کتابسوزی ایران و مصر
نویسنده:
مرتضی مطهری
امتیاز دهید
از متن کتاب:
از جمله مسائلی كه لازم است در روابط اسلام و ایران مطرح شود مسأله ی كتابسوزی در ایران وسیله ی مسلمین فاتح ایران است. در حدود نیم قرن است كه به طور جدی روی این مسأله تبلیغ می شود، تا آنجا كه آنچنان مسلّم فرض می شود كه در كتب دبستانی و دبیرستانی و دانشگاهی و بالأخره در كتب درسی كه جز مسائل قطعی در آنها نباید مطرح گردد و از وارد كردن مسائل مشكوك در اذهان ساده ی دانش آموزان و دانشجویان باید خودداری شود، نیز مرتب از آن یاد می شود.
اگر این حادثه واقعیت تاریخی داشته باشد و مسلمین كتابخانه یا كتابخانه های ایران یا مصر را به آتش كشیده باشند، جای این هست كه گفته شود اسلام ماهیتی ویرانگر داشته نه سازنده؛ حداقل باید گفته شود كه اسلام هر چند سازنده ی تمدن و فرهنگی بوده است اما ویرانگر تمدنها و فرهنگهایی هم بوده است. پس در برابر خدماتی كه به ایران كرده زیانهایی هم وارد كرده است و اگر از نظری «موهبت» بوده، از نظر دیگر «فاجعه» بوده است.
در اطراف این مسأله كه واقعاً در ایران كتابخانه ها بوده و تأسیسات علمی از قبیل دبستان و دبیرستان و دانشگاه وجود داشته و همه به دست مسلمانان فاتح به باد رفته است، آن اندازه گفته و نوشته اند كه برای برخی از افراد ایرانی كه خود اجتهادی در این باب ندارند كم كم به صورت یك اصل مسلّم در آمده است...
بیشتر
از جمله مسائلی كه لازم است در روابط اسلام و ایران مطرح شود مسأله ی كتابسوزی در ایران وسیله ی مسلمین فاتح ایران است. در حدود نیم قرن است كه به طور جدی روی این مسأله تبلیغ می شود، تا آنجا كه آنچنان مسلّم فرض می شود كه در كتب دبستانی و دبیرستانی و دانشگاهی و بالأخره در كتب درسی كه جز مسائل قطعی در آنها نباید مطرح گردد و از وارد كردن مسائل مشكوك در اذهان ساده ی دانش آموزان و دانشجویان باید خودداری شود، نیز مرتب از آن یاد می شود.
اگر این حادثه واقعیت تاریخی داشته باشد و مسلمین كتابخانه یا كتابخانه های ایران یا مصر را به آتش كشیده باشند، جای این هست كه گفته شود اسلام ماهیتی ویرانگر داشته نه سازنده؛ حداقل باید گفته شود كه اسلام هر چند سازنده ی تمدن و فرهنگی بوده است اما ویرانگر تمدنها و فرهنگهایی هم بوده است. پس در برابر خدماتی كه به ایران كرده زیانهایی هم وارد كرده است و اگر از نظری «موهبت» بوده، از نظر دیگر «فاجعه» بوده است.
در اطراف این مسأله كه واقعاً در ایران كتابخانه ها بوده و تأسیسات علمی از قبیل دبستان و دبیرستان و دانشگاه وجود داشته و همه به دست مسلمانان فاتح به باد رفته است، آن اندازه گفته و نوشته اند كه برای برخی از افراد ایرانی كه خود اجتهادی در این باب ندارند كم كم به صورت یك اصل مسلّم در آمده است...
آپلود شده توسط:
Reza
1398/08/11
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کتابسوزی ایران و مصر
شما راحت باشید، ظاهرا برای گفتگوی بیمبناء کنتوری وجود نداره![/quote]
شما که آن همه کتاب خواندی باید در هر دیدگاهی گام نهید، همیشه سخنانتان تا آنجایی که بنده دیدم کوتاه و بی گرفتگاه و منبع است، تازه ژرف هم نیست. خوب است ما تنها یک ابوریحان و خوارزمی که جفتشان زادگاهشان خوارزم بوده است را با هم جابجا گرفتیم. شما کمی سخن بگو تا یاد بگیریم گفتگوی با مبناء چیست؟ شما کمونیست ها که دست کمی از اسلامیستهای خشک اندیش ندارید؛ خوب بهم می آیید و جیکتان تو جیک هم است. جفتتان تازی پرست و بیگانه گرا و ایرانستیز می باشید.
بنده در زیر کتاب "کوروش دروغین و جنایتکار" این دیدگاه را گذاشته ام:
در راستای گفته های شما علاوه بر نویسندگان مسلمان عرب همچون ابن خلدون، ابوریحان بیرونی که در قرن پنجم می زیست، در کتاب آثارالباقیه عن القرون الخالیه ترجمه اکبر داناسرشت چنین مینویسد:
قتیبه بن مسلم هر کس که خط خوارزمی می دانست از شمشیر می گذارند و آنان که از اخبار خوارزمیان آگاه بودند اخبار و اطلاعات را میان خود تدریس می کردند به دسته پیشین ملحق کرد. بدین سبب اخبار خوارزم به طوری پوشیده ماند که پس از اسلام نمی توانست آن ها را دانست (صفحه 57)
قتیبه بن مسلم باهلی نویسنده و هربدان خوارزم را از دم شمشیر گذاریند و آنچه مکتوب از کتاب و دفتر داشتند همه را طعمه آتش کردند و از آن وقت خوارزمیان امی و بی سواد ماندند و تنها نیازمندی های ایشان در تاریخ به نیروی حافظه است و چون زمان طولانی شد اختلاف خود را فراموش کردند و آنچه را همگی بر آن بودند در تاریخ ماند. (صفحه 75)
(در همان صفحه و رویه نخست دیدگاهها است و نیازی به جستجو نیست) P-:
همین نشان می دهد بند آگاهی داشتم، با گذشت زمان در ویر و حافظه اندکی کاستی رخ داد و دو نویسنده خوارزمی را با هم جابجا گرفتم.
خوشبختانه، برخلاف برخی، اگر اطلاعات نسبتا کافی دربارهی چیزی داشته باشم وارد بحث میشم.
شما راحت باشید، ظاهرا برای گفتگوی بیمبناء کنتوری وجود نداره!
برادر رفیق کمونیست-اسلامیست گرامی، شما اگر خودت چیزی در چنته داشتی رو می کردی، این خودشیرنیها دیرهنگامی است بچگانه به شمار می آید.
بنده این نسک را خوانده ام و نویسنده ی آن ابوریحان بیرونی است. ... همانگونه که بزرگواران می بینند ابوریحان هیچ سندی برای این سخن خود نیاورده، و همانگونه که تاریخ پژوهان آگاه هستند تاریخ بدون تسلسل و اسناد اعتباری ندارد.
دوگانگی و تضادی که در سخن این دانشمند بزرگ پیش آمده؛ این است که خود ایشان زبان خوارزمی را زبانی علمی نمی داند و نمی پذیرد. چرا که در نَسک "داروشناسی در پزشکی" یا "الصیدنه فی الطب" در برگ 168 به این سخن اقرار می کند. بنده عکس آن را در اینجا می گذارم تا خوانندگان خود آن را ببینند و بخوانند که چه گفته.
چنان می نماید که گویا ایشان در عکس دومی زبان خوارزمی را زبانی علمی نمی داند که نوشته ای از آن جاودانه بماند! و در پایان دیدگاهی هم درباره زبان پارسی گفته که امیدوارم انگ ایران ستیزی و تازی پرستی هم بر پیشانی ایشان نقش نبندد!
... در زیر نسک دیگری گفتید که نَسک سوزی را در تاریخ طبری دیده اید، هرچند که من این تاریخ را زمانی خوانده بودم ولی این مورد را به یاد نداشتم. پیش خود پنداشتم که سرانجام یک سند دست اول و معتبر پیدا کردم که این کردار زشت و ناپسند را به اثبات برساند. ولی شوربختانه باید بگویم که هیچ جای تاریخ طبری چنین چیزی یافت نشد.
در چند پیام پیشین شما هم نشانیِ گفته ی بیرونی را در آثارالباقیه به برگ های ۳۵٬۳۶٬۴۸ ارجاع دادید که این هم اشتباه است و از روی تارکده (=اینترنت) روبرداری و در پیام خود گنجاندید. [/quote]
ممنون برای اطلاعات مفید.
دین ما و دولت ما به لحاظ گذشتهٔ خود عربی است، آنه توام اند که برفراز یکی از آنها نیروی الهی در اهتزاز است، وبرفراز دیگری دست آسمانی گسترده است . بارها طوایف گوناگون از زیر دستان به ویژه گیلانیان و دیلمیان گرد هم آمدند تا جامهٔ توحش به دولت بپوشند، اما آرزوی آنها برآورده نشد، روزانه پنج بار اذان در گوشهایشان به صدا در میآید، صف اندر صف پشت سر امامان به نماز وقرآن عربی مبین را میخوانند. در مسجدها پارسهایی را به این برایشان موعظه میکنند، گسترده بمانند بر دستها ودهن! ریسمان اسلام پاره نشود و دژ آن ویران نگردد.
ایشان کجا زبان خوارزمی را در آن فرتوری که فرستادید نادانشورانه می داند؟ هیچ گونه پارادوکسی در کار نیست. ایشان می گوید از برای آنکه همه کتابها به تازی نوشته شده اند، اگر کتابی به خوارزمی نوشته شود برای من بیگانه است. (زیرا زبان همگانی در آن زمان، زبان تازی بود، اگر نویسنده پارسی می نوشت، تازیان و مصریان و آمازیغها از خواندش بی بهره می ماندند، با این روی زبان تازیان در آن زمان درون همه کشورهایی که به زیر فرمانشان بود، زبانی همگانی می بود.) گویا دارد این سخنان را در برابر میهن پرستان آن زمان می گوید. بنده نژادپرست نیستم، نژادپرستی تنها به این نمی گویند که نژاد خود را بپرستی، تازی پرستی هم خودش یک جور نژاد پرستی است، پرستش نژاد دیگری است، خود تازی پرستان بارها به ما حـ ... زاده، بیسواد و ... اینها گفته اند، کسانی همانند ابوریحان که فرهنگ ایرانی را "توحش" می دانستند! (خوب است دیگران در همین گزارش ببینند که ایرانیان یک شبه مسلمان نشدند) بنده سخنی از تازیان، دیگر به میان نمی آورم تا مبادا به من نژادپرست بگویند! دیگران خودشان داوری کنند که وحشیگری کدام است. بنده سخنی درباره ناموس آن کاربر زدم، که درخور همانندی با چند لات باشم؟ شما چرا در همان یوتوب از سخنان درشت و خشونت آمیز مسلمانان درباره کشتار دگراندیشان و دگرباشان نمی گویید؟ اگر برخی از اسلام ستیزان دشنام می دهند، برخی از مسلمانان خواستار کشتار و ترور هستند.
در پاسخ برخی: نوشتار در زمان باستان سخت بود، چیزی به نام دستگاه یا ماشین چاپ نبود :)) نوشتار هم در دست موبدان نبوده است، پیشتر گفتم که داستان کفشگر و انوشیروان یک کژ برداری و سوگیری بوده است. آن کفشگر می خواست که پسرش در دسته دیبران شاهی گذاشته شود، همین نشان می دهد کفشگرزاده پیشتر خواندن و نوشتن آموخته بود. در خود ایران پس از اسلام هزار سراینده و فرزانه نبوده است چه برسد به دوران کوتاهتر ایران پیش از اسلام، ایران کتابهای بسیاری شاید نداشته باشد هرچه باشد بیشتر از تازیان داشت ;-) ما همانند غالیان نمی گوییم خیلی بوده ایم، با این روی تازیان چیزی به ما در دانش ندادند.
2- نظر به کاست طبقاتی موجود در ایران ، نوشتن ، منحصر به دبیران و موبدان بوده که آنها نیز به جز نوشتن کتاب مقدس و خوردن و بلعیدن اموال مردم :-(، هنر دیگری نداشته اند حالا اینهمه دانشمند و فیلسوف از کجا آمده که آنهمه کتاب نوشته باشد ؟
3- چطور در حمله مغول ( که بی شک ، همه چیز را سوخت و نابود کرد ) کتابها و اندیشه ها باقی ماند و رابطه علمی و فرهنگی میان قبل و بعد از حمله مغول از میان نرفت ولی در حمله مسلمین چنین شد ؟
4- اگر کتاب های فراوانی در این کتابخانه بوده ، حداقل باید دلیل بر وجود هزاران دانشمند و شاعر و فیلسوف ایرانی بوده باشد و معروفیت و احترام مردم محل و شاهان نسبت به این دانشمندان ( حداقل چهار نفر از آنها باید معروف بوده باشند یا نه ؟ ؟ ؟ ) . . . . چگونه است که قبر کوروش و داریوش یکم و خشایارشا اردشیر یکم داریوش دوم داریوش سوم و اردشیر دوم و اردشیر سوم ، ماسول : ساتراپ ایرانی ، . . . . و قبر الاغ خواهر موسی ! ( استراخاتون در اصفهان ! ! ! ) و قبر حافظ و مولوی و سعدی و فردوسی و رودکی ( سده سوم ) آثار و نشانه ها و یاد آن باقی مانده ولی از آنهمه دانشمند که حداقل باید چند نفر از آنها معروفیت زیادی داشته باشند هیچ مقبره ای باقی نمانده است ؟ ؟ ؟ مگر اینکه مدعی شوید که اعراب ، قبرها را نیز آتش زده و ویران می کرده ا ند ! ! !
5- متاسفانه شرط اول تحقیق آن است که انسان ، بدون تعصب از مذهب و بدون خشم و دلخوری از رفتار مذهبیون فعلی ، وارد تحقیق شود که چنین کاری گویا بسیار دشوار است . . .
6- به نظر من حمله اعراب به ایران کار درستی نبوده و اگر ادعای آزادی ایرانیان از زیر یوغ شاهان و مغان و فئودالها و خوانین را داشته اند باید گفت : آزادی را به زور شمشیر نمی توان برای ملتی به ارمغان آورد ( و همین نکته را به طرفداران کوروش نیز بارها گفته ام و باز هم می گویم ! ) و این رفتار آنها که نوشتن و گویش فارسی را ممنوع کرده بودند نیز رفتار بسیار زشت و چندش آوری بوده . . . اینکه به ایرانیان نگاه قوم مغلوب را داشته و انواع توهین ها را به آنها روا می داشته اند نیز دور از انسانیت و آزادگی است . . . ولی به هر حال این موارد نباید پرده تعصب بر عقل و چشم انسان بکشد . . . به قول دوست عزیزمان در بدترین حالت نمی توان در خصوص کتابسوزی نظر قاطع داد و نهایتا برای یک محقق بی طرف ، همان حالت شک و ابهام باقی می ماند مگر اینکه روزی روزگاری ، سندی تازه ارائه شود . . . .
درود.
با اینکه بنده تمایلی به پیام گذاشتن در زیر این نَسک و زیر هیچ پیامی در اینجا نداشتم، ولی گفتم پاسخ این بخش از پیام شما را بدهم که خوانندگان به اشتباه نروند.
شما در چند پیام پیشین سخنی را آوردید که در انتهای آن بن مایه "آثارالباقیه عن القرون الخالیه" را یادآور شدید و گویا شما آن را به خوارزمی نسبت داده اید. پیش خود گفتم که چه بسا به اشتباه آوردید، و باز اینجا آن را بازگو کردید که از خوارزمی است.
بنده این نسک را خوانده ام و نویسنده ی آن ابوریحان بیرونی است. از برگ آن عکسی گرفتم و دوستان از اینجا می توانند آن را ببینند و بخوانند.
همانگونه که بزرگواران می بینند ابوریحان هیچ سندی برای این سخن خود نیاورده، و همانگونه که تاریخ پژوهان آگاه هستند تاریخ بدون تسلسل و اسناد اعتباری ندارد.
دوگانگی و تضادی که در سخن این دانشمند بزرگ پیش آمده؛ این است که خود ایشان زبان خوارزمی را زبانی علمی نمی داند و نمی پذیرد. چرا که در نَسک "داروشناسی در پزشکی" یا "الصیدنه فی الطب" در برگ 168 به این سخن اقرار می کند. بنده عکس آن را در اینجا می گذارم تا خوانندگان خود آن را ببینند و بخوانند که چه گفته.
چنان می نماید که گویا ایشان در عکس دومی زبان خوارزمی را زبانی علمی نمی داند که نوشته ای از آن جاودانه بماند! و در پایان دیدگاهی هم درباره زبان پارسی گفته که امیدوارم انگ ایران ستیزی و تازی پرستی هم بر پیشانی ایشان نقش نبندد!
یک پند و اندرز را به عنوان برادر کوچک تر شما می گویم که دست از این انگ زدن ها و تهمت زدن ها به کاربرهای گرامی این تارنگار بردارید. دل استوارم که شما هم دوست ندارید از همین کاربرها کسی به شما انگ و تهمت نژادپرستی بزند.
در جایی هم به جناب نیکدوست گفتید که همه ی مسلمان ها مانند ایشان هستند که توهین و ناسزا می گویند. البته که شما دوست ندارید همین مسلمان ها بیایند و بگویند که جناب جرمیه هم مانند کاربرهای اسلام ستیز یوتیوب هستند که سخنی جز توهین ناموسی ندارند، تنها اینجا مانند یوتیوب شلم شوربا نیست که دیدگاه ها را بازبینی نکنند. امیدوارم این گفتمان میان دوستان با آرامش و مسالمتی دوستانه پیش برود.
یک خرده هم به کاربر بزرگوار جناب vforw گرامی بگیرم که امیدوارم از دست بنده رنجیده نشوند. شما زمانی، در زیر نسک دیگری گفتید که نَسک سوزی را در تاریخ طبری دیده اید، هرچند که من این تاریخ را زمانی خوانده بودم ولی این مورد را به یاد نداشتم. پیش خود پنداشتم که سرانجام یک سند دست اول و معتبر پیدا کردم که این کردار زشت و ناپسند را به اثبات برساند. ولی شوربختانه باید بگویم که هیچ جای تاریخ طبری چنین چیزی یافت نشد.
در چند پیام پیشین شما هم نشانیِ گفته ی بیرونی را در آثارالباقیه به برگ های ۳۵٬۳۶٬۴۸ ارجاع دادید که این هم اشتباه است و از روی تارکده (=اینترنت) روبرداری و در پیام خود گنجاندید.
و سخن پایانی، بنده نه میخواهم بگویم سد در سد این کار انجام شده و نه میخواهم بگویم که سد در سد این کار انجام نشده. برای من در همان هاله ابهام و شک و گمان می ماند. شاید در آینده سندی از خاک بیرون جست و به اثبات رساند.
بهروز و پیروزبخت باشید.
بدرود.
دانشمند و و هیچ مورخی در کتابهای خود اشاره نکرده است،اتفاقاً شهر گندی شاپور(جندی شاژور) تا اوائل سال هیجدهم هجری از تصرف اعراب مصون مانده بود، در سال هیجدهم هجری با وساطت
یکی از ایرانیان تازه مسلمان دروازه های آن شهر به روی اعراب گشوده شد و تا قرن چهارم هجری به حال خود باقی ماند و پس از آن به تدریج موقعیت خود را از دست داد به ویرانی تبدیل شد، بنابراین
اخبار کتاب سوزی در کتابهای برخی مورخین مثل ابن خلدون و دیگران نادرسـت و جعلی و بدون ذکر منبع و مٱخذ است و معتبر نیست، تعصب و اصرار ورزدین به اینکه اعراب در زمان عمربن خطاب رضی
الله عنه کتابخانه های اسکندریه که آتش سوزی در آن قبل از ظهور اسلام اتفاق افتاده و کتـابخانه ی جندی شاپور در ایران که تا قرن سـوم و چهارم هجری پابرجا بوده کار غیـر عقلانی و بیهوده و اتلاف
وقت است، اسلام از آغاز مشوق علم اندوزی بوده و به خصوص مسلمانان در صدر اسلام به کتابخانه ها تعدی ننموده اند
علم های اهل دل حمالشان
علم های اهل تن احمالشان
علم چون بر دل زند یاری شود
علم چون بر تن زند ماری شود
علم کان نبود ز هو بی واسطه
آن نپاید همچو رنگ ماشطه[/quote]
شما پادوهای تازیان از روی معده بسیار سخن می گویید. شاید خودتان عرب باشید! شاید برای همین دو هزاری تان نمی افتد که نویسندگان گواهی دادند این کار در ایران رخ داده است؛ نوشته خوارزمی را چه می گویی که زیر هفت سده پس از اسلام است؟ و گشودن خوارزم در زمان امویان رخ داد، پس خوارزمی نزدیک به آن زمان بوده. با سازش گشودنش چه پیوستگی به نسوزاندن کتاب دارد؟ شما تازی پرستان با بتهایتان بهتر است به همان دشتی که پاکاری و نوکری اش را می کنید بازگردید
دانشمند و و هیچ مورخی در کتابهای خود اشاره نکرده است،اتفاقاً شهر گندی شاپور(جندی شاژور) تا اوائل سال هیجدهم هجری از تصرف اعراب مصون مانده بود، در سال هیجدهم هجری با وساطت
یکی از ایرانیان تازه مسلمان دروازه های آن شهر به روی اعراب گشوده شد و تا قرن چهارم هجری به حال خود باقی ماند و پس از آن به تدریج موقعیت خود را از دست داد به ویرانی تبدیل شد، بنابراین
اخبار کتاب سوزی در کتابهای برخی مورخین مثل ابن خلدون و دیگران نادرسـت و جعلی و بدون ذکر منبع و مٱخذ است و معتبر نیست، تعصب و اصرار ورزدین به اینکه اعراب در زمان عمربن خطاب رضی
الله عنه کتابخانه های اسکندریه که آتش سوزی در آن قبل از ظهور اسلام اتفاق افتاده و کتـابخانه ی جندی شاپور در ایران که تا قرن سـوم و چهارم هجری پابرجا بوده کار غیـر عقلانی و بیهوده و اتلاف
وقت است، اسلام از آغاز مشوق علم اندوزی بوده و به خصوص مسلمانان در صدر اسلام به کتابخانه ها تعدی ننموده اند
علم های اهل دل حمالشان
علم های اهل تن احمالشان
علم چون بر دل زند یاری شود
علم چون بر تن زند ماری شود
علم کان نبود ز هو بی واسطه
آن نپاید همچو رنگ ماشطه
بگفته باستان گرایان عرب ستیز دروغ پرداز، عرب جز قرآن کتابی ندیده بود؛ با خط و کتابت آشنایی نداشت؛ ارزشی برای آثار فرهنگی قائل نبود
اگرکسی تاریخ را بخواند می بیند تازیان نوشتن برایشان سخت بود (یا همگان دانشش را نداشتن یا دبیره آن دورانشان برایشان سخت بود) برای همین قرآن را از بر می کردند، و "قاری" قرآن می فرستادند تا آنکه آن بخشی از "قرآن" را که تا آن زمان آمده بود را بنویسند و پیشکش کنند. یک کتاب پیش از قرآن نام ببرید که تازیان داشته باشند! تازیان بیشترین کاری که در ادب می کردند این بود که هفت تا از بهترین سرودگان آن زمان را در "کعبه" بیاویزند و به آن المعلقات السبع (هفتگانه های آویزان) می گفتند. خود لیلی و مجنونشان را اگر نظامی نمی نوشت تا کنون از میان رفته بود! دانشمندترینشان پیش از اسلام، نضر بن حارث بود که آن هم کتابی نداشت و برای تازیان داستانهای عجمان را که شنیده بود برایشان می خواند. در همین کتاب مطهری که زیرش به گفتگو نشسته ایم، از سخن زنده یاد دکتر معین را به میان آورده می شود، دکتر معین جاحظ از نویسندگان تازی زبان را گواه می آورد که تازیان، دانش اندوزی برایشان ننگ بوده است:
جاحظ در کتاب البیان و التبیین نقل کرده که روزی یکی از امراءِ قبیله قریش کودکی را دید که به مطالعه کتاب سیبویه مشغول است. فریاد برآورد شرم بر تو باد که این شغل آموزگاران و گدایان است!
خود مطهری حتا پایین تر خستو میشه که خود قرآن گفته تازیان بی دانش هستند؛ با این روی برای آنکه فرهنگ تازیان را بپوشاند از آخوندها و آموزگاران می گوید چون کم درآمد هستند بهشان دختر نمی دهند. (کسی میخواهد بخندد برود رویه 31 همین نبشته را بخواند!) این دانشمندشان است که اینگونه یاوه گویی می کند، اکنون یک جوجه هم آمده دارد یک چیزهایی را بلغور می کند در اینجا مولانا باز خوب می گوید:
به میان کاسهلیسان، تو چو دیگ چند جوشی؟
به میان این حریفان، تو درین قمار چونی؟
پس از ابن خلدون و خوارزمی و ... چرا از نویسندگان گذشته کسی نیامد بگوید این ها دروغ می گویند؟ چرا اکنون که مردم ایران آگاه شده اند کاسه لیسان تازیان آن را افسانه می دانند