بار دیگر شهری که دوست می داشتم
[b]از جـــان طمـــع بـــریـــدن آســـان بـــود ولیکـــن
از دوســـتان جـــانـــی مشـــکل تـــوان بـــریـــدن[/b]
غزلیات سعدی
آن که نقشی دیگرش جایی مصور میشود
نقش او در چشم ما هر روز خوشتر میشود
عشق دانی چیست سلطانی که هر جا خیمه زد
بی خلاف آن مملکت بر وی مقرر میشود
[b]دیگران را تلخ میآید شراب جور عشق
ما ز دست دوست میگیریم و شکر میشود[/b]
دل ز جا
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
پسر بچه ای بود که اخلاقی تند و زبانی تلخ داشت. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب.
روز اول پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته های بعد که پسرک توانست خلق و
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
[b]حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید ...[/b]
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
[b]شک، چیزی به جای نمی گذارد. مِهر، آن متاعی نیست که بشود آزمود و پس از آن، ضربه ی یک آزمایش به حقارتْ آلوده اش نسازد. عشق، جمع اعداد و ارقام نیست تا بتوان آن را به آزمایش گذاشت. باز آنها را زیر هم نوشت و باز آنها را جمع کرد.[/b]
دروس معرفت نفس
درود
رضای عزیز، با همه ی وجود از هدیه بسیار با ارزشتان سپاسگزارم.
از شما هدایای بی شمار و ارزشمندی دارم. هدایایی که آرام جان شدند و روشنی بخش راهم.
برایتان روحی آزاد و رها، تنی سالم، دیدگانی بینا، دلی روشن و آگاه و لبی خندان آرزو د
زمستان
[b]\"فسانه\"
من لولی ملامتی و پیر و مرده دل،
تو کولی ِ جوان و بی آرام و تیزدو،
رنجور می کند نفس ِ پیر من ترا،
حق داشتی ، برو
احساس می کنم که ملولی ز صحبتم.
آن پاکی و زلالی ِ لبخند در تو نیست.
و آن جلوه های قدسی دیگر نمی کنی،
م
لحظه ها و صحنه ها
[b]\"نقشه پروانگی\"[/b]
گر که تو را دولت فرزانگیست
بر سر من افسر دیوانگیست
عاشقم از سوختنم باک نیست
بر پر من نقشه پروانگیست
عشق مرا نعمت تسلیم داد
چون و چرا حاصل فرزانگیست
خویش من این وسوسه ی آشناست
واعجبا دشمن من خانگیست
زندگی خواب ها
[b]\"باغی در صدا\"[/b]
در باغی رها شده بودم.
نوری بیرنگ و سبک بر من می وزید.
آیا من خود بدین باغ آمده بودم
و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود؟
هوای باغ از من می گذشت
و شاخ و برگش در وجودم می لغزید.
آیا این باغ
سایه روحی نبود
که لحظ
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
[b]تو را به جای همه کسانی که نشناختهام ، دوست میدارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود ، دوست میدارم
تو را برای دوست داشتن ، دوست میدارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشتهام ، دوست میدارم
تو را به خاطر دوست داشت