دیوان رباعیات ابوسعید ابوالخیر
نویسنده:
ابوسعید ابوالخیر
امتیاز دهید
وصل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا
هرچند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا
بیشتر
دردانه کجا حوصله مور کجا
هرچند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا
آپلود شده توسط:
Reza
1386/11/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیوان رباعیات ابوسعید ابوالخیر
فریاد همی کند ز دستم توبه
دیروز به توبه ای شکستم ساغر
وامروز به ساغری شکستم توبه
ما کشتهٔ عشقیم و جهان مسلخ ماست
ما بیخور و خوابیم و جهان مطبخ ماست
ما را نبود هوای فردوس از آنک
صدمرتبه بالاتر از آن دوزخ ماست
بر ما در وصل بسته میدارد دوست
دل را به فراق خسته میدارد دوست
منبعد من و شکستگی بر در دوست
چون دوست دل شکسته میدارد دوست
یا آنکه حریم تن سرای غم تست
لطفیست که میکند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم تست
یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما
یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
وا فریادا ز عشق وا فریادا کارم بیکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
***
دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت اشکم همه در دیدهی گریان میسوخت
میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو بر من دل کافر و مسلمان میسوخت
***
ما کشتهی عشقیم و جهان مسلخ ماست ما بیخور و خوابیم و جهان مطبخ ماست
ما را نبود هوای فردوس از آنک صدمرتبه بالاتر از آن دوزخ ماست
***
گفتی که فلان ز یاد ما خاموشست از بادهی عشق دیگری مدهوشست
شرمت بادا هنوز خاک در تو از گرمی خون دل من در جوشست
***
دردیکه ز من جان بستاند اینست عشقی که کسش چاره نداند اینست
چشمی که همیشه خون فشاند اینست آنشب که به روزم نرساند اینست
زیرا که به دیدنش شتابست مرا
گویند بخواب تا بخوابش بینی
کی بیخبران چه جای خوابست مرا
تن مسکینم پست
یا رب...
چه شود،
اگر مرا گیری دست؟؟؟
گر در «عملم»؛
آنچه تو را شاید،
نیست...
اندر «کرمت»؛
آنچه مرا باید،
هست!
او راست بود با تو، تو گر باشی راست
وانگه که به اخلاص و درون صافی
او را باشی بدان که او نیز تراست