رسته‌ها
کتابسوزی ایران و مصر
امتیاز دهید
5 / 2.7
با 30 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 2.7
با 30 رای
از متن کتاب:
از جمله مسائلی كه لازم است در روابط اسلام و ایران مطرح شود مسأله ی كتابسوزی در ایران وسیله ی مسلمین فاتح ایران است. در حدود نیم قرن است كه به طور جدی روی این مسأله تبلیغ می شود، تا آنجا كه آنچنان مسلّم فرض می شود كه در كتب دبستانی و دبیرستانی و دانشگاهی و بالأخره در كتب درسی كه جز مسائل قطعی در آنها نباید مطرح گردد و از وارد كردن مسائل مشكوك در اذهان ساده ی دانش آموزان و دانشجویان باید خودداری شود، نیز مرتب از آن یاد می شود.
اگر این حادثه واقعیت تاریخی داشته باشد و مسلمین كتابخانه یا كتابخانه های ایران یا مصر را به آتش كشیده باشند، جای این هست كه گفته شود اسلام ماهیتی ویرانگر داشته نه سازنده؛ حداقل باید گفته شود كه اسلام هر چند سازنده ی تمدن و فرهنگی بوده است اما ویرانگر تمدنها و فرهنگهایی هم بوده است. پس در برابر خدماتی كه به ایران كرده زیانهایی هم وارد كرده است و اگر از نظری «موهبت» بوده، از نظر دیگر «فاجعه» بوده است.
در اطراف این مسأله كه واقعاً در ایران كتابخانه ها بوده و تأسیسات علمی از قبیل دبستان و دبیرستان و دانشگاه وجود داشته و همه به دست مسلمانان فاتح به باد رفته است، آن اندازه گفته و نوشته اند كه برای برخی از افراد ایرانی كه خود اجتهادی در این باب ندارند كم كم به صورت یك اصل مسلّم در آمده است...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
108
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1398/08/11
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی کتابسوزی ایران و مصر

تعداد دیدگاه‌ها:
152
[quote='Aristoteles']جناب Jeremiah ,نقل قول:
بله البته که پارسی میانه واژگان تازی نداشته است ، من میخواستم بگویم که روش نوشتاری دبیران ساسانی "هزوارش" پر از واژگان سامی (آرامی همسان عربی و عبری ) بوده است که خود گویای آن است که دبیران زمان ساسانیان ایرانی نبوده اند چون موبدان زرتشتی نمیگذاشتند و نمیخواستند تا بومیان ایران خواندن و نوشتن بدانند .(سروده فردوسی درباره فرزند کفشگری که میخواست دبیر شود را بخوانید ).[/quote]
به چه دلیل ایرانی نبودند؟ یعنی موبدان حاظر بودند ایرانیان کاتب نشوند اما سامیان بت پرست بشوند؟ چرا چرت میگی؟ داستان خسرو و کفشگر اتفاقا شایسته‌سالاری را نشان میدهد و این کفشگر میواسته پسرش کاتب سلطنتی شود اما خسرو قبول نکرد. درضمن طوری با اطمینان حرف میزنید که انگار لیست تمام آنهارا داشتید. اما اینکه روش نوشتاری سبک سامی به گفته شما داشت را احتمال میدهد به این دلیل که دل ایرانشهر، جمعیت اکثرش سام بودند و قطعا تاثیری گذاشته اند ولی دلیل نمیشود بگویید تمام کاتبان سامی بودند چون موبدان خیلی آدمای بدی بودن و حاظر نبودن ایرانی ها دبیر شوند ولی انیرانی ها بشوند.
دقیقا منبع شما برای اینکه موبدان با تحصیل مخالفت میکردند چه بود؟ منبع و متن یا تخیلات شما
جناب Jeremiah ,
زبان پارسی میانه که وام واژه تازی نداشته است را دارد تازی می کند، برای آن که باز نشان دهم چه اندازه دروغگو است آن واژه های دیگر هم را می گویم: دست را همان دست ، پدر را پیتَر، گوشت را همان گوشت (G ōsht) شب را شپ، شاه را همان شاه می گفتند.

بله البته که پارسی میانه واژگان تازی نداشته است ، من میخواستم بگویم که روش نوشتاری دبیران ساسانی "هزوارش" پر از واژگان سامی (آرامی همسان عربی و عبری ) بوده است که خود گویای آن است که دبیران زمان ساسانیان ایرانی نبوده اند چون موبدان زرتشتی نمیگذاشتند و نمیخواستند تا بومیان ایران خواندن و نوشتن بدانند .(سروده فردوسی درباره فرزند کفشگری که میخواست دبیر شود را بخوانید ).
ارمنیان پیش از آنکه ساسانیان ارمنستان را بگیرند، در زمان تیرداد سوم ارمنستان، نزدیک به فروپاشی شاهنشاهی اشکانی دینشان آغاز به ترسایی شدن کرد. ایشان بهتر است دانشش را اندکی بالا ببرد و از روی هوا سخن نگوید. همچنین دین زرتشتی با مهر پرستی و زروان پرستی یکی نیست.
آنچه که ویکی پدیا انگلیسی درباره دگرگونی آیین ارمنیان به دین ترسایی می گوید با چیزی که ایشان بر آن است، سراسر ناهمخوان است:
The switch from the traditional pagan Armenian religion to Christianity was not an easy one. Tiridates often used force to impose this new faith upon the people and many armed conflicts ensued,
... because polytheism was deeply rooted in the Armenian people
ویکی پدیا: متن لینک
برگردان: جابجایی دین سنتی چندخداپرستی ارمنی به ترسایی آسان نبود. تیرداد برای تحمیل آیین نوین بر مردم، بارها زور را به کار برد و بسیاری درگیریهای مسلحانه به دنبالش آمد، زیرا چندخداگرایی به ژرفی در مردم ارمنی ریشه دوانده بود.
همچنین خوب شد یاد یک نوشته موسی خورنی، کشیش ارمنستان در زمان شاهنشاهی ساسانیان افتادم:
"و در این باره بگذارید کسی در شگفت نباشد، همانگونه که بر همه روشن است، اگر چه بسیاری از مردمان کتابت و ادبیات داشته اند، به ویژه پارسیان و کلدانیان که از کارهای متعدد مربوط به ملت ما ما در میان آنان بسیار یاد شده است" (تاریخ ارمنیان، برگردان: اریک باغداساریان، نسک 1، فرگرد 2 یا رویه 61)
همانگونه که می بیند در اینجا موسی خورنی می گوید ایرانیان کتاب داشتند. ایشان چه دروغهایی می گوید! زبان پارسی میانه که وام واژه تازی نداشته است را دارد تازی می کند، برای آن که باز نشان دهم چه اندازه دروغگو است آن واژه های دیگر هم را می گویم: دست را همان دست ، پدر را پیتَر، گوشت را همان گوشت (G ōsht) شب را شپ، شاه را همان شاه می گفتند. (دوباره به فرهنگ پهلوی، نوشته بهرام فره وشی بنگرید) چرا شما چپ ها و خشک اندیشان این اندازه دروغگو هستید؟ ما اینجا عاشقی ایران باستان را نمی کنیم، ما در برابر سخنان ناروای دروغزنان می ایستیم، گویا برای شما نسوزاندن خیلی برجستگی بیشتری دارد که می روید درباره اش کتاب می نویسید. این مردمی هم که نام برده شد مردم روزگاران گدشته نیستند در زمان ساسانیان دانشگاه گندی شاپور را به فرمان خسرو می سازند نه مردم! همچنین کتابخانه را به فرمان عمر می سوزانند نه مردم. دیگران سخنانشان هم سوفسطای "کور کردن با دانش" یا همان مغالطه "فضل فروشی" است. (به "مغالطات" نوشته سید علی اصغر خندان، رویه 140 بنگرید) این سخنان قلنبه سلنبه را بهتر است در همان کافه هایشان بگویند و چند دشنام هم به سرمایه دارها بدهند.
جناب vforw
ابتدا این دو جمله را از دو کامنت اخیرتان بخوانید: «یعنی ایرانیان هیچ علمی نداشتند؟ مردم بافرهنگ و دانش خواه ایران (طبق گفته خارجیان) واقعا توانایی نوشتن نداشتند ولی مردم بی فرهنگ یونان آره؟» و «اولا 2500 سال پیش مثل حال نبود که با هر نوشته ای چندین نسخه از آن بیاید و در بین مردم توزیع شود.... درضمن چه کسی حاظر بود برای مردم عادی اوستا که هزاران صفحه را داشت رونویسی کند؟»
دست آخر چه رابطه وثیقی میان «کتاب» و فرهنگ و دانش مردم ایران باستان وجود داشته است؟ هیچ آدم جویای علم منصفی نمی‌تواند باور داشته باشد که مردم یک سرزمین در یک دوره خاص «بی‌فرهنگ»، «وحشی» و عاری از هر علم و دانشی بوده‌اند (چانکه عشاق ایران باستان درباره مردم عرب می‌گویند). خصلت وحشی‌گری یا دانش‌خواهی از فراسوی تاریخ یا از دست پرگهر شاهان آریایی در ذات مردم گذاشته نمی‌شود، مردم در مراحل تاریخ تکامل وارد ساختارهای تضاد‌آمیز اجتماعی می‌شوند و بسته به توانایی جمعی‌شان در برابر این ساختارها، گاه تاریخ‌ساز می‌شوند و گاه در برابر تکامل تاریخ می‌ایستند و تضاد و تفرقه را در میان خود گسترش می‌دهند و حتی به طرز وحشیانه‌ای به جان هم می‌افتند.
طبق آنچه خودتان می‌گویید، به دلیل ساختارهای آن دوره سپری‌شده تاریخ نمی‌توان از وجود یا عدم «کتاب» مستقیماً به وضعیت عینی و ذهنی مردم ایران رسید. اما به میانجی شیوه‌های علمی می‌شود تصویری قابل قبول از این وضع به دست آورد. از قضا می‌شود دانست که آیا در «بهشت ایران باستان»! دانش و کار و تلاش «مردم عادی» تماماً در خدمت رشد و ترقی زندگی‌شان قرار می‌گرفته و از تضادهای آن عصر می‌کاسته یا برعکس، یا در ایران باستان هم دانش و کوشش «مردم عادی» از آنان بیگانه می‌شده و به قول خودتان مثل «اوستا» در انحصار فرادستان جامعه قرار می‌گرفته است. پژوهش علمی تاریخ با مطالعه سطح رشد نیروهای مولده، کیفیت روابط تولیدی و در نهایت شیوه تولید و بازتولید جامعه، پاسخ‌های موثق و دقیقی به این دست پرسش‌ها می‌دهد.
اما چرا مساله «کتاب‌سوزی» اینقدر برای عشاق ایران باستان اهمیت دارد؟ عشاق ایران باستان از این دورۀ تاریخی تصویری ایده‌آل، بدون تضادهای درونی، عاری از بیگانگی ساختارهای اجتماعی و سیاسی از مردم، بدون تضادهای ناشی از رشدنیافتگی و ضعف نیروهای مولده، بدون بهره‌کشی انسان از انسان و تضادهای ناشی از آن، خلاصه یک بهشت تمام و کمال و تکرارناپذیر در تاریخ بشر ساخته‌اند. بهشتی که منشاء زوال‌اش فقط می‌تواند در خارج از خودش قرار داشته باشد، بهشتی که دشمن‌اش فقط از بیرون روند تکامل تاریخ‌اش می‌آید، بنابراین عامل زوال دهنده‌اش فقط و فقط می‌تواند از جنس یک «نژاد» یا «مذهب» دیگر باشد، نه از جنس ضرورت‌های تاریخی که خود را در جنگ‌ها ظاهر می‌سازند. درست عین افسانه‌های ارباب حلقه‌های تالکین.
بدیهی‌ست هیچ آدم جویای علمی نمی‌تواند سر خودش را با این قصۀ پریان گرم کند. اما عشاق ایران باستان برای صیانت از ایده‌آل خود باید تمام واقعیات تاریخی را در چند چیز شی‌ء‌واره کنند تا نشان بدهند چگونه آن بهشت عظیم‌شان با چند حمله از بیرون فروپاشید. یکی کتابخانه‌های عظیمی که سوختند، دیگری زبانی که خاموش شد، پادشاهان بزرگ و عادلی که رفتند و .....
البته ایران‌باستانی‌ها به تناقض‌های سختی می‌خورند. مثل همین که ابتدا کتاب‌های سوخته‌شده را عصارۀ کل دانش و علم مردم آن زمان می‌‌گیرند اما در عین حال می‌گویند اساساً «کتاب» پراکندگی و توزیع گسترده‌ای میان مردم عادی نداشته!!
بگذرد برخی سخنانشان از روی هوا است و هیچ گونه گرفتگاه و منبعی نمی دهند. این که موبدان در زمانه ساسانیان توانمند بودند، بی گمان درست است. خود شاهان ساسانی از خاندان موبد برآمده بودند و موبدزاده بودند. با این روی آنها نمی خواستند مردم را بی سواد نگه دارند. ویل دورانت می گوید:
در تعلیم و تربیت نیز دین نقشی به سزا ایفا می کرد، دبستانها در معابد جای داشتند و اطفال تحت تعلیم موبدان بودند. تعلیمات عالی در ادبیات، طب، علوم و فلسفه در دانشگاه جند شاپور درخوزستان داده میشد. پسران شاهان محلی و ساتراپها غالبا نزدیک شاه می زیستند با شاهزادگان خاندان سلطنتی، در دانشکده ای که متعلق به دربار بود، تحصیل می کردند. (مجموعه کامل یازده جلدی تاریخ تمدن ویل دورانت، رویه 1833)
زنده یاد فردوسی هم می سراید:
همان کـودکش رابه فرهنگیـان
سپردی چو بودی وُ را هنگ آن
بـه هر برزنی در دبسنان بـدی
همان خان آتـش پرستان بـدی
(شاهنامه، ویراش استاد جلال خالقی مطلق، پوشینه 6، رویه 222)
موبدان به کودکان آموزش می دادند، و در گندیشاپور به روی همگان باز بود؛ نژادگان و خاندان خسروی آموزش و پروششان جدا بود، چگونه برخی می گویند، موبدان می خواستند مردم را نادان نگه دارند؟ چرا سخنشان از روی باد معده یا هوا است؟ در نبشته های پهلوی، به آب، آپ، به خانه، خانک، به بردار، براتر و به نه، نِه می گفتند. (به فرهنگ پهلوی، نوشته بهرام فره وشی بنگرید) دیگر سخنانشان به همین اندازه بی سر و ته است. در روز روشن دروغهای به این گندگی نشنیده بودم!
(دنباله ..) و گواه دیگر تنفر مردم از بیدادی و احکام شرعی زرتشتی، تاریخ ملت ارمنستان است ، زیرا ارمنستان روزگاری ملتی سراسر زرتشتی بوده و زبان ارمنی هنوز پراز واژگان پارسی میانه است ولی همان ملت ارمنستان پیش از پیدایش اسلام و حمله تازیان ، چنان از ظلم زرتشتیان و احکامش به تنگ آمده بودند که بطورملی و جمعی و بی هیچ زور و خونریزی از دین زرتشتی بیرون آمدند و مسیحی شدندو از خط هزوارش خود را رها کردند، و همین را درباره ایران باید گفت که مردم ایران بزور مسلمان نشدند زیرا در میان مردم بومی ایران زرتشتی بروش موبدان ساسانی هیچگاه جا نیافتده بود ، همان مسلمانان هشتصد سال اسپانیا را اشغال کرده بودند ولی نه داستانی از کتابسوزی هست و نه عربها توانستنه بودند اسپانیایی ها را مسلمان گردانند چون اکثریت جامعه اسپانیا خودشان رغبتی به اسلام پیدا نکردند و راهبان کاتولیک اسپانیا حتی در زیر یوغ حکومت های مسلمان،کارهای ادبی و فلسفی پاگان (پیش از مسیحیت ) و مسیحی را بی هیچ اشکالی نسخه برداری و گسترش میکردند.
موبدان زرتشتی در حکومت ساسانیان قدرتشان حتی از شاهان هم بیشتر و زورمندتر بوده و حکایت براندازی قباد شاه که خواهان رِفُرم اجتماعی بود و کشتار های وحشتناکی که موبدان از جنبش ایرانی عدالتخواهان (مزدکیان ) کردند گواه آنست ، در اینکه بیشتر دبیران زمان اشکانی یونانی و سریانی(آسوری) و در زمان ساسانی سریانی(آسوری /سوری/ آرامی) تبار بوده اند هیچ شکی نیست و همانگونه که گفته بودم "هزوارش " در خط پهلوی از میراث همان کاهنان و دبیران سریانی -عبری-عربی بوده است که آب را ماء ، خانه را بیت برادر را اَخ،نه را لا، دست را ید ، پدر را اَب، گوشت را لَحم ، شب را لیل، شاه را مَلک .. مینوشتند و صدها نمونه دیگر که ریشه سامی (آرامی- عربی/عبری ) آن کاملا آشکار است و نیز دانشگاه جندی شاپور در زمان ساسانیان بوسیله خاندان سریانی مسیحی بختیشوع اداره میشده است همه گویای آنست که موبدان زرتشتی در حکومت ساسانیان نمیخواستند و نمیگذاشتند تا مردم بومی ایران سواد یاد بگیرند و به دانش و صنعت بپزدازند ، البته مردم ایران خودشان شاید پنهانی سواد یاد میگرفته بودند و کتابهای ادبی بوده که ایرانیان شاید آنها را بدور از چشم موبدان رونویسی و گسترش میدادند و برای همین آن کتابها(خداینامگ، کلیله و دمنه ،سندبادنامه ، هزار افسانه (هزار و یکشب ).... در میان اندیشمندان بومی ایرانی نگاه داری میشده که پس از فروپاشی ساسانیان از میان نرفت و پساتر ها همانها یا به عربی ترجمه شدند و یا منبع کارهای ادبی فارسی دری شدند همچون شاهنامه دقیقی ، تاریخ بلعمی، ولی بجز موبدان زرتشتی ) که شاید از نوادگان همان کاهنان سریانی -آرامی بوده باشند، در خود جامعه ایراتی گرایش و دلبستگی به نگاه داری نوشته های دینی زرتشتی نبوده و تنها موبدان زرتشتی آنها را نگاه داشتند و همان موبدان زرتشتی تا به امروز هیچگونه اهمیتی به کارهای ادبی و علمی ایرانی و زبان فارسی نمیداده اند.
دوستانی که معتقدند کتابسوزی نبود، یعنی ایرانیان هیچ علمی نداشتند؟ مردم بافرهنگ و دانش خواه ایران (طبق گفته خارجیان) واقعا توانایی نوشتن نداشتند ولی مردم بی فرهنگ یونان آره؟ مگر ایران دانشمندان را از گوشه جهان به خود جذب نمیکرد مانند فیثاغورث و بقراط، یعنی آنها برای شاه کتابی ننوشتند؟ چرا داریوش فرمان به تغییر خط از پارسی به آرامی داد؟ وقتی ایران کتابت نداشت و مردم علاقه ای به نوشتن نداشتند تغییر خط چه لزوم بود؟
زمان ساسانی درحالی که چندین دبیره برای کارهای مختلف داشتیم چرا کتابی نبود؟ اگر ساسانیان مذهبی بودند و به دانشمندان وقع نمیذاشتند جندی شاپور برای چه بود؟ دانشمندانی که از روم به ایران مهاجرت کردند چرا کتاب ننوشتند؟ آنها که طبیعتا باید دانشمندتر از ایرانیان (طبق گفته برخی ها) بودند پس چرا اهمیتی به نگاشتن نمیدادند؟
[quote='siawash110']
4- اگر کتاب های فراوانی در این کتابخانه بوده ، حداقل باید دلیل بر وجود هزاران دانشمند و شاعر و فیلسوف ایرانی بوده باشد و معروفیت و احترام مردم محل و شاهان نسبت به این دانشمندان ( حداقل چهار نفر از آنها باید معروف بوده باشند یا نه ؟ ؟ ؟ ) . . . . چگونه است که قبر کوروش و داریوش یکم و خشایارشا اردشیر یکم داریوش دوم داریوش سوم و اردشیر دوم و اردشیر سوم ، ماسول : ساتراپ ایرانی ، . . . . و قبر الاغ خواهر موسی ! ( استراخاتون در اصفهان ! ! ! ) و قبر حافظ و مولوی و سعدی و فردوسی و رودکی ( سده سوم ) آثار و نشانه ها و یاد آن باقی مانده ولی از آنهمه دانشمند که حداقل باید چند نفر از آنها معروفیت زیادی داشته باشند هیچ مقبره ای باقی نمانده است ؟ ؟ ؟ مگر اینکه مدعی شوید که اعراب ، قبرها را نیز آتش زده و ویران می کرده ا ند ! ! !
[/quote]
1- این که میگویید از اوستا دونسخه بیشتر نبوده است دلیل دارد. اولا 2500 سال پیش مثل حال نبود که با هر نوشته ای چندین نسخه از آن بیاید و در بین مردم توزیع شود. شاهان چندین کتابخانه داشتند که در هرکدام اوستارا میگذاشتند. درضمن چه کسی حاظر بود برای مردم عادی اوستا که هزاران صفحه را داشت رونویسی کند؟ ابتدا قبل حرف زدن فکر کن. درضمن در این که هخامنشیان واقعا زرتشتی بودند اختلاف است ولی این مشخص است که بخش اعظم مردم اچپراتوری دین دیگری داشتند.
2- تیکه کلام شما کاست است. باید بگویم در جوامع پیشرفته کاست وجود دارد و شما مذهبی ها الکی میخواهید مدافع حقوق انسانیت خودرا نشان داده و به این دلیل ساسانی هارا میکوبید. باید بگویم کاست چه مانعی برای علم است؟ یعنی پس از اسلام اصلا کاست نداشتیم؟
3-درضمن اینکه این کتب اسلامی پس از حمله مغول باقی ماند دلایل زیادی دارد. اولا بخش اعظم این کتب در کتابخانه بغداد نسخه داشتند و مغول تا زمان هولاکو به آن راه نیافتند و پس از حمله مغول خواجه نصرالدین هولاکوخان را متقاعد کرد تا کتابخانه هارا نسوزاند. این از دلایلش. لازم بتوجه است مغولان بعدها روش دیگری پیش گرفتند و مدافع فرهنگ شدند اما تازیان تا آخر وحشی و دشمن ادب ماندند و حتی باسوادان را مسخره میکردند. لازم بذکر است که خط و زبان هم عوض نشد اما زمان اعراب هردو عوض شد که باعث دورشدن ارتباط فرهنگی با دوران قبل شد.
4- ما مگر قبر ارسطو و افلاطون را میشناسیم؟ دانشمندان چینی و هندی را میشناسیم؟ کدام دانشمند رومی مقبره دارد؟ شاه چه ربطی به فیلسوف دارد؟ شاه تجملات دارد یعنی قبرش ماندگار تر و باشکوه تر است اما دانشمندان نه. در خود پس از اسلام هم دانشمندان مقبره نداشتند و اکثر اینها زمان پهلوی ساخته شده.
[quote='Jeremiah']
همین نشان می دهد بند آگاهی داشتم، با گذشت زمان در ویر و حافظه اندکی کاستی رخ داد و دو نویسنده خوارزمی را با هم جابجا گرفتم.[/quote]
خانوم ارمیا، میتوانید قسمت پیام هایتان را باز کنیذ؟ با شما کاری دارم.
کتابسوزی ایران و مصر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک