رسته‌ها
رضا شاه
امتیاز دهید
5 / 3.6
با 75 رای
نویسنده:
درباره:
رضا شاه
امتیاز دهید
5 / 3.6
با 75 رای
از پیشگفتار کتاب:
نگاه من هم به رضاشاه کم و بیش همان روایت رسمی حکومتی بود: رضاشاه را انگلیسی ها به قدرت رساندند و او عامل آنها بود. هدف استعمار انگلستان از این کار وی هم بالطبع مشخص بود: تامین منافع آن کشو و تحقق اهداف و آرمانهای استعماری در ایران.
اگر رضاشاه راه آهن کشید، اگر دانشگاه تاسیس کرد، اگر صنایع جدید آورد، اگر ارتش مدرن ایجاد نمود، اگر قرارداد نفتی جدید با شرکت نفت انگلیس بست، در جملگی این اقدامات هدفی جز تامین منافع بلند مدت استعمار پیر در ایران نداشت. ایضا اقدامات دیگر وی همچون تصرف املاک، کشف حجاب، جدایی دین از سیاست، جلوگیری از دخالت روحانیون در سیاست، مبارزه با شعائر مذهبی همچون عزاداری های محرم، تلاش در احیای فرهنگ و تمدن ایران قبل از اسلام و... همگی به دستور انگلیسی ها صورت گرفت و به منظور از بین بردن فرهنگ ملی، بومی و ایرانی - اسلامی ایرانیان و جایگزین ساختن آن با فرهنگ و مظاهر غربی بود. سرانجام هم وقتی تاریخ مصرفش به پایان رسید، انگلیسی ها او را از قدرت برکنار کردند و به کمک یکی دیگر از عواملشان به نام فروغی، فرزندش محمدرضا پهلوی را جای وی آوردند. همانند بسیاری از دیگر ایرانیان، اینها مجموعه آگاهی های من در مورد رضاشاه بود...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
300
آپلود شده توسط:
مندا
مندا
1398/06/24

کتاب‌های مرتبط

حکومت به شرط چاقو
حکومت به شرط چاقو
2.1 امتیاز
از 59 رای
سوداگران فحشا در عصر پهلوی
سوداگران فحشا در عصر پهلوی
1.9 امتیاز
از 25 رای
پهلوی استوری
پهلوی استوری
4.2 امتیاز
از 5 رای
روزگار پهلوی اول
روزگار پهلوی اول
4.5 امتیاز
از 8 رای
دین ستیزی رژیم پهلوی
دین ستیزی رژیم پهلوی
1.3 امتیاز
از 32 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی رضا شاه

تعداد دیدگاه‌ها:
233
این جنبش در نزد روشنفکران و مجاهدین این بود ولی در نزد مردم و روحانیون همان تنبیه، توهین کنندگان به روحانیت بود. اون جمله بهبانی در حیات یحیی را به شما گفتم. ملک الشعرای بهار هم گفته بیشتر مردم مشروعه خواه بودند و بخشی بی‌طرف، تعداد اندکی هوادار مشروطه از عامه بودند. فکر کنم این جمله این را ثابت کند. مخصوصا پس از تیرخوردن ستارخان و قضیه وثوق الدوله، دیگر ببینید اندیشه مردم چه شد.

در میان روحانیون هم بر خلاف تصور شما یک اختلاف عقیده جدی وجود داشت. میان نائینی و بهبهانی. میان آخوند خراسانی و شیخ فضل الله نوری. اعدام شیخ فضل الله به عنوان مجتهد بزرگ و بردار کشیدن او حاصل این اختلاف بود. هر کسی کتاب تنبیه الامه و تنزیل المله آیت الله نائینی را خوانده باشد متوجه این اختلاف عقیده می شود.
یک جنبش و یک انقلاب در میان کل جامعه ایرانیان به وجود آمده بود. جامعه و مردم ایران چه روحانی و غیر روحانی تکان خورده بودند. بحثهای تازه ای مطرح شده بود.
این جملتون منو کشته!: اگر رضا شاه هم نبود این کار انجام می شد. آره! انگیلیسی ها خوب عدلیه‌ای برای ایران بریتانیا درست میکردند!

سطح بحث با شما پایین است. این را از روی سخنانی که بیان می کنید می گویم.
ایجاد و اصلاح دادگستری از رضا شاه نبود. از داور بود. و پیش از داور هم مطرح بود. اگر رضا شاه نبود، جامعه ایران باز به سمت این نوسازی می رفت. و البته روحانیون هم اگر مخالفت می کردند همان کاری را با آنها می کردند که با شیخ فضل الله نوری کردند. باقی اصلاحات رضا شاه هم به طور کامل ایده و فکرشان از کسان دیگری بود. شاید بشود گفت نقش رضا شاه در اجرای این اصلاحات مثبت بوده. ولی نسبت دادن کل این اصلاحات به رضا شاه فکر درستی نیست. رضا شاه مبدا و بنیانگذاری هیچ اندیشه جدیدی نبود
چون غیرت مردم حسابی علیه سلطنت بالا رفت و میخواستند حکومت را یک تنبیه کوچک کنند.

قضاوت باشد با مردم و تاریخ که مردم ایران می خواستند محمد علی شاه را یک تنبیه کوچک بکنند؟ میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل می خواست محمد علی شاه را یک تنبیه کوچک بکند؟ ملک المتکلمین می خواست شاه تنبیه کوچکی بشود؟ شما خودتان فکر می کنید که چه حرفهایی می زنید؟
شما هیچ وقت تاریخ مشروطه کسروی را خوانده اید؟
. این روحانیون طرفدار مشروطه جالبش آن است که ثروت زیادی نداشتند و پس از مشروطه ثروتمند شدند!

حرفهای بدون سند و منبع. مثلا آیت الله نائینی ثروتش قبل و بعد از مشروطه چقدر بود؟
این سه جنبش، دو جنبش توانایی اصلاحات را نداشتند، در قیام خیابانی پانترکیسم ها نفوذ کردند، قیام پسیان افسران انگلیسی که میخواستند خراسان را مستقل کنند. قیام کوچک خان هم که اصلا شد قیام بلشویکی!
هیچ رجل دلسوزی واسه ایران نبود و اگه بود یا فاسد شد یا تواناییش را نداشت

این ارزیابی شما هم درست نیست. حداقل به باور برخی از تاریخ نگاران و مورخین بی طرف پسیان به مراتب شایستگی بیشتر و بهتری برای رهبری ایران داشت او جایگزین شایسته تری برای رضا شاه بود رجوع کنید به کلنل پسیان و ناسیونالیسم انقلابی در ایران اثر استفانی کرونین.
رجال دلسوز زیاد بود.. اسامی کسانی را که در زمان پادشاهی رضا شاه پهلوی به دست مبارک او سربه نیست شدند بخوانید متوجه می شوید
am1342 نوشت:
نقل قول: متوجه معنی سخن شما نشدم. ولی فکر نمی کنم شما یک نو اندیش باشید. چون روایتی که از تاریخ می گوید روایت طرفداران سلسله پهلوی است از تاریخ. متعلق است به 60 سال پیش. تخیلات و اوهام است چون منطبق بر رویدادهای تاریخ نیست.
ببین من گوشام از مضخرفات مذهبی ها و مصدقی ها پره. چه بخوای چه نخوای ایران به پهلوی ها مدیونه.
نقل قول: سخن شما مغشوش است. البته فکر می کنم خودتان هم نمی دانید دارید به طور دقیق در مورد چه دوره ای صحبت می کنید.
درباره دوران پهلوی. اندیشه های خریدار آن دوره
نقل قول: اندیشه جمهوری قبل از به سلطنت رسیدن رضا شاه پهلوی در ایران طرفدار داشت. خود رضا شاه هم در آغاز به سمتش رفت. اما به خواست روحانیون و علمای اسلام از این خواسته بازگشت و به سمت سلطنت رفت. اندیشه جمهوری را اولین بار خود رضا خان سردار سپه مطرح کرده بود.
من در سخنی که از جمهوری گفتم، درباره عامه مردم و اینکه چطور مردم خواهان جمهوری شدند. این را خودم میدانستم.
نطق مصدق را دقیق نقل کنید تا به شما بگویم وقتی گزینشی از کسی نقل قول می کنید چه اشکالی دارد. نسبت دروغ به شخصیتهای تاریخی در فضای مجازی دادن کاری ندارد. اگر به نقل قول این سخنان باشد، محمدرضا شاه پهلوی سخنان بیشتری در ستایش و تایید اسلام و نقش روحانیون دارد
نقل قول: در آن دوران چیزی به اسم ملی مذهبی وجود نداشت. حزبی که وجود داشتد اسمش جبهه ملی بود، که مرکب بود از چندین حزب و گروه بود. در دوره خاتمی، شاید نزدیک به 60 سال بعد بود که آنها نام ملی مذهبی را برای خودشان برگزیدند.
ببخشدا، پس بازرگان خودشو چی مینامید؟ ملی مذهبی یک تفکر است نه حزب. جبهه ملی اتفاقا یک عده خائن بودند که بدون تفکر...حالا نمیخوام برای خودم تو این سایت دردسر درست کنم.
نقل قول: واقعیت این بود که تا سال 1342 جامعه ایران، فعالین سیاسی، نیروهای سیاسی ، هنوز امیدوار بودند که از طریق مبارزات پارلمانی و الگوی قانونی و طبق قانون مشروطه بتوانند قدرت شاه را محدود کنند.. که البته چنین نشد. با مایوس شدن جامعه از این روند، به طور مشخص بعد از سال 1342 نخبگان سیاسی و فعالین سیاسی به راه دیگری رفتند.
نخبگان از زمان رضاشاه متمایل شدند به مارکسیسم و لیبرالیسم. بیشتر روشنفکران آن‌دوره افکار چپی داشتند. عامه مردم هم گفته های روحانیون که آنها افکار شاه‌دوستی داشتند و بعد از چند حادثه از سلطنت متنفر شدند.
درباره مشروطه. اولا رضاشاه با حمایت مشروطه خواهان بسلطنت نشست.

و بعد اکثر آنها را یا کشت، یا خانه نشین کرد ، یا تبعید کرد. همان مشروطه خواهانی که شما اهمیت نمی دهید به چه چیزهایی فکر می کردند و چه آرمانی داشتند. خودتان گفتید پهلوی ها خودشان را به مشروطه چسبانده بودند. جایی که نیاز بود از آن استفاده می کردند. جایی که نیاز نبود آن را کنار می گزاشتند. عین گفتار خودتان. جایی که به نفع شما نیست مشروطه می شود آلت دست بهبانی و چند آخوند دیگر. جایی که سود شما اقتضا کند مشروطه مهم می شود.
دوما در قانون اساسی اسم هیچ سلسله‌ای نیامده. یعنی هر سلسله‌ای بعد از او باشد باید آن را رعایت کند. درضمن وقتی مجلس اورا انتخاب میکند، یعنی با ارتش و قوا قهریه آن را بدست نمیاورد. یعنی توسط رژیم مشروطه انتخاب شده و باید همان قانون را دنبال کند.

من متوجه نشدم منظور سخن شما چیست. ولی بخشی از سخن شما در تایید حرف بنده است. یعنی مشروطه این قدر مطرح بوده که حتی برای نمایندگانی مجلسی که انقراض قاجاریه را اعلام کردند و به سلطنت رضا شاه پهلوی جنبه قانونی دادند هم اهمیت داشت.
بحث در مورد انتخاب رضا شاه توسط رژیم مشروطه نیست. بحث بر سر این است که رفتار رضا شاه و پسرش محمدرضا شاه با ارگان ها و نهادهای برآمده از مشروطیت چگونه بود؟
اگر مشروطه مرده بود، اگر مرده متحرک بود و روی کاغذ وجود داشت، چطور برای مجلسی که تاج پادشاهی را روی سر رضا شاه گزاشت دارای اهمیت بود. چطور خود رضا شاه بعد از به قدرت رسیدن به طور رسمی جرعت نکرد، یا نتوانست قانون را عوض کند؟ چطور پسرش محمدرضا پهلوی تا سال 1357 مخالفینش را به جرم اقدام علیه رژیم مشروطه محاکمه می کرد؟
am1342 نوشت:
نقل قول:
شاید کسانی در میان رجال سیاسی این گونه بودند. ولی این سخن در کلیتش درست نیست.

منظور از اهمیت ندادن به اندیشه هایشان در این بحث است و میخواستم ادیتش کنم که وقتش گذشت.
این جنبش در نزد روشنفکران و مجاهدین این بود ولی در نزد مردم و روحانیون همان تنبیه، توهین کنندگان به روحانیت بود. اون جمله بهبانی در حیات یحیی را به شما گفتم. ملک الشعرای بهار هم گفته بیشتر مردم مشروعه خواه بودند و بخشی بی‌طرف، تعداد اندکی هوادار مشروطه از عامه بودند. فکر کنم این جمله این را ثابت کند. مخصوصا پس از تیرخوردن ستارخان و قضیه وثوق الدوله، دیگر ببینید اندیشه مردم چه شد.
این جملتون منو کشته!: اگر رضا شاه هم نبود این کار انجام می شد. آره! انگیلیسی ها خوب عدلیه‌ای برای ایران بریتانیا درست میکردند! درباره فساد رضاشاه باید بگپیم من نیز قبولش دارم به هرحال اگر ترازوی اعمال رضاشاه را وزن کنیم، کفه اعمال مثبت سنگین تر است.
و شما کامنتم را نخوانده اید. شعور مردم نسبت به مشروطه و آرزوی منورالفکران چه ربطی دارد؟ اون دعوا رو چندبار بگویم عامل انقلاب مردم شد، چون غیرت مردم حسابی علیه سلطنت بالا رفت و میخواستند حکومت را یک تنبیه کوچک کنند.
ایران زمان مشروطه، یک مردم بی‌سواد و فقیر و قحطی زده بودند و گوش بفرمان روحانیون و روشنفکران هم عده‌ای بودند که توانستند به خارج روند. چنانکه ببینیم بسیاری از این افراد ملی گرا نبودند و یا انگلوفیل بودند یا روسوفیل، نه ناسیونالیسم. روحانیون اگر با دقت ببینیم ابتدا ضداینها بودند اما به علت تعدی درباریان و سلطنت به آنها و نفوذ خارجی برای گوشمالی سلطنت به قیام پیوستند. این روحانیون طرفدار مشروطه جالبش آن است که ثروت زیادی نداشتند و پس از مشروطه ثروتمند شدند!
من درباره آرزوی منورالفکران صحبت نمیکنم، درباره آرزو و فهم مردم از اهداف مشروطه.
این سه جنبش، دو جنبش توانایی اصلاحات را نداشتند، در قیام خیابانی پانترکیسم ها نفوذ کردند، قیام پسیان افسران انگلیسی که میخواستند خراسان را مستقل کنند. قیام کوچک خان هم که اصلا شد قیام بلشویکی!
هیچ رجل دلسوزی واسه ایران نبود و اگه بود یا فاسد شد یا تواناییش را نداشت
تخیلات...این تمام چیزهایست که شما مذهبی ها یا مصدقی ها به نواندیشان میگویید. درحالی که شما فقط مثل طوطی تکرار میکنید.

متوجه معنی سخن شما نشدم. ولی فکر نمی کنم شما یک نو اندیش باشید. چون روایتی که از تاریخ می گوید روایت طرفداران سلسله پهلوی است از تاریخ. متعلق است به 60 سال پیش. تخیلات و اوهام است چون منطبق بر رویدادهای تاریخ نیست.
تمام جوانان جز پان ایرانیست ها و دبگران طرفدار ملی مذهبی بودند یا کمونیسم. روحانیون هم تصمیم گرفتند از حمایت سلطنت دست بردارند اندیشه جمهوری را در ذهن عامه مردم کاشتند. دلیل اینکه اگر مشروطیت بین برخی مردم بود یعنی ملا یا آیت الله اهل آن محل از مشروطه خواهان بود. مصدق هم ملی‌گرا نبود. ایشون نطقی دارند که میگویند الویت اول اسلام و بعد ایران است.

سخن شما مغشوش است. البته فکر می کنم خودتان هم نمی دانید دارید به طور دقیق در مورد چه دوره ای صحبت می کنید.
اندیشه جمهوری قبل از به سلطنت رسیدن رضا شاه پهلوی در ایران طرفدار داشت. خود رضا شاه هم در آغاز به سمتش رفت. اما به خواست روحانیون و علمای اسلام از این خواسته بازگشت و به سمت سلطنت رفت. اندیشه جمهوری را اولین بار خود رضا خان سردار سپه مطرح کرده بود.
نطق مصدق را دقیق نقل کنید تا به شما بگویم وقتی گزینشی از کسی نقل قول می کنید چه اشکالی دارد. نسبت دروغ به شخصیتهای تاریخی در فضای مجازی دادن کاری ندارد. اگر به نقل قول این سخنان باشد، محمدرضا شاه پهلوی سخنان بیشتری در ستایش و تایید اسلام و نقش روحانیون دارد
در آن دوران چیزی به اسم ملی مذهبی وجود نداشت. حزبی که وجود داشتد اسمش جبهه ملی بود، که مرکب بود از چندین حزب و گروه بود. در دوره خاتمی، شاید نزدیک به 60 سال بعد بود که آنها نام ملی مذهبی را برای خودشان برگزیدند.
جبهه ملی تا کودتای 28 مرداد 1332 فعال بود. بعد از کودتا نهضت مقاومت ملی تشکیل شد. در دهه 40 که فضا کمی باز شد جبهه ملی دوم تشکیل شد. در این موضع جناح مذهبی جبهه ملی از آنها جدا شد و نهضت آزادی را تشکیل داد.
واقعیت این بود که تا سال 1342 جامعه ایران، فعالین سیاسی، نیروهای سیاسی ، هنوز امیدوار بودند که از طریق مبارزات پارلمانی و الگوی قانونی و طبق قانون مشروطه بتوانند قدرت شاه را محدود کنند.. که البته چنین نشد. با مایوس شدن جامعه از این روند، به طور مشخص بعد از سال 1342 نخبگان سیاسی و فعالین سیاسی به راه دیگری رفتند.
الگوی گرایش به مشروطه در سال 1340 توسط فعالین سیاسی ضد شاه طرد می شود. تا زمانی که دکتر شاپور بختیار در فرصت کوتاهی که داشت فکر و ایده برگشت به قانون اساسی را مطرح می کند.
دکتر مصدق را یکی از سمبل ها و الگوهای ملی گرایی ایرانی می دانند. به اندازه کافی در این مورد کتاب، و مقاله نوشته شده که هر کسی که اهل کتاب خواندن باشد بعید است آنها را ندیده باشد
اهمیتی نمیدهم آنها چه اندیشه‌ای داشتند. داریم درباره عامه مردم صحبت میکنیم که گوششان فقط به منر است. سواد برای خواندن نداشتند. یعنی از بیخ و بن با امروز فرق میکنند آنوقت شما فکر میکنید آنها دموکراسی میشناختند؟ آنهایی که به دار رفتند گفتند آزادی میخواهیم ولی وقتی زیرساخت هایی برای آسایش مردم نیست آنها به هر جباری تن میدهند. اگه آن روشنفکران این اندیشه را نمیدانستند یعنی هیچی از تحقیقات علمی سرشان نمیشد.

اگر می خواهید تاریخ مشروطه را بخوانید مجبور هستید به اندیشه های آنها اهمیت بدهید.
جنبشی و انقلابی در ایران اتفاق می افتد. گروهی از مردم در دفاع از این جنبش و انقلاب سلاح بردست می گیرند. گروهی جان شیرینشان را می دهند. بعد شما اهمیت نمی دهید؟ به چه چیز اهمیت نمی دهید؟ خوب چطور می خواهید این جنبش را تحلیل کنید؟
به آنهایی که بزرگترین مجتهد دوران ، یعنی شیخ فضل الله نوری را بر دار کشیدند اهمیت نمی دهید؟ خوب اهمیت ندهید. من هم به گفتار شما اهمیت نمی دهم. این همه سلطنت طلب در ایران هست که جعل تاریخ می کنند. شما هم یکی مثل آنها
گفتگوی ما در مورد دموکراسی نیست. به یاد ندارم جایی سخن از دموکراسی گفته باشم. یا گفته باشم مردم برای دموکراسی قیام کرده بودند. جنبش ایرانیان در دوره مشروطه برای تاسیس عدالتخوانه و محدود سازی قدرت پادشاه و دربار و تا حدی آزادی سیاسی بود.
اما بزرگترین آرزویشان عدالتخانه بود که توسط رضاشاه بنا شد، یعنی چند ده سال بعد. بزرگترین خواسته روشنفکران مشروطه.

عدالتخوانه را مرحوم داور به کمک افراد نو گرا درست کرد. بدون شک این اقدام در دوره سلطنت رضا شاه پهلوی انجام شد. ولی فکر و ایده نوسازی عدلیه پیش از سلطنت رضا شاه وجود داشت اگر رضا شاه هم نبود این کار انجام می شد. و البته داور هم قربانی قدرت طلبی رضا شاه شد، رضا شاه او را حذف کرد. وقایع بعدی سلطنت رضا شاه هم نشان داد رضا شاه تا این حد استقلال عدلیه را قبول دارد که به نفعش باشد نمونه اش کاری بود که او با احمد کسروی کرد.
البته در حرفهای شما تناقض وجود دارد. یک جا می گویید مردم در زمان مشروطه هیچ نمی دانستند و اصلا کل دعوای مشروطه به خاطر دعوای بهبهانی و عین الدوله بود جایی می گوید بزرگترین خواسته روشنفکران مشروطه عدالتخوانه بوده.
مشخص نیست از دید شما اوضاع در ایران چطوری بوده؟ بلاخره یک سری روشنفکر در جنبش مشروطه وجود داشتند که آرزویشان محدود کردن قدرت پادشاه و تاسیس مجلس و درست کردن عدلیه بوده یا چنین چیزی نبوده؟
جالب این است که در اواخر قاجار طبق گفته ملک الشعرای بهار همه خسته بودند و ناامید و فقط سردار سپه بود که امید داشت و توانست اوضاع را سروسامان دهد.

از نظر تاریخی این گفتار آن چنان درست نیست. حداقل سه جنبش در آن دوران وجود داشت که البته جای بحثش اینجا نیست. (پسیان و خیابانی و کوچک خان)
شاید کسانی در میان رجال سیاسی این گونه بودند. ولی این سخن در کلیتش درست نیست.
am1342 نوشت:
نقل قول:
محمدرضا شاه پهلوی هم مجبور بود که تا سال 1357 مخالفینش را به جرم "اقدام علیه سلطنت مشروطه" و "اقدام علیه رژیم مشروطه محاکمه" کند که همچنان نشان می دهد که پایه و اساس سلطنت پهلوی روی انقلاب مشروطه بوده.
شما باید به تناقضی که در سلطنت و پادشاهی رضا شاه و محمدرضا شاه بود فکر کنید. چطور می شود به حفظ یک قانون سوگند بخورند ولی خودشان آن قانون را نقض کنند؟
چطور می شود که محمدرضا شاه پهلوی تا سال 1357 مخالفینش را به جرم ضدیت با‌سلطنت مشروطه ایران به زندان و اعدام و حبس و تبعید محکوم کند، و بعد خودش اساس مشروطیت را زیر پا بگذارد و احزاب را ممنوع کند؟

تخیلات...این تمام چیزهایست که شما مذهبی ها یا مصدقی ها به نواندیشان میگویید. درحالی که شما فقط مثل طوطی تکرار میکنید.
شما برایم از دوران قبل از رضاشاه سند بیاورید که مردم طرفدار مشروطه بودند. و این نسل تجربیات خودرا به نسل دیگر میدهد. درباره سوسیالیسم کاملا واضحه. تمام جوانان جز پان ایرانیست ها و دبگران طرفدار ملی مذهبی بودند یا کمونیسم. روحانیون هم تصمیم گرفتند از حمایت سلطنت دست بردارند اندیشه جمهوری را در ذهن عامه مردم کاشتند. دلیل اینکه اگر مشروطیت بین برخی مردم بود یعنی ملا یا آیت الله اهل آن محل از مشروطه خواهان بود. مصدق هم ملی‌گرا نبود. ایشون نطقی دارند که میگویند الویت اول اسلام و بعد ایران است.
درباره مشروطه. اولا رضاشاه با حمایت مشروطه خواهان بسلطنت نشست و دوما در قانون اساسی اسم هیچ سلسله‌ای نیامده. یعنی هر سلسله‌ای بعد از او باشد باید آن را رعایت کند. درضمن وقتی مجلس اورا انتخاب میکند، یعنی با ارتش و قوا قهریه آن را بدست نمیاورد. یعنی توسط رژیم مشروطه انتخاب شده و باید همان قانون را دنبال کند.
درضمن، رضاشاه در چندسال اول سلطنتش سعی کرد قانون اساسی را رعایت کند اما قدرت فاسدش کرد.
اینکه آنها به مشروطه میچسبند اولا استفاده از اندیشه‌ای برای مقابله با اندیشه دیگر بود، دوما واقعا به ژن باور داشتند اما درحال ایجاد زیرساخت دموکراسی برای مردم بودند و مجبور بودن بجای تکیه بر رجال خائن از روحیه ملی گرایی خود استفاده کنند. سوما توسط مجلس مشروطه انتخاب شده اند و باید حرمتش را ظاهری نگه دارند. درضمن رضاشاه هنوز آنقدر قدرت نداشت که همچین فرمانی دهد چون مجلس بسرعت اضلش میکرد. درضمن رضاشاه میدانست با این قانون نیز میتواند جلو رود
am1342 نوشت:
ساده لوحی و خام خیالی است که گمان کنیم جنبشی که در میان توده مردم ایران افتاده بود از دعوای این یکی با آن یکی شروع شده بود.

اهمیتی نمیدهم آنها چه اندیشه‌ای داشتند. داریم درباره عامه مردم صحبت میکنیم که گوششان فقط به منر است. سواد برای خواندن نداشتند. یعنی از بیخ و بن با امروز فرق میکنند آنوقت شما فکر میکنید آنها دموکراسی میشناختند؟ آنهایی که به دار رفتند گفتند آزادی میخواهیم ولی وقتی زیرساخت هایی برای آسایش مردم نیست آنها به هر جباری تن میدهند. اگه آن روشنفکران این اندیشه را نمیدانستند یعنی هیچی از تحقیقات علمی سرشان نمیشد.
درضمن جنبش مشروطه در بخش انقلابش همان دلخوری بهبانی بود و برایم مهم نیست میخواهید قبولش کنید یا نه ولی حقیقت اینه.
آدم گرسنه دین و ایمان نداره. برطبق این سخن مردم ایران دمکراسی میخواستند چکار؟ خود ملک الشعرا در اوایل کتابش مینویسد که بخش عمده عامه طرفدار استبداد بودند. یعنی بخش عمده روحانیون طرفدار استبداد بودند. اما آرمان های مجاهدین مشروطه.
این افراد درباره فضای تیره و تار استبداد قلم میزدند و میگفتند این مشکل حل شود، ایران بهشت میشود. درحالی؟که خبر ندارند همین انگلستان در ابتدا با نظام استبدادی توانست زیرساخت های مناسب را راه بیاندازد تا بعدها که دموکراسی آمد. جالب این است که در اواخر قاجار طبق گفته ملک الشعرای بهار همه خسته بودند و ناامید و فقط سردار سپه بود که امید داشت و توانست اوضاع را سروسامان دهد.
مگر سعدالدوله ها، وثوق الدوله ها، نصرت الدوله ها، سیدضیا ها طرفدار مشروطه نبودند. چطور وضعیتشان اینگونه شد؟ سعدالدوله همان اوایل عاقبت مشروطه را حدس زد و استبداد را گرفت. نصرت الدوله وثوق الدوله و سیدضیا به مشروطه که هیچ، به کشورشان هم خیانت کردند و عامل استعمار شدند. نمونه‌ها زیاد است.
اما بزرگترین آرزویشان عدالتخانه بود که توسط رضاشاه بنا شد، یعنی چند ده سال بعد. بزرگترین خواسته روشنفکران مشروطه.
بدست گرفتن سلاح نیز توسط مردم نبود و توسط قشرهای خاص جامعه بود. ممکن بود البته مردم توسط روحانیون طرفدار مشروطه بسیج شوند. قضیه بدار کشیدن شیخ فضل الله برخلاف خواسته مردم بود، بطوری که مردم پسرشو بدلیل بی‌توجهی به مرگ پدر کشتند. سالها مردم طرفدار مشروعه بودند و مشروطه خواهان را وابسته انگلیس میدانستند. فضیه وثوق؟الدوله ها و تیرخوردن ستارخان هم که بیشتر مشروطه را بی‌آبرو کرد.
البته شاید برایتان جالب باشد که مردم اصلا در اوضاع سیاسی دخالت نمیکردند. در زمان انتقال سلطنت مردم کوچترین توجهی به آن نداشتند.
قانون مشروطه برای تفکر عامه مردم چیزی جز بدبختی نبود و اصلا هم بین مردم زنده نبود. روشنفکراهم بیشتر به سوسیالیسم تمایل پیدا کرده اند. اتفاقا مشروطه بین درباریان یادش زنده بود نه عامه.

نوشته های شما با وقایع تاریخی همخوانی ندارد. یعنی این قدر سند و مدرک تاریخی برای رد ادعا؟ یا بهتر بگویم تخیلات شما هست که نمی دانم کدامش را بگویم. مردم عادی، نخبگان، و سیاسیون به سمت مشروطه گرایش داشتند. این را هر کسی که وقایع تاریخی ایران از زمان سلطنت رضا شاه پهلوی را تا زمان کودتای 28 مرداد 1332 دنبال کند متوجه می شود که گرایش به قانون اساسی و مبارزات پارلمانی و برگشت به ایده مشروطه در میان نخبگان سیاسی (و نه درباریان) در میان فعالین سیاسی (و نه مردم عوام) طرفدار داشت. و در سپهر سیاست ایران نیروهای ناسیونالیست دموکرات مثل زنده یاد مصدق ،بخش مهمی از گرایشات سیاسی مردم ایران را نشان میدادند. (تا سال 1342)
اینکه پهلوی ها به مشروطه میچسبیدند اولا یادآور گذشته را میکردند تا نشان بدهند وضع بهتر شده و دوما پهلوی ها حکومتی درون رژیمی بودند نه یک رژیم جدید تا قانون جدید بیاورد. سوما یاد مشروطه تنها راه برای مقابله با نفوذ دیگر اندیشه ها در افکار مردم بود.

فکر کنم ناخواسته چیزی نوشتید. "پهلوی ها به مشروطه می چسبیدند" یعنی هرگز به آن باور نداشتند. برای مردم رل بازی می کردند. ادای اعتقاد به مشروطه را در می آوردند.
این که پهلوی ها مجبور بودند برای مشروعیت حکومتشان بروند سراغ مشروطه و خودشان را بچسبانند به مشروطه و به دروغ حرف از حمایت از مشروطه بزنند، نشان از اهمیت این جنبش، از زمان آغازش تا سال 1332 شمسی در میان مردم ایران و نخبگان سیاسی و فعالین سیاسی است. اگر گفتار شما درست بود رضا شاه پهلوی وقتی مجلس انقراض قاجاریه را اعلام کرد و یک سلطنت جدید بر ایران حکم فرا شد ، باید قانون مشروطه را هم حذف می کرد. اساسا می گفت مشروطه و انقلاب مشروطه چیزی بوده که مربوط بوده به سلطنت قاجاریه.
محمدرضا شاه پهلوی هم مجبور بود که تا سال 1357 مخالفینش را به جرم "اقدام علیه سلطنت مشروطه" و "اقدام علیه رژیم مشروطه محاکمه" کند که همچنان نشان می دهد که پایه و اساس سلطنت پهلوی روی انقلاب مشروطه بوده.
شما باید به تناقضی که در سلطنت و پادشاهی رضا شاه و محمدرضا شاه بود فکر کنید. چطور می شود به حفظ یک قانون سوگند بخورند ولی خودشان آن قانون را نقض کنند؟
چطور می شود که محمدرضا شاه پهلوی تا سال 1357 مخالفینش را به جرم ضدیت با‌سلطنت مشروطه ایران به زندان و اعدام و حبس و تبعید محکوم کند، و بعد خودش اساس مشروطیت را زیر پا بگذارد و احزاب را ممنوع کند؟
سخنان شما سست است، تا حدی زیادی بیان آرزوها و خیالات شما است که می خواهید از سلطنت پهلوی دفاع کنید، پس مجبورید از روی اجبار و جبر سیاسی کل وقایع تاریخی قبل از سلطنت رضا شاه را وارونه کنید. هدف اصلی تاریخ نیست. هدف شما دفاع تام و تمام از سلطنت پهلوی است.
آرمان شهدای مشروطه چه بود؟
آرمان میرزا جهانگیرخان سوراسرافیل.. ملک المتکلمین ، ثقةالاسلام تبریزی و همه آنهایی که در راه مشروطه جان باختتند چه بود؟ صدها آدم گمنامی که در این جنبش شرکت کردند چه دلیلی برای این کار داشتند؟ آنهایی که توسط قزاق ها دار زده شدند چه آرمانی داشتند؟ آنهایی که گلوله خوردند و تکه تکه شدند چه آرمانی داشتند؟ ساده لوحی و خام خیالی است که گمان بریم آنها به عشق جاده و تاسیس بانک این کار را کردند؟ ساده لوحی است که گمان بریم کل این جنبش از دلخوری بهبهانی از عین الدوله شروع شده بود. ساده لوحی و خام خیالی است که گمان کنیم جنبشی که در میان توده مردم ایران افتاده بود از دعوای این یکی با آن یکی شروع شده بود.
بیمارستان؟ و کارخانه و چه ربطی دارند به بحث ما؟ اگر بیمارستان یا کارخانه وجود داشته باشد مردم دانا می شوند؟ یا اینها کمک به انقلاب مردم می کنند؟ مردمی که جلوی قزاق های محمد علی شاه را گرفتند او را از کشور بیرون کردند طرفدار ساخت جاده و کارخانه بودند؟ خودتان فکر می کنید که چی دارید تایپ می کنید؟ مردمی که شیخ فضل الله نوری را بر دار کشیدند جمع زیادی از روحانیون طرفدار سلطنت را کشتند دنبال کشیدن جاده بودند؟
مردمی که سلاخ برداشته بودند و اگر دفاع آنها نبوند کسی باقی نمی ماند که رضا خان سردار سپه را ، شاه ایران کند آرمانشان چی بود؟
هر جنبشی طیف های مختلفی دارد. برخی مذهبی بودند، برخی اندیشه چپ داشتند ولی اساس مشروطه همانی بود که گفتم : محدود ساختن قدرت پادشاه و دربار. مشخص کردن حدود قدرت شاه. و حق داشتن یک دادگستری بی طرف. آرمانی که شاید هنوز هم برای ایرانیان مطرح باشد. محدود ساختن قدرت مطلقه و داشتن یک قوه قضاییه مستقل.

دانلود رایگان

اگر عضو نیستید در کمتر از یک دقیقه عضو شوید و کتاب اول خود را رایگان دریافت کنید.

ورود / ثبت‌نام

دانلود بدون معطلی

این کتاب را بدون نیاز به عضویت، خریداری کنید. پیش از خرید، می‌توانید از طریق گزینه مطالعه آنلاین، صفحاتی از کتاب را مشاهده کنید.

خرید   59,000 تومان
PDF
6 مگابایت
رضا شاه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک