اینترنت را بسته اند و من نسک را بارگیری کرده نداشتم، بنده از کجا می دانستم شما فیلم هندی اش کردید :)) از دیدی نگفتم، می اندیشیدم شما دارید راست می گویید! بسیار پوزش می خواهم که شما را راستگو دانستم. اگر کسی را می خواهید در تنگنا بگذارید، باید پیر برایان، این پیرمرد فرانسوی را در تنگنا بگذارید. اگر بار دیگر به ایران آمد به نزدش بروید و در تنگنا بگذاریدش. درباره آثارالباقیه بنده پیشتر گفتم در زیر نسک "کوروش دروغین و جنایتکار" از آن به نویسندگی ابوریحان یاد کرده ام. می توانید بروید ببینید، اگر من آن را نخوانده بودم، شماره برگ پارسی اش را از کجا می دانستم؟ رویه اش چون خوب به یاد می مانست (75 و 57) آن را به یاد داشتم. همان گونه که می بینید هردو از شماره 7 و 5 ریخت گرفته اند. ما سوتی گیر نیستیم با این روی سوتی از این بزرگتر داریم؟: کسی دروغ بگوید سپس دست خودش را هم رو کند :))، اگر شما همانند کودکان می خواهید بروید به آن گفته آشنا "عوض بیاورید"، باید بگویم کاری بس کودکانه و زشت است. شما تا آنجا از من کینه داشتید که دست خودتان را با پوزش رو کردید. (خودتان می دانستید که چه کردید) اکنون با پیامدهایش بسوزید و بسازید. شب شما هم خوش
کشور خیلی از پدرها دختران خودرا شوهر میدادند بدون اینکه نظر خود دختر چندان اهمیتی داشته باشد. مشخص است که چند هزار سال پیش معیارها ارزش ها اخلاقیات و غیره بسیار متفاوت با زمان
حال بوده است و با توجه به آنچه در مورد کورش به ما رسیده ایشون نسبت به زمان خود و در قیاس با حکمرانان آن روزگار وضعیت ممتازی داشته است »، این سخن کاملاً با واقعیت عینی منطبق است
پیش از هر چیز، آماج من از آن "نسک گرانسنگ و ارزنده"، نسک "لغتنامه دهخدا" بود! چرا دارید سوفسطا می کنید؟ من دروغگو نیستم، شما هستید. دست مریزاد را باید به شما گفت! همچنین آن مرد گفت: "و گر توانید یکی از آنان مرا دهید" آشکار نیست از برای چه خواسته است کجا گفته بود به همسری می خواهم؟ گویا به کنیچی یا کنیزی گرفتن و به همسری گرفتن را یکی می دانید؟ شاید آن را به کنیچی برده بود، شاید آن را به همسری. بنده نسک کوروش نامه را زمانهای زود خوانده ام، با این روی چون از آن نسکهایی نیست که بنده برای خواندن دوباره به آن مهری داشته باشم، آن را به یاد نداشتم و می اندیشیدم شما با این سالیان درخشان دارید، راستی را می گویید. از این گذشته بنده نسک کوروشنامه را "لایک" کردم و دوست داشتم؟ خرده من به نخوانده لایک کردن بود و نه نخواندن. دیگران خودشان انگشت دارند که تایپ کنند و بنویسند. آفرین بر نظر پاک خطا پوشـ"ت" باد. شما هم خوش باشید.
[/quote]
قافیه چو تنگ آید/شاعر به جفنگ آید
همین که زور خودتان را زدید که در پیام های پیشین سخن و روایت گزنفون را اثبات کنید، خود گویای همه چیز است! حالا من دروغگو شدم، چون آن مردی که سخت خنیا دوست داشت، خنیاگرا را به همسری گزید؟ گمان نمی کنم این مرد ول کن اون خنیاگر باشد، واژگونه، قدرش را بیشتر می داند، به جای آنکه در حضور مردان بسیار خنیاگری کند، در نزد مرد خود خنیاگری می کند.
کسی به ماست خودش نمی گوید ترش!
من از دید مثبت گرایی ام است که گفتم به همسری برگزیده. و مرد خنیادوست را عاشق دانستم. شما از دید چه بود که گفتید به همسری گرفته؟ با این سوتی ای که شما زدید، نیازی نیست بگویید. این «شاید»ها را در همان پیام های پیشین می گذاشتید. وقتی چیزی نمی دانی و از یاد بردی، بهتر آن است که درباره اش سخن نگویید! اندکی دیگر شما را در تنگنا قرار دهند، می گویید که نسک آریانوس را زمان های زود خواندم و در یاد ندارم و آن را از یکی مثل من نقل کردی که سالیان درخشان (!!!!!) داشته. همان جریانی که درباره آثارالباقیه پیش آمد. شما که نخوانده ملا هستید! لایک پیشکشتان!
به هر روی، حرف، حرف میاره. دیوار حاشا هم که بلنده.
شب به نیکی.
پیش از هر چیز، آماج من از آن "نسک گرانسنگ و ارزنده"، نسک "لغتنامه دهخدا" بود! چرا دارید سوفسطا می کنید؟ من دروغگو نیستم، شما هستید. دست مریزاد را باید به شما گفت! همچنین آن مرد گفت: "و گر توانید یکی از آنان مرا دهید" آشکار نیست از برای چه خواسته است :D کجا گفته بود به همسری می خواهم؟ گویا به کنیچی یا کنیزی گرفتن و به همسری گرفتن را یکی می دانید؟ شاید آن را به کنیچی برده بود، شاید آن را به همسری. بنده نسک کوروش نامه را زمانهای زود خوانده ام، با این روی چون از آن نسکهایی نیست که بنده برای خواندن دوباره به آن مهری داشته باشم، آن را به یاد نداشتم و می اندیشیدم شما با این سالیان درخشان دارید، راستی را می گویید. از این گذشته بنده نسک کوروشنامه را "لایک" کردم و دوست داشتم؟ خرده من به نخوانده لایک کردن بود و نه نخواندن. دیگران خودشان انگشت دارند که تایپ کنند و بنویسند. آفرین بر نظر پاک خطا پوشـ"ت" باد. شما هم خوش باشید.
Khwanirath@
شما هم همانند بنده به ایشان استوار بودید، وگرنه زودتر آب پاکی را به دست همه می ریختید. از پیشامد روزگار بنده می خواستم، گزنفون را نخستین بار، بی ارزش بخوانم، با این روی اندیشیدم که اگر این کار را کنم. کسانی همانند ایشان باز همین خرده "ماست مالی" را می گرفتند. بنابراین کوشیدم با آگاهی دادن بیشتر، سوگیری ها را کم کنم. گویا باستان پرست و کوروش پرستان در سوی شما هستند ;-) "شاه هخامنش" هم نادرست است، زیرا "هخامنش" نیاکان کوروش بزرگ بوده است، نه یک سرزمین؛ شاه هخامنشی درست است. ایشان حتی نمی داند "هخامنشی" چه چمی دارد! شما به همان "انترناسیونالیسم اسلامی" تان بپردازید :))
بزرگوار باستان پرستی پیدا شده که به یکی از کاربران بابت مطالعه نکردن این کتاب خرده می گیرد در حالی که تشت رسوایی خودش از بام می افتد و معلوم می شود واعظی بی عمل است و لالایی را برای دیگران می خواند بی آنکه خودش به خواب برود. پیش از این من دیده بودم که حضرتشان کاربر مخاطب را دزد خطاب کند. الان و در باب مطالعه کتاب فوق؛ معلوم شد که واعظ لایتعظ بودن هم در زمره کمالات ایشان است.
ایشان نخست سعی در ماستمالی قضیه داشت که اصلا هبه کردنی در کار نبوده است و سخن گزنفون درست مفهوم نشده است. بعد که معلوم شد که نخیر؛ کورش هم اهل بخیه بوده و جای پیچاندنی در کار نیست؛ می گوید اصلا گزنفون معتبر نیست. بیم آن می رود که کمی پیشتر رود و مدعی شود که اصلا گزنفونی در کار نبوده و یا اینکه اصلا در مورد کورش سخنی نگفته و من اصلا عضو کتابناک نیستم.
در اندیشه این دوستان کورش پرست و باستان پرست؛ شاه هخامنش با همه محاسن و رذایل اخلاقی به عنوان یک انسان عادی در هزاران سال پیش؛ شخصیتی آرمانی و ایده آلی انسانی است که بر دامن کبریاش ننشیند گرد! طرفه تر آنکه مخالفت با اقدامات ناپسند شاهان در نظر ایشان مترادف و مساوی ایران ستیزی است. لابد در مخالفت با اقدامات ناپسند داریوش با مخالفین و اقدامات فتحعلیشاه و ناصرالدین شاه و رضاشاه و هم چیزی نباید بگوییم تا ایرانستیز نشویم. زهی اندیشه!
می گویند کورش خوب هست؛ پس لابد هست و اگر کسی در ذم او سخنی گفت؛ لابد حب و بغض شخصی را دخیل نموده است. کورش که بد نمی شود.
ولی قضیه توصیه به مطالعه این کتاب بیش از آنکه مایه تاسف باشد؛ اسباب نشاط و انبساط خاطر را فراهم نمود. از همینجا از آقایان باستان پرست تشکر می کنم.
اکنون هم می گویم وی را برای همسری خواسته! آن مادی خنیا دوست داشته و عاشق این خنیاگران می شود. قدر زر، زرگر شناسد. مگر اینکه شما آنجا را فحشاخانه بدانید. گفتید: «زیر پرسش نبردم و نرفتم بیبینم»
دست مریزاد!
اکنون پیام های شما را یادآور می شوم که روی اون بخش از پیام من مانور دادید و نشان می دهد که خود شما هم این نسک را نخواندید. ببینم کی از دروغزنان است:
[quote='Jeremiah']پیش از هر چیز، این نسک ارزنده و گرانسنگ در کتابناک بارگذاری شده است و شما می توانید آن را دریافت کنید. هر کسی آن نبشته را بخواند، می بیند که شاه دختر را به کسی نبخشید، دلباخته ایی خواست یکی از آنان را به همسری داشته باشد، شاه بارداد و رخصت داد.[/quote]
شما در اینجا این نسک را ارزنده و گرانسنگ خواندید، ولی در پیام آخری، با نقل قول های دیاکونوف آن را ساقط کردید. و در بخش دوم همین پیام، گفته ی من را تکرار کردید: «یکی از آنان را به همسری داشته باشد»
اگر من دروغزن هستم، شما نیز مانند بنده هستید. دیگ به دیگ می گوید رویت سیاه!
[quote='Jeremiah']اگر اینگونه نوشته بودند بخشش می شد: "شاه شبی دختری خنیاگر را به کسی بخشید"[/quote]
کوروش: با خشنودی یکی از آنان شما را خواهم داد، از آن شماست هر کدام خواهی. و باور داریدم که من به بخشیدن سپاس گزارتر خواهم شد...
دیدید شما هم نخواندید و به بهروز طعنه می زنید؟
حضرتعالی از آریانوس برای توجیه چنین ازدواج هایی - که حقیقتا با آن نه مخالفتی دارم و نه موافقتی - نقل قول می کنی، ولی در اینجا از ازدواج و روایت هایی که گزنفون کرده، طفره می روی!
البته پیشینه شما در کژفهمی بسیار بلند است، حتی میلیون ها کهکشان را با یک مذهب اشتباه می گیرید، و آن را میلیون ها مذهب می دانید.
بنده نیز بارها می توانستم پیام های شما را زیر سوال ببرم، ولی حوصله جر و بحث ندارم.
این پیام آخری را برای افراد اینجا گذاشتم، من دیدگاه و برداشت خودم را پیش تر گفتم.
خوش باشی